واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
تلفن بوق سوم را که می زند، گوشی را بر می دارد. صدایش مثل همیشه گرم و دلنشین است. مهربان و صمیمی درخواستم را می پذیرد و با صبر و حوصله ای که از یک نویسنده ی صاحب نام، دور از انتظار هم نیست به سوالاتم پاسخ می دهد…
خانم منیژه آرمین، متولد ۱۳۲۴ تهران وی دارای مدرک فوق لیسانس مشاوره از دانشگاه تربیت معلم و لیسانس روانشناسی و هنرهای تجسمی (مجسمه سازی) از دانشگاه تهران می باشد فهرست آثار ایشان در زمینه ی ادبیات داستانی تا به اکنون بدین شرح است:
۱٫ ای کاش گل سرخ نبود ۲٫ کیمیاگران نقش ۳٫ بوی خاک ۴٫ راز لحظه ها ۵٫ سرود اروند رود ۶٫ کسوف ۷٫ زمزمه های پنهان ۸٫ شب و قلندر ۹٫ سپیدارهای سرو (ادامه داستان شب و قلندر)…
او همزمان با تدریس، مشاوره و نوشتن داستان و رمان، با بیش از ۳۰ سال فعالیت در زمینه نقاشی و سفال و افزون بر ۳۰ نمایشگاه انفرادی و گروهی در تهران و شهرهای مختلف و چند نمایشگاه خصوصی در خارج از کشور داشته است.
وی معتقد است: «انسان در طلب گمشده ی خویش است، وقتی می نویسد، وقتی می خواند وقتی رنگ ها را بهم می آمیزد یا تندیسی را می آفریند، یا حتی به کشف پدیده ای علمی می پردازد، باز هم خود را می جوید، منِ بی رنگ و بی نشان را».
وه چه بی رنگ و بی نشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم…
خانم آرمین، حضور زنان در آثار شما بسیار پررنگ است. چه معیارهایی برای خلق شخصیت یک زن در ذهن شما وجود دارد؟ حضور زنان در قصّه های من به این دلیل نیست که خودم یک زن هستم، بلکه وجود زن در قصّه جاری شدن خون است در رگ های داستان با نگاهی به اساطیر، یعنی زمانی که انسان شفاف تر زندگی می کرد، می بینیم که زن، به عنوان سمبل حیات و به عنوان قلب هستی در شعر گونه ها و در آثار هنری وجود دارد.البته شخصیت زن نمی تواند در خلاء موجودیت پیدا کند. طبعاً با رابطه ها و کنش ها و واکنش هاست که شخصیت او ظاهر می شود. با توجه به آن چه گفته شد، طبعاً می بایست شخصیت زن، حضوری قوی تر داشته باشد. باز هم تأکید می کنم به دلیل طبیعت زن.
اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به شخصیت زن در قصّه ها داشته باشیم در می یابیم که غالباً زن به شکل موجودی یک بعدی دیده شده، مثلاً زن حسود، زن جیغ جیغو، زن خودنما یا زن مظلوم. البته این ها قالب های کلیشه ای است. متأسفانه وقتی این قالب ها شکسته می شود، پدیده ای وحشتناک تر روبه رو می شویم یعنی زن مرد نما یا زنی که اصلاً زن نیست و این نوع از زنان اصلاً باورپذیر نیستند و آدم اصلاً آن ها را دوست ندارد.
من سعی می کنم ابعاد ناشناخته ای که در اعماق وجود زنان فراموش ده، پیدا کنم و به تصویر بکشیم یعنی سعی می کنم از ظواهر بیرونی یک زن، خودهای فراموش شده ی او را بیرون بکشم.
شما به کدامیک از شخصیت های داستان هایتان شبیه ترید؟
یک نکته ی اساسی وجود دارد و اینکه به هر حال، چه بخواهیم و چه نخواهیم، شخصیت های داستانی از فیلتر شخصیت نویسنده عبور می کند و این اتفاق به قدری ذهنی و پیچیده است که نمی توان نمونه ی عینی اش را تعیین کرد. در مورد خود من باید بگویم که هیچوقت در داستان هایم حدیث نفس خود را نگفته ام. البته گاهی حضور کمرنگی دارم. مثل شخصیت خانم نویسنده در کتاب «ای کاش گل سرخ نبود» و یا خصلت گریزپایی و از موقعیتی به موقعیت دیگر گریختن، مثل سهراب در کتاب «عمه خورشید».
