تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):شعبان ماه من است. هر كه ماه مرا روزه بدارد، روز قيامت شفيع او خواهم بود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865158525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه اتفاقی می افتد؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: طرح جوهر داستان است. بدون طرح، داستان نداريم. اجازه دهيد باز هم از «آليس در سرزمين عجايب» استفاده كنيم:
آليس پرسيد: «طرح چه بايد بكند؟»
پادشاه قلوب گفت:‌«نه، نه،‌ اشتباه كردي.»
- اشتباه؟
- آخه مي‌دوني،‌ طرح كاري نمي‌كنه. چيزهاي ديگري به كمكش مي‌آيند. متوجه هستي كه!
آليس نامطمئن گفت: «طرح، همان داستانه.»
- نه، نه، داستان همان طرحه.
- عجب! اين كه همون شد.
پادشاه نيشخند زد: « آه، نه. طرح را تكان بده، فشارش بده، اصلاحش كن، پيچ و تابش بده. آن وقت، داستان قابل گفتن مي‌شه.»
- بيچاره طرح! اين همه اين ور و آن ور مي‌شه، صدمه مي‌بينه كه.
- طرح عادت داره ...
طرح داستان همان نقشه رويداد است؛ با كمي تسامح، همين طور است. در واقع، طرح حامل درونمايه اصلي داستان است و ديگر عناصر قصه بايد از آن ناشي بشوند. طرح به ما مي‌گويد چه اتفاقي بيفتد و كي و كجا و چگونه اين اتفاق رخ دهد. شخصيت‌ها معمولاً به نويسنده مي‌گويند كه چرا اين اتفاق رخ مي‌دهد. با وجود اين، طرح به هيچ وجه ايستا نيست. مدام حركت مي‌كند و داستان را به گره‌گشايي سوق مي‌دهد. مراحلي كه طرح پشت سر مي‌گذارد ناشي از اعمال و گفتار يك يا چند شخصيت است كه باعث اتفاق ديگر مي‌شود. به اين دليل پادشاه مي‌تواند به آليس بگويد كه چيزهاي ديگري به كمك طرح مي‌آيند. به عنوان مثال، خشم و حسد و طمع، طرح را به حركت وامي‌دارند؛ جستجو و جاه‌طلبي، طرح را به حركت مي‌كشانند و يا ترس و وحشت نيز همين كار را مي‌كنند. نويسنده مي‌تواند چندين صحنه بنويسد و وقايعي را كه باعث پيشرفت داستان مي‌شود، روايت كند. تلاش او مي‌تواند مصروف توصيف و كنش و پيچيدگي داستان شود و همين كار را مي‌تواند با گفتگو انجام دهد.
بيچاره طرح، بايد خيلي آسيب ببيند از اين ور و آن ور شدن ...
گفتگو طرح را پيش مي‌برد؛ و يا در واقع داستان را پيش مي‌برد. داستان وسترن «قانون مرداك»، اثر «لورن دي . استلمن» را در نظر بگيريد:
- چه كار داري؟
- دنبال مرداك مي‌گردم. هفته پيش از هلنا تلگراف زدم و گفتم دنبال اسلحه‌اي با مارك دين آدامزم.
- اين راه لعنتي رو به خاطر يك اسلحه اومدي؟
- به هر حال اون مي‌اومد.
چشم تنگ كرد: نكنه كلانتري؟
- اين جور پيداست؟
- تو يا اين طرفي هستي يا اون طرفي. از ظاهرت معلومه. سهم من توي اين كار از هر دو طرفه.
گفتم: «شايد تازگيها كريش شدول رو ديده باشي. به رييسم گزارش شده تو راه بوده. از ده سال پيش به جرم سرقت قطار پست، نزديكاي ويچيتا تحت تعقيبه ...»
مي‌بينيد كه هر سطر از گفتگو داستان را پيش مي‌راند. هيچ سطري فاقد اطلاعات نيست. مرداك فقط چهار سطر دارد و همان كه مي‌گويد مي‌نمايد:
- او نقشه داشته به شهر بيايد.
