واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سالروز انقلاب مشروطيت و داغهاي دل ما
اي مرغ سحر چو اين شب تار
از سر بگذاشت سياه كاري
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماري
يزدان به كمال شد پديدار
و اهريمن زشتخو حصاري
يادآر ز شمع مرده يادآر
هنگامي كه در 14 مرداد 1285 ش فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه قاجار به امضا رسيد كسي را ياراي آن نبود تا تحولات آتي و آنچه را كه برسر مشروطيت طي سالهاي پس از آن رفت پيشبيني كند. اما چنين توقعي هم وجود نداشت كه ملتي كه پس از سالها استبداد و خفقان به چنان دستاورد سترگي دست يافته بود در ظرف سالهاي بس كوتاه تمامي يافتههاي خود را قلب ماهيت شده و تنها در ظاهر و شكل ببيند.
خواستهاي مردم در طول مبارزه براي نيل به مشروطه عبارت بود از رهايي از بند و بست سالها استبداد و نبود آزادي، قطع نفوذ و دخالت بيگانگان در امور داخلي كشور، متوقف شدن انعقاد قراردادهاي استعماري از گلستان و تركمانچاي تا رويتر و قرارداد پاريس و... تشكيل عدالتخانه و... تحقق اين خواستهها و آرمانها كه در شعار وعمل مردم در حين مبارزه و در نوشتجات روزنامهها و كتابها و در سخنرانيهاي ملكالمتكلمينها و سيد جمال واعظ و... بيان ميشد با صدور فرمان مشروطيت به واقعيت نزديك شد.
در آن دوران كه هنوز بسياري از كشورهاي فعلي جهان تاسيس نشده بودند و بسياري از كشورها در جغرافياي سياسي جهان محلي از اعراب نداشتند، در 17 مهر 1285 ش يعني دو ماه پس از امضاي فرمان مشروطيت، مجلس شوراي ملي در عمارت بهارستان نخستين دوره خودرا آغاز نمود. تدوين قانون اساسي و رسيدگي به امور كشور از جمله اولين اقدامات مجلس شوراي ملي به شمار ميرفت. در قانون اساسي مشروطه و بويژه متمم آن تلاش برآن شده بود كه خواستها و آرمانهاي مردم به هنگام تغيير نظام سياسي كشور از پادشاهي استبدادي به مشروطه سلطنتي ديده و گنجانده شود. تبلور آزادي كه از جمله اولين خواستهها بود در آزادي فعاليت - احزاب و مطبوعات و سخنرانيها و... ديده شده بود. قطع دخالت و نفوذ بيگانگان در ضرورت پاسداشت از استقلال كشور و نيز حفظ و حراست از مرزهاي سياسي و جغرافيايي و مراقبت از تحميل قراردادهاي يكجانبه گنجانده شده بود. براي جلوگيري از بازگشت استبداد و دخالتهاي بيمورد و نابجاي پادشاه، عدم مسئوليت در قبال امور جاري كشور و سپردن مسئوليتها به رئيس قوه مجريه را پيشبيني كرده بودند. تفكيك قواي سهگانه نيز براي عدم دخالت قوا در امور يكديگر و جلوگيري از پيدايش شاههاي كوچك و بازتوليد استبداد بود.
اما هنوز دستخط مشروطيت خشك نشده بود كه مظفرالدين شاه قاجار از دنيا رفت و پسر مستبدش برجاي وي به تخت نشست و با بهانههاي ريز و درشت به جنگ آزادي رفت و اي دريغ كه برخي حاميان پيشين مشروطه نيز با وي همگام شدند. حاصل اين همگامي با محمدعلي شاه، استبداد صغير و بر بالاي دار رفتن ملكالمتكلمينها و صوراسرافيلها و... بود.
تا آنكه به همت مجدد آزاديخواهان بار ديگر مشروطه بازگشت، محمدعلي شاه و هوادارانش از صحنه گريختند و گروهي نيز از آنان در چنگ فاتحين تهران به انتقام آنان گرفتار آمدند. اميدها دوباره زنده شد كه مشروطيت به كشور برگشته است. اما هيهات و دريغ كه اين بار به نام آزادي و مشروطه همان سلوك استبداد محمدعلي شاهي زنده شد. چوبههاي اعدام و بساط ترور مخالفين سياسي برپا شد. مجتهدي به نام ترور شد و مجتهدي ديگر به چوبه اعدام سپرده شد. علاوهبر آن ديگراني نيز از فعالين سياسي ترور شدند. ستارخان و باقرخان نيز كه مشروطه را به ايران بازگردانده بودند توسط همرزمان پيشين مورد هجوم و خلعسلاح قرار گرفتند. پس از چندي بيبرنامگي و بيكفايتي - به همراه دخالتهاي مجدد انگليس و روسيه و وقايعي همچون كشيده شدن آتش جنگ زمامداران كشور را كمابيش به همان راهي كشاند كه استبداد طي كرده بود. فقر و ناامني و تبعيض كشور را گام به گام به ورطهاي كشاند كه همگان از ترس عقرب به مارغاشيه پناه ببرند و شاعري در مدح كودتاي سياه، شعري بسرايد و بگويد: قربان كابينه سياهت بازآ
از زمان صدور فرمان مشروطه تا انقراض قاجاريه و روي كار آمدن سرسلسله پهلوي تنها بيست سال گذشته بود كه همان آزاديخواهان عصر مشروطه، هماناني كه عليه استبداد و اختناق جانفشانيها كرده بودند، همانان كه شاهد به زمين ريخته شدن خون هموطنان شجاع و غيور خود بودند، همان كساني كه قيام ستارخان و باقرخان را ديده بودند آري همانان، رضاخان سردار سپه را به رضاشاه پهلوي بدل كردند. و هرچه در مجلس موسسان ظفرالسلطنه به عينالملك و عدلالدوله برادران ركنالدوله اختيار تام داد تا شورش را فرو نشانند. آنها نيز بي محابا به مردم تاختند و آيتالله شيخ محمدرضا مجتهد و پسرعمه او شيخ محمد صادق و چند تن از ياران نزديك آيتالله را دستگير كردند و با وضعي موهن به ارگ دولت بردند و در آنجا آنها را به چوب بستند و شلاق زدند. سپس آيتالله حاج محمدرضا و پسرعمهاش را به بم تبعيد كردند.
از فرداي آن روز شهر كرمان در واكنش به اين بياحترامي نسبت به ساحت روحانيت، دچار آشوب شديدي شد. هيچ يك از علما به منبر و مسجد نرفتند. انعكاس خبر چوب خوردن آيتالله حاج ميرزا محمدرضا مجتهد در تهران موجب خشم علماي تهران شد. آيتالله طباطبايي و آيتالله بهبهاني با هم عهد بستند كه در مقابل چنين توهيني بايستند. آيتالله شيخ فضلالله نوري هم وعده داد كه دراين باره با عينالدوله مذاكره كند.
در تمام ماه رمضان آن سال علماي تهران در مساجد درباره واقعه كرمان صحبت كردند و دولت را براي عزل ظفرالسلطنه در فشار قرار دادند. در كرمان مردم اواخر ماه رمضان به خانه ظفرالسلطنه حمله كردند و قصد كشتن او را داشتند كه فرار كرد. در نتيجه مساعي علماي تهران عينالدوله، دستور عزل ظفرالسلطنه را صادر كرد و از آيت الله حاج شيخ محمدرضا مجتهد تقاضا كرد به كرمان بازگردد، اما او به عنوان اعتراض به كرمان باز نگشت و راهي مشهد شد. در مشهد مردم استقبال بي نظيري از او به عمل آوردند.
قيام مردم كرمان فرصتي بود براي علماي تهران تا نوك تيز حملاتشان را متوجه عينالدوله كرده و از او به دليل انتصاب حكام ظالم انتقاد كنند.
به اعتقاد بسياري از صاحبنظران، قيام كرمان مقدمهاي بر انقلاب مشروطيت بوده است.
كساني همچون مدرس و مصدق و بهار فرياد كشيدند كه با اين كار گور آزادي ملت را حفر نكنيد، زيربار نرفتند و كردند آنچه كردند.
با آمدن رضاشاه و تاسيس سلسله پهلوي تمام دستاوردهاي مشروطه يكسره به باد رفت. در نخستن گام رضاشاه آزادي مطبوعات را برچيد و ركن چهارم مشروطه را تعطيل كرد. توقيف احزاب و گروههاي سياسي گام بعدي او بود از چپ و راست، مذهبي و غير مذهبي، ليبرال و راديكال همه و همه به محاق تعطيلي رانده شدند، رضاشاه حتي تاب تحمل احزاب موافق خود را كه امثال محمد تدين در راس آن قرار داشتند را نيز نداشت. سرنوشت مخالفين رضاشاه نيز يا همچون سيدحسن مدرس شهادت در تبعيد بود و يا همچون فرخي يزدي مرگ در زندان و يا تبعيد و...
او حتي كارگزاران غيرمطيع خود را نيز برجاي باقي نميگذاشت. پزشك احمدي متخصص در پايان دادن به زندگي مخالفين در زندان بود كه بيسر و صدا زمين را از هر مخالف نظام رضاشاه پاك ميكرد. ديگر دستاوردهاي مشروطه نيز در آن دوران برباد فنا رفت. تفكيك قوا، انتخابات آزاد مجلس شورا و قس عليهذا.