رفتار خانم آرمین – به عنوان تصویرگر افرادی که در برخورد با تنگناهای زندگی در صحنه ی داستان، به تدریج ساخته می شوند و نهایتاً مسیر درست را پیدا می کنند- هنگام بروز مشکلات چگونه است؟ مشکلات دوگونه اند، یک گونه اش آن هایی است که از دسترس ناخارج است در مورد چنین مشکلاتی جز تسلیم و رضا چاره ای نداریم. مثلاً کسی نمی تواند نژاد خود را، وطن خود را یا وضعیت فیزیکی خود را تغییر دهد و اگر هم تغییر دهد، محدود خواهد بود. اما بسیاری از مشکلات ناشی از ایجاد شرایطی است که آدم ها و از جمله خود ما به وجود می آوریم و این قابل حل است و هر انسانی باید در به وجود آوردن شرایط بهتر کوشش کند. من هم مثل همه ی آدمها… شخصیت های داستان هم دقیقاً همین کار را می کنند. یعنی گره ها را با کنش های متفاوت و با آزمون و خطا باز می کنند. البته آنها هم مثل آدمهایی معمولی دارای قلب و عقل هستند و گذر از موقعیت های دشوار را به مدد این هر دو انجام می دهند و همین است که کشش داستانی ایجاد می کند. اگر فقط عقل را در نظر بگیریم دیگر داستانی به وجود نمی آید چون کارها خیلی آسان است مثلاً می گوید اگر موقعیتی برایت بد است، خوب، از این موقعیت برو به طرف موقعیت دیگر؛ ولی کار به این آسانی نیست، به خاطر همان قلب و عواطف.
تاریخ در داستان های شما جایگاه خاص و روشنی دارد. آن هم بیشتر تاریخ اواخر قاجار و پهلوی اول. چرا؟ تاریخ بخشی از هویت انسان است و از آنجا که مهم ترین رسالت نویسنده کشف هویت انسان استف تاریخ که در بطن خود پروسه ی سیاسی و اجتماعی را دارد، اهمیت پیدا می کند.
در سال های اخیر، بیشترین دلمشغولی من پرداختن به چند رمان است که تاریخ صدساله کشورمان پس زمینه ای باشد. در واقع تاریخ را ظرف زمانی داستان هایم قرار داده ام. البته چون آغاز آنچه منظور من است، مربوط به دوران مشروطه است، از اواخر سلسله ی قاجار شروع شده است. کتاب «شب و قلندر» مربوط به این دوره است و کتاب «شباویز» تا اوایل سلطنت پهلوی اول. اما کتاب های بعدی که مشغول نوشتن آن ها هستم، دوران پهلوی اول و دوم و بعد شامل وقایع انقلاب و دفاع مقدس می شوند.
این مجموعه کتاب ها ابتدا با عنوان «تصویربرگ در ریشه ها» مطرح شد و بعدها به هر کتاب نام مستقلی داده شد. خوشبختانه جامعه ی ما و به خصوص نسل جوان ما، اینک به آگاهی تاریخی خود می اندیشد و اینگونه رمان ها می تواند جرقه ای باشد در ذهن مخاطبان تا به دنبال اصل و ریشه ی خود بروند و مسائل را به شکل سطحی و تبلیغاتی نبینند.
سال ها حضور مستمر در دانشگاه، چه تأثیری بر آثار شما داشته است؟
البته من زمان زیادی را در دانشگاه گذراندم به خصوص به دلیل تحصیلات موازی که داشتم. مهم ترین تجربهای که از دانشگاه کسب کردم، علم و آگاهی نبود، چون آن ها را می شود، در پلی کپی ها و کتاب ها خواند بلکه نوعی بینش نسبت به زمان و جامعه بوده است. البته نه تنها دانشگاه، که موقعیت های دیگری داشته ام که در شناخت آدم ها به من کمک کرده. در هجده سالگی هم دانشجو بودم و هم معلّم و سال های بسیاری از عمرم را در کوچه پس کوچه های تهران و با انواع و اقسام آدم ها طی کردم و تجربه های بسیاری در این دوران آموختم. در خانواده هم با آدم های متفاوت در رفت و آمد بودیم و در نتیجه وقتی می خواهم داستانی بنویسم، انبانی از خاطرات و ذخیره هایی که در دوران های مختلف عمرم کسب کرده ام و فکر می کنم خداوند بهترین فرصت ها را در زندگی به من داد.
در میان علاقمندان آثار شما هم جوانان دیروز دیده می شود و هم جوانان دانشجوی امروز، به عقیده ی شما چرا؟ این را باید از خودشان پرسید. مثلاً خود شما، یا دیگران . اما تنها چیزی که می توانم در مورد خودم بگویم این است که وقتی می نویسم سعی می کنم صمیمی باشم و خواننده را حقیر نشمارم و برایش وقت صرف کنم.
نظر شما در باره ی زنانه نویسی چیست؟ این اصطلاحات را قبول ندارم. زنانه نویسی نویسندگی نیست. آن ها که حدیث زنانگی های خود را می نویسند، هر چند ممکن است آثار پرفروش هم داشته باشند، اما از چارچوب زنانگی خود خارج نمی شوند و خیلی هم زود کفگیر به ته دیگشان می خورد و می بینیم که غالباً یک یا دو سه داستان می نویسند و بقیه اش تقلید یا تکرار همان هاست. نویسندگی حرکتی است پرخروش در حیطه ی انسان و در این محدوده ها جا نمی شود. به قول مولوی” تنگ است مرا هر هفت فلک/چون می رود او در پیرهنم…
روانشناسی، کجای زندگی هنری خانم آرمین است؟ با اینکه روانشناسی خوانده ام ولی هیچوقت روانشناسی را به عنوان علمی مستقل نمی شناسم. در واقع ابزاری است برای شناخت و حتی شاید روانشناسی تجربی، اهمیت بیشتری از روانشناسی علمی داشته باشد. البته جایگاه روانشناسی به خصوص نوعی روانشناسی شبیه نظریه ی یونگ طبعاً جایگاه خاصی در هنر و ادبیات دارد.
