واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شربت و قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار منست
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند
این البته نکته ای است تازه و نمونه ای از اظهار عشق اهل مدرسه در آن بحبوحه ی قرون وسطی. اما تکرار ملال انگیز، حتی با وجود دگرگونی هایی که در آن پدید آمده است نیز چنین داروی دلپذیری را بی تأثیر می کند و بی لطف، جای دیگر با جلوه ی روی معشوق احساس می کند که گلهای چمن نه جلوه ای دارند نه واقعاً حق خودنمایی. خوب، پیداست که نرگس و گل در چنین حالی وقتی بخواهند از چشم و روی معشوق دم بزنند باید واقعاً زیاده بی چشم و روی باشند. اما وقتی این حرف سه چهار بار تکرار شد دیگر چه لطف و تأثیری دارد؟ نفرت از سالوس و ریای زاهد، او را مکرر از کوره بدر می برد و مکرر او را وا می دارد که در هر آستین زاهد صد بت پنهان پیدا کند و از هر رقعه ی دلقش هزاران بت برافشاند. اما این نیز یک کشف تازه نیست و بیش از یک بار شاعر از این کشف شگرف خویش سخن می گوید و بیش از یک بار می کوشد تا از این راه خواننده را قرین اعجاب و حیرت سازد. بعلاوه این وسوسه نیز گه گاه به خاطرش می آید که زهد این زاهد از کجا که در روز رستخیز از فسق یک شرابخواره مقبولتر باشد:
ترسم که صرفه ای نبرد روزبازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
و این وسوسه را نیز تکرار می کند و در غزلها چند جا بکار می برد. پیام چنگ را که مثل هر پیر منحنی نصیحت گفتن را دوست می دارد می شنود و دعوت به عشرت را در این پیام مرموز منعکس می بیند و این نکته ای تازه است که در کلام کمال خجندی هم شاید از حافظ اخذ شده است؛ اما اینکه حافظ بیش از یک بار آن را در غزلهای خویش می آورد آن را تا حدی مبتذل می کند و دست فرسود. این یک اندیشه ی خام مآبانه است که در کلام حافظ بسیار هست. اندیشه هایی که بوی فکر خیام می دهد مخصوصاً نزد او بسیار تکرار می شود و بعضی از آنها رنگ یا فکر ثابت را دارد. رند شیراز هم مثل پیر نیشابور می اندیشد و مکرر می گوید که باید عمر را غنیمت شمرد که دیگر باره ملاقات نه پیدا باشد. مثل خیام می گوید و با بیان دیگر حرف او را تکرار می کند که اگر «عشرت امروز به فردا» افتد از «دیوان قضا خط امانی» که دارد و مایه ی نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
یا
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟
باز مثل خیام، با حیرت و شک رندانه می گوید که انسان از آنچه در درون پرده هست خبر ندارد و روزی که این پرده بر افتد که می داند حال چه خواهد بود؟ این اندیشه های خیامی مثل یک فکر ثابت، حافظ را آزار می دهد و عبث نیست که مخصوصاً آنها را مکرر بیان می کند و با بیانهای گوناگون. در این موارد مثل این است که شاعر رسالتی را حس می کند، می خواهد پرده هایی را بدرد و رازهایی را برملا کند. از این رو تکرار مضمون را اینجا عیب نمی شمرد و با جرأت و تأکید بر آن حرفهای واعظان انگشت می گذارد. این اندیشه ها حاصل کشف و تجربه ی باطنی یک رند است. نه قصه است که تکرارش ملال انگیز باشد نه اندرز که بازگو کردنش به سرزنش بماند. با این همه این گرایش به تکرار تنها در مضمون و اندیشه نیست. نه فقط در قافیه و ردیف شاعر گه گاه به تکرار می گراید بلکه در بعضی موارد هم مصرعها را بی هیچ فزود و کاست تکرار می کند، هم آنچه را از دیگران به تضمین می گیرد مکرر می آورد. کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش. این یک مصرع سعدی است و حافظ دو جا و در طی دو غزل این مصرع را به تضمین آورده است.
(دیوان حافظ غزل ۳۱۹، ۳۲۱ ) «تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار» این یک مصرع از خود اوست اما دو جا و در دو غزل آن را آورده است. در چند مورد نیز یک مصرع با اندک اختلاف در دو یا چند غزل آمده است و این تکرار که به اصالت کلام شاعر لطمه می زند سخن او را مناسب کرده است برای فال – که حرفهای مکرر و یکنواخت به آن تنوع می بخشد و قبول.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]