واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: چند وقت پیش با هم درگیر شدیم. بابک در خیابان مرا به باد کتک گرفت و بعد با چاقو تهدیدم کرد، وی مرا به خانه پدر و مادرش برد و در زیرزمین خانه زندانیام کرد. مادرش را در مقابل چشمان من به باد کتک میگرفت و من حتی اجازه اعتراض هم نداشتم.
وطن امروز: دختر دانشجو 10 روز در اتاقک سیاه همسر شکنجهگر خود زندانی بود. این دختر که دانشجوی رشته دندانپزشکی است پس از فرار از زندان سیاه به خانه عموی خود پناه برد.
وی وقتی از دست پیامکهای تهدیدآمیز همسر عقدی خود به ستوه آمده بود برای شکایت به دادسرا مراجعه کرد.
دختر جوان به نام «شیوا» به بازپرس شعبه اول دادسرای منیریه تهران گفت: یکسال پیش برای خرید به پاساژی در تهران رفته بودم، در آنجا با پسری به نام بابک آشنا شدم. وی میگفت که در مالزی در رشته IT درس خوانده است. پس از مدتی وی به همراه خانوادهاش به خواستگاریام آمد و با رضایت خانوادهها به عقد یکدیگر درآمدیم. یک شاخه گل رز و 100 سکه طلا بهعنوان مهریهام تعیین شد. احساس میکردم خوشبخت شدم اما این طور نبود. از آن روزهای رویایی که در سر داشتم خبری نبود. بابک مرد بداخلاقی بود. بر سر هر مساله جزئی عصبی میشد. قرار بود 6 ماه بعد مراسم عروسیمان را جشن بگیریم و وارد زندگی مشترک شویم اما من هیچ اشتیاقی برای زندگی در کنار بابک نداشتم.
وی افزود: چند وقت پیش با هم درگیر شدیم. بابک در خیابان مرا به باد کتک گرفت و بعد با چاقو تهدیدم کرد، وی مرا به خانه پدر و مادرش برد و در زیرزمین خانه زندانیام کرد. مادرش را در مقابل چشمان من به باد کتک میگرفت و من حتی اجازه اعتراض هم نداشتم. بابک میگفت همسر عقدیاش هستم و باید هرچه میگوید اطاعت کنم. 10 روز در اتاقک سیاه زندانی بودم. کتکم میزد و میگفت نباید اجازه بدهم پدر و مادرم در زندگیمان دخالت کنند.
شوهرم از من میخواست که در همان زیرزمین به همراه پدر و مادرش زندگی کنم اما من مخالف بودم. پس از چند روز وقتی بابک برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بود، موفق شدم از آنجا فرار کنم. از ترس به خانه عمویم رفتم و ماجرای 10 روز شکنجه در اتاقک سیاه را برای وی تعریف کردم. عمویم نیز موضوع را به پدرم گفت. میخواستم به دادگاه خانواده بروم و درخواست طلاق بدهم اما بابک با پدرم تماس گرفت و او را تهدید به مرگ کرد. بعد برای من SMSهای تهدیدآمیز فرستاد و گفت چنانچه به خانه او بازنگردم با اسید مرا میکشد.
وی افزود: این مرد یک بیمار روانی است. در مدت اين 10 روز که آنجا بودم مادرش با گریه گفت که پسرش وقتی الکل مصرف میکند عصبی و خشن میشود. میگفت یک معتاد الکلی است. پدرش وی را برای درس خواندن به مالزی فرستاد اما بابک در آنجا با دوستان خلافکارش دزدی میکرد و از آن کشور اخراج شد.
دختر دانشجو ادامه داد: همه این حرفها را مادرش میگفت. من نیز به اتهام تهدید، توهین و شکنجه از بابک شکایت دارم و وکیلم در دادگاه خانواده درخواست طلاق داده است.
بازپرس پس از شنیدن اظهارات این دختر، دستور احضار همسر عقدی وی را صادر کرد و چنانچه در دادسرا حاضر نشود حکم بازداشت وی صادر خواهد شد تا زوایای پنهان پرونده آشکار شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 245]