تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835226489
خوانشِ «درختِ انجیر معابد» احمد محمود
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: احمد محمود با چهارده عنوان رمان و مجموعه داستان جایگاه تثبیت شدهیی درادبیاتِ معاصر ایران دارد. اولین کتاب او مجموعه داستان مول در سال ۱۳۳۶ وآخرین اثر او رمان دوجلدی «درخت انجیر معابد» در سال ۱۳۷۹ منتشر گردید ؛علاوه بر این باید، در کارنامه ادبی او، از رمانهای همسایهها، داستان یک شهر، زمینسوخته، مدار صفردرجه و مجموعه داستانهای دریا هنوز آرام است، بیهودگی،زائری زیر باران، پسرک بومی، غریبهها، دیدار و قصه آشنا نیز نام برد.
روزگاری درباره میزان ارزش و اعتبار آثار بالزاک عقیده بر این بود که مجموعه آثار او برای بازسازیِ جامعه فرانسه اواخر قرن نوزدهم کفایت میکند. امروز میتوانآثار بسیاری در میان نویسندگان دنیا سراغ گرفت که بازتاب دهنده سیمای مردمسرزمینهای مختلف است، و احمد محمود، در کشور ما از جمله این نویسندگاناست. بستر و خاستگاهِ بسیاری از آثار محمود جنوبِ ایران است که بهنظر او «سرزمینِحوادثِ بزرگ است»؛ اما این بستر نویسنده را در ارایه مضمون و محتوای آثارشمحدود نکرده است. آنچه او مطرح میکند و از حوادثی همچون کودتا، انقلاب وجنگ میگوید در زبانِ مشترکِ مردمانی میگنجد که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند و جملگی سیمای جامعه شگفت و رو به تحولِ ایران را نشان میدهد که دایماًدر حال پوست انداختن است. بخشی از آثار او جنبه اتوبیوگرافیک دارد و از تجربهزندگی خودش شکل گرفته است. از دیدگاه او «هر نویسندهیی تا دوران پیری از روزگارکودکی و جوانیاش تغذیه میکند؛ یعنی تاثیرگذاری زندگی دوران کودکی، نوجوانی، وجوانی آنقدر نیرومند است که همیشه بههنگام نوشتن آدم زیر نفوذش است.» ازآنجایی که دوره نوجوانی و جوانی نویسنده مقارن با یکی از مهمترین رخدادهایتاریخ معاصر ایران، یعنی نهضت ملی شدن صنعت نفت و متعاقب آن کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ بوده است، این حوادث انعکاس بسیاری در آثار اولیه او داشته است. اما محمود در بازخوانیِ تاریخ دچار کلینگری و محدوداندیشی نمیشود و معمولاًحوادث بزرگ را از منشورِ روندِ زندگیِ معمولیِ مردم، با ذکر جزییات و جنبههایخصوصیِ زندگیِ آنها، تصویر میکند. او همانند بسیاری از نویسندگان همنسلاشخود را از داوری و قضاوت درباره مضمون و جهتگیری داستانها و شخصیتهایداستانی بهطور کلی کنار نگه نمیدارد.
محمود در آخرین اثرش ـ درخت انجیر معابد ـ تلاشوافری دارد تا بسیاری از قواعد معهود و دست و پاگیر را به کنار نهد، و هر چند که اینبار جریانها و تحولاتِ سیاسی در متن داستانِ او حضوری فعال ندارند، اما گذارِ یکجامعه از شیوه زندگی سنتی به شیوه نوین در بستر رمان نظرگیر است. این مضمون ازطریق نشان دادنِ اضمحلالِ خانواده بزرگ آذرپاد طرح و در متن رمان منتشرمیشود. همانطور که در نمایشنامه باغ آلبالو اثر چخوف ، صدای مداوم تبر نمادِ انقراضِ یک خانواده زمیندار سنتی است در درخت انجیر معابد نیز تاجالملک،خواهر آذرپادِ بزرگ، بهعنوان تنها میراث معنوی باقی مانده از گذشته، بهجایی میرود تا با حسرت «آوار شدنِ عمارت کلاهفرنگی را ببیند. ببیند که سروِ بلند اسفندیارخانچگونه سرنگون میشود. کدام دست و کدام تبر نخلِپربارِ سَعمران[نوعی نخل] رامیاندازد.»
