تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 25 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع كند دو سوم دينش از بين برود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815794544




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خبر دادن جبرئیل در پنج نوبت رسول خدا را از شهادت حسین (ع)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: اول در روزى كه متولد شد جبرئيل به تهنيت و تعزيت نزول نمود چنان چه شمه‏اى از آن سابقا سمت گزارش يافت

دوم در چهارماهگى و آن چنان بود كه از ام الفضل بنت الحارث رضى الله عنها روايت كنند كه گفت: شبى در خواب ديدم كه پاره‏اى از تن مبارك حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم ببريدند و در كنار من نهادند از خواب درآمدم ترسان و هراسان نزد سيد عالم رفتم و گفتم: يا رسول الله! خواب مهيب ديده‏ام و از هول و هراس آن آرام از دل من رفته است و صورت خواب تقرير كردم آن حضرت صلّى الله عليه و آله و سلم تبسم‏كنان گفت: يا ام الفضل! نيكو خوابى ديده‏اى فاطمه من حامله است به پسرى و آن پسر پاره‏اى است از من چون متولد شود تو را دايه سازم و او را در كنار تو نهم بعد از چند روز حسين متولد شد او را به ام‏الفضل سپردند و به رضاع او مشرف گشت ام‏الفضل گويد: روزى سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم به خانه من در آمد و از مقدم او كلبه من خلد برين شد پس فرمود بيار جگرگوشه و نورد ديده مرا من حسين را بر كنار پيغمبر نهادم حسين اراقه كرد و قطره‏اى از آن بر جامه آن آن حضرت چكيد و آن حضرت روى بر حلق وى مى‏ماليد و بوسه بر روى وى مى‏داد و بعد از زمانى من او را به عنف از رسول خداى فرا ستدم چنان كه حسين بگريست رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه مهلا يا ام‏الفضل مهلا آهسته باش اى ام‏الفضل كه اين قطره به آب پاك گردد و اين رنج كه به جگرگوشه من رسيد به چه چيز بر خيزد جبرئيل فرود آمد كه اى سيد تو طاقت گريستن حسين ندارى وقتى كه حلق تشنه او را به خنجر آبدار بريده باشند و جسد نازنين او را غرقه خون ساخته حال چون خواهد بود حضرت خواجه صلوات الله و سلامه عليه از اين حال محزون شد و به غايت اندوهگين گرديد هركه در اين مصيبت اندوهناك باشد مقرر است كه با حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم موافقت نموده و از اينجا گفته‏اند: كه ارواح انبيا على نبينا و عليهم‏السلام به جهت موافقت با آن حضرت همه در واقعه حسين محزون و مغموم گشته‏اند.

و اين حكايت ام‏الفضل در كتاب مطالب السؤل فى مناقب آل الرسول از كمال الدين ابن طلحه منقولست و در شواهد از ام‏الحارث نقل كرده و الله اعلم.







