تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837563150
مروري بر حكومت و سياست در سيره امام حسين(ع)
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: مروري بر حكومت و سياست در سيره امام حسين(ع)
گروه خبرنگاران افتخاري / نجيبه خروشي : نقطه بارز در زندگي حضرت امام حسين(ع) آفرينش حادثه كربلا است. اين حادثه بدون شك يكي از عوامل تعيينكننده و مهمترين عامل تشكيل شيعه در تاريخ است. مباني فكري شيعه به ويژه اساسيترين آن كه مسئله امامت است، پس از حادثه كربلا بيشتر جان گرفت و خط سير فكري و سياسي اميرالمؤمنين(ع) كه عبارت بود از دين محوري و مبارزه با انحرافات و همچنين دست يابي به سلطه سياسي و اداره بلاد پهناور اسلامي از نو زنده شد.
هر چند امام حسين(ع) در حادثه كربلا، شكست نظامي خورد و نيروي رزمي خود را از دست داد، و مصايب بالاتر از آن را متحمل شد، اما بايد اين قضيه به دور از جنبههاي غيبي و معنوي آن و صرفنظر از علم گسترده امام به وقايع و پيشگوييهايي كه پيامبر اسلام(ص ) از وقوع حادثه كربلا كرده بود، مورد ارزيابي قرار بگيرد و به اين سؤال پاسخ داده شود كه چرا آن حضرت به جانب عراق حركت كرد و در نتيجه خود و نيروهايش را از دست داد؟ چه اشكال داشت كه كار به كار يزيد نميداشت و آرام و بي درد سر در مدينه ميماند؟ بايد گفت تاريخ سياست چه كسي را به ياد دارد كه او در فعاليتهاي سياسي خود با هيچ مانعي برنخورده باشد؛ و هيچ خسارتي را متحمل نشده باشد، و بدون كوچكترين مانعي و با قاطعيت تمام به آرمانهاي سياسي خود رسيده باشد؟
كساني كه براي دستيابي به قدرت و حاكميت سياسي و يا هر هدف مثبت يا منفي ديگر فعاليت ميكنند، چارهاي نيست كه هميشه در معرض خطراتي از قبيل:ترور، حبس، تبعيد و ... قرار بگيرند، هر چند سياستمدار پخته و موفق هم باشند. اين تصور، كه حركت سياسي تنها موقعي صحيح و جايز است كه نيل به هدف قطعي و مسلم باشد، و احتمال هيچ گونه شكست و ناكامي در آن راه نداشته باشد، يك تصور ايده آليستي است، و چنين فكري نشانه ي سادگي بينش سياسي او است، زيرا واقعيات تاريخ هرگز چنين تصوري را تجويز نكرده، و هر كه به كار سياسي اقدام مي كند با احتمالات سروكار دارد.
در اين جا نيز نبايد چنين تصور واهي داشته باشيم كه امام ميبايست به پيروزي اين سفر قطع مي داشت و كمترين احتمال شكست به خود راه نميداد. با توجه به اين امر كه محور تفكر سياسي امام (ع) اين بود كه به هيچ وجه نميتوانست با يزيد و حاكميت او موافقتي داشته باشد هر چند كه مخالفت، به شهادت او منجر شود. چنان كه پدر بزرگوارش علي(ع) در حاكميت خود معاويه را به عنوان والي شامات نپذيرفت و در اين راه پافشاري كرد تا آن كه شد آن چه شد. زيرا در صورت سازش علي(ع ) با معاويه، ديگر علي(ع)، علي نبود؛ چون براي مردم چنين مفهوم ميشد كه دعوا، دعواي شخصي به خاطر رياست و مقام است، نه به خاطر آرمان و مكتب.
