واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: به احترام صداقت
فیلم «لطفا مزاحم نشوید» یك فیلم اپیزودیك است كه بعد از تجربه فیلم «دعوت» حاتمیكیا ساخته شده است، اما سمت و سوی دیگری دارد. در فیلم حاتمی كیا مجموعهای از شناختهشدهترین بازیگران سینمای ایران كنار هم قرار گرفتند تا بتوانند موضوعی را كه این هنرمند چندان هم به آن اشراف ندارد به تصویر بكشند؛ از مهناز افشار تا سیامك انصاری. این اتفاق درباره فیلم «لطفا مزاحم نشوید» نیفتاده است. بازیگران زیاد هستند بنابر موضوع و بیشتر توانا هستند تا مشهور. اصولا ساختن فیلم اپیزودیك تجربهای است كه میگویند در دنیا چندان با استقبال روبهرو نمیشود، به خصوص در این فیلم كه آدمها در زندگی هم تاثیر چندانی نمیگذارند و حتی همدیگر را نمیشناسند.
شهرت
فیلم با حضور بازیگرانی چون افشین هاشمی، هدایت هاشمی، باران كوثری، حامد بهداد و چند بازیگر دیگر پیش میرود. این اسمها یك نكته را مشخص میكند فیلمساز و كارگردان قصد نداشتهاند از بازیگران مانند وسایل صحنه استفاده كنند و آنها را بر مبنای تواناییهایشان انتخاب كردهاند. به همین دلیل دیدن این فیلم نه تنها كار سختی نیست، بلكه یك كار دوست داشتنی است. یعنی شما آنقدر اینها را باور میكنید كه اصلا فكر نمیكنید كه فیلم میتوانست جور دیگری پیش برود. شاید تصور كنید كه كس دیگری این نقش را میتوانست به شكل دیگری اجرا كنید اما شخصیتهایی كه در این فیلم حضور دارند با این شكل به تاریخ سینمای ایران اضافه شدهاند. یك روحانی محضردار، یك مجری و یك همسر روشنفكر، یك پیرمرد و یك پیرزن تنها، یك تعمیركار معتاد و یك دزد تلفنی.
كارگردانی
محسن عبدالوهاب كسی است كه وقتی نامش راجستجو میكنید، در سابقهاش به چندین همكاری با رخشان بنیاعتماد بر میخورید. او سالهاست كه در عرصه سینمای مستند فعالیت میكند و این حوزه را خوب میشناسند. او در كارهای مستندش مسائل اجتماعی را پررنگ میكند و آنها را در قالب تصاویر به یاد ما میآورد. برخی از كارگردانانی كه در عرصه سینمای مستند حضور دارند دلشان میخواهد با بازیگران مشهور وارد دنیای پرزرق و برق سینمای داستانی و بلند شوند. اما عبدالوهاب از این دسته كارگردانان نیست، چندان علاقهای به این دنیا ندارد، حرفهاش را، جامعهاش و واقعیاتش را دوست دارد و برای گفتن این حرفها به سراغ این سینما آمده است.
مجری ستارهها
مشهور بودن، مورد توجه بودن و شناخته شدن همیشه یك خوبیهایی دارد و یك بدیهایی. افشین هاشمی در نقش یك مجری تلویزیونی توانسته خوبیها و مزایای شهرت و سختیهای آن را نشان دهد. او كه در جامعه مورد توجه است از این وضعیت راضی است از این كه همه او را میشناسند، اما همسرش این وضعیت را نمیپذیرد. این شرایط كار را به جایی میرساند كه حتی بر روی زنش دست بلند میكند و این آغاز یك ماجرای تازه است. اوج علاقهمندی مرد به شهرت هنگامی است كه در میان دعوا سرش به خواندن مجلهای گرم میشود كه عكس او را روی جلد چاپ كرده است.
روحانی محضردار
مردی شهرستانی در شهر شلوغ تهران. او در این شهر بیرحم كیفش را از دست میدهد. كیفی كه شناسنامههای یك زوج در آن قرار دارد و به این ترتیب مساله عقدشان به هم خورده به نظر میرسد. او در این مسیر گرفتار میشود. از یك سو باید مهربان باشد و بتواند دزد را به آوردن كیف راضی كند و از سوی دیگر معامله كند، چانه بزند و كلی هم انرژی بگذارد. او فقط میخواهد یك روحانی معمولی باشد، آدمها را آشتی بدهد و آنها را به مسیر راست هدایت كند.
دزد تلفنی
در نمایشهای رادیویی شخصیتها با صدا تعریف میشوند، هویت پیدا میكنند و داستان روایت میشود. این بار و در این فیلم اتفاقی كه میافتد این است كه یك دزد كه وسایل یك روحانی را در مترو دزدیده است از طریق تلفن خودش را به تماشاگر معرفی میكند. افشین هاشمی خودش گفته كه من برای این نقش 3 مدل صدا را در استودیو تمرین كردم، ضبط كردیم و فكر كردم تمام شد. اما بعد كارگردان به این نتیجه رسید كه باید این اجرا زنده باشد. یعنی هر روز این 2 بازیگر سر صحنه میرفتند و تلفنی با هم صحبت میكردند تا این نقش ثبت شود. به این ترتیب ما اكنون یك شخصیت دیگر در تاریخ سینمای ایران داریم به نام دزد تلفنی كه خواسته عجیبی از روحانی دارد؛ خواندن روضه برای مادرش از طریق تلفن همراه.
تعمیركار معتاد
حامد بهداد این روزها خود را به عنوان بازیگری شناسانده كه هر فیلمی را كه كمی منطق پشت آن باشد بازی میكند بدون در نظر گرفتن بزرگی یا كوچكی نقش. او اینجا هم تعمیركاری است كه باید از پشت میلهها تلویزیونی را تعمیر كند. چون پیرمرد و پیرزن به او اعتماد نمیكنند. او در موقعیت متفاوتی است، همسرش او را ترك كرده و همراه نوزادش به اینجا آمده و البته یادش میرود نوزاد را با خود ببرد.
فیلمبردار و تهیهكننده
یك تهیهكننده كه در این زد و بندهای دنیای تجاری نیست، علاقههای فردی دارد و بیشتر دنبال این است كه فضا را به شكل دیگری در بیاورد. كارگردانی میكند و فیلمبردار نیز هست. نام او محمد احمدی است. حالا در كارنامهاش حداقل 3 فیلم دارد كه با ریسك ساخته شده است. اول فیلم «شاعر زبالهها». یكی از كارگران شهرداری عاشق شاعری میشود. رفتگر «صابر ابر» و شاعر «لیلا حاتمی» است. عینك كلفت صابر ابر با آن لباس نارنجیاش در یادها اكنون ثبت شده است. فیلم دوم «حقیقت گمشده». زن و مرد و 2 بچه در ماشین هستند، تصادف میكنند و مرد با اهدای كلیه مرد دیگری زنده میماند. حمید فرخنژاد حالا دنبال این است كه خودكشی كند. اما این همه ماجرا نیست. فیلم «حریم» از اولین فیلمهای ژانر ترسناك كه در ایران به نمایش درآمد. فروش فیلم به نسبت بودجهای كه صرف آن شده بود توانست امتحان موفقی در سینمای ایران باشد. اینك او پذیرفته كه یك فیلم اپیزودیك را تهیه و فیلمبرداری كند. با تمام سختیهای مسائل اكران این فیلم مخاطب را راضی نگه داشته است. این فیلم از اسفندماه نوبت گرفته بود و اكنون اكران شده است. شاید حركتهای نرم دوربین از ویژگیهای این فیلم باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]