واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: از سخنان شمس تبریزی در مییابیم که قلندران میپنداشتهاند، آنچه در حالت و همآلود مستی از بنگ مشاهده میکردهاند، صورتهایی از عالم بالا بوده است. این پندار که بنگ آدمی را با اسرار جهان فراسوی زمین میتواند آشنا کند، قرنها پیش از پدید آمدن قلندریه، در ایران رایج بوده است و نمونهای از آن را در ارداویرافنامه- که یکی از داستانهای مذهبی و کهن زرتشتیان است- نیز میتوان دید در ارداویرافنامه آمده است که:
از پس حمله اسکندر به ایران، سالیان دراز مردم این بوم وبر در آشفتگی به سر میبردند. پس بزرگان دین زرتشتی بر آن شدند که کسی را به «عالم مینوی» یا همان عالم غیب و معنی بفرستند تا وی از آن جهان برای ایرانیان پیام آورد و آنان را به نیکی و راستی رهنمون گردد. هفت تن از بزرگان زرتشتیان در آتشکده آذرفرنبغ گرد آمدند و به رای خود «ویراف» نامی را برگزیدند و او را فراخواندند. ویراف به ادب ایستاد و گفت تا نیزه نیافگندید، بیمیل من مرا منگ مدهید و اگر قرعه به نام من افتاد، با میل خود بدان جهان روم و به راستی و درستی پیغام آورم. پس آن مزدیسنان برای قرعه سه بار نیزه افکندند، نخست به اندیشه نیک و بار دوم به گفتار نیک و بار سوم به کردار نیک؛ هر سه بار قرعه به نام ویراف افتاد. ویراف اجازه خواست تا خورش بخورد و نیایش کند و وصیّت نماید. پس از آن دستوران دین می و منگ گشتاسپی را در سه جام زرین پر کردند، یکی به اندیشه نیک و دیگری به گفتار نیک و سومی به کردار نیک، و به ویراف دادند. ویراف آن می و منگ را بپیمود و باژ گفت و در بستر خفت (…) روان ویراف از تن به عالم مینوی رفت و پس از هفت شبانهروز باز آمد و در تن رفت. ویراف خوشو خرّم، که گویی از خواب خوش برخیزد، از جای برخاست و آنچه را که درسیر خود دیده بود از برای مردم بازگفت تا راستی و درستی را دریابند.۱
منگ در داستان یاد شده همان مسکر بسیار قوی و مردافکن است که تاورنیه از آن سخن گفته است و از آن است که چون هفت خواهر ویراف در مییابند که برادرشان باید منگ بنوشد، بسی بیتاب و نگران میشوند که مبادا ویراف از عالم مینوی تندرست باز نگردد .۲
شعرهای منگ از بنگهمان گونه که قلندران برای مشاهده واقعهها و خیالات از «بنگ» استفاده میکردهاند، آنچه هم که سبب گردیده است که ویراف عالم مینوی را ببیند، بنگ است؛ و چنین به نظر میرسد که دیدههای او در خواب و سرمستی با «واقعه»های صوفیان یا خیالات آنان مطابق است و جهان مینویای که به آن عروج کرده بوده است نیز به «عالم خیال» صوفیان در حال «خلسه» شبیه است.
تو گفتی شمس تبریزی از پیشینه مذهبی «بنگ» در ایران باستان آگاه بوده که گفته است: «این سبزک (= بنگ) را عجم در قلندریان افکندند 3 .»
