واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: اصول عدالت سياسي
البته سوسياليزم و سوسيال دموكراسي داراي ابهامي خاص است:
«اگر سوسياليزم را به تئوري سياسي كه هدف آن مالكيت يا نظارت جامعه بر وسايل توليد يا سرمايه و زمين و... و اداره آنها به نفع عموم تعريف كنيم، بسياري از نظامهاي سوسياليستي را شامل نمي شود. تعريف واحدي براي سوسياليزم امكان پذير نيست. مهمترين عنصر در سوسياليزم، تقدم منافع عمومي بر فرد است. سوسياليزم دموكراتيك متمايل به ملي كردن صنايع كليدي است و با مالكيت خصوصي در رشته هاي ديگر ضديتي ندارد.» در نظام سرمايه داري، فاصله طبقاتي، دستمزدي بودن عده اي از مردم، اكميت سرمايه ها و كنترل سياست توسط سرمايه داران، ساختاري شده است. عدالت اقتصادي در چنين نظامي تضمين شده نيست و فاصله طبقاتي تا بي نهايت مي تواند ادامه پيدا كند. نظام اقتصادي سوئد به عنوان يكي از موفق ترين نظامهاي سوسيال دموكراسي، مشكل فوق را حل كرده است. دو ابزار مهم اقتصاد اين كشور، مالياتهاي تصاعدي و تامين اجتماعي براي مردم است.
ب) اصول عدالت رالز
تا اينجا مروري هرچند مختصر بر تحول انديشه و اصل عدالت از عهد كلاسيك تا قرن بيستم داشتيم. جان رالز به عنوان احياگر فلسفه سياسي در نيمه دوم قرن بيستم، بهترين و مفصل ترين بحث را راجع به عدالت در كتاب ]Justice of Theory A[ طرح كرده است. وي در سخنرانيهاي خويش از 1978 تا 1989 كه مجموعه آنها در Lideralism Political (به سال 1993) چاپ شد، به اعتراف خودش جرح و تعديلاتي در نظرات قبلي اش پديد آورد.
جان رالز، استاد دانشگاه هاروارد، يكي از تئوريسينهاي بزرگ اين قرن به شمار مي رود. رابرت دال مي گويد رالز توانست نقطه اتكاي ارشميدسي عدالت و فلسفه سياسي را كشف كند.
كتاب «فيلسوفان سياسي معاصر» ، بحق، «نظريه عدالت » رالز را پيچيده، عظيم و جاه طلبانه مي داند. در سال 1972 آوازه شهرت رالز در جهان علمي طنين انداز گرديد و برخي او را تا حد افلاطون و كانت بالا بردند. از جمله هفته نامه نيويورك تايمز كتاب او را يكي از مهم ترين پنج كتاب سال 1972 معرفي كرد.
اهميت «نظريه عدالت » رالز
انقلاب رفتاري و اصول هشت گانه رفتارگرايي (Behaivoralism) در اواسط قرن بيستم، علم سياست را در مقابل فلسفه سياسي تقويت كرد و روشهاي علوم تجربي را به علوم انساني سريان داد. فلسفه سياسي كه همواره با قضاياي هنجاري روبرو بوده، در اين دوران با افول ويژه اي روبرو شد. فلسفه سياسي در مرحله مابعد رفتاري كه تقريبا با سخنراني ديويد ايستون در موسسه علوم سياسي آمريكا در سال 1968 آغاز گرديد، مجددا احيا شد.
جان رالز مهمترين احياگر نظريه عدالت و فلسفه سياسي در اين دوران است. كتاب «نظريه عدالت » او كه قبلا به شكل مقالاتي مطرح مي شد، در سال 1972 به زير چاپ رفت هفته نامه نيويورك تايمز معتقد است كه استلزامات سياسي اين كتاب، اثر فوق العاده اي بر زندگي ما دارد. هدف اين كتاب ارائه پايه اي منسجم براي مفهوم عدالت است. مفاهيم جديد اين كتاب در تخالف صريح با يوتليتاريانيسم (منفعت گرايي) جرمي بنتهام قرار دارد.
رابرت دال مي گويد بلافاصله پس از انتشار كتاب «نظريه عدالت »، عنوان زيربناي فلسفه سياسي به آن داده شد. او نقطه آغاز خوبي براي بحث داشت. ارشميدس مي گفت اهرم بي نهايت طويلي، با نقطه اتكاي صحيحي از آن بدهيد تا جهان را به حركت درآورم. رالز، نقطه ارشميدسي را پيدا كرده بود تا اهرم فلسفه سياسي را روي آن قرار دهد.
براي درك اهميت كتاب رالز مي توان وضعيت فلسفه سياسي در قرن بيستم را مورد ملاحظه قرار داد. تا نيمه اول قرن بيستم و آغاز نيمه دوم آن، فلسفه سياسي يا تئوري سياسي به معناي امروزي آن (بحث و فحص درباره مفاهيم و نظريات سياسي) وجود نداشت، و آنچه به نام تئوري يا فلسفه سياسي خوانده مي شد، تفسير و نقد نظرات فيلسوفان سياسي از زمان سوفيستها تا آغازقرن بيستم بود. فلسفه سياسي در اين دوران، بشدت، هنجاري بود و به سوال هايي مثل غايات حكومتها و دولتها يا ابزارهاي رسيدن به چنين اهدافي، پاسخ مي داد. اصولي كه در «بايد»ها و «نبايد»هاي اخلاقي به عنوان مرجع معرفي مي شد، بدين ترتيب است:
1- وحي الهي مثل ده فرمان موسي(ع).
