واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگويي صميمي با امير «محمد كاظم تارخ» فرمانده لشكر 77 ثامن الائمه(ع)؛ نسل امروز از فداكاري هاي ارتش بي خبر است
* خديجه زمانيان
اولين نظامي خانواده اش است، مي گويد: «كسي قبل از من نظامي نبوده و بعد از من باز هم كسي نظامي نشد.» سال 58 و در
جريان درگيريهاي كردستان، به خدمت در ارتش علاقه مند شد.
داوطلبانه به كردستان رفت، در سردشت و آذربايجان مستقر شد، فنون مقدماتي جنگ و نظامي بودن را آموخت. در همان سالها بود كه ملاقاتي با شهيد نامجو داشت. به او گفت: «مي خواهم نظامي شوم.»
شهيد نامجو گفت: «بايد بروي دانشگاه افسري»
- «اما خيلي كارها بلدم!»
- «بايد بروي دانشگاه افسري»
به دانشگاه افسري رفت. ورودش به ارتش با آغاز جنگ مصادف بود. دوران دانشجويي اش در جبهه سپري شد. خيلي از دوستانش شهيد شدند. سال 62 از دانشكده نظامي فارغ التحصيل و وارد يگانهاي عملياتي شد. به عنوان فرمانده دسته دو تيپ 55 هوابرد مشغول به خدمت گرديد.
گفتگوي من با «امير محمد كاظم تارخ» با اين مقدمه شروع مي شود. بار دوم بود كه با امير تارخ مصاحبه مي كردم و اين بار هم از مصاحبه با او لذت بردم.
امير تارخ داستان نظامي شدنش را اين طور ادامه مي دهد: «به عنوان فرمانده گردان، افسر گردان و مشاور جنگ تا سال 77 مشغول به خدمت بودم. 16 سال در تيپ هوابرد و مدت چهار سال فرمانده آن تيپ بودم رفتم شمال غرب، سه سال جانشين قرارگاه عمليات شمال غرب بودم و اكنون هم سه سال است كه در لشكر 77 ثامن الائمه(ع) هستم.»
- امير چند سالتان است؟
- شما، خودت حدس بزن
- 55 سال
- متولد 1336 هستم.
مي خندم و مي گويم: «پير شديد امير...» او هم مي خندد و بي درنگ مي گويد: «راستي سه فرزند هم دارم.»
لشكر 77 ثامن الائمه(ع) مظلوم واقع شده است
«امير تارخ» در حال حاضر فرمانده لشكر 77 ثامن الائمه(ع) است. لشكر 77 در زمان جنگ يكي از قطبهاي مهم دفاع بود. در خصوص اين لشكر و نقش مهم آن در زمان جنگ و پس از جنگ نزديك به دو ساعت با امير صحبت كرديم. امير با يك خبرنگار بيش تر از آنكه مصاحبه كند، درد دل كرد. امير، لشكر 77 را دوست دارد، از سربازان تحت امرش راضي است، اما مي گويد: «ارتش، بخصوص لشكر 77 ثامن الائمه(ع) مظلوم واقع شده است.»
وقتي اين جمله را مي گويد: از حالت نظامي گري اش كم مي شود و صورتش مهربان تر مي شود.
امير تارخ از پيروزيها و افتخارات لشكر 77 ثامن الائمه(ع) در زمان جنگ مي گويد. انگار بدش نمي آيد از خاطرات و افتخارات اين لشكر تعريف كند.
