واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: گذري بر جوّ سياسي حاكم در زمان امام كاظم(ع)
گروه خبرنگاران افتخاري / جمشيد غضنفري: نشر فقه جعفري و اخلاق و تفسير و كلام كه از زمان حضرت صادق (ع) و پيش از آن در زمان امام محمدباقر (ع) آغاز و عملي شده بود، در زمان امام موسي كاظم (ع) نيز به پيروي از سيره نياكان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مكتب جعفري آشنا گردند و اين مشعل فروزان را از وراي اعصار و قرون به آيندگان برسانند.
خلفاي عباسي بنا به روش ستمگرانه و زيادهروي در عيش و عشرت، هميشه درصدد نابودي بنيهاشم بودند تا اولاد علي(عليهالسلام) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد كنار زنند، و دست آنها را از كارهاي كشور اسلامي كوتاه نمايند. اينان براي اجراي اين مقصود پليد كارها كردند، از جمله:
چند تن از شاگردان مكتب جعفري را تشويق نمودند تا مكتبي در برابر مكتب جعفري ايجاد كرده و به حمايتشان پرداختند. بدين طريق مذاهب حنفي، مالكي، حنبلي و شافعي هر كدام با راه و روش خاص فقهي پايهريزي شد. حكومتهاي وقت و بعد از آن - براي دستيابي به قدرت - از اين مذهبها پشتيباني كرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود ميدانستند.
چندين سال امام كاظم(عليهالسلام) از اين زندان به آن زندان انتقال مييافت. در زندانهاي تاريك و سياهچالهاي دهشتناك، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقي خود (الله) راز و نياز ميكرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت كه نصيب وي شده است سپاسگزاري مينمود.
در سالهاي آخر خلافت منصور دوانيقي كه مصادف با نخستين سالهاي امامت حضرت موسي بن جعفر(عليهالسلام) بود؛ "بسياري از سادات حق طلب - كه نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حقطلبان اهل بيت پيامبر (صلياللهعليهوآله) بودند و با امامان نسبت نزديك داشتند - شهيد شدند. اين بزرگان براي دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهي از منكر، به پا ميخاستند و سرانجام با اهدا جان خويش، به جوهر اصلي تعاليم اسلام جان ميدادند، و جانهاي خفته را بيدار ميكردند.
طلوعها و غروبها را در آباديهاي اسلامي به رنگ ارغواني درميآوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مينگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنههاي مساجد اسلام شعلهور ميساختند." در مدينه از كارگزاران مهدي عباسي فرزند منصور دوانيقي در عمل، همان رفتار زشت دودمان سياه بني اميه را پيش گرفتند، و نسبت به آل علي(عليهالسلام) آنچه توانستند بدرفتاري كردند. داستان دردناك "فخ " در زمان هادي عباسي پيش آمد. علت بروز اين واقعه اين بود كه "حسين بن علي بن عابد" از اولاد حضرت امام حسن (عليهالسلام) كه از افتخارات سادات حسني و از بزرگان علماي مدينه و رئيس قوم بود، به ياري عدهاي از سادات و شيعيان در برابر بيدادگري "عبدالعزيز عمري" كه مسلط بر مدينه شده بود، قيام كردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادي از مخالفان را كشتند، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگناي محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عدهاي را نيز اسير كردند.
مسعودي مينويسد: بدنهايي كه در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد. سياهكاريهاي بنيعباس منحصر به اين واقعه نبود. اين خلفاي ستمگر صدها سيد را زير ديوارها و ميان ستونها گچ گرفتند و صدها تن را نيز در تاريكي زندانها حبس كردند و به قتل رساندند.
عجب آن كه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامي و به منظور فرونشاندن فتنه انجام ميدادند. حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) را هرگز در چنين وضعي و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناك و ظلمهاي بسيار، آرامشي نبود. امام به روشني ميديد كه خلفاي ستمگر در پي تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامي و انسانياند. امام كاظم (عليهالسلام) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتي كه از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تك سلولها و سياهچالهاي بغداد - در غل و زنجير - به سر ميبرد. امام موسي بن جعفر (عليهالسلام) بي آن كه - در مراقبت از دستگاه جبار هاروني - بيمي به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگي ميكرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آنان غفلت نداشت.