در روایات زرتشتی نخستین کسی که با نوشیدن «بنگ» به عالم مینوی سفر کرد، گشتاسپ، پادشاه کیانی، است. داستان عروج او به عالم مینوی در زراتشتنامه مذکور است؛ اما در کتاب یاد شده به «بنگ» نوشیدن گشتاسپ اشارهای نشده است. داستانش چنین است که زرتشت پیامبر در سالهای آغازین پیامبری خود به بلخ نزد گشتاسپ میرود و پس از آنکه در مجادله و مباحثه با حکیمان دربار گشتاسپ پیروز میگردد، گشتاسپ دین زرتشت را میپذیرد. سپس، او چهار خواسته خویش را به زرتشت عرضه میدارد تا وی برآورده شدن آنها را از یزدان بخواهد. سه خواسته به اسفندیار، پشوتن و جاماسپ مربوط بود و یکی به خود گشتاسپ که میخواست جایگاهش را در عالم مینوی بنگرد. به هر تقدیر، زرتشت، گشتاسپ را «می» ای مینوشاند و او سه روز را در خواب به سر میبرد و جایگاه خود را در مینو میبیند و سپس بیدار میشود و به نیایش میپردازد .۴
گفتنی است که در برخی از روایات زرتشتی نام «منگ گشتاسپی» آمده است و در برخی دیگر همچون زراتشتنامه از «می گشتاسپی» یاد شده است؛ اما در ارداویرافنامه می و منگ به همراه هم ذکر گردیده. گوئیا کسانی که «بنگ» مینوشیدهاند، آن را به «می» میآمیختهاند ۵. خواجه حافظ (متوفیّ: ۷۹۲ق.) هم به ریختن «افیون» در «می» اشاره کرده است که ظاهراً مقصود او از افیون همان «بنگ» یا «منگ» بوده باشد:
ازین افیون که ساقی در میافگند / حریفان را نه سر ماند و نه دستار 6
شعرهای منگ از بنگدر قصههای عیاری هم بارها ذکر شده است که عیاران بیهوشدارو را پنهانی در جام می دشمنان میریختند و چون آنان جام را میپیمودند، برای مدّتی بیهوش میگردیدند. بیهوشدارو نیز از همان نوع افیون و بنگ بوده است که عیاران و جوانمرد پیشگان استعمال میکردهاند و ظاهراً در طبّ سنّتی نیز مصرف داشته است 7 . طرفه آن است که در داستان خاورنامه از آن به عنوان مایه جوانمردی یاد شده است: «… قدری مایه جوانمردی در پیاله سرازیر کرد و هر یک را یک پیاله چشانید که همه بیهوش شدند. عمرو همه را برهنه کرد 8 .» تعبیر «مایه جوانمردی» شاید به ارزش و اهمیّت بیهوش دارو در نزد عیاران و جوانمردان دلالت کند. از آنرو که نشانههایی از آیین قلندری را در آیین فتوّت و عیاری میتوان یافت و شواهد دلالت بر آن میکند که قلندریّه متاثّر از آیین عیاری و جوانمردی بودهاند۹ ، شاید توجه آنان به بنگ نیز به اهمیت بیهوشدارو نزد عیاران مربوط بوده باشد و ظاهراً همیشگی قلندران با ادیان و کیشهای ایران باستان نیز نشات گرفته از ارتباط آنان با آیین عیاری بوده است؛ زیرا امروزه تردیدی نیست که آیین عیاری متاثّر از بعضی ادیان و آیینهای ایران باستان بوده است .
به هر تقدیر، لازم به ذکر است که نام «بنگ» یا «منگ» به صراحت در اوستا نیامده است، تنها واژه «بنگهه» در وندیداد و یشتها به کار رفته است که برخی از مستشرقان آن را همان «بنگ» دانستهاند اما هنینگ 10 معنای واژه مذکور را «تباهی» دانسته است۱۱ . گذشته از ارداویرافنامه، منگ یا همان بنگ در بندهشن و گزیدههای زادسپرم نیز به کار بسته شده است. در این دو کتاب، «منگ» حافظ گاو یکتا آفریده از گزند اهریمن دانسته شده است. این گاو پنجمین آفریده هرمزد بوده و با کیومرث- یعنی نخستین انسان- شباهت بسیار داشته است: قدّ آن دو هماندازه بوده است؛ هر دو از زمین آفریده شده بودند و … 12 . هنگامی که اهریمن از جهان تاریک فرودین به جهان روشن فرازین تاخته است تا آفریدههای هرمزد را به گناه و غم و رنج گرفتار و آلوده کند، هرمزد از برای رهانیدن گاو یکتا آفریده و از منگ و برای رهانیدن کیومرث از خواب بهره جسته است:
«… پیش از آمدن بر گاو، هرمزد منگ درمانبخش را که بنگ نیز خواند، برای خوردن به گاو داد و پیش چشم (وی) بمالید تا او را از نابودی و بزه، گزند و ناآرامی کم باشد. در زمان، نزار و بیمار شد و شیر (او) برفت، در گذشت. (…) پیش از آمدن بر کیومرث، هرمزد خواب را بر کیومرث فراز برد، چندان که بیتی بخوانند. چون هرمزد آن خواب را به تن مرد پانزده سالهای روشن و بلند آفرید (کیومرث به خواب رفت). چون کیومرث از خواب بیدار شد. جهان را چون شب تاریک دید… ۱۳.»
شعرهای منگ از بنگبا عنایت به این اسطوره و داستان شاید بتوان گفت که «بنگ» و «خواب» نزد برخی از ایرانیان باستان مقدّس و دارای نیروی مزدایی محسوب میشده است، از جهت اینکه آنها را یاریگر آفریدههای هرمزد در برابر تازش اهریمن میدانستهاند و ظاهراً به سبب همین، معتقد بودهاند که با نوشیدن بنگ و فرو رفتن به عالم خواب مستی از «بنگ» میتوان از غم و رنج زندگی دوری گزید و به جهان مینوی سفر کرد و هر آنچه را که در عالم بالا است، مشاهده کرد. قلندران نیز براساس چنین عقیدهای، نه تنها «بنگ» را فساد برانگیز و تباهیآور نمیدانستهاند، بلکه آن را وسیلهای برای عروج به عالم بالا میشماردهاند، هر چند عارفانی روشن ضمیر چون شمس تبریزی اینگونه اندیشهها را باطل میدانستهاند.