داستان از جایی شروع میشود که اسفندیارخانِ آذرپاد بزرگ از دنیا میرود، ومرگ او زوال خانواده را بههمراه دارد. همسرش افسانه با مهندس مهران جوان کهداعیه تجددخواهی دارد، ازدواج میکند، که در نتیجه تمام اموالِ خانواده به تصرفمهران درمیآید. پس از مهاجرتِ کیوان، پسرکوچک خانواده، و خودکشی دختر ومرگ مادر، فرامرز تنها بازمانده خانواده، درکنار عمه تاجی، فقط در فکر انتقام ازمهران است، درحالی که با یک جسم معتاد و علیل توانِ انجام آن را ندارد. خلقشخصیتی همچون فرامرز، بهعنوان آدم اصلی رمان، چهبسا موجب نوعی فاصله بینخواننده و اثر گردد، زیرا اغلب خوانندگان تمایل دارند که با شخصیتی ممتاز و مثبتهمذاتپنداری کنند. شاید نویسنده خواسته است از گذشتهاش – گزینش قهرمانِخیراندیش – فاصله بگیرد و خواننده را وادارد که، هم چون خودِ او، عادتهایش را از سر بیندازد.
محمود اینبار نیز در گفتوگونویسی بسیار موفق است. شخصیتها حضور و موجودیت اجتماعی و طبقاتی خود را بهکمال حفظ کردهاند، هرچند نقش نویسنده به عنوان دانای کل، درلحظاتی، این حضور یا موجودیت را تحتالشعاع قرار میدهد. برای نمونه نویسنده میتوانست بسیاری از اطلاعات را از طریق همان عنصر گفتوگو به خواننده منتقل کند و از نقش خود، در مقام دانای کل، بکاهد. محمود بر این عقیده است که دو مقطعِ آغاز و پایانِ رمان بسیار مهم است، طوری که «وقتی خواننده کتابرا بست بتواند همچنان با داستان باشد و آن را در ذهناش ادامه بدهد» اما نباید فراموش کرد که پراکندگی و عدم انسجامِ بخشِ میانیِ هر رمانی نیز ممکن است خواننده را دچار ملال کند و او را تا پایان داستان کنجکاو نگه ندارد؛ بهویژه این که ما در درخت انجیر معابد با یک متنِ حجیم و تفصیلی روبهرو هستیم. رمان دارای آغاز وپایانِ متفاوتی است؛ به این معنی که آغازِ آن واقعگرایانه و پایاناش «سمبولیک»است؛ سمبولیزمی که ممکن است در امتداد داستان بهنظر نرسد، چون دقیقاً براساس روابط درونیِ اجزای رمان شکل نگرفته است. در پایانِ رمان درخت انجیر با تنه و ریشههایش بر اثر گسترشِ بیرویه شهرکِ «مدرن» و نوساخته ویران میشود وجمعیتِ شورشگر در فردای پیروزی چارهیی جز پناه بردن به خرابههای شهر ندارند.شاید بتوان گفت که این پایانبندی، که جنبه کنایی و نمادینِ آن کاملاً مشهود است،با جهانِ ظاهری، یا واقعی، داستان کاملاً هماهنگ از کار در نیامدهاند؛ شاید همهمین نمادْ رازِ خلاقیتِ نویسنده باشد.
نمایش تقابلِ سنت و مدرنیسم
عبدالعلی دستغیب
احمد محمود بهگواهی آثار منتشر شدهاش یکی از نویسندگان فعال در عرصهداستاننویسیِ ماست. سبک کار او در آغاز رئالیسم و تا حدی ناتورالیسم متأثر از آثار هدایت و علوی است، ولی در مجموعه داستان زائری زیر باران به سبکی خاص دست مییابد که در رمان همسایهها نمایانتر میگردد. دیگر داستان فقط به شکل طولی روایت نمیشود، بلکه در آن رجعت به گذشتههایی وجود دارد که اجزای داستان را بازسازی و بازخوانی میکند. نویسنده در رمان مدار صفردرجه دست به تجربه تازهییمیزند که ادامه آن را در درخت انجیر معابد میبینیم، و آن حذر کردن از توصیفهایمستقیم توسط نویسنده یا راوی و بنا نهادن داستان بر اساس گفتوگو است. محمود هر چند مانند بسیاری از نویسندگانِ همنسلِ خود سعی میکند تا از سبک کلاسیکِروایتگری فاصله بگیرد، بهطوری که در این اثر آن مطلقگراییِ رایج در تقسیمبندیِنیروها و طبقاتِ اجتماعی تا حد زیادی کمرنگ میشود، ولی همانند بسیاری ازنویسندگان ایرانی هنوز صاحب آن بینشِ پرورده و مدرنیتهیی نیست که نویسندگانغربی در چهارچوب آن به خلق آثارشان میپردازند. بنابراین تنوعِ روایتها در اثر او بهخلق متنی «چند صدایی» منجر نمیشود و صدای شخصیتها، با لحنهای متفاوت،در آن متمایز نمیگردد.