راستی چه شد که نویسنده شدید؟ کلاس چهارم دبستان بودم که در یک نمایش نقش دختری یتیم را باز می کردم و از آن زمان حس کردم که انسان می تواند، غیر از شخصیت خود، شخصیت های دیگر را هم تجربه کند و در همان سال یک نمایشنامه نوشتم که در مدرسه اجرا شد و بعدها کم و بیش می نوشتم و البته بیشتر می خواندم و موقعی که با غول های ادبیات مثل سعدی و حافظ و مولوی و یا داستایوفسکی و تولستوی آشنا شدم، تقریباً نویسندگی راکنار گذاشتم و چون دانشجو بودم جذب کارهای پژوهش شدم.
بعدها بنا به ضرورت شروع کردم به نوشتن داستان و ارتباطم با مردم زیاد شد و بعد حس کردم که همان بعد پژوهش که من دنبالش بودم در داستان بیشترین نقش را دارد و به صورت جدی وارد این کار شدم و به قول ژان پل سارتر: «یکبار که نوشتی دیگر نمی توانی ننویسی.»
نوشتن علاوه بر اینکه هنر است یک فن هم می باشد، نقش آموزش در رشد این فن چقدر است؟ فن را می شود آموخت اما با دانستن فن نمی شود نویسنده شد چون نویسندگی به خصوص داستان نویسی پدیده ای است هنری یعنی از لایه های زیرین وجود انسان سر بر می آورد. اما اگر کسی این انگیزه و شور را داشت، طبعاً آموزش هم می تواند در او مؤثر باشد.
شما به عنوان یک نویسنده ی مطرح، بیشتر می خوانید یا بیشتر می نویسید؟ بعضی وقت ها بیشتر می خوانم، ممکن است ماه ها فقط بخوانم. بعضی وقت ها هم بیشتر می نویسم. برای نوشتن دو کتاب «شب و قلندر» و «شباویز» واقعاً هزاران صفحه کتاب خواندم تا موقعیت تاریخی و زبان داستانی زمانی که بسیار از من دور بوده به دستم بیاید.
خانم آرمین، شما در مجسمه سازی هم استادید. آیا آفرینش یک تندیس با خلق یک شخصیت داستانی شباهتی دارد؟ مجسمه سازی هم دقیقاً مثل داستان نویسی است. یعنی عینیت پیدا می کند. آفریدن یک اثر هنری برای من خودش پروسه ای شبیه به نوشتن یک داستان دارد. و داستان نویسی هم خودش مثل خلق یک تندیس است. به این ترتیب من وقتی داستان می نویسم، مجسمه ساز هم هستم و وقتی مجسمه سازم، داستان نویس هم هستم و این دو وجه بر هم تأثیر متقابل دارند.
اگر می شود کمی هم راجع به آثاری که زیر چاپ داردی و یا در حال نوشتن هستید برای ما صحبت کنید. آخرین کتاب من که به زودی چاپ می شود «گیله بانو» است. شخصیت محوری کتاب، زنی است که به جای غرق شدن و حل شدن در موج، خودش موج تازه ای ایجاد می کند. دختر سیزده ساله ی روستایی که یکباره وارد زندگی پرهیاهوی شهری و خانوادگی می شود، همچون قطره ای زلال که به رودی خروشان مبدل می شود.
گیله بانو، اگر چه به ظاهر شخصیتی ساده دارد، اما در برخورد با مسائل روزمره از ویژگی های بالقوه وجود خود مدد می گیرد و دست به ابتکارات جالبی می زند. نمونه این زن در اطرافمان زیادند، قهرمانان گمنامی که با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کنند و همه لحظه هایشان سرشار است از حرکت و پویایی.
این کتاب در حال چاپ است و کار دیگری که در دست دارم دنباله ی شب و قلندر و شب آویز است. کتابی با محوریت مسائلی که به خصوص در سال های ۱۳۱۴ می گذرد و شخصیت های کتاب بیشتر روزنامه نگار و هنرمندند.
و در پایان، شاه کلید موفقیت از زبان یک بانوی موفق… باید بگویم که خود را یک بانوی موفق نمی دانم اما سعی می کنم لحظات زندگیم را به بیهودگی نگذرانم، صبح که از خواب می شوم اگر برنامه و هدفی جدّی نداشته باشم، آن روز، روزمرگر من است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 153]