2- وحي الهي به شكل غيرمستقيم در قالب تورات و مانند آن.
3- آگاهي كه به سبب وحدت مرموز با كوسموس (كل جهان) در يك وضعيت استثنايي حاصل مي شود (مثل مكاشفه).
4-شهود عقلاني.
5- احساسات . (Feelings)
6- تجربيات شخصي يا عمومي.
7- عقل سليم بشريت . (Sense Common)
8- عقل.
از آنجا كه قضاوت اخلاقي ممكن است بر يكي از منابع و مراجع فوق، تكيه داشته باشد، اقناع مخالفين احتمالا امري محال يا غريب به نظر مي رسد.
رالز با توجه به رواج تجربه گرايي در علوم انساني بويژه در دهه هاي 50 و 60، شيوه اي عقلي و اقناعي براي يافتن اصول عدالت در فلسفه سياسي ارائه نمود. سه جنبه مهم كتاب او عبارت است از:
1- اثبات اصول اخلاقي و رد فايده گرايي (يوتليتاريانيسم)
2- ارائه رويه اي براي رسيدن به اصول عدالت
3- ارائه اصل عمومي و دو اصل عدالت به عنوان تفكري نوين در فلسفه سياسي
جان چاپمن فيلسوف سياسي در نشريه سياسي آمريكا مي نويسد:
«نظريه عدالت رالز، دستاورد درجه اولي است، چون اهميتش در آن است كه با اصول ليبرالي آزادي، برابري و برادري دم ساز است. اين كتاب بالاترين معيار ليبراليسم است. بار ديگر قانونگذاري در ميان ما پيدا شده است. »
هرچند كتاب رالز مورد استقبال ليبرالها واقع شد، و آن را مهمترين اثر ليبرالي پس از جان استوارت ميل ناميدند، ولي همان گونه كه خواهيم ديد عناصري از سوسياليسم نيز در اين نظريه يافت مي شود.
رويه دستيابي به «اصول عدالت»
رالز ابتدا به چگونگي تشكيل هيات اجتماعيه مي پردازد. در پيمان اجتماعي مي توان افراد را فارغ از قيود مربوط تصور كرد. مقصود اين نيست كه تدوين و كشف اصول عدالت از نظر زماني بر پيمان اجتماعي تقدم دارد. افراد در حين قرار داشتن در پيمان اجتماعي چنين فرض مي شوند كه پشت نقاب جهل (Ignorance of veil The) قرار دارند. با توجه به خالي بودن ذهن از قيود پيمان اجتماعي است كه بايد ديد چگونه به اصول عدالت مي رسيم. اصولي كه بدين طريق استخراج مي شود در متن پيمان و قرارداد اجتماعي گنجانده مي گردد. بدين ترتيب، هم اصالت فرد حفظ مي شود، هم افراد رابطه خوبي با هم پيدا مي كنند. توافق حاصل، در اين مرحله عادلانه است. او هرگونه داوري قطعي قبل از قرارداد را رد مي كند.
«وضعيت اوليه » رالز از «حالت طبيعي » كانت اتخاذ شده است و حالت فرضي دارد. بنابراين تقدم زماني در «وضعيت اوليه » وجود ندارد و رالز الگوي قرارداد اجتماعي را از بحث تاسيس اجتماع به بحث عدالت كشانده است.
اصول عدالت
به اعتقاد جان رالز، عقل در وضعيت اوليه مي تواند اصل عمومي راجع به عدالت و دو اصل ويژه در اين باب كشف نمايد:
اصل عمومي عدالت: «همه ارزشهاي اجتماعي اوليه و اساسي (مثل آزادي، برابري در امكانات، ثروت و درآمد و مباني احترام به خويش) يا بايد به شكل برابر توزيع شود، يا حداقل در صورت عدم وجود برابري، نفع همگان رعايت گردد.»
رالز «نفع همگان » را به شكلي كه فايده گرايان قبول دارند، انكار مي نمايد. او ليبرال است و كسب سود بيشتر براي افراد و پذيرش نابرابري را به شرطي كه سود جبراني براي هركس، بخصوص براي محروم ترين اقشار، داشته باشد و موجب بهبود وضعيت آنها بشود مي پذيرد. البته او شرط فرصتهاي برابر را نيز اضافه مي كند.
اصل اول عدالت: هر فرد بايد از حق برابر به گسترده ترين آزادي اساسي كه منافاتي با آزادي مشابه ديگران ندارد، برخوردار باشد. اين اصل، حقوق بنيادي شهروندي در نظام سياسي ليبرال دموكرات را تامين مي نمايد (اصل برابري افراد در حقوق و وظايف اساسي).
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]