- تصديق مي‌كند كلانتر است.
- دنبال كريس شدول، سارق قطار است كه در راه آنجاست.
- قبلاً تلگرام زده كه در پي اسلحه خاصي است.
هر سطر گفتگو تكاني به طرح مي‌دهد و چيزهاي به ما مي‌گويد كه قبلاً نمي‌دانستيم و به داستان دلهره مي‌افزايد. بعد از خواندن اين قطعه كوتاه، درباره اتفاق در شرف وقوع اطلاعات بيشتري داريم.
مثال دوم، قطعه‌اي اس از اثر اخير (بابي آن ميسون»، «بي‌وطني».
اين داستان درباره اهالي كنتالي است كه به ته مانده خاطرات جنگ ويتنام مي‌پردازند. براي دختري نوجوان به نام سام، خاطرات بسيار محو است،‌ چرا كه قبل از تولد وي، پدرش به ويتنام رفته و ديگر برنگشته است. او مي‌خواهد درباره پدرش اطلاعات به دست آورد؛ به همين منظور پيش مادربزرگش، ماما مي‌رود:
سام پرسيد: «همراه جسدش چيزي اومد؟ منظورم وسايل شخصي است. لباسهايش، چيزهاش؟»
ماما سر تكان داد: «چيز زيادي نبود. لباسهارو ريختم دور و به ايرنه گفتم پرچم رو برداره. اما اون چيز ديگري برداشت. سر در نياوردم چرا.»
- مامانم مي‌گفت ممكنه دفترچه‌اي باشه.
- آره يك دفترچه خاطرات بود. همين جاهاست.
- اجازه ميدي برش دارم؟
- سر در نمي‌آرم چي ازش مي‌خواي. چيز زيادي توش نيست. تو نامه‌هاش چيزهاي بيشتري گفته. قشنگترين نامه‌هارو نوشته. براي اين دفترچه ارزش زيادي قائل نيستم. اما چشمش به اون دفترچه است.
در اين جا نيز متوجه چيزهايي مي‌شويم كه قبلاً نمي‌دانستيم. اكثر اطلاعات با جوابهايي كه ماما به سؤال‌هاي سام مي‌دهد، آشكار مي‌شود. (و مي‌دانيم كه تكنيك سؤال و جواب براي «تكاندن» طرح مفيد است).
ماما اين اطلاعات را به ما مي‌دهد:
- چگونه از شر ماترك پسرش خلاص شده.
- يك دفترچه خاطرات وجود دارد.
- نامه‌هاي پسرش مؤثرتر بوده‌اند.
- اگر سام بخواهد، مي‌تواند دفترچه خاطرات را بردارد.
تقريباً هر سطر گفتگو داشتان را پيش مي‌راند. از سؤال اول سام دربارة وجود دفترچه خاطرات تا موافقت ماما براي پيدا كردنش، جوهري به طرح افزوده مي‌شود كه داستان را پيش مي‌راند.
چه اتفاقي مي‌افتد؟ سام مي‌خواهد دفترچه خاطرات را پيدا كند. ماما مي‌گويد كه دفترچه پيش اوست و آن را به سام خواهد داد.
اين پيشرفت طرح است.
گاهي سير داستان متوقف مي‌شود. بنزين تمام مي‌كند! چرا كه چيزي محرك آن نيست. طرح نياز به محرك دارد نياز به هل دادن و پيش راندن دارد. داستاني «تعليقي – رازآميز» را در نظر بگيريد كه شخصيت اصلي روزها و هفته‌ها صرف به دست آوردن اطلاعات و سرنخ مي‌كند. همچنين تصور كنيد كه جستجوي او منتهي به هدف نمي‌شود و جايزه مبهم او دور از دسترس مي‌ماند. سرانجام، خواننده خسته مي‌شود، حوصله‌اش سر مي‌رود، زيرا به نظر مي‌رسد اتفاق جديدي نمي‌افتد.
همين بن‌بست، سكون و توقف طرح است. در اين حالت، جالب‌ترين گفتگوها نيز نمي‌تواند طرح را نجات دهد.