امام كاظم عليه السلام به روشني ميديد كه خلفاي ستمگر در پي تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامي و انسانياند. امام كاظم (عليهالسلام) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتي كه از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تك سلولها و سياهچالهاي بغداد - در غل و زنجير - به سر ميبرد. امام موسي بن جعفر (عليهالسلام) بي آن كه - در مراقبت از دستگاه جبار هاروني - بيمي به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگي ميكرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آنان غفلت نداشت.
آن زمان كه امام كاظم(عليهالسلام) در مدينه بود، هارون كساني را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و كنار خانه امام(عليهالسلام) ميگذرد، وي را آگاه كنند. هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام (عليهالسلام) سخت بيمناك بود. چنانكه نوشتهاند كه هارون، درباره امام موسي بن جعفر (عليهالسلام) ميگفت: "ميترسم فتنهاي بر پا كند كه خونها ريخته شود" و پيداست كه اين "قيامهاي مقدس" را كه سادات علوي و شيعيان خاص رهبري ميكردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهاي شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاكم غرق در عيش و تنعم بنا حق "فتنه" ناميده ميشد.
از سوي ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است كه امام كاظم(عليهالسلام) لحظهاي از رفع ظلم و واژگون كردن دستگاه جباران غافل نبوده است. وقتي مهدي عباسي به امام(عليهالسلام) ميگويد:
" آيا مرا از خروج خويش در ايمني قرار ميدهي" نشانگر هراسي است كه دستگاه ستمگر عباسي از امام كاظم(عليهالسلام) و ياران و شيعيانش داشته است. به راستي نفوذ معنوي امام موسي (عليهالسلام) در دستگاه حاكم به حدي بود كه كساني مانند علي بن يقطين صدر اعظم (وزير) دولت عباسي، از دوستداران حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) بودند و به دستورات حضرت عمل ميكردند. سخنچينان دستگاه از علي بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوييها كرده بودند، ولي امام (عليهالسلام) به وي دستور فرمود با روش ماهرانه و تاكتيك تقيه كه در مواردي، براي رهانيدن اصل اسلام و جان از حيلههاي دشمن ضروري و شكلي از مبارزه پنهاني است، در دستگاه هارون بماند و به كمك شيعيان و هواخواهان آل علي(عليهالسلام) و ترويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق، همچنان پاي فشارد – بي آن كه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهي حاصل شود. –
سرانجام بدگوييهايي كه اطرافيان از امام كاظم (عليهالسلام) كردند در وجود هارون كارگر افتاد و در سفري كه در سال 179 ه.ق ه حج رفت، بيش از پيش به عظمت معنوي امام (عليهالسلام) و احترام خاصي كه مردم براي امام موسي الكاظم (عليهالسلام) قايل بودند پي برد.
هارون سخت از اين جهت، نگران شد. وقتي به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) را زيارت كرد، تصميم بر جلب و دستگيري امام (عليهالسلام) يعني فرزند پيامبر گرفت. هارون صاحب قصرهاي افسانهاي در سواحل دجله، و دارنده امپراطوري پهناور اسلامي كه به ابر خطاب ميكرد: "ببار كه هر كجا بباري در كشور من باريدهاي و به آفتاب ميگفت بتاب كه هر كجا بتابي كشور اسلامي و قلمرو من است!"
مسعودي مينويسد: بدنهايي كه (در واقعه فخ) در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد. سياهكاريهاي بنيعباس منحصر به اين واقعه نبود. اين خلفاي ستمگر صدها سيد را زير ديوارها و ميان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نيز در تاريكي زندانها حبس كردند و به قتل رساندند.
آن چنان از امام (عليهالسلام) هراس داشت كه وقتي قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور داد چند كجاوه با كجاوه امