واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: واکنش رسانه ها به رفتار سینوسی فدراسیون فوتبال با سرمربی تیم ملی چندان جدی نیست چه این رفتار تکراری و مزمن شده است.در کلیت ماجرا اتفاق عجیبی رخ نداده؛یک تیم ملی است و یک سرمربی که برخی کار او را می پسندند و گروهی هم علاقه ای به کارش ندارند.هر چیزی اما در جزئیات بررسی میشود خاصه در فوتبال که مربیان و بازیکنان از امروز تا هفته آینده،بسته به عملکردشان با واکنش های رسانه ای و مردمی متفاوتی مواجه میشوند.در مورد رفتار صفر و یکی فدراسیون فوتبال با افشین قطبی چه نکاتی وجود دارد.
فرار از واقعیت
فوتبال ورزشی است که از یک طرف به رویا و آرزو گره خورده و از سوی دیگر به واقعیت پیچ شده است.برای برآورده شدن رویاها و آرزوها در فوتبال،هیچ راهی جز تن دادن به واقعیت نیست.همانقدر که واقع گرائی در هر شرایط و مرحله ای،میتواند چشم انداز دل انگیزی از رویاها را بسازد؛واقع بین نبودن و تن دادن به توهم،میتواند آینده ای زشت و بدریخت را ایجاد کند.فوتبال ایران هزارجور مشکل دارد که متاثر از حرفه ای نبودن در زیرساخت های اقتصادی و فنی است اما در همین شرایط به جای تلاش برای بهتر کردن واقعیت تلخ خود،همچنان با توهماتش زندگی میکند.از جمله اینکه «فوتبال ما فراتر از آسیاست...باید قهرمان آسیا شویم...باید به تیم های درجه دو اسیا،در تهران سه،چهار گل بزنیم...رفتن به جام جهانی وظیفه ماست و نرسیدن به آن،ناکامی...» ما نه با یک شخص متوهم،که با یک سیستم متوهم روبرو هستیم و از آنجا که مبارزه با توهم،از بیرون آغاز میشود،روشن نیست درمان «توهم سیستمی» از کجا و چگونه باید انجام شود.رفتارهای متغیر با سرمربی تیم ملی نیز از همین توهمات تاثیر می گیرد.سیستم متوهم،دچار مشکل شناخت است.مواجهه هر سیستم با اعضای خودش،از فاز شناخت آغاز میشود.اگر سیستم در این فاز قوی نباشد،در ادامه قطعا خودش و رابطه را به مشکل می اندازد.چه بی اعتمادی سیستم به فرد و فرد به سیستم به تدریج شدت می گیرد و بازدهی مجموعه را پائین می آورد.
دوقطبی افسردگی-خودبزرگ بینی
وقتی سیستم نسبت به سطح توانائی خودش،شناخت عمیق نداشته باشد،با موفقیت مقطعی دچار خودبزرگ بینی میشود و با هر شکستی،افسرده میشود و مسیر حرکت خود را گم میکند.البته سیستمی با این خصوصیات،معمولا پلان و نقشه حرکتی هم ندارد که گم شود اما «سردرگم» چرا.مشکل فدراسیون و رسانه ها با افشین قطبی،از همین توهمات شروع میشود.در این مطلب شخصیت حقوقی قطبی به عنوان سرمربی تیم ملی منظور شده و شما هم با خواندن اسم او،سعی کنید سرمربی تیم ملی را تصویر کنید نه فردیت افشین قطبی را.چرا؟ مربیان پیشین تیم ملی هم دقیقا همین مشکل را داشته اند.هم برانکو را چند هفته یک بار به درهای خروجی نزدیک میکردند،هم به توانائی دائی شک داشتند و میخواستند بیرونش کنند که کردند و هم قلعه نوئی و بلاژویچ و دیگران دچار همین مصائب بودند.برکناری و جابجائی مربیان در سطح اول فوتبال اروپا هم غیرطبیعی نیست اما نه به دلیل توهم آن سیستم.
حمله به دیگری از ضعف خودشناسی
فرد یا سیستم متوهم،پیش از همه خودش را خوب نمی شناسد.خودشناسی ضعیف،شناخت دیگری-دیگران را نشدنی میکند.وقتی سیستمی احساس کند که دارای قدرتی فراتر از توانائی اش است،روی منحنی سینوسی و میان دوقطبی افسردگی-شادی مفرط حرکت میکند.اگر جای این سیستم با خصوصیات گفته شده،تیم ملی ایران را قرار دهید،به سادگی قابل فهم است که سرمربی چنین تیمی باید سطح انتظار رسانه ها و مردم را پس از هر پیروزی تا حدی پائین بیاورد و پاها را به زمین برگرداند و پس از هر ناکامی،برای رفع افسردگی سیستم و البته حفظ شغل خود تلاش کند.یعنی سرمربی ایران متاثر از شرایط دوقطبی محیط خود،دچار دوقطبی عصبیت-ترس میشود و تمرکزی که باید صرف آماده کردن-نگه داشتن تیمش کند؛معطوف مبارزه با بالادستی ها و رسانه ها میشود.
شکاف بین ذهنیت و عینیت
سرمربیان ایتالیا و برزیل و آلمان و فرانسه در هر شرایطی تحت فشار برای نتیجه گرفتن هستند.تاریخ پرافتخار و شرایط روز فوتبالشان که دارای زیرساخت ها و نمای حرفه ای و باثبات است،این فشار را تولید میکند؛فشاری بدون توهم که سرمربی هم با پذیرش آن،کارش را شروع میکند و ادامه میدهد.در سیستم متوهم فوتبال ایران که سالهاست موفقیت مهمی غیر از صعود به دو دوره جام جهانی کسب نکرده اما سرمربی درحالی که چشم انداز طراحی شده از سوی سیستم برای خودش و تیمش نمی بیند؛با توهمی درگیر است که به او دستور میدهد:«این بهترین تیم قاره را باید به حقش برسانی.» و او میان عینیت خودش و ذهنیت دیگران،تناقض و شکافی عمیق می بیند که برای از بین بردن آن نمیداند چه باید کرد.
فقدان سیستم و تخم مرغ شانسی
شاید قطبی سرمربی خوبی برای ایران نباشد.شاید دائی و برانکو و بلاژ و قلعه نوئی هم نبوده اند.اما نه به دلیل این تحلیل های سرسری و توهم «فوتبال نزد ماست و بس.» بلکه به دلایلی که سیستم «بی ریخت» فوتبال ایران نمیتواند روشن شان کند و به تاریکی ها و ضعف های شان نور بیاندازد.در سیستم های غیرحرفه ای و بدون زیرساخت،احتمال بدبینی مفرط که میتواند منجر به توهم شود،بیشتر است.چه نمیتوان تحلیل شفافی از آنچه در داخل یک سیستم غیرحرفه ای میگذرد،ارائه کرد و سطح بررسی ها و تحلیل ها به آنچه در مورد شی داخل تخم مرغ شانسی باید حدس زد،نزول میکند؛میگویند فلانی به درد نمیخورد و پس از چند ماه،از نتیجه حاصل شده، گروهی فخرفروشانه «دیدی گفتم» سر میدهند و گروهی «نگذاشتند کار کند» را ترجیع بند حرف های خود میسازند.
چگونه توهم پیدا کردیم
روحیه جامعه ما تحت تاثیر تناقض میان آنچه اصرار به بودنش هست و آنچه واقعا وجود دارد،تحت تاثیر جملات قصاری از جمله همان «هنر نزد ایرانیان است و بس»،متاثر از رابطه بسیار کم با جامعه جهانی و ساخت های حرفه ای در هر مدیوم،نداشتن زیرساخت و ساخت حرفه ای و البته به خاطر استعداد خودمان،دچار توهم با غلظت کم یا زیاد شده است و این روحیه محدود به جامعه فوتبال هم نمیشود.