بهنظر من ماحصلِ رمان درخت انجیر معابد تقابلِ سنت و مدرنیته در یک دوینفسگیرِ ماراتن است. (منظور من از مدرنیته دقیقاً مدرنیته اجتماعی است که دلالتبر جهانِ بیرون دارد.) تقابلی بین جامعه فئودالیته و سرمایهداریِ نوین که در یکسمتِ آن خاندانِ آذرپاد در حالِ فروپاشی و اضمحلال، قرار دارد و در سمت دیگر مهندس مهران که بر زمینه ثروت و شهرتِ همین خانواده رشد میکند. وقتی آذرپادبزرگ میمیرد همسر جوانش به عقد مهندس مهران درمیآید و بهاین وسیله تمامثروت و مایملک خانواده آذرپاد از آن مهران میشود. کیوان پسر کوچک آذرپاد بهفرانسه میرود و دیگر بر نمیگردد. دختر آذرپاد خودکشی میکند. فرامرز، پسر بزرگآذرپاد، که رمان بر هستی و شخصیت او شکل گرفته است، ضد قهرمانی است معتاد که از راه کلاهبرداری و ک***** روزگار میگذراند و دایماً در فکر انتقام است، بدون آنکه توانِ این کار را داشته باشد. اما مهرانِ تحصیلکرده و تازه بهدوران رسیده بر هکتارها زمینی که به تصرف درآورده است شهرکهای مدرن میسازد، و در این میان تنها تاجالملک، خواهر آذرپاد بزرگ است، که در عزلت و تنهایی شاهد این ویرانی است.
احمد محمود اینبار با خلق شخصیتی همچون فرامرز در فرایند شخصیتپردازی رمانِ خود بهنوعی «آشنا زدایی» دست میزند و بهاین ترتیب از آثارگذشتهاش فاصله میگیرد. فرامرز موجودِ آنارشیست و نااهلی است که حتی ازعمهاش تاجالملک دزدی میکند، در هیئت بازرس و پزشکِ قلابی به کلاهبرداریمیپردازد و در پایان در کسوتی صوفیانه رهبریِ شورش بر ضد مهران را برعهدهمیگیرد، و این فاصله زیادی با قهرمانانی نظیر خالد (شخصیتِ رمانِ همسایهها وداستان یک شهر) دارد که با روحیه حماسی و انقلابی به ستیز با نظام اداری و بوروکراتیک میپردازد؛ آن هم بهطوری که حقانیت فقط از آنِ انقلابیون باشد. اگرفرامرز، به آن عادت مألوف، بهعنوانِ فردی تحصیل کرده و جدا از سیرتِ خانوادگیخود به عنصر انقلابی تبدیل میشد آن وقت احمد محمود هم به تکرار کارهای قبلی خود میپرداخت و اثر فاقد هرگونه نوآوری میبود.
وجه دیگر این تقابلِ دوگانه استفاده از درخت انجیر معابد بهعنوان یک نماد است. درخت که در بحبوحه شورشِ مردم همهجا ریشه میدواند و از شاخههایشخون فرو میچکد نماد جامعه سنتی است که در مقابل مدرنیته، به معنای تجدد، قرارمیگیرد و همه آن ساز و کارهای شکل گرفته توسط مهران را درمینوردد. اما این وجه«سمبولیک» در پایانبندیِ داستان دچار نوعی تناقض میشود. در پایان، مهران زانومیزند و تسلیم میشود و مأمورانِ پلیسی که از پی او میآیند دستور توقیفش رامیدهند. آنچه نویسنده وصف کرده است اشکال دارد؛ زیرا اگر داستان «سمبولیک»باشد و مثلاً حکومت شاه یا جامعه بورژوازی از بین رفته باشد حضور این مأموراندیگر توجیهی ندارد، مگر آنکه مأموران را جزو حافظانِ آن نظم مستقر ندانیم.