بدينسان امام حسين(ع) اگر در برابر يزيد، بي تفاوت ميماند، ديگر حسيني باقي نميماند. نكته ديگر هم اين است كه امام (ع) در صورت عدم بيعت، هر چند اگر قيام هم نميكرد، يزيد او را ميكشت. چنان كه امام حسين (ع) اين سخن را در مسافرت خود بارها گفته است، و شواهد تاريخي نيز آن را تاييد مي كند و از نظر مقتضيات سياسي معمول آن روز، يزيد هرگز اجازه نمي داد كه شخصي چون حسين با او بيعت نكرده و آرام به زندگي خود ادامه دهد، زيرا يزيد كاملاً مي شناخت كه حسين(ع) كسي نيست كه كاري به كار او نداشته و غير مسؤلانه به زندگي عادي خود بپردازد، بنابراين چرا امام(ع) در پي چارهاي نباشد كه در صورت امكان، انقلابي عليه يزيد راه انداخته و جامعه ي اسلامي را چنگال خونين آل اميه نجات دهد؟
حالا كه بايد حركت اعتراضآميزي از خود نشان دهد، چه نقطهاي را پايگاه سياسي و نظامي خود قرار دهد؟ مكه، مدينه، يمن و كوفه از مراكز عمده تجمع شيعي است،اما مكه و مدينه و يمن بستر مناسب براي مقاومت ودفاع در برابر يزيد نبود، و آمادگي دفاع از حسين (ع) و جلوگيري از كشته شدن وي را نداشتند. و تنها نقطه ي كه بيشتر احتمال مقاومت و دفاع در آن وجود داشت، همان كوفه بود درست است كه كوفه، سوابقي كه بتوان به آن اطمينان كرد نداشت.
اما بيتابي كوفه براي تشريففرمايي امام به آن جا و سرازير شدن سيل نامههاي اشراف و سران و مردم عادي به سوي امام و قول به مقاومت در برابر بنياميه و پشتيباني از آن حضرت اين ضعف را از ميان مي برد و هر چند مردم كوفه بر اصرار خود داير برحمايت از امام مي افزودند، درصد احتمال پيروزي امام (ع) در مقابل دستگاه يزيد افزوده ميشد، ولي احتمال خطر و شكست هم بود.
حالا اگر امام اين راه را انتخاب نميكرد، چه مي كرد؟ آيا يزيد كسي بود كه در صورت عدم بيعت امام(ع) به زنده ماندن وي راضي ميشد؟ آيا امام كسي بود كه با يزيد بيعت كرده و در مقابل جريان هاي ضد اسلام و كفر آميز حاكم بر كشورهاي اسلامي، تنها به صورت يك تماشاگر بيتفاوت و شخصيت غير مسؤلي كه فقط به جان خود و زندگي و منافع خود ميانديشد، زندگي ميكرد؟ اگر امام به كوفه نميرفت و در همان مكه و جاهاي ديگر هدف سوء قصد قرار ميگرفت و به شهادت ميرسيد، نمي گفتند چرا امام(ع) در مقابل آن همه نامههاي كوفيها و اصرار آنان در رابطه به دعوت از او، بياعتنايي كرد و به آن جا نرفت، تا در پناه شمشيرزنهاي مردم كوفه از خطر ترور درامان ميماند و پيروزمندانه به اهداف سياسي خود نايل ميشد؟
اما از نظر تاريخي، گفته شده كه چهل هزار نفر بعد از آن كه هلاكت معاويه، و مخالفت امام حسين(ع) از بيعت كردن يزيد را شنيدند، براي آن حضرت نامه نوشتند بدين مضمون: «بسم الله الرحمن الرحيم. درود بر تو و سپاس خدا را كه دشمن غدارت را نابود كرد، كسي كه به زور بر امت مسلط شده و دارايي ها را غصب كرد، و بدون رضايت مردم بر مردم حكومت كرد، خوبان را كشت و بدان را باقي گذارد، و بيتالمال را سرمايه شخصي و خانوادگياش درست كرد.
خداوند او را چون قوم ثمود از رحمتش دور كرد. ما امام و قيم امر نداريم، بيا به كوفه، شايد خداوند به وسيله تو، ما را بر محور حق گرد آورد، و اينك نعمان بن بشير والي كوفه در دارالاماره است، ما از او اطاعت نكرده و در هيچ جمعه و عيدي با او نماز نميخوانيم، اگر بشنويم به طرف كوفه ميآيي، او را از كوفه بيرون كرده و به شام ميرسانيم.
بعد از دو روز قاصد ديگري فرستادند كه حاصل صد و پنجاه نامه دعوت بود، امام به اين نامهها وقعي نگذاشت و پاسخي نداد، بعد از آن در يك روز ششصد نامه به آن حضرت رسيد و بدين سان نامههاي متواتر رسيد تا به دوازده هزار نامه بالغ شد.
نامه ديگري نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم. از طرف شيعيان و مؤمنين مردم كوفه براي امام حسين(ع) و بعد، اماما! هر چه سريعتر تشريف بياوريد كه مردم انتظار قدوم شما را دارند، و جز به شما به كسي رأي نمي دهند، تعجيل كن، تعجيل كن،تعجيل والسلام. تا آن كه قيس ابن مصهر و عبدالله ابن وال به نمايندگي از مردم كوفه براي دعوت شفاهي از امام(ع) و مذاكره پيرامون آن در مكه حضور آن حضرت رسيدند بار ديگر هاني ابن هاني از آگاهان كوفه در مكه از امام ديدار بعمل آورد، و از آمادگي اشراف و مردم كوفه اطمينان داد. آيا امام (ع) ميتوانست با اين همه دعوت نامههاي كتبي و شفاهي بيتوجهي نشان دهد؟
و چه مجوز شرعي و سياسي وجود داشت كه امام با اين همه الحاح و اصرار و اعلام آمادگي، پاسخ مثبت ندهد؟ آنان كه در هيچ جمعه و عيدي دور نعمان ابن بشير والي كوفه جمع نميشدند و از او فرمان نميبردند و يك ارتش مجهزي براي امام بودند، اگر امام اجابت آنها را نميكرد، قضاوت تاريخ چگونه بود؟ و آيا هر سياستمدار ديگري كه خواهان تغيير اوضاع سياسي باشد، و چنين نيروي آمادهاي در اختيار داشته باشد، دست به اقدام نميزند؟
آيا صحيح بود امام (ع) در پاسخ ميفرمود: به شما اعتماد و اطمينان ندارم؟ و با اين اصرار و الحاح و مخالفت علني از والي كوفه و آمادگي براي هرگونه مقابله آيا ميتوان گفت كه آنان از اول قصد خيانت و بيوفايي را داشتهاند؟ امام آخرين درجه دقت و احتياط را به كار برد و براي كسب اطمينان بيشتر مسلم ابن عقيل را فرستاد و بدو خطاب كرد كه: و ان رأيت الناس مجتمعين علي بيعتي فعجل لي بالخبر حتي اعمل علي حسب ذلك.
اگر ديدي مردم يك پارچه بيعت ميكنند، به سرعت گزارش بده و خبر آن را به من برسان تا براساس آن عمل نمايم. گزارش مسلم مثبت بود و نوشته بود بيش از بيست هزار نفر با تو بيعت كردهاند بيدرنگ حركت كن. نامههاي مردم كوفه و اظهارات نمايندگان آنها و گزارش مسلم از اوضاع كوفه، همگي نشان ميداد كه در آن جا مقاومت و مبارزه سرسختانه، عليه سلطه اموي در حال شكل گرفتن است و نميشود گفت مردم قصد خيانت و بيوفايي را دارند، زيرا اين قضاوت بسيار عجولانه بود، از ين رو امام براي تغيير اوضاع كوفه، تأخير در رفتن را صواب نميديد، و اگر حركت نميكرد در برابر تاريخ چه جوابي داشت؟
امام در طول راه با كارواني از يمن برخورد كرد كه به طرف شام حركت ميكرد و هدايايي براي يزيد ميبرد، امام (ع) كاروان را توقيف و هدايا را مصادره كرد، و از افراد آن نيز دعوت كرد كه تا در صورت تمايل همراه او به عراق بيايند، و در غير اين صورت باز گردند و اين هم نشان مي دهد كه امام براي ايجاد يك تحول سياسي مصمم بوده است.