سوم خبر شهادت حسين عليه‏السلام در سه سالگى واقع شده و اين حكايت را امام طبرى در سير كبير آورده كه يكى بود از ياران رسول صلّى الله عليه و آله و سلم كه او را دحيه كلبى گفتندى جوانى بود زيباروى نيكوخوى اوقات وى به تجارت مى‏گذشت هرگاه كه به نزديك آن سرور آمدى آن حضرت او را گرامى داشتى و هر بار كه بيامدى دست تهى نبودى بلكه از جهت حسن و حسين ميوه‏هايى كه در آن زمان بودى بياوردى و شاهزادگان چنان خو كرده بودند كه چون دحيه بيامدى هر دو برادر به مسجد يا حجره آن حضرت تشريف فرمودندى و دليروار بر كنار وى نشستندى و دست به گريبان و آستين وى در آوردندى اما جبرئيل امين عليه‏السلام گاهگاه به صورت دحيه نزد آن حضرت مى‏آمد روزى هب صورت با پيغمبر بر در مسجد نشسته بود كه حسن و حسين درآمدند و جبرئيل را به صورت دحيه ديدند چنان تصور فرمودند كه دحيه است گستاخانه در آمده بر كنار وى نشستند و دست در آستين وى مى‏كردند و به گريبان وى در مى‏آوردند روى مبارك آن حضرت برافروخت و از جبرئيل شرم داشت و خواست كه ايشان را دور كند جبرئيل گفت: كه اى سيد ايشان را هيچ مگوى پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه اى جبرئيل چون هيچ مگويم كه ايشان تو را نمى‏شناسند و حرمت به جاى نمى‏آورند و تو را دحيه مى‏پندارند از آن گستاخى مى‏نمايند جبرئيل گفت: اى سرور عالميان بسيار بوده كه فاطمه نماز تهجد گزارده بوده و در خواب رفته و ايشان در گهواره بيدار شده‏اند و خواسته‏اند كه بگريند از آفريدگار عالم فرمان رسيده كه اى جبرئيل به تعجيل برو و گهواره ايشان را بجنبان كه فاطمه غنوده است تا زمانى بياسايد يا رسول الله من گهواره ايشان را بسيار شبها جنبانيده‏ام و صداى اين معنى كه ان فى الجنة نهرا من لبن * لعلى و الزهراء و حسين و حسن به گوش ايشان رسانيده.
اى سيد من بسى دست آس فاطمه كشيده‏ام كه او از ماندگى دستاس كشيدن در خواب بوده و چون من دستاس كش و گهواره‏جنبان ايشانم اگر در كنار من آيند عجب نباشد اما در اين حيرانم كه در آستين و گريبان من چه مى‏جويند حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه چون ايشان تو را دحيه پنداشته‏اند و هرگاه كه دحيه اينجا آمدى براى ايشان ميوه يا تبركى ديگر در گريبان و آستين خود داشتى ايشان از تو تبرك و ميوه مى‏جويند جبرئيل دست بيازيد به بهشت و يك خوشه انگور و انارى از اشجار بهشت باز كرده پيش ايشان نهاد و چون خواستند كه تناول فرمايند سائلى بر در مسجد آمده گفت: كه مدتيست در آرزوى آنم حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم خواست كه از آن انگور قدرى به وى دهد جبرئيل دست آن حضرت بگرفت و گفت: يا رسول الله اين ابليس است آمده تا از ميوه بهشت بخورد و اين بر وى حرامست اما چون ابليس بدانست كه او را بشناختند نااميد باز گشت پس شاهزادگان ميوه مى‏نوشيدند و پيغمبر در ايشان مى‏نگريست جبرئيل گفت: اى سيد اين دو ميوه باغ تو را و اين دو چشم و چراغ تو را شربت شهادت خواهند چشانيد و يكى را به زهر قهر مقتول خواهند كرد و ديگرى را به تيغ بى دريغ بخواهند گذرانيد و مصيبت ايشان تو را موجب زيادتى شفاعتست چنان چه ابن حسام گويد.


به روز حشر بينى به دست پيغمبر ‏ ‏


كليد گنج شفاعت به خون‏بهاى حسين‏
و در مصابيح القلوب آورده كه جبرئيل از بهشت انارى و سيبى و بهى فرا گرفت و بديشان داد ايشان شاد شدند و حضرت رسول فرمود: كه اين ميوه را پيش پدر و مادر خود بريد و با يكديگر بخوريد و از هر يك چيزى باقى گذاريد چنان كردند روز ديگر كه بر سر آن رفتند درست شده بود و به حال خود باز رفته پس هرگاه كه از آن چيزى بخوردندى قدرى باقى گذاشتندى روز ديگر درست شده بودى تا چون فاطمه از دنيا رحلت كرد آن انار گم شد و چون امير را شهيد كردند به نيز ناپيدا شد اما سيب نزد امام حسين عليه‏السلام بود و پيوسته با خود داشتى چون در كربلا تشنگى بر او غلبه كردى آن سيب را ببوئيدى و تشنگى او كمتر شدى و چون امام حسين را شهيد كردند آن سيب نيز غايب شد اما بوى سيب از تربت مقدسه او مى‏شنودند از حضرت امام زين العابدين عليه‏السلام روايت است كه هر آن مؤمن مخلص كه در موسم عاشورا حسنى را زيارت كند بوى آن سيب از تربت وى مى‏شنود و بوى تربت آنحضرت خود هزار بار از مشك اذفر و طيب عنبر خوش‏تر است سلام على الترب الذى ضم جسمه.



اگر بر مرقد جنت پناهش بگذرى يابى ‏


شميمش در مشام جان ز بوى مشك تر خوش‏تر


هواى مشهدش چون روضه فردوس روح افزا ‏


فضاى آستانش چون سراى خلد جان پرور








چهارمخبر شهادت او در چهار سالگى وقوع يافته و آن چنان بود كه جبرئيل نزد پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم آمد و آن حضرت حسين را بر كنار داشت و بوسه بر روى و حلق او مى‏داد و سر مبارك او را به سينه با سكينه بى‏كينه خود باز مى‏نهاد جبرئيل پرسيد: كه يا رسول الله اين ميوه باغ نبوت و اين ثمره حديقه ولايت را دوست مى‏دارى؟ فرمود كه: نعم اولادنا اكبادنا.
راوى گويد: كه تعويذى برداشت و بسته در گردن حسين بود و اثر آن رشته بر گردن نازنينش مانند خطى پديد آمده بود جبرئيل عليه‏السلام در آن خط مى‏نگريست و سر مى‏جنبانيد سيد انبيا صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه اى برادر بسيار در اثر اين رشته مى‏نگرى جبرئيل گريان گريان گفت: يا رسول الله روزى باشد كه در كربلا اثر همان رشته در گردنش خون‏آلود گردد و جان‏هاى اهل بيت به مصيبت آن شهيد غمزده مظلوم محنت فرسوده ملول و محزون و مغموم و مهموم گردد.