اما نویسنده اینبار به داوری درباره تضادِ میان خیروشر نمیپردازد، یا اصراریدر بیانِ آن ندارد. وقتی شهری در آتش شورش مردم میسوزد و سازنده شهر درمقابلِ حقهبازیهای فرامرز و جنبش مردم زانو میزند ما در حقیقت به یک«نیهیلیسم» اجتماعی میرسیم که طرح آن در آثار محمود تازگی دارد. این را همبگویم که نویسنده در ثبت لحظاتی از زندگی آدمها بسیار موفق است، بهویژه آنصحنههایی که در آنها رویدادهای زشتوزیبا، کمیک و تراژیک در کنار هم قرار دادهشدهاند.
اثری مردم شناختی
جواد مجابی
احمدمحمود نویسنده شریف و توانایی است که همواره احترام و گاهی تحسین مرا برانگیخته است؛ بهخاطر وفاداری بیدریغاش به ادبیات و فرهنگ این مملکت، به خاطر همدلیاش با مردم اعماق که از آغاز جوانی تاکنون، او را به توصیف زندگی فرودستان جامعه واداشته است، به خاطر سختکوشی در قلمزنی بیمزد و منت کههیچگاه پاداشی درخور نیافته است، نه رفاهی از دسترنج سالیان و نه شناختی زیبنده او از سوی جامعه فرهنگی. البته عدم شناخت به معنای بیاعتنایی و بیحرمتی نیست بلکه او همواره از احترامی اجتماعی و اعتباری فرهنگی بهرهمند بوده است که منش و سلوک او چنین واکنشی در اهل معرفت برانگیخته است.
شوربختانه، در این ملک بیشتر درباره ادبیات و هنر صحبت میشود تا از خود هنر و ادبیات. افکار عمومی بیشتر کنجکاوِ زندگی هنرمندان و شایعات پیرامونی است تا متن و محتوای آثارشان.
من تازهترین نوشته احمد محمود ـ درخت انجیر معابد ـ را همان موقع کهمنتشر شد خواندم. وقتی از مجله با من تماس گرفتند که یادداشتی راجع به اینکتاب بنویسم، گفتم به دو جهت معذورم. یکی اینکه کتاب در دسترس من نیست ودوستی به امانت گرفته و طبق معمول نیاورده است و برای دقیقتر نوشتن باید کتاب را دوباره بخوانم و یادداشت بردارم که حاصلش شاید نقدی میانهحال شود. دوم اینکهبرای نوشتن درباره نویسنده پرکاری چون احمدمحمود باید تمامی آثار او بازخوانیشود تا سپهر اندیشه و تخیل او بهتمامی در چشمانداز ذهن ناقد پدیدار گردد. درفرصتی اندک شاید بتوان حرفی کلی و دورنمایی شتابزده مطرح کرد که نه در خورد اوست و نه شیوه معمول من. اما ضرورتهای ناگزیری که نشریات درگیر آنند مرا بهنوشتن این یادداشت متقاعد کرد.