آن حضرت وقتي كه خبر شهادت مسلم را شنيده، هر چند از اعتماد و خوش بيني آن حضرت نسبت به مردم كوفه كاسته شد، ولي هنوز احتمال نيل به پيروزي در كوفه صد در صد از بين نرفته بود، زيرا وقتي كه با ياران مشاوره كرد، آن ها گفتند شما مانند مسلم نيستيد، اگر مردم كوفه شما را ببينند شايد به سوي شما بيايند، و با توجه به نامه هاي كوفه اين احتمال بعيد نبود. اما وقتي امام (ع) پيام شفاهي مسلم را داير بر انصراف از كوفه توسط عمر سعد شنيد، تصميم به بازگشت گرفت ولي حر از بازگشت آن حضرت ممانعت نمود.
از آن به بعد امام(ع) همواره در ديدارهاي خود با فرماندهان سپاه دشمن و فرستادگان آن ها و حتي خطاب به مردم كوفه تصميم به بازگشت خود را تكرار ميكرد و ميفرمود: يا ايها الناس اذا كرهتموني فدعوني انصرف عنكم الي مأمن الارض. اي مردم اگر مرا خوش نداريد، مرا واگذاريد تا ازنزد شما به سوي امن ترين مكان يعني مكه بروم. ببينيم خود امام مسئله را چگونه توجيه كرد و شواهد تاريخي اين مطلب را چگونه نشان ميدهد؟ امام حسين(ع) در موارد متعددي فرموده است كه يزيد و عمالش اجازه ادامه زندگي براي آن حضرت در مكه را نداده و به هر صورت او را به قتل ميرساند:
1. در جواب اعتراض ابن عباس فرمود: لان اقتل خارجاً من شبرين احب الي من اقتل خارجاً من شبر؛ اگر به فاصله ي دورتر از دو وجب كشته شوم، بهتر است كه به فاصله ي يك وجب كشته شوم. 2. در جواب اعتراض ديگري فرمود: ان القوي لا يتركوني ... فلا يزالون حتي ابايع و اني كاره فيقتلوني؛ اين قوم پيوسته از من بيعت مي خواهند و من چنين نخواهم كرد، در نتيجه مرا مي كشند. 3. و درجواب اعتراض ديگري نيز فرمود: لو كنت في حجرهامة من هوام الارض ، لا ستخرجوني و يقتلونني؛ اگر در سوراخ حشره از حشرات زمين باشم، مرا بيرون كرده و به قتل مي رسانند.
4. در مورد ديگر كه سبب عجله ي آن حضرت را پرسيدند، فرمود: لو لم اعجل لاخذت؛ اگر عجله نكنم دستگيرم مي كنند. اين برداشت امام(ع) از مسئله بود، و يقين داشت كه در صورت بيعت او را مي كشند، حال وقتي كه قرار شد حضرت از مكه بيرون رود، در كدامين نقطه ي از نقاط كشور اسلامي بايد كوچ نمايد تا در امان بماند؟ در مدت اقامت امام در مكه نامه هاي كه از كوفه به آن حضرت رسيد آن قدر زياد و با قاطعيتي نوشته شده بود كه بعدها بصورت دليل عمده ي امام براي سفر به عراق درآمده بود و آن حضرت در موارد بسياري كه از علت سفر به عراق سؤال ميشد، در جواب نامههاي مردم كوفه را مطرح ميكرد. بالاخره قيام عاشورا، سرفصلي بود براي نهضتهايي كه بعد از آن عليه حكام ظالم بوقوع پيوست، عينيت شيعه را شفاف تر كرد و به امتي كه حيات فكري، سياسي و شخصيت اسلامي خود را از دست ميداد حيات تازه و شخصيت نو آفريد و چهرههاي تزوير و كفرهاي پنهان را كه در نقاب دين ظاهر شده بودند، بر ملا و افشاء كرد.