پنجم اعلام واقعه هايله و حادثه نازله شاه شهيدان در پنج سالگى بوده آورده‏اند كه صباح عيدى بود كه شاهزادگان به حجره سيد عالميان در آمدند و گفتند: اى جد بزرگوار امروز روز عيد است و بزرگ‏زادگان عرب را مى‏بينيم كه جامه‏هاى نو پوشيده‏اند و ما را لباس نو نيست روى به جانب تو كه تاج لعمرك بر سر و خلعت يا ايها المدثر در بر دارى آورده تا عيدى بستانيم و عيدى جز جامه نو نمى‏خواهيم خواجه عالم صلّى الله عليه و آله و سلم تامل فرمود و جامه‏اى كه مناسب ايشان باشد در خانه نبود و نااميدى و محرومى ايشان را نيز لايق نمى‏نمود متوجه بارگاه احديت شد و سر خود را به حضرت صمديت فرستاد فى الحال جبرئيل آمد و دو حوله سفيد دوخته مناسب قد و قامت ايشان از حلل بهشت بياورد و گفت: اى سيد ملول مباش و اين لباس در فرزندان عزيز خود پوش حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم شاهزادگان را طلبيد و گفت: اينك جامه‏هايى كه خياط قدرت فراخور قد و قامت شما دوخته از غيب رسيد.


خلعت قدر كه خياط كرامت آراست ‏ ‏


بر قد و قامت اقبال شما آمد راست‏

اما چون حسن و حسين آن خلعت‏ها را سفيد ديدند ديگرباره به زبان نياز گفتند: اى جد دلنواز همه كودكان عرب جامه‏هاى رنگين دارند ما را نيز هواى لباس ملون است حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم متفكر شد جبرئيل گفت: يا رسول الله خاطر جمع دار كه استاد كارخانه صبغة الله اين مهم را فى الحال بسازد و دل جگرگوشگان تو را به هر رنگ كه خواهند بنوازد بفرماى تا طشت و آبدستان بياورند پس حضرت بفرمود تا طشت و ابريق آب بياوردند و جبرئيل گفت: يا رسول الله من آب برين جامه‏ها مى‏ريزم و تو دست مبارك در آن مى‏مالى تا هر رنگ كه مطلوب باشد به ظهور رسد آن سرور كى حله را در طشت نهاد و جبرئيل آب ريختن آغاز كرد.
پس حضرت روى به جانب حسن آورده فرمود كه اى نور ديده جامه خود را به چه رنگ مى‏خواهى؟ گفت: به رنگ سبز آن حضرت دست به يك حثه ماليد به قدرت الهى لون سبز گرفت آن را بيرون آورد و به حسن داد تا در پوشيده و ديگر حله را در طشت نهاده روى به حسين كرد و او در آن وقت پنج ساله بود گفت: اى جان جد تو به كدام رنگ مايلى؟ گفت: به رنگ سرخ فى الحال به اثر دست خواجه انبيا آن حله به رنگ ياقوت رمانى برآمد و حسين آن را در بر كرد جبرئيل بعد از مشاهده اين حال گريان شد شاهزادگان شاد شده و جامه‏ها پوشيده و روى به حجره مادر نهادند و سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم جبرئيل را گفت: در اين وقت كه فرزندان من شاد گشتند تو چرا غمگين شدى؟ گفت: اى سيد مگر قصر بهشت و قصرها كه به نام حسن و حسين ساخته بودند در خاطر مبارك نمانده كه كوشك حسن از زبرجد سبز بود و از آن حسين از ياقوت سرخ اينجا نيز اختيار هر يك از ايشان همان رنگ را مؤيد آن حالست و البته حسن را زهر دهند و در آخر عمر رنگ مباركش از اثر سموم سبز شود و حسين را شهيد كنند و رخساره دلفريبش از خون وى سرخ گردد.


سبزه رو بر خاك مالد از غم زهر حسن ‏ ‏


لاله گون گردد شفق از خجلت خون حسين‏
و در شواهد از عايشه نقل مى‏كند كه روزى رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم با جبرئيل عليه‏السلام نشسته بود حسين بن على عليهما السلام در آمد جبرئيل پرسيد: كه اين كيست؟ فرمود كه پسر منست و او را بر كنار خود بنشاند جبرئيل گفت: زود باشد كه وى را بكشند رسول صلّى الله عليه و آله و سلم پرسيد: كه وى را كه كشد؟ جبرئيل گفت: جمعى از امت تو و اگر خواهى من تو را بگويم كه وى را در كدام زمين خواهند كشت پس جبرئيل اشارت به جانب كربلا كرد و قدرى خاك سرخ بر گرفت و به حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم نمود و گفت: اين خاك مقتل ويست و به خون او رنگين خواهد شد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن