واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: خواب حالتی است که بر جانداران عارض شود و بر اثر آن از احساسات و حرکات غیر ضروری و غیر ارادی باز مانند ، ولی حواس باطنی به عقیدۀ عرفا از کار نمی افتد . در این حالت نفس به عالم خود متوجه می شود زیرا نفس به عالم ملکوت اتصال معنوی دارد و مانع او از توجه بدان عالم و اشتغال وی به تدبیر بدن و مدرکات حسی است و در خواب این تعلق گسسته میشود. عرفا و حکما خواب را از نوع کشف بشمار آورده و آنرا بر دو قسم میدانند :
1- خوابهای پریشان ( کابوس ، اضغاث احلام ) : که از ناراحتی های عصبی ،عدم تعادل مزاج ، وساوس شیطانی و یا امتلای معده پدید می آید .
2 - خوابهای صادق ( رؤیای صادقانه ) : که کاشف وقایعی است که یا در گذشته رخ داده و یا در آینده رخ خواهد داد .
رؤیای صادقانه بر سه نوع است : الف – رؤیایی که عینأ در عالم خارج واقع میشود و به هیچ گونه تأویل و تعبیری نیاز نداد . بدان « کشف مجّرد » نیز گویند .ب – رؤیایی که تمامأ محتاج تأویل است . بدان « کشف مخیّل » نیز گویند . ج – رؤیایی که بخشی از آن نیازمند تأویل است و بخشی دیگر عینأ واقع میشود . بدان « کشف مجرّد و مخیّل » نیز گویند .
مختصات و ویژگیهای خواب و رؤیا :
1- ارواح درخواب از قید جسم آزاد میشوند .
2- به هنگام خواب ، حواس آدمی از کار می افتد .
3- حواس به هنگام بیدار شدن از خواب ، فعالیت خود را آغاز می کنند .
4- به گاه بیداری ، روح ها به کالبد باز می گردند .
مولانا در مثنوی معنوی آورده است :
- خواب دانا از عبادت نادان بهتر است . ( نَوم عالم از عبادت به بود / آنچنان علمی که مُستنبِه بود )
- خواب ، رشتۀ پیوند به عالم ملکوت است .
- رؤیا ، میوۀ درخت روح است .
- رؤیا صرفأ بازتاب رخدادهای زمان بیداری نیست ، بلکه کاشف حقایق است .
- با تهذیب نفس میتوان انواع رؤیا ها را در اختیار گرفت .
- گاه از طریق رؤیاهای صادقانه به آدمی هشدار داده میشود .
- دیدن رؤیاهای صادقانه ، استعدادی برای سالکان مبتدی است حال انکه سالکان منتهی ، در بیداری نیز صورتهای ملکوتی را می بینند زیرا روزن دل تنها به گاهِ خواب یا مرگ، بسوی عالم ملکوت گشوده نمیشود بلکه به گاه بیداری نیز میتوان این روزن را بسوی باغ ملکوت گشود و آنچه نادیدنی است ، دید . مولانا راه دیدن صورتهای ملکوتی را در بیداری ، چیره آمدن تقوی و عقل بر هوای نفس و تحت ضبط قرار دادن حواس ظاهره میداند .
چون که تقوی ، بست دو دستِ هوی / حق گشاید هر دو دستِ عقل را
پس حواس چیره ، محکوم تو شد / چون خرد ، سالار و مخدوم تو شد
حس را بی خواب ، خواب اندر کند / تا که غیبی ها ز جان سر بر زند
هم به بیداری ببیند خواب ها / هم ز گردون بر گشاید باب ها
قوای مدرکه : حکما و عرفا ، قوای مدرکۀ آدمی را به دو قسم تقسیم میکند که جمعأ شامل ده قوّه میشود :
الف - حواس ظاهری : شامل 1- بساوایی ( لامسه ) 2- بینایی ( باصره ) 3- بویایی ( شامّه ) 4- چشایی ( ذائقه ) 5 – شنوایی ( سامعه ).
ب – حواس باطنی : شامل 1- حس مشترک 2- حس خیال ( مصوّره )3- حس وهم 4- حس متخیله 5- حس مفکّره . مولانا عقیده دارد که حواس باطنی محل الهامات و اشراقات و منشأ تجربه های عرفانی و شهودی است .این حواس هر چند بصورت خفته و بالقوّه در همۀ آدمیان وجود دارد لیکن تنها گروهی خاص می توانند این حواس را بیدار کنند و به فعلیت برسانند و از آن طریق به مراتب کمال روحی و معنوی برسند .
پنج حسّی هست جز اینِ پنج حسّ / آن چو زر سرخ و ، این حس ها چو مس
اندر آن بازار کایشان ماهرند / حسّ مس را چون حس زر ، کی خرند ؟
حس ابدان قوتِ ظلمت میخورد / حس جان ، از آفتابی می چَرَد
گر نبودی حس دیگر مر تو را / جز حس حیوان ز بیرونِ هوا
پس بنی آدم مُکرّم کی بُدی ؟ / کی به حس مشترک ، محرَم شدی ؟
دل مگر مُهر سلیمان یافته است / که مهارِ پنج حس برتافته است؟
پنج حسی از برون ، میسور ِ او / پنج حسی از درون ، مأمورِ او
ده حس است و هفت اندام و دگر / آنچه اندر گفت ناید می شُمَر
مر دلم را پنج حس دیگر است / حس دل را هر دو عالم منظر است
حس دنیا ، نردبان این جهان / حس دینی ، نردبانِ آسمان
صحّت این حس ، بجویید از طبیب / صحّت آن حس ، بخواهید از حبیب
صحّت این حس ، ز معموریّ تن / صحّت آن حس ، ز ویرانی بدن
عرفا به جاي اين كه زمان و مكان و انرژي و ماده را « آنجا » در بيرون بنگرند ، ناظر براين هستند كه با هوشياري آگاهانه ما ، واقعيت در « اينجا » آغاز ميگردد . رهيافت ذهني آنان ، يوگا خوانده مي شود كه درزبان سانسکريت به مفهوم « يگانه شدن » يا وحدت است .