«جنگ در عين ناباوري مردم و مسؤولان سياسي آغاز شد. هنوز 17 ماه از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود؛ ارتش نواحي ناآرام را آرام مي كرد و البته به خاطر عدم تدبير مسؤولان سياسي وقت بخصوص در زمان بني صدر شرايط به گونه اي رقم خورد كه قاعده هرم ارتش كه نيروي وظيفه بود تقليل داده شده بود. اين ارتش قرار بود در مقابل ارتش آماده عراق بايستد. وقتي جنگ تحميلي آغاز شد، ستاد ارتش به تمامي يگان ها اعلام حركت داد. بدين ترتيب همه يگانها تا اوايل آذر ماه سال 59 به مناطق عملياتي اعزام شدند. در 6 ماهه اول جنگ ارتش ايران توانست پيشروي دشمني كه مناطق زيادي را اشغال كرده بود را متوقف كند و به آنها اجازه پيشروي ندهد. وقتي همه يگانها در آبادان و ماهشهر جمع شدند مقدمات انجام عملياتي بزرگ فراهم شد؛ عملياتي كه مسؤوليت آن برعهده لشكر 77 بود. امام (ره) فرموده بودند: حصر آبادان بايد شكسته شود. اين مسأله دور از انتظار بود و هنوز هم براي همه غيرقابل باور است.
چون مناطق زيادي از آبادان اشغال شده بود. دشمن راه هاي ارتباطي آبادان را تصرف كرده بود و چيزي تا از دست رفتن آبادان باقي نمانده بود و حالا لشكر 77 بايد، آبادان را آزاد مي كرد.
پيروزي لشكر 77 در اين عمليات نقطه عطف تاريخ دفاع مقدس است. با شكستن حصر آبادان حماسه آفريده شد و از اين جا بود كه نام مبارك ثامن الائمه(ع) بر روي لشكر 77 گذاشته شد.
حصر آبادان شكسته شد، حماسه آفريده شد و براي اولين بار در تاريخ جنگ اسراي عراقي از مقابل فرماندهان لشكر 77 رژه رفتند.
چهره امير تارخ دگرگون مي شود. به آيه «وان يكاد» رو به رويش كه روي ديوار نصب شده، نگاه مي كند و مي گويد: «بعد از اين بود كه لشكر 77 ثامن الائمه(ع) يكي پس از ديگري در عملياتهايي كه بر عهده اش گذاشته مي شد، سرافراز بيرون مي آمد. عمليات طريق القدس و فتح بستان را پشت سر گذاشت. در فتح بستان عراق تلاش مي كرد آن را پس بگيرد تا از آنجا وارد خوزستان شود. دشمن بر سر رزمندگان ما آتش مي ريخت، آسمان چزابه از دود و آتش سياه شده بود و رزمندگان يكي پس از ديگري پرپر مي شدند، اما آن قدر مقاومت كردند تا توانستند پس از چند روز، دشمن را وادار به عقب نشيني كنند.»
«امير تارخ» بعد از گفتن اين خاطرات باز هم از پيروزي لشكر 77 در عملياتهاي سالهاي دفاع مقدس گفت.
از عمليات فتح المبين، بيت المقدس، اميرالمؤمنين(ع) و بعد جزئيات همه آنها را تعريف كرد. او گفت: «هيچ عملياتي نيست كه ردپايي از لشكر 77 ثامن الائمه(ع) در آن نباشد. اين لشكر به بركت نام مقدس امام رضا(ع) يكي از يگانهاي باافتخار نيروهاي مسلح است كه حدود 6 هزار شهيد و 16 هزار جانباز تقديم انقلاب كرده است.»
امام(ره) با ارتش بود
«لشكر 77 ثامن الائمه(ع) از سال 59 تا سال 65، 22 عمليات آفندي و چندين عمليات پدافندي انجام داد.» اين آماري است كه امير تارخ از تعداد عملياتهاي لشكر 77 به من مي دهد.
از امير تارخ مي پرسم: «با توجه به اينكه ارتش در سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي انسجام خود را از دست داد چه طور توانست در جنگ با عراق مقاومت كند و پيروز ميدان باشد؟»
امير تارخ در حالي كه لبخند مي زند مي گويد: «چون امام خميني(ره) با ارتش بود...» و ادامه مي دهد: «اگر به پيامهاي امام(ره) از زمان پيروزي انقلاب تا 20 فروردين همان سال توجه كنيد مي بينيد ايشان مكرر بر حفظ انضباط در ارتش تأكيد مي كردند. امام(ره) تنها شخصيتي بودند كه مقابل شعار انحلال ارتش ايستادند و تا جايي كه توان داشتند در جهت تثبيت ارتش تلاش كردند. حتي امام(ره) در سال 1342 وقتي در مدرسه فيضيه سخنراني كردند، گفتند، «اي ارتش به داد مردم برسيد.»