اين روند با سقوط رضاشاه موقتا پايان يافت. دههاي گذشت و بنا به دلايل عديده بساط آزادي نصف و نيمهاي در كشور پديد آمد. ثمره
يك دهه بازگشت نه چندان همه جانبه و اجراي ناقص اصول مشروطه و حاكميت قانون، آزادي نسبي مطبوعات و فعاليت احزاب و گروههاي سياسي و تفكيك قوا و راهيابي نمايندگان مستقل به مجلس بود و ثمره اين نيز پيروزي در نهضت ملي شدن صنعت نفت كه نام ايران را در صحنه جهان به بزرگي و شكوه و عظمت مطرح كرد. و در دنباله آن روي كارآمدن دولتي كه تنها دولت به تمامي مستقل از نفوذ دربار در دوران حكومت مشروطه سلطنتي بود و بار ديگر آزادي و استقلال را به اين كشور بازگرداند.
اما دشمنان ملت و ملك با كودتاي 28 مرداد به آن وضعيت پايان دادند. بار ديگر اصول مشروطيت به محاق فراموشي رفت. آزادي و استقلال دستخوش تمايلات فردي شد و ثمره اين ديكتاتوري و سركوب آزاديخواهان روي كار آمدن دولتهايي بود كه به گفته يكي از روساي آن دولتها. تنها آلت فعلي بيش نبودند. و ثمره اين اختناقها و آلت فعل بودن همچون گذشته كه قرارداد 1312 ش برخلاف منافع اين ملت به امضا رسيده بود، امضاي قرارداد كنسرسيوم نفت بود و كشتار مردم در 15 خرداد و جدا شدن بحرين از ايران و...
نگاهي به تاريخ دوران مشروطيت كه چند نكته از آن در فوق آمد، اهميت انقلاب مشروطيت و اصول برخاسته از آن را بخوبي نمايان ميسازد، اما افسوس كه زمامداران پيشين يا همچون محمدعلي شاه به مقابله مستقيم با آن برخاستند و يا همچون رضاشاه و محمدرضا شاه تنها پوسته آن را بدون هرگونه محتوا به نمايش گذاشتند.
اما اگر اصول مشروطه در جامعه ايران پيش از انقلاب مهجور ماند تنها پادشاهان مقصر نبودند. پادشاهان را در اين ميانه شريكاني و همراهاني بود. همانهايي كه به قول عاقد قرارداد 1312 آلت فعل بود. و يا آن نخستوزيري كه پس از 13 سال صدارت چون رژيم پهلوي به دست مردم برچيده شد در محضر دادگاه انقلاب خود را مبري از گناه دانست و سيستم را مقصر دانست. همانهايي كه هر فعل و عملي اعم از سانسور مطبوعات يا حمله به مراكز احزاب يا امضاي قراردادهاي متعدد به دست آنها و يا به دستور آنها انجام ميگرفت. همانهايي كه در انتخابات مجلسين عامل جمعآوري شناسنامه بودند يا تمهيد تقلب در انتخابات را فراهم ميكردند. هماناني كه از اصول صريح قانون اساسي سرباز ميزدند. و بدينها بايد افزود روشنفكران و
غير روشنفكران خود فروختهاي كه به توجيه علمي و عرفي و شرعي اعمال حكومت در نقض قانون اشتغال داشتند. و به مصداق:
هرچه آن خسرو كند شيرين كند
چون درخت تين كه جمله تين كند
به آرامش و پيرايش اقدامات خلاف شرع و قانون و انسانيت رژيم ميپرداختند.
آري اينان نيز كه شاهد ماجرا بودند و يا به سكوت از كنار نقض قانون ميگذشتند و يا بدتر از آن همچون آن اقدامات خلاف ملك، و ملت را ديگرگونه جلوه ميدادند و برمخالفان انگ ارتجاع سرخ و سياه ميزدند تا مردم را از سخن حق آنان دور سازند نيز همچون مجريان و آن پادشاهان در اين خصوص مقصرند.
و اكنون يكصد و دو سال پس از پيروزي انقلاب مشروطيت، عليرغم آنكه انقلاب اسلامي قلم بطلان برآن نظام پيشين كشيد اين حق نسلهاي امروزي است كه از پيشينيان خود سئوال كنند كه چرا با سكوت در مقابل نقضهاي مكرر قانون در رژيم گذشته سكوت كردند و سبب آن همه عقبماندگي جامعهاي را فراهم آوردند كه عليرغم قدمتي نزديك به سه هزار سال از كمبودهايي اساسي در زمينههاي گونهگون در رنج باشد و هنوز پس از گذشت يكصد سال از انقلاب مشروطه، حكايت ما همچنان باقي باشد.
دوشنبه 14 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]