چگونه از سكون طرح احتراز كنيم؟ يك راه حل، تغيير ضرب آهنگ داستان است. اگر داستان تعليقي – رازآميز باشد،‌بايد علاقه‌مندي قهرمان براي حل مسايل را بيشتر يا كمتر كنيم؛ هر دو راه‌حل درست است. اين كار خواننده را پيگير خواهد كرد.
راه‌حل ديگر رخدادن وقايعي خارجي است كه باعث افزايش علاقه قهرمان به حل مسايل مي‌شود. به عنوان مثال اتفاقي براي قهرمان مي‌افتد (پيش رفتن تا سر حد مرگ، اسير يا زخمي شدن) كه باعث الزام بيشتر وي در حل مسايل مي‌شود. به عنوان مثال اتفاقي براي قهرمان مي‌افتد (پيش رفتن تا سرحد مرگ، اسير يا زخمي شدن) كه باعث الزام بيشتر وي در حل مسايل مي‌شود. اين وقايع خارجي طرح را پيش مي‌رانند، ضرب‌آهنگ داستان را عوض مي‌كنند و مانع سكون طرح مي‌شوند.
ببينيد «مارتين كروز اسميت» چگونه از اين تكنيك در «پارك گوركي» استفاده مي‌كند. سه جسد ناشناس را در برف مي‌بينيم كه يخ زده‌اند وبازرس روسی- آرکادی رنکو- برای حل این معضل مدت مديدي كند و كاو كرده است و در اين حين دو نفر از بهترين مأمورينش كشته مي‌شوند. كا. گ. ب مانع ادامه كارش مي‌شود.
تقريباً متوجه مي‌شود كه يك آمريكايي مسوول اين قتلها است. اما از طرف مقامات مافوق، زياد به او كمك نمي‌شود. سرانجام دست به دامان داديار دولت مي‌شود و از اين پرونده اعلام انصراف مي‌كند. در اين مرحله جستجو به كسب اطلاعاتي منجر شده اما روند كار خوب پيش نرفته است. اگر موضوع جديدي مطرح نمي‌شد، طرح به سكون مي‌رسيد. دقت كنيد كه در قطعه زير با چه سرعتي همه چيز از اين رو به آن رو مي‌شود:
اركادي به او پيوست: «چرا براي شما مهمه كه اين پرونده رو دنبال كنم؟»
ايماسكوي كه دوباره مهربان شده بود گفت: «بي تعارف بگم، تو بهترين بازرس جنايي مني. وظيفه من حكم مي‌كنه اين پرونده رو ادامه بدي.»
اگر قاتل پارك گوركي اين امريكائيه...
ايماسكوي با بلند نظری گفت: برام مدرك بيار با هم ديگه دستور جلبش رو مي‌نويسيم.
اگر همين آمريكائيه باشه فقط نه روز وقت دارم اول ماه مه از اينجا مي‌ره.
شايد بيش از حد تصورت پيشرفت كرده باشي.
نه روز كمه بهش نمي‌رسم.
هر كاري صلاح مي‌دوني بكن بازرس تو خيلي باهوشي..
در اينجا «اسميت» سير داستان را تقويت مي‌كند. در غير اين صورت تحقيق بازرس ادامه نمي‌يافت و طرح در معرض خطر سكون قرار مي‌گرفت. اما نويسنده، داديار را مأمور كرد تا هواي آكاردي را داشته باشد. به اين ترتيب، سير بازرسي تقويت شده و طرح جان گرفته است.
نكته كليدي تقويت سير داستان، مطرح كردن موضوع يا احساسي جديد حمايت جانانه داديار بود. اين امر انگيزه ادامه تحقيق را براي آركادي فراهم كرد.
معرفي چيز جديد، تكنيكي است كه مي‌توان در موقعيتهاي گوناگون به كار برد.
- رابطه عشقي رو به زوال است. آيا بايد بار ديگر زنده شود؟
- تاجري بلندپرواز و خودمحور است. آيا بايد از اين خصلت دست بردارد؟
- سفر كشتي طولاني به نظر مي‌رسد. آيا بايد متوقف شود؟
چيز جديد! لحظه معالجه سكون طرح؛ سؤال «چه اتفاقي مي‌افتد؟» گلوله‌اي شليك مي‌كند.
در رمان «پارك گوركي»، آركادي با حمايت غيرمنتظره داديار انرژي جديد كسب مي‌كند و داستان جالبتر مي‌شود، چرا كه نويسنده مسير همواري كه شخصيتها طي مي‌كردند، رها كرده و براي اين منظور از گفتگو استفاده كرده است.
مبادا فراموش كنيم كه ... آيا اين كاربرد، نكته مورد نظر «ترولوپ» نيست: گفتگو بايد در تعريف داستان نقش داشته باشد؟
اكنون كه در چگونگي كاركرد گفتگو براي پيش راندن طرح تفحص مي‌كنيم بايد به ياد داشته باشيم كه خود گفتگو تكنيكي است كه ذاتاً براي دستيابي به همين منظور به كار مي‌رود. بي‌ترديد، طرح مي‌تواند با توضيح روايي نيز پيش برود. داستان را مي‌توان مستقيم بيان كرد و جمله به جمله بدون گفتگو پيش برد. اما همان طور كه ديديم، هدف درست گفتگو حذف واسطه براي ارائه موقعيت دراماتيك (با نگارش گفتگو، گويي واقعه صحنه همينجا و هم اكنون رخ مي‌دهد!)، و نقاشي يك تابلو دراماتيك است. گفتگو نه تنها مي‌تواند به عنوان عنصر تغييردهنده ضرب آهنگ، توضيح روايي اين كار را انجام دهد، بلكه مي‌تواند به عنوان مكانيسم اصلي داستان انجام وظيفه كند.
پس گفتگو ابزار است و براي اين كه تأثير بيشتري داشته باشد، بايد بار داستاني خاصي را به دوش بكشد. مي‌تواند وضعيت جديدي مطرح كند و طوري اين كار را بكند كه جان تازه‌اي به داستان بدهد. هر سطر گفتگو بايد كاري انجام دهد تا وجودش توجيه شود. سالها پيش «ويليام اسلون» گفته است:
«يكي از اشتباهات مرسوم نويسندگان تازه‌كار نگارش گفتگوي ايستا است. تنها گناه نويسندگاني كه مرتكب اين خطا مي‌شوند اين است كه مي‌دانند آدمها حرف مي‌زنند و بر اين اساس، شخصيتهايي خلق مي‌كنند كه حرف بزنند. اما اين شخصيتها سخن‌گويان خسته كننده‌اي هستند. آنها هيچ چيز نمي‌گويند. يعني درباره نكته موردنظر كتاب حرف نمي‌زنند ...»
كدام سطر، طرح را پيش مي‌برد؟
«بله، موافقم. روز زيبايي است ...»
يا
«امروز كاري كردم كه هرگز نكرده بودم.»
بي‌ترديد سطر دوم. زيرا فكر يا شرايط جديدي مطرح مي‌كند. ايستا نيست. گفتگو را بايد طوري قالب‌ريزي كرد كه «دنباله»‌اي بطلبد. و براي اين كار از سؤال و جواب مي‌توان استفاده كرد.
«اون قوي سفيد قشنگ رو توي درياچه پارك مي‌بيني؟»
يا
«بچه‌ها گذاشتن دنبالش.»
يا
«جلوشون دراومدي، مگه نه؟»
يا
«رزق و روزي تو سر مرز بود ...»
موضوع و موقعيت جديدي معرفي مي‌شوند. بنابراين طرح فرصت سكون پيدا نمي‌كند. تكنيك بعدي اين است كه شخصيتهايي را واداريم تا درباره شخصيت (غايب) سوم بحث كنند و عليه او دسيسه بچينند.
همين دسيسه‌چيني، موضوعات و شرايط جديدي برملا مي‌كند و به طرح عمق مي‌بخشد. نگاهي كنيد به شيوه‌اي كه «جان اوهارا» در رمان «ده نورت فردريك» به كار مي‌برد.