امير تارخ مي گويد: «البته نبايد از اين نكته مهم غافل بود كه ارتش ريشه در مردم دارد. شايد چند فرمانده ارتش، وابسته رژيم شاهنشاهي بودند كه اين مسأله در تمام دستگاه هاي دولتي ديده مي شود، اما بدنه ارتش وابسته به مردم بود و همه مي دانيم مردمي بودن ارتش و همراهي ارتش با مردم در پيروزي انقلاب اسلامي نقش مؤثري داشته است. من تصور مي كنم همين دو عامل باعث شد ارتش هيچ گاه دچار تزلزل نشود و هميشه قوي و مستحكم در خدمت نظام باشد.»
دشمن از نام لشكر 77 مي هراسد
به امير مي گويم: راست است كه مي گويند نام لشكر 77 در دوران جنگ رعشه بر اندام ارتش عراق مي انداخت؟»
اميرتارخ مي گويد: «بله درست است.» و بعد انگار كه او را به جاي دورتري برده باشم، مي گويد: «وقتي لشكر 77 در چندين عمليات مهم پيروز شد، دشمن از نام اين لشكر مي ترسيد. اسم سه لشكر 77، 55 و 21 عراق را مي ترساند. هر وقت اسمي از اين لشكرها برده مي شد، عراق مي دانست عملياتي در پيش است. دشمن اينها را رصد مي كرد و قبل از هر عمليات جو رواني ايجاد مي كرد كه سربازان و رزمندگان ايراني را دچار ضعف روحيه كند، اين سه لشكر كابوس عراقي ها بودند.»
فرماندهي روح و جان
آدم هميشه گمان مي كند نظامي ها، آدمهاي خشك، عبوس و انعطاف ناپذيري هستند، اما اگر مدتي حتي همين مقداري كه من در حضور امير بودم، با آنها باشي مي بيني، آدمهاي لطيفي هستند.
چهره هايي سخت، اما دلهايي نرم و مهربان دارند. خودش هم مي گويد: احساس شما درست است.
اما ذات نظامي بودن ايجاب مي كند به گونه اي رفتار كنيم كه دشمن احساس كند ما تكيه گاه ملتمان هستيم. اگر يك سرباز، وضع نامرتبي داشته باشد، مردم را نااميد مي كند. قبول دارم كه محيط نظامي، محيط سرسختي است، اما وقتي وارد اين محيط شوي و مدتي با آدمهايش زندگي كني مي بيني رفاقت و صميميتي خاص در اين فضا وجود دارد.»
او در ادامه حرفهاي جالبي در مورد فرماندهي روح و جان سربازهاي تحت امرش، مي گويد.
«رفاقتي بين نيروهاي ارتش وجود دارد كه در ساير ارگان ها و نهادها ديده نمي شود و اين علت دارد؛ چون ما در ارتش مديريت نمي كنيم، چون مدير نيستيم، بلكه فرماندهان بر نيروهاي تحت امرشان، فرماندهي مي كنند و فرماندهي، علم نيست، هنر است. هر نفوذ در ديگران؛ نفوذ به عواطف و احساسات ديگران. جسم و جان سرباز در دست فرمانده است و فرمانده بايد چنان روح و جان او را تصاحب كند كه بتواند او را به نبرد با دشمن ببرد؛ زير آتش دشمن!
فرمانده سرباز را وادار مي كند كاري را كه تمايل ندارد با كمال ميل انجام دهد و اين يك هنر است و باز تكرار مي كند: «يك هنر!»
گاهي غمگين مي شويم...