پی نوشت ها:
۱- بهار، مهرداد: پژوهشی در اساطیر ایران، پاره نخست: ارداویراف نامه، تهران، موسسه انتشارات آگاه، پاره نخست و پاره دوم در یک مجلد، ۱۳۷۵، صفحات ۳۰۳-۳۰۰٫
۲- همان، ص ۳۰۱و ص ۳۰۲٫
۳- مقالات شمس تبریزی، دفتر اول، ص ۳۳۴٫
۴- زراتشت بهرام پژدو: زراتشتنامه، به تصحیح فردربگ روز نبرگ، با تصحیح مجدد سید محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۳۸، صفحات ۷۷- ۷۶٫
۵- مقایسه شود با : پژوهشی در اساطیر ایران، ص ۳۲۹٫
۶- حافظ، شمسالدین محمد: دیوان حافظ، با تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، ج۱: غزلیات، تهران، انتشارات خوارزمی، ۲ مجله، ۱۳۶۲، ۶/۲۴۰٫
۷- بهاءالدوله (بهاءالدین) حسن فرزند میرقوامالدین شاه قاسم بن سید محمد نوربخش در کتاب پزشکی خود موسوم به «خلاصةالتحارب» که به سال ۹۰۷ هجری قمری نوشته، بیان داشته است که: «در هرات شخصی را دیدم سعفه به دبر سر پدید آمده بود و به هیچ علاج اصلاح نمییافت. استاد علاءالدین هندی جراح، ساکن هرات، آن شخص را بیهوشدارو داد و تمام پوست سر او را برداشت و پوست تازه سگ به جای آن نهاد و دوخت و بست (…) آن پوست وصل بافت و برویید و از سلطان حسین بایقرا منشوری در آن باب سند و این از عجائب است.» حائری، عبدالحسین: فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج ۲۳: شامل کتب خطی مجموعه اهدایی سید محمد صادق طباطبایی، تهران، چاپخانه مجلس، ۱۳۷۶، ص ۱۲۷٫ یک نسخه خطی خلاصة التجارب با شماره ۸۳۸ در گنجینه نسخههای خطی کتابخانه مجلس (بهارستان) محفوظ است که استاد عبدالحسین حائری آن را شناساندهاند و این جانب از افادات ایشان بهره برده است.
۸ خاورنامه، چاپ سنگی تهران، ۱۳۵۴ق، ص ۵۵٫
۹- در این باره مراجعه شود به نوشته نگارنده این سطور تحت عنوان «کاوش در قلندری» مندرج در پیشگفتار کتاب آیین قلندری، مشتمل بر چهار ساله در باب قلندری، خاکساری، قرعه عجم و سخنوری، پژوهش سید ابوطالب میر عابدینی و مهران افشاری، تهران، انتشارات فرا روان، ۱۳۷۴، صفحات ۵۱- ۳۸٫
۱۰- راجع به این موضوع خاصه مقاله تحقیقی شادروان دکتر مهرداد بهار خواندنی است. بهار، مهرداد: جستاری چند در فرهنگ ایران، «ورزش باستانی ایران و ریشههای تاریخی آن»، تهران، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۳، صفحات ۱۷۵- ۱۵۵٫
۱۱- Henning
12- هنینگ، والتربرونو: زرتشت سیاستمدار یا جادوگر، ترجمه کامران فانی، تهران، نشر پرواز، ۱۳۶۵، صفحات ۷۲- ۶۹ در اینجا مراتب سپاسگزاری را به استاد دانشمند و مینوی خوی خود جناب دکتر محمدتقی راشد محصّل اعلان میدارد که اینجانب را به سنگ در اسطورههای آفرینش راهنمایی فرمودند.
۱۳- فرنبع دادگی: بندهش، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹، صفحات ۴۱- ۴۰؛ و نیز گزیدههای زاد سپرم، با ترجمه و توضیحات محمد تقی راشد محصّل، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶، ص ۵٫
۱۴- بندهش، صفحات ۵۳- ۵۲؛ مقایسه شود با: گزیدههای زادسپرم، صفحات ۶- ۵
مقاله حاضر بیشتر از این با اندکی تفاوت در مجله آینده (سال هفدهم، ۱۳۷۰، شماره ۱۲- ۹) به طبع رسیده است که پس از اصلاح و تکمیل در این کتاب درج گردید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]