لذا مي توان به وجه تشابه يوگا و تئوري ميدان واحد اينشتين پي برد تنها تفاوت در اين است كه عرفا ميدان واحد را در دنياي واقعي مي يابند و اين ميدان فقط يك ساختار ذهني نيست ، بلكه يك تجربه است از ديدگاه ذهني عرفا ، ميدان واحد فقط مي تواند حالت ديگري از آگاهي باشد. عرفاي هند آنرا « توريا » يا چهارمين ناميده اند تا نشان دهند بخشي از سه حالت بيداري و خواب و رؤيا نيست بلكه حالت چهارم به نام « پارا» مي باشد . در عهد باستان ، عرفاي ايراني اين حالت را « فراسو » ناميدند . در اين حالت شخص به نوعي تجربه عميق هوشياري فرازي ماورايي دست مي يابد . آنگاه كه تعليق بي تلاش تنفس پيش آيد اين حالت غائي است « ذات » است . آگاهي ناب و بيكران است . آنكس كه به آن برسد ، اندوهگين نميگردد .
عرفا هشیاری انسان را به چهار مرحله تقسیم بندی کرده اند:
1- بیداری= هشیاری + تفکّر : تو هشیار هستی ولی ذهن تو مشغول انواع تفکّرات است .
2 - خواب = ناهشیاری منهای تفکّر : تو هشیار نیستی، نمیدانی کجایی، کیستی. تمامی هشیاری تو ناپدید شده و وجود تو در استراحت است. تفکّر، رؤیا و هشیاری هر سه ناپدید شده اند تمام فعالیتها در خواب متوقف میشوند بنابر این ، از خواب نه علم زاده میشود و نه هنر.
3 - رؤیا= ناهشیاری+ تفکّر: تو به خواب رفته ای، ولی روند تفکّر هنوز باقی است و بنابر این در خواب رؤیا می بینی. مثل غالب هنرمندان: آنها نمی توانند راهنمایان خوبی به واقعیت باشند ما از وجود آنان لذت می بریم، ولی نمیتوانیم آنها را بعنوان « راهنما » برای رسیدن به حقیقت بپذیریم زیرا آنان در رؤیاهای خود زندگی می کنند، آنان در حالت بیداری در خواب هستند! چشمانشان پر از رؤیاست.
4- فراسو= هشیاری منهای تفکّر: تو بدون اینکه به خواب بروی، تفکّرات خود را متوقف میکنی و با این وجود هشیار هستی!
ا ین حالت دیگر بخشی از تکامل (Evolution ) نیست ، بلکه یک انقلاب ( Revolution ) است.
این روندی نیست که بطور طبیعی و خودبخودی اتفاق افتد. تو باید آن را کسب کنی. این مرحله چالشی است در انتظار انسان. چالشی که فقط برازندۀ مقام انسان است و بسیار بندرت انسانهایی وجود دارند که توان برداشتن این امانت را داشته اند و تنها آنان که آنر ا پذیرفته اند، لیاقت واژه « انسان » را دارند؛ دیگران فقط « بشر » هستند. ما تنها « انسانهای بالقوه » هستیم، نه انسان واقعی. فراسو یعنی جشن گرفتن، یعنی خوش بودن. فراسو، شکرگزاری تو از پروردگارت است؛ نیایش و حمد تو است. فراسو راهِ بودن است و راهِ بودن، از مرگ میگذرد؛ از تسلیم، از سکوت. « اوشو »
ولی ساکت بودن آسان نیست.
ساکت ماندن سخت ترین کارهاست.......
حقیقت، زمزمه است: تنها وقتی آنرا خواهی شنید که مطلقاً نباشی.
حقیقت در غیاب تو حضور دارد. اگر تو حاضر باشی، حقیقت غایب است.
و اگر تو غایب باشی، حقیقت حاضر است.
فراسو یعنی هنر غایب بودن.
درك مستقيم فراسو فقط وقتي ممكن است كه ذهن فراز تر از فعاليتهای عادي برود . نخستین قدم شما این خواهد بود که به پاک سازی ذهن تان بپردازیدكه خود نيازمند كاربرد تكنيكهاي ويژۀ مراقبهِ فراسو و یا همان « ترنسندنتال مديتيشن» (transcendental meditation) یا به اختصار T.M است . البته این تکنیکها نه مراقبه است و نه راهی به فراسو دارد، فقط شیوه ای است برای پاک سازی ذهن. عرفا تنها کسانی هستند كه آموخته اند به صورت ارادي داخل حالت چهارم ( فراسو ) شوند و آنچه را كه دراين حالت مي گذرد ، نظاره نمايد . اين توانايي ، عبارت از « انديشيدن » به مفهوم متداول نيست . كل پديده ، يك تجربۀ آني است ـ نظير باز شناختِ عطر گلِ ياسمن و يا لحنِ صدايِ يك دوست . عرفا در حالت ديانا 1( dyana ) يا همان مراقبه ، به ژرفی در هوشياري ذهني خويش فرو ميروند و به سير و سياحت« فراسو » مي پردازند و هستي را در ناب ترين شكل آن نظاره مي نمايند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]