به همین دلایل وقتی یک فرد در سمتی مهم مثل سرمربی تیم ملی کشور وارد سیستم میشود،از آنجا که نمیتوانیم عملکردش را در دل ساخت حرفه ای فوتبال و برنامه ریزی بلندمدت خود تحلیل کنیم(چون نه سیستم داریم و نه برنامه)،آن وقت شروع میکنیم به حمله به سرمربی تا او نتواند کم فروشی کند.مثل مدیری که سر کارش حاضر نمیشود و هر وقت به اداره میرود،به همه چپ چپ نگاه میکند یا به توبیخ این و آن دست میزند تا زهرچشم بگیرد و به همه نشان دهد که نمیتوانند از زیر کار در بروند. ماجرایی دیگر هم وجود دارد: کسی که کیف پولش را جائی جا میگذارد و وقتی برمیگردد برش دارد،چون نمیداند چقدر در کیف بوده،متوجه نمیشود که پولش کم شده یا نه اما به همه چپ چپ نگاه میکند تا کاری کرده باشد.
بی اعتمادی در معدن
تیم ملی چین و کره جنوبی را در خانه شان شکست میدهد و دیگر کسی حرف از تغییر سرمربی نمیزند.تیم ملی به کویت و برزیل میبازد و از عناوین و مطالب روزنامه ها تا راهروهای فدراسیون،احتمال برکناری سرمربی تیم ملی شنیده میشود.
نقشه ای وجود ندارد که مسیر حرکت تیم و فاصله اش با اهداف تعیین شده را بسنجد و زهرچشم گیری اوج حرکتی است که سیستم در راه کنترل سرمربی و وانمود کردن به تحلیل جزئیات میتواند انجام دهد.درحالی که زهرچشم گرفتن،از طرف دیگر تولید «بی اعتمادی» دو سویه میکند و کیست نداند در فوتبال که با «نتیجه» کار میکند،به ندرت تیمی با بی اعتمادی در سطوح مختلف به موفقیت قابل اعتنا رسیده است؟ در فوتبال انگلیس سالها پیش این تئوری مطرح شد که «بازیکنان و مربیان و حتی مدیران هر تیم،مثل کارگران معدن هستند که در یک معدن حضور دارند و سرنوشت همه شان به یکدیگر گره خورده و باید با اعتماد محض به هم کارشان را انجام دهند.» در معدن تیم ملی،سالهاست که کارگران به هم اعتماد ندارند.وقتی سرمربی تیم از کانال سیاسی انتخاب میشود و سیستم زیر سوال میرود،چگونه میتوان متحد ماند و اعتماد چندجانبه را حفظ کرد؟ وقتی سیستمی برای سنجش میزان و کیفیت پیشرفت یا پسرفت وجود ندارد و فوتبال ماشین خودبازده نیست،چطور میتوان روشن کرد که فلان مربی تیم ملی در جزئیات موفق بوده یا ناکام؟
به کدام دلیل
شاید قطبی اصلا گزینه مناسبی برای نیمکت ایران نباشد اما نه به این دلایلی که از همه می شنویم.همه چیز برمیگردد به ریشه خراب کار که فوتبال حرفه ای،فوتبال خودبازده،فوتبال سیستماتیک نداریم.شاید قطبی گزینه خوبی برای تیم ملی باشد اما نه به خاطر پیروزی در سئول یا چین.فوتبال کاملا دولتی،فوتبال سیاست زده،فوتبال بدون ساختار و بی برنامه داریم که اجازه نمیدهد بفهمیم قطبی یا ایکس چرا گزینه مناسبی برای تیم ملی است.
در حال و هوی واقعیت
ساختار قوی،سیستم دارای چشم انداز و برنامه؛ سیستمی که نیاز اندک به دولت و ساخت قدرت دارد؛به تدریج از توهم فاصله میگیرد.براساس کارکرد قابل سنجش تصمیم میگیرد و با شناخت تقریبا دقیق از سطح توانائی خودش،یکی را انتخاب میکند،یکی دیگر را برکنار.فلانی را برمیدارد و بهمانی را که بزرگ تر است،جایگزین میکند و چه خطا کند،چه انتخابش درست باشد؛چیزی آن وسط گم و گور نمیشود؛سیستم پابرجاست،مقصر مشخص است و به خطایش پی میبرد،راه اصلاح مشکلات روشن است و زندگی در هوای واقعیت و در نبود توهم ادامه خواهد داشت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]