دوست دارم در این مختصر به دو نکته اشاره کنم:
نخست: ایدئولوژی و اخلاق متافیزیکی هر دو چارچوبهای تغییرناپذیری دارند که عدول از آن اصول و پرنسیبها برای طرفداران آنها به آسانی میسر نیست. اخلاق و ایدئولوژی، جهان و هستی و روابط آدمیان را در پرسشهای مقدر و پاسخهایتردیدناپذیر بستهبندی میکنند و در عرصه آفرینشگری، وجدان هنرمند را ازشکستن این قابهای جاودانه زنهار میدهند. ادبیاتی که متعهد به این دو نگره وآموزه است، آفرینندگان را وامیدارد که پیش از پرداختن به موضوع کارشان، آناصول تقدس یافته را در نظر داشته باشند. اما ایدئولوژی و اخلاق متافیزیکی از هوانمیآید، از واقعیات اجتماعی و حقایق جامعه بارگرفته شده است و در مقاطعی برآنچه وجدان فرد و نگرش افکار عمومی مینامند منطبق است. عدالتجویی،حقطلبی، انسانگرایی، آزادیخواهی و رشد و توسعه، نیازهای تردیدناپذیر بشریاست که انسان در مراحل مختلف تاریخی در مسیر تکامل زندگی و ذهناش برایرسیدن بدان کوشیده است. بنابراین نویسنده و هنرمند بهعنوان یک شهروند مدنی از این گرایشهای ذاتی دور نیست، اما این که تلقی ما از این مفاهیم چه و تا کجاست مارا در نظامهای ذهنی متفاوتی قرار میدهد. نویسنده آزادهیی چون محمود، از همان آغاز با نشر غریبهها، پسرکبومی، و زائری زیر باران و بعد همسایهها به طرح زوایایی از زندگی و مشغلههایمردمان محرومِ پیرامون میپردازد که ستمستیزی مشترک در آنها با نگرشایدئولوژی جامعهگرا همسویی دارد. در دورهیی که او کارهای اصلیاش را تولید کردهاست، مسأله «مبارزه اجتماعی» عمدهترین محور فرهنگی اجتماعی بوده است . مبارزه طبقاتی، بهعنوان پایهتفکر، درگیری افراد محروم را برای فراتر رفتن از وضعیت تحمیلی و تغییر شرایطغیرانسانی، ضرورتی تاریخی میشناساند. مبارزه بشر با شرایط نابسامان پیرامونی،مبارزه افکار عمومی با اقتدار مسلط، مقابله با بهرهکشی جهانی، موضوعی است کهنویسنده جوان آن را جزء بدیهیات ضروری میشمارد که باید برای تحقق آن اندیشید و قلم زد. این خویشکاری نویسنده به هیچروی امری تقلیدی نیست، ضرورتی حیاتیاست. محمود در جنوب میان مردمانی میزید که از بدیهیترین حقوق انسانیشانمحروماند؛
این نوع نویسندگان و شاعران الگوی ذهنی مشخصی دارند که خیالات و تاملاتو کارهای خلاقهشان را با آن نمونه قیاسی تردیدناپذیر سازگار مییابند و یا بهتدریج با آن نقشه ازلی همسو میکنند. در کنار این نویسندگان، و نه در برابرشان نویسندگان وشاعرانی داریم که نقشهیی ابدی و از پیش تعیین شدهیی ندارند، اما وجدان فردی و شرایط اجتماعی مسلط و جاری، ذهن و قلم آنان را متأثر و تحریک میکند در برابرنظمی سرکوبگر که در آن وضعیت وهنآور مستولی، انسان و زندگی و زیبایی و عدالت و آزادی را مسخ کرده و ارزشهای قدیم دل را به زوال تهدید میکند. اینان بیشتر از طریق استقرا و تجربههای فردی گامبهگام در کشف ناشناخته، کارهای آفرینشیخویش را پیش میبرند.با این تفاوت که آنها آمادگیدارند که تفکرات اجتماعی خود را با توجه به تغییرات زمانه و جامعه بومی و اجتماعجهانی مورد بازنگری دایمی قرار دهند و سهم تأملات فردی خود را برتر از هنجارهای تثبیت شده و اصول اعتقادی عام بنشانند.
این جا در پی داوری این دو دیدگاه نیستم، بلکه مقصود طرح دو نوع نگرشریشهیی است که هر کس بنابه طبع و ظرفیت ذهنی خویش و آنچه انسان رابیاختیارش به سویی متمایل میکند برمیگزیند. در نهایت جدا کردن دو نوع جریانخلاقه است که یکی وابسته به نوع متافیزیک جمعیِ تثبیت شده است و دیگری بهمتافیزیک آزاد فردی که احتمالِ تغییرپذیری دارد پیوسته است. اهل قلم بنا بهطبیعت ذهنیشان به یکی از این دو مبنا برای آفرینش فرهنگیاش گرایش دارند و احمدمحمود را نویسندهیی متعهد به اصول میشناسم و این تصویر کلی را به استنادآثاری که از او خواندهام دریافت کردهام. بدیهی است این تقسیمبندیها اگرچه درامور اجتماعی قاطعیت بیشتری دارد اما در امر آفرینش هنری امری نسبی و اعتباریاست و انسان هنرمند غالباً بهنرمی از مرزهای بیحفاظ بین این دو طریقت،رفتوآمدی رندانه دارد.