داستان او درباره خانواده‌اي در يكي از شهرهاي كوچك پنسيلوانيا است. دو نسل در يكي خانه زندگي كرده‌اند. اوهارا، بحث شارلوت كدبانوي خانه – و دوستش را پس از آن كه پسر هر دو از يك جشن تولد به خانه برگردانده شدهاند، تصوير مي‌كند. هر دو زن احساس مي‌كنند كه پسرانشان مورد بي‌مهري قرار گرفته‌اند. پس نقشه انتقام مي‌كشند، و در جستجوي راههايي براي تنبيه «بلانش مونتگمري» هستند. مونتگمري همان مادري است كه پسرانشان را به خانه بازگردانده. حالا شارلوت فكري به ذهنش مي‌رسد:
- خب آدم نمي‌تونه كارهاي سازمان يافته، از قبيل استفاده از باشگاه خياطي و آلتر گيلد، در مورد اون بكنه. اما چيزهايي هست كه به سازمان و اين جور چيزها مربوط نيست. همون گروه كه براي سال آينده جمع كردي، همون باشگاه شام كوچك.»
- رييس آرتور.
- بن اين جوري به من گفت. طبيعتاً، در شرايط من، ما بايد كوتاه مي‌اومديم. اما تا حالا حتي اسمي هم براش پيدا نكردي، مگه نه؟
- نه؛ تا حالا حتي اسمي هم براش پيدا نكرديم. آخه يك باشگاه شام خيلي جمع و جور و خودمونيه. ماهي يك بار، نوامبر، دسامبر، ژانويه، فوريه و مارس.
- درست همون چيزي كه بلانش مونتگمري كشته مردشه. دكتر مهندسها و آدمهاي جالبي كه تمام عمر اينجا سر كرده‌ان، از وجود اين باشگاه خبر ندارن. خبرشون مي‌كنيم. حالا كه اين جوري با بچه‌هاي ما تا كرد؛ اصلاً خوشم نمي‌آد سر شام كنارش بشينم. خب، به نظرم براي شروع كافي باشه.
- اوه، همين حالا دارم مي‌بينم كه دعوت‌نامه به دستشون نرسيده، و چه حالي دارن!
اين دو زن در صحبت از بلانش مونتگمري نه تنها خود را افشاء مي‌كنند، بلكه داستان را نيز پيش مي‌برند. قبل از اين گفتگو، از وجود باشگاه شام حرفي به ميان نيامده است. اكنون، شارلوت و دوستش آن را وارد داستان مي‌كنند كه از آن به عنوان بند اسارت و دامي براي تنبيه بلانش مونتگمري استفاده نمايند. از اين موضوع جديد متوجه مي‌شويم كه طرح در حركت است.
- ورود به باشگاه شام، فقط با دعوتنامه است.
- آبرومندانه خواهد بود.
- بلانش مونتگمري دعوت نخواهد شد.
- بلانش مونتگمري ديگر دوست شارلوت نخواهد بود.
- شارلوت مي‌تواند هر آرزوي اجتماعي بلانش مونتگمري را كه احتمالاً در آينده خواهد داشت، ‌وتو كند.
آيا اين، جوهر ويژه‌اي به طرح نخواهد بخشيد؟ از اين به بعد هر گاه شارلوت كار ناشايستي نسبت به بلانش مونتگمري انجام دهد، علتش معلوم است. مي‌دانيم اگر شرايط آتي اقتضا كند،‌ شارلوت به سبب موضع احساسي‌اش مي‌تواند هر كار نامهربانانه‌اي نسبت به بلانش انجام دهد. ما پيش‌بيني مي‌كنيم و نگرانيم بعد چه اتفاقي خواهد افتاد، زير انگيزه شارلوت را مي‌دانيم. اين پيش‌بيني و انتظار مثل حوادث، طرح را پيش مي‌راند.
چه اتفاقي مي‌افتد؟
گفتگو ما را به نكته‌اي از داستان آگاه كرده كه لحظاتي پيش از آن بي‌خبر بوده‌ايم. همين حركت طرح است. و نوشته خوب جز اين نيست.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن