واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: حتي در صورت داشتن بمب اتم؛جان ابي زيد: ايران به اسرائيل حمله نمي كند
ژنرال بازنشسته جان ابي زيد، فرمانده سابق نيروهاي آمريكايي در خاورميانه، در گفتوگويي با نيوپرسپكتيو از اوضاع منطقه سخن ميگويد و پيشبينيهايي نيز ميكند. او در سالهاي 2003 تا 2007 شخص شماره يك ارتش آمريكا در جنگهاي عراق و افغانستان به حساب ميآمد.
به نظرتان بهترين راه برخورد با ايران چيست؟
آمريكا در حال حاضر به سمت گفتوگو با ايران كشيده شده و اين بسيار خوب است. ما با دشمنانمان گفتوگو كنيم و به آنها صريحا بگوييم كه چه چيزي ميخواهيم. ما در تمامي اوقات با اتحاد جماهير شوروي مذاكره ميكرديم.
ما بايد براي ايرانيان روشن كنيم كه بلندپروازيهاي اتميشان چه تبعاتي دارد، همانطور كه براي چينيها و روسها اين را توضيح داديم.به اعتقاد من ايران يك كشور انتحاري نيست، آنها هيچگاه دست به اقدامات عجولانه نميزنند. به نظر من حتي اگر تهران بمب اتم داشته باشد ، ايران به اسرائيل حمله نمي كند.در ايران چندين مركز قدرت وجود دارد و همه ايرانيها مانند رئيسجمهوريشان فكر نميكنند.فراموش نكنيد در طول 20 سال اخير روابط اسرائيل و آمريكا به اتحادي تبديل شده كه نميتوان آن را به پرسش گرفت و در آن ترديدي كرد.
اما به هر حال نميشود درباره گزينه جنگ حرفي نزد. رئيسجمهوري بعدي ايالات متحده (چه باراك اوباما باشد و چه جان مك كين) در هر صورت به مواجهه نظامي فكر خواهد كرد. البته كساني هم هستند كه ميگويند آمريكا بايد به ايران حمله كند، تاسيسات اتمياش را از بين ببرد و تمام! همه چيز در چند روز حل ميشود! اما آنها خيلي مسائل را ناديده ميگيرند. اگر ايران تنگه هرمز را ببندد و جلوي عبور نفت را بگيرد بايد چه كار كنيم؟ اگر حزبالله در لبنان، شيعيان در جنوب عراق، شرق عربستان سعودي يا مركز افغانستان دست به واكنش بزنند، منطقه به كجا خواهد رفت؟كرهشمالي سلاح اتمي در اختيار دارد و ما با آنها وارد جنگ نشديم. من اعتقاد دارم كه ما به كمك جامعه بينالمللي ميتوانيم ايران را به تغيير رفتار وادار كنيم. البته هميشه اين مردم هستند كه رفتار حكومتهايشان را تغيير ميدهند.
به عنوان متخصص امور خاورميانه و به عنوان فرمانده پيشين نيروهاي آمريكايي، به نظرتان كليديترين موضوعات استراتژيك منطقه در آينده نزديك چيست؟
من به چهار موضوع فكر ميكنم: افراطگرايان سني كه از طرف دولتي حمايت نميشوند، شيعيان، زخم باز پيكار اسرائيليان و فلسطينيها و وابستگي آمريكا به منابع انرژي خاورميانه.
بگذاريد ماجرا را دقيقتر بشكافم. آمريكا در منطقه بازيگر نقش دوم است، بازيگر نقش اول خود مردم هستند. از ديد من اين مردم درگير هستند. در خاورميانه عدهاي هستند كه ميخواهند به سمت مدرنيزاسيون حركت كنند و راه جهانيسازي را دنبال كنند كه در نقاط فراواني از دنيا جواب داده است و عدهاي هم هستند كه ميخواهند روش اسامه بن لادن را جهاني كنند.
به علاوه ما بايد از تحليلهاي روزنامهاي فراتر رويم و متوجه شويم كه پاكستان و عربستان سعودي، و نه عراق و افغانستان، مشكلات استراتژيك كليدي بلندمدت منطقه هستند. پاكستان يك كشور بيثبات داراي سلاح اتمي است. در عربستان سعودي هم جنگ ميان خاندان حاكم و طبقه روحاني همچنان ادامه دارد. ديدگاههاي طبقه روحاني در عربستان به شدت به اسامه بن لادن نزديك است.
در طول 30 سال گذشته در مناطق مرزي افغانستان-پاكستان نظير وزيرستان آموزش و پرورش دولتي وجود نداشته است و روحانيون وهابي نزديك به سعوديها در مكتبها و مساجد رويكردي افراطي نسبت به اسلام را ترويج ميكنند. القاعده در اين مناطق قدرت دارد و اين تهديد بزرگي براي كل منطقه به حساب ميآيد.
هيچكدام از اين مشكلات فردا يا پيش از انتخابات رياستجمهوري آمريكا حل نخواهند شد. روند تغييرات مدني كه از مدتها پيش در خاورميانه آغاز شده بايد ادامه پيدا كند و مردم منطقه راهي طولاني را در پيش دارند.در چنين شرايطي است كه آمريكاييها بايد آنچه را كه انگليسيها، فرانسويها، روسها و حتي اسرائيليها فهميدهاند درك كنند؛ شما نميتوانيد خاورميانه را كنترل كنيد. به همين دليل بايد از تلاش براي تاثيرگذاري مستقيم در منطقه دست برداريم تا شايد بتوانيم به اهدافمان برسيم.ما بايد درك كنيم كه آنها فرهنگ ما را نخواهند پذيرفت. تنها مساله اين است كه به مردم كمك كنيم كه يكديگر را تحمل كنند؛ اينگونه است كه ميتوانيم از منافع خود و هم پيمانانمان در منطقه در برابر بنيادگرايان حفاظت كنيم.ببينيد؛ ما نميتوانيم افغانستان را يكباره به قرن 21 پرتاب كنيم. ما فقط ميتوانيم به آنها كمك كنيم كه يك زير چتر يك دولت- ملت غيرمتمركز جمع شوند؛ اين افغانستان براي اقتصاد جهاني بسيار سودده خواهد شد. افغانستان با چين، روسيه و هندوستان هم مرز است.پس ديپلماسي به همراه كمكهاي خارجي و سرمايهگذاري در توسعه يك كشور به خصوص در بخشهاي آموزشي ميتواند در كشورهايي نظير افغانستان و پاكستان آرامش به ارمغان بياورد. ما بايد از دولتهاي منطقه بخواهيم - فقط خواستن - كه پاسخگوتر باشند. ما نميتوانيم از آنها ديپلماسي به سبك سوئدي بخواهيم، بايد واقعگرا باشيم، همين كه آنها به مردمشان پاسخگوتر باشند كافي است. استفاده از نيروي نظامي توسط ما فقط باعث ميشود مردم به سمت افراطگرايان گرايش پيدا كنند.
در رقابتهاي انتخاباتي ميان جان مككين و باراك اوباما بحثي در گرفته مبني بر اينكه بخشي از نيروهايمان را از عراق خارج و به افغانستان اعزام كنيم تا در آنجا با القاعده بجنگند. نظر شما چيست؟
اول از همه ما متوجه شدهايم كه اگر به القاعده در افغانستان و عراق فشار زيادي بياوريم آنها از جايي ديگر سر در ميآورند. اين جنبش هميشه همين گونه عمل كرده است. ما ضعف القاعده در افغانستان را ديدهايم و البته آنها مدتي بعد به عراق كوچ كردهاند و آنجا قوي شدهاند. حالا ما تضعيف آنها را در عراق ميبينيم اما در مرز پاكستان و افغانستان يا شاخ آفريقا قدرت گرفتهاند. پس در حال حاضر در جنگ با القاعده آنچه اهميت دارد وضعيت پاكستان است نه خود افغانستان. آنچه در مناطق پشتوننشين پاكستان ميگذرد بر آينده جنگ با القاعده تاثير دارد، پشتونهاي افغان دنبالهروي آنها هستند.به علاوه طالبان و القاعده هميشه با هم حركت نميكنند. با اين حال اگر طالبان از القاعده در مرزهاي شمال غربي پاكستان پول و نيرو دريافت نكند نميتواند موفق باشد. كليد ثبات در افغانستان آرام كردن پاكستان و تقويت دولت مركزي است.آنچه در مباحثات انتخاباتي آمريكا ديده نميشود يك رويكرد فراگير استراتژيك است كه واقعا با توجه به رويدادهاي منطقه تبيين شده باشد. نامزدهاي انتخابات آمريكا شبيهنظاميان بحث ميكنند؛ بحث هر كشور جدا از كشور ديگر. اما ما نميتوانيم جنگ عليه افراطگرايان سني در پاكستان را از درگيري با شبهنظاميان شيعه نزديك به مقتدي صدر در عراق جدا كنيم و همه اينها به مناقشه اسرائيل و فلسطينيان مربوط است. حتي وابستگي ما به نفت در خاورميانه را هم نبايد از محاسبات كنوني جدا دانست. ثبات يعني ما با تمام اين چالشها به صورتي فراگير برخورد كنيم و تازه آمريكا به تنهايي نميتواند با اين چالشها روبهرو شود و فقط هم نبايد از نيروي نظامي استفاده كنيم. كل كشورهاي منطقه و آنهايي كه در منطقه منافعي دارند بايد براي صلح تلاش كنند. نيروي زميني ما به شدت درگير جنگهاي عراق و افغانستان شده و سر آنها از اين شلوغتر نميتوانست باشد. حالا فرض كنيد، خداي نكرده، جنگ تازهاي هم شروع شود. به نظر من ما بايد انعطافپذيري استراتژيك داشته باشيم و نيروهاي هوايي و درياييمان را به ماجرا وارد كنيم. از ديد من عراق زودتر از افغانستان به ثبات ميرسد و طي 4 تا 5 ماه آينده از ميزان درگيريهاي نظاميانها به شدت كاسته خواهد شد.
حالا كه به گذشته نگاه ميكنيد به نظرتان ايالاتمتحده در جنگ عراق مرتكب چه اشتباهاتي شد؟
اولين آن اين تفكر بود كه ارزشهاي فرهنگي را ميتوان به سراسر دنيا انتقال داد؛ يعني اعتقاد به اينكه آنچه در واشنگتن درست است در بغداد هم درست است. آن زمان در كاخ سفيد فكر ميكردند كه حمله به عراق مثل آزادسازي فرانسه از چنگ نازيها است؛ اما ما تنها اختلافات قومي در خاورميانه را عميقتر كرديم. به بيان ديگر، ما از تجربياتمان در جنگ جهاني دوم تلقياي غير واقعگرايانه داشتيم. ما واقعا فكر ميكرديم ميخواهيم عراقيها را آزاد كنيم. در جريان جنگ سرد، هزاران متخصص امور نظامي در آمريكا وجود داشتند كه ميتوانستند تعداد و اندازه لباسهاي زير نظاميان شوروي سابق را تخمين بزنند. اما در امور خاورميانه ما بيش از 300 متخصص نداشتيم. اين يك شكاف بزرگ فرهنگي است. پس ما بدون آنكه فرهنگ عراقي را درك كنيم تصميمات اوليه را اتخاذ كرديم.
دوم اينكه در مراحل آغازين شورش ما فكر ميكرديم بهتر است غيرنظاميان كنترل كشور را در دست بگيرند. اين واقعا اشتباه بود. ارتش بايد تا زمان به ثبات رسيدن نسبي كشور قدرت را نگاه ميداشت و سوم، ما شناخت اندكي از جنبشهاي مردمي در خاورميانه داشتيم. به اعتقاد من ما بايد هر كاري ميكرديم تا از قدرت تاثيرگذاري افراطگرايان كم ميشد. ما در عراق فقط از تفنگ و تانك استفاده كرديم. اين بزرگترين اشتباه ما بود.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 15 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]