چنان كه حكام ظالم براي دوام حاكميت و استحكام پايههاي حكومت خود، مسئله جبر را پيشكش ميكرد و لزوم حفظ جماعت و اطاعت از ائمه و حرمت نقض بيعت را دستاويز اساسي خود قرار مي دادند و با بكارگيري اين مفاهيم، بشكل تحريف شده ي آن، مردم را وادار به پذيرش حكومت خود ميكردند، چه آن كه حفظ جماعت، اطاعت از حاكميت و التزام به بيعت، حاوي مفاهيم اساسي ديني، سياسي و اسلامي است كه از نظر عقل نيز، دوام جامعه و حفظ نظام اجتماعي از تزلزل بر اين سه اصل استوار است.
اما امام (ع) با قيام خود ثابت كرد كه اطاعت از هر نظامي، و فرمان بردن از هر امامي لازم نيست، و اعتراض و مقاومت عليه حكومتهاي جائر، مسرف، فاسق و منحرف از دين را نبايد بحساب تفرقه افكني و اغتشاش و مايه به هم خوردن جماعت گرفت، زيرا آن حضرت از زبان جدش پيامبر(ص) روايت كرد كه: كسي كه پادشاهي ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال ميداند و عهد خدا را ميشكند، مال خدا را بخود اختصاص مي دهد و حدود خداوندي را محترم نميشمارد، بر او واجب است كه قيام نمايد و با سكوت و بي تفاوتي خود بر چنين نظامي مهر تاييد نزند و بدانيد كه يزيد چنين كسي است. و ما الامام الا القائم بالقسط و... امام و زمامدار امت كسي است كه عدالت خواه باشد، و كتاب خدا را بداند و همه ي سعي و تلاشش براي خدا باشد، و يزيد چنين كسي نيست، پس براندازي حكومت چنين كساني يك وظيفه ي الهي است. نتيجه ي روشن قيام عاشورا و درسي كه بايد از آن گرفت، پيوند ناگسستني دين و سياست و مداخله ي قاطع دين مداران در سرنوشت سياسي جامعه و حركت دادن جامعه به سمت و سوي سياست ديني و الهي است.
*******************************************************************
پي نوشتها: 1- شذرات سياسيه من حياة الائمه : شبر، حسن ، ص 3133 چاپ اول ، 1418؛ حيات فكري و سياسي امامان شبعه : جعفريان ، رسول ، ج 1 ص 116 چاپ اول ، قم ، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي ، 1371به نقل از تاريخ ابن اعثم كوفي : ج 5 ص 49 2 .پيشين ، جعفريان ، ج 1 ص 117به نقل از تاريخ ابن اعثم : ج 5 ص 55ـ 53 3 .همان ، ج 1 ص 177به نقل از تاريخ ابن اعثم : ج 5 ص 50 4 .همان ، ج 1 ص 117به نقل از انساب الاشراف : ج 2 ص 164 5 .همان ، ج 1 ص 148به نقل از طبري : ج 4 ص 323 6 .همان ، ج 1 ص 145به نقل از انساب الاشراف : ج 2 ص 164؛ طبري : ج 4 ص 289 ابن اعثم : ج 5 ص -113 ابن عساكر: ص 190والمعرفة و التاريخ : ج 1 ص 141 مجمع الزوايد: ج 9 ص 192؛ مروج الذهب : ج 3 ص 55 7 .همان ، ج 1 ص 145به نقل از تاريخ ابن اعثم كوفي : ج 5 ص 116 8 .همان ، ج 1 ص 146به نقل از طبري : ج 4 ص 290 انديشه حكومت ديني ، ج 1 ، ص 503 – 511
چهارشنبه 16 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]
-
گوناگون
پربازدیدترینها