سؤالهايم تقريباً تمام مي شود. به امير تارخ مي گويم: «دوست داريد در مورد چه چيزي حرف بزنيم؟»
مي گويد: «نمي دانم، شما بپرس. من جواب مي دهم.»
مي گويم: «لشكر 77 و ارتش در دوران 8 سال دفاع مقدس وقتي بعد از آن، اين همه فداكاري كرد، اما نسل امروز از اين فداكاريها بي خبرند و اصلاً اسم لشكر 77 ثامن الائمه(ع) به گوششان نخورده است، چرا؟»
انگار كسي نمي داند ارتش چه نقش مهمي در بقاي يك نظام و ملتش دارد. انگار همه چيز فراموش شده، يا كسي چيزي نديده. نسل امروز، فرماندهان ارتش را هنوز نمي شناسند. حتي اسم آنها به گوششان نخورده. چه كسي مرحوم «ظهيرنژاد» را مي شناسد، مردي كه آن قدر مصاحبه و فيلم و عكس از او گرفته شده اما هيچ كدام جايي منتشر نشده و همه در آرشيوهاي صدا و سيما باقي مانده است!»
امير تارخ باز هم مي گويد: «هنوز سربازان ارتش در نقاط مرزي، مراقب مرزهاي ايرانند. هنوز سربازان براي پاكسازي مناطق مين گذاري شده، شهيد مي شوند، مجروح مي شوند اما اگر روزي كه همين ارتش در مقابل ملت رژه مي رود، بياييد، مي بينيد بعضي خودروها بوق مي زنند كه راه را براي رفت و آمد آنها باز كنيم و اين همه ما را متأثر، غمگين و گاهي دلسرد مي كند...»
سرباز بودن را دوست دارم
امير تارخ، فيلمي از رژه ارتش كره جنوبي به من نشان مي دهد و مي گويد: « فيلم را نگاه كن، فيلم را مي بينم، ارتش كره جنوبي در مقابل رئيس جمهورش رژه مي رود، ارتشي كه نه از لحاظ تكنيكي و نه به لحاظ مقاومت قابل قياس با ارتش ما نيست.
مردم به ميدان آمده اند، با گلهاي سرخ و نارنجي. شايد تعدادشان به يك ميليون نفر برسد.
چنان منظم ارتش را تشويق مي كنند كه تعجب مي كنم. انگار فرش سرخ و نارنجي در اطراف ميداني كه ارتش در آنجا رژه مي رود پهن كرده اند. مردم آمده اند و براي ارتششان كف مي زنند و هورا مي كشند.
به امير مي گويم: «با همه اينها، اگر دوباره حق انتخاب داشته باشيد، نظامي بودن را انتخاب مي كنيد؟»
امير مي گويد: «شك ندارم كه باز هم نظامي مي شدم، چون سرباز بودن را دوست دارم. يك سرباز فقط سرباز است نه چيز ديگر. او وقتي آرامش و امنيت را در زندگي مردم مي بيند، احساس شعف مي كند. نظامي بودن و سرباز بودن سخت است، خيلي ها دوست داشتند نظامي شوند، اما نتوانستند باقي بمانند و رفتند، اما من ماندم...»
تلويزيون اتاق امير، همچنان مراسم رژه ارتش كره جنوبي را نشان مي دهد. صداي كف، هورا و تشويق مردم در اتاق پخش مي شود. روي ديوار رو به روي من عكس فرماندهان لشكر 77 ثامن الائمه(ع) از سالهاي پيروزي انقلاب تا اين سالها به ترتيب زمان، نصب شده است.
امير سكوت كرد. من به چاي سرد شده روي ميز نگاه مي كنم و حالا جملات امير را بعد از سكوت طولاني اش مي نويسم. امير مي گويد: «به قول بزرگي، نظامي گري هنري است بزرگ، دانشي است بي كرانه، كه رواني خداوندي، منشي يزداني و دلي چون دريا مي خواهد.»
پنجشنبه 10 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1863]