بازنگری کلی آثار محمود از آغاز تا امروز او را روایتگر زندگی مردمان عقب نگه داشته در جامعهیی توسعه نیافته نشان میدهد. شناخت عمیق و بیواسطه او از زندگی و ذهنیات صیادان فقیر، کارگران کشتی، بیکارشدهها، ناطورها، لنجبُرها و قاچاقچیان بندر و گاه قهرمانان شهری چون پیشهوران و کسبه و مبارزان و زندانیانسیاسی، از سویی آثار او را ادبیاتی واقعگرا و مبارز و در عین حال هیجانی معرفیمیکند. از طرفی داستانهای کوتاه و رمانهایش ارزشی مردمشناسانه و جامعهشناختی دارد که با ثبت اسناد دورهیی در معرض تغییر، عکسهایی واضح از دورانی مبهم و هراسانگیز بهدست میدهد. تا آنجا که او به گزارش واقعیت پیرامونیدر شرایط مبارزه، روزگار شکست، انقلاب و جنگ میپردازد و عنصر تخیل را درخدمت پیوند دادن هزار تکه زندگیِ دوروبر و تجربهشده میآورد، به توفیق دست یافتهاست و اعتبار او در جامعه ادبی بهخاطر ترسیم فضای شبهتاریخی صادقانهاش درجامعهیی ملتهب و توفانزده است. نویسندهیی ایرانی که توانسته است صادق وهوشمند، وضعیت جنوب کشور خودمان را به مثابه جنوب جهانی فقیر وتحت ستم ونابرابری در تلاش برای دگرگونی شرایط دشوار و در نهایت رفتار انسانهای مبارز راعلیه نادانی و ناداری و ستم نشان دهد.
اما در درخت انجیر معابد، سهم خیالیسازی بر روش واقعگرای معهود او پیشیگرفته و کاستیهایی را آشکار کرده است. کل کتاب در شکلی تمثیلی در پی بیانحقیقتی است که واقعیت عصر آن را انکار نمیکند. درختی که ریشههای مهاجم آن،در عمق و در سطح فضا را اشغال میکند به مثابه فریبی فراگستر زندگی نهادها و زیست افراد را در مسیر هجوم و پیشروی زوالدهندهاش میپوشاند و در عمق آن رامیپوساند. کتاب با زبانی پیراسته و بیانی پرجذبه پیش میرود. من با لذت این کتابرا تا به آخر خواندهام، اگرچه با پیام اخلاقی موردنظر نویسنده موافقتی ندارم. درفصول پایانی نویسنده ما را با طرح این مسأله روبهرو میکند که در شرایطیفریبآمیز میتوان به فریبی از همان جنس دست یازید که این نوع نگرش با آنمتافیزیکِ جمعیِ تثبیت شده که مایه اصلی کارهای نویسنده بوده است سازگاریندارد. قهرمانی که خود مایههایی از ابتذال را در حرکات گوناگون فردی و رفتارهایاجتماعیاش نشان داده است در آخر کار برای غلبه بر شرایط تحمیل شده، خود بههمان ساز و کار مستولی متوسل میشود و برای برانگیختن عوام ـ که در این روایتبیشتر منفعل نشان داده شدهاند ـ به شیوه نهانکار اقتداری روی میآورد که قربانیآن بوده است. و این نوع پایانبندی از نوعی نگرش ناشی میشود که اولویت را بهقهرمان منفرد میدهد نه به کرد و کارِ خرد جمعی.
جدا از این انتقاد مضمونی، دوست دارم با نوشتن این یادداشت کوتاه، که میدانم ربطی به نقد فنی یک اثر ندارد، سپاس خود را نسبت به نویسندهیی پرکار و خلاق وبیادعا ابراز کنم که چند دهه ما را با آثار صادقانهاش در جبهه ادبیات مردمی، نیرو وشعف بخشیده و همواره در کنار مردم و فردی برگزیده از درون آنها، به غنایفرهنگی ایران معاصر مدد رسانده است. تصویر شخصیتهای او که از مردم عادیبرآمدهاند اسنادی ماندگار از روزگار تلخ مردم عصر ما به دست میدهد که تازگی خودرا در نسل ما دارد و امیدوارم در حافظه نسلهای دیگر نیز بپاید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]
-
گوناگون
پربازدیدترینها