واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: چند نكته انتقادي پيرامون مجموعه تلويزيوني ؛مرگ ناگهاني يك ايده - سهامالدين بورقاني
1- ساختن مجموعهاي تلويزيوني به كارگرداني فريدون جيراني كه عمده فعاليتش در سينما است خبر مسرتبخشي بود. اخيرا البته كارگردانهاي بسياري به رسانه تلويزيون روي آوردهاند و خود را در اين عرصه به محك آزمون گذاشتهاند. از كنار مخاطب ميليوني تلويزيون نميتوان به راحتي گذشت و اين نكتهاي است كه اكثر كارگردانهاي مطرح سينما كه تصميم به ساخت مجموعههاي مختلف براي تلويزيون گرفتهاند به آن اشاره كردهاند، اما با ديدن كارهاي همين كارگردانهاي مطرح در قاب تلويزيون ميتوان چنين قضاوت كرد كه فيلم ساختن براي تلويزيون مختصات خاص خود را دارد و نميتوان صرفا با يك ذهنيت سينمايي وارد اين حيطه شد. نگاهي به برخي از اين آثار، گزاره فوق را ملموستر ميكند.
حاتميكيا، تله فيلم و سيروس الوند و يكي، دو فيلم 90 دقيقهاي كه فرزاد موتمن ساخت همه اينها آثاري بودند كه نتوانستند به خوبي وجهه هنري صاحبانشان را حفظ كنند. فريدون جيراني اما كارگرداني است كه فيلمهايش هميشه مخاطبان خودش را داشته است و جذابيت، مهمترين عنصر فيلمهايش است. از روزنامهنگاري به سينما روي آورده، خوب مطالعه ميكند و اخيرا هم كه در برنامه محترم قدمهاي خوبي در حوزه سينما برداشته و پاي بسياري از هنرمندان سينما را كه تاكنون به تلويزيون نيامده بودند به اين رسانه باز كرده است.
2- نگاهي به چند قسمت اوليه مجموعه مرگ تدريجي يك رويا كافي بود تا متوجه شويم كه با اثري نسبتا متفاوت روبهروايم و ميتوان ردپاي ايدههايي از جنس جيراني را در طول مجموعه ديد. به عنوان مثال به تيتراژ برنامه دقت كنيد كه خلاصه قسمت قبل را به خوبي در خود گنجانده و تلخيص آن سرسري و از سوي شتاب نيست و مشخص است كه براي همين كار جزئي هم به اندازه كافي تلاش شده است و يا اينكه در برخي فصول مجموعه، از زواياي گوناگون فيلمبرداري شده است و صفحه به چند قسمت تقسيم ميشود و ما چهره همه بازيگران آن فصل و واكنشهاي آنها را ميبينيم. اين تمهيد جالبي است و تاكنون در مجموعههاي تلويزيوني سابقه نداشته و اگر هم بوده به اين خوبي نشان داده نشده است؛ هرچند ممكن است برخي انتقاداتي هم داشته باشند و آن را تقليدي بيمايه تلقي كنند اما به هر رو با همه ايرادهايي هم كه دارد ايده نويي است و همين ايده ميتواند در آينده موجد ايدههاي جديدتر و جذابتر شود.
3- چند قسمت ابتدايي سريال كه در حقيقت به معرفي كاراكترهاي مختلف گذشت و ما با مسير داستان آشنا شديم اما زماني كه آرامش نسبي در جريان فيلم رخ داد، مخاطب با مجموعهاي مواجه شد كه به لحاظ محتوايي سرشار از كليشههاي قديمي است و فيلمنامه همتاكنون گرهي در خود نداشته است تا بتواند مخاطب عام تلويزيون را با خود همراه كند. ضمن اينكه به نظر ميآيد فيلمنامه داراي نواقص جدي است و پردازش درخوري نشده است. نگاه كنيد به مارال با بازي ساميه لك كه اولين تجربه بازيگري اوست و بسيار خام و غيرقابل باور است. چهرهاي كه از او براي ما به نمايش گذاشته شده، چهرهاي منطقي، عاقل و جاهطلب است در مقابل خواهرش ساناز، با بازي ستاره اسكندري كه معتاد به الكل، مريض و پرخاشگر است. مارال بارها سعي ميكند كه با رفتارهاي عقلانياش كارهاي غيرعادي و پريشان خواهرش را كنترل كند. اما در قسمتهاي بعدي ناگهان اين چهره مارال فرو ميريزد و او تبديل به آدمي بياراده ميشود كه دوستانش به راحتي ميتوانند روي او تاثير مخرب بگذارند. از اين نمونه تناقضها به وفور در فيلم مشاهده ميشود.
نمونه ديگر آن زماني بود كه مارال خود را فوقالعاده علاقهمند به بچهدار شدن نشان ميداد اما زماني كه فرزند خود را به دنيا آورد تحت تاثير رفقاي ناباب، پايش به مطب پزشك براي سقط كودك خود باز ميشود! يعني آيا واقعا انگيزه مادري مسالهاي است كه بشود به راحتي به سبب استدلالهاي فوقالعاده غيرمنطقي دوستان، از بين برود؟!
همه اين سوالها در طول مجموعه براي مخاطب به وجود ميآيد اما پاسخي يافت نميشود. همين مساله باعث ميشود تا انگيزه بيننده براي پيگيري سريال به تدريج از بين برود و لذتي هم از تماشاي آن نبرد.
4- كليشههاي موجود در سريال ما را با درون مايه و سوژههاي تكراري مواجه ميكند. حامد همسر مارال روشنفكري است با خانوادهاي مذهبي در مقابل خانواده مارال كه مذهب جايي در آن ندارد. با وجود اينكه چنين تقابلي را بارها در تلويزيون ديدهايم؛ اما باز هم شاهد آن هستيم. خانواده حامد، خانوادهاي خوب، آرام و پر از صميميت است و برعكس، اين ويژگيها اصلا در خانواده مارال ديده نميشود و به جاي آن سردي، دعوا، قهر و پرخاشگري به چشم ميخورد و جالب آنكه با هيچكدام از اين خانوادهها نميتوان همذاتپنداري كرد، گويي به ما تعلق ندارند و تاكنون مشابه آنها را نديدهايم. در هر دو اغراق وجود دارد.
5- تصنعي بودن آدمها و روابط شايد مهمترين ويژگي مرگ تدريجي يك رويا باشد. نه حامد مثل ناشران و اساتيد ما است و نه مارال مثل نويسندهها؛ نويسندهاي تازهكار كه با چاپ يك كتاب ناگهان مشهور ميشود و كتابش به چاپهاي متعدد ميرسد.
6- به تصوير كشيدن نويسندگان و روابط فرهنگي در سيما را بايد مغتنم دانست، اما وقتي اين امر در تلويزيون بسيار كمرنگ است چرا بايد اينچنين به نمايش گذاشته شود؟ يكي اينقدر خوب است كه غيرقابل باور است و ديگري آنقدر ساده و به شدت تاثيرپذير كه مخاطب به سختي ميتواند به او نزديك شود. مخاطبان و منتقدان انتظار بيشتري از فريدون جيراني داشتند كه خود زماني روزنامهنگار بوده است.
در مرگ تدريجي يك رويا، حلقههاي ادبي يا فاسدند يا دشمن، روشنفكرها اهل فسق و فجورند، زناني هم كه در اين مجموعه نقشهاي اساسي دارند خود نگاهي تكبعدي به زن دارند. به نظر ميآيد مرگ تدريجي يك رويا در بهترين حالت بيانيهاي عليه روشنفكري ايراني باشد، والا نميتوان به اين مجموعه صرفا نگاه سرگرمكننده و پر كردن اوقات فراغت داشت، چون جيراني كارگردان هدفداري است و خودش نشان داده كه در اين مجموعه حرفهايي براي گفتن دارد، حالا اينكه به مذاق ما خوش نيايد مساله ديگري است. شايد خودش روزي درباره اين سريال توضيح داد.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 15 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]