واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: آفرین باد بر مرگ ، آفرین باد بر مرگ که با دست های سیاهش تو را خواهد کشت :
تنهایی
ღ♥ღ
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهایی م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن
برف از روی شانه آدم برفی
ღ♥ღ
بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی
هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد
ღ♥ღ
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است ، بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی
است
ღ♥ღ
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
ღ♥ღ
در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی / از من تا تو صد سال راه است و جدایی / حال
شب است و غم و تنهایی / افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی
ღ♥ღ
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو
دارم .
ღ♥ღ
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ، ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست ؟
ღ♥ღ
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران ، تو به اندازه
تنهایی من شاد بمان
ღ♥ღ
نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام / به قرآنی که از
سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام
ღ♥ღ
تورا به یاد آن روز ، تورا به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده ، تورا به روز اول بار
دیدنت ، تورا به اولین نگاه عاشقانه ، تورا به یاد باران روز نیامده ات ، تورا به تنهایی
روز رفتنت ، تورا به باران روز برگشتنت ، تنهایم مگذار دیگر
ღ♥ღ
آنگاه که تنهایی تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !
ღ♥ღ
تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی / تو رفتی و من ماندم و
تنهایی / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی
ღ♥ღ
در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می
خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل تنهایی مان
ღ♥ღ
زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی ، و چه خوب است دم غفلت آن
زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز
ღ♥ღ
در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می
خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل تنهایی مان
ღ♥ღ
هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر
سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی
وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”
ღ♥ღ
در غریبانه ترین لحظه ی تنهایی خود ، چشمهایم را که در آن دریایی از محبت موج
میزند به تو خواهم بخشید ، تا هیچ گاه به پاکی احساسم شک نکنی
ღ♥ღ
غروب غمهایت را به هر قیمتی خریدارم ، اگر همدم شبهای تنهایی من باشی
ღ♥ღ
و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم ، گاه در
نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد
شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید
مگر ، تنهایی ، تنهایی ، تنهایی
ღ♥ღ
می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی ، می بینی که چه صدای خرد شدن
دست های خزان شده اش در دست های تنهایی کسل آور است و تو را نیز بی رمق
می کند ، آه ، پس او چه گوید ؟
ღ♥ღ
ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی
درد دل کنم تا بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را
، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا تنهایی من است و تنهایی من
قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
ღ♥ღ
اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها
بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا
خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض “تنهایی”
خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت
گیر آورده
ღ♥ღ
شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار
او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت تنهایی غریب است ببین با
غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا
کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد
ღ♥ღ
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ، ساحلم شو غرق گشتم بی تو در
شبهای مستی
ღ♥ღ
در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می
خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل تنهایی مان
ღ♥ღ
هرکس به میزانی که تنهایی نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است
ღ♥ღ
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ، وقتی که
شکست بغض تنهایی من ، وابستگی ام را به تو باور کردم
ღ♥ღ
من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی / ولی بی دوست میمیرم در این مرداب
تنهایی
ღ♥ღ
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی
عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای
کاش می شد اینگونه عاشق شد
ღ♥ღ
عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای
بزرگ تنهایی ام تنهاترین باشی
ღ♥ღ
بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم تنهایی ست
ღ♥ღ
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست / دارم خفه می
شوم در این تنهایی / لطفا کمی آغوش برایم بفرست
ღ♥ღ
شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی تنهایی ما / مانده بر خاک و اسیر
ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا
ღ♥ღ
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم / بیا مثل
پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم
ღ♥ღ
عشق زاییده ی تنهایی است و تنهایی نیز زاییده ی عشق
ღ♥ღ
آنگاه که تنهایی تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده
ღ♥ღ
کسی که در آغوش غم بزرگ شده ، تنهایی بهترین همدم اوست
ღ♥ღ
شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند ، بی رحم ، بیا رحم به تنهایی من کن
ღ♥ღ
دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت ، طبیعت زیباست ، نه به زیبایی حقیقت
، حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی ، جدایی سخت است نه به تلخی تنهایی
ღ♥ღ
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است ، هر سکوت نشان تنهایی است ، هر
لبخند نشان مهربانی است ، هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است
ღ♥ღ
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت تنهایی م را حس نکرد ، در میان خنده های
تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد
ღ♥ღ
تحمل تنهایی بهتر از گدایی محبت است
ღ♥ღ
درد غریبیست تنهایی و بی کسی ، امان از دلی که دلبر ندارد
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای / از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای ؟
.
.
.
تو بی من تنگدل، من بی تو دل تنگ / جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ
فلک دوری به یاران می پذیرد / به خورشیدش بماند داغ این ننگ . . .
.
.
.
قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت
گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟
گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو
آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت . . .
.
.
.
گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری است . . .
.
.
.
از خرابی می گذشتم، منزلم آمد به یاد
دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد . . .
.
.
.
دانستی اگر سوز شبانروز مرا / دامن نزدی آتش جانسوز مرا
از خنده دیروز حکایت چه کنی / بازآی و ببین گریه امروز مرا . . .
.
.
.
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد . . .
.
.
.
ناصحا، بیهوده میگویی که دل بردار از او ، من به فرمان دلم، کی دل به فرمان من است ؟
.
.
.
گفتم دل و جان در سر کارت کردم / هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که بکنی یا نکنی؟ / آن من بودم که گرفتارت کردم
(عطار)
.
.
.
سالها شد که رخ زرد مرا دوست ندید / بس که خون جگر از دیده روان است مرا . . .
.
.
.
عشق من با خم ابروی تو امروزی نیست / دیرگاهی ست کزین جام هلالی مستم . . .
(حافظ)
حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش / به که گویم من دلسوخته درد دل خویش . . .
.
.
.
دلی بستم به آن عهدی که بستی / تو آخر هر دو را با هم شکستی . . .
.
.
.
غم ساخت کار دل، ز نوا می توان شناخت / ظرف شکسته را، ز صدا می توان شناخت . . .
.
.
.
دیدیم ز خوبان جفا پیشه بسی را / مثل تو جفا پیشه ندیدیم کسی را . . .
.
.
.
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .
.
.
.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست / آنچه البته بجایی نرسد، فریاد است . . .
.
.
.
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت / کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت . . .
.
.
.
گفتم چشمم، گفت به راهش می دار
گفتم جگرم، گفت پر آهش می دار
گفتم که دلم، گفت چه داری در دل
گفتم غم تو، گفت نگاهش می دار . . .
.
.
.
از بس که شکسته، باز بستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز بتوبه ای شکستم ساغر
و امروز بساغری شکستم، توبه . . .
.
.
.
خال مشکین، لب نوشین، بر سیمین، خط سبز
آنچه اسباب نکوئیست مهیاست ترا
نازنینا به گل و سنبل و سرو و مه و مهر
ناز کن ناز که دست از همه بالاست تر . . .
.
.
.
یک شب خیال چشم تودیدیم به خواب
ز آن شب دگر، به چشم ندیدیم خواب را . . .
.
.
.
گفتمش: زیباترین لبخند چیست؟
گفت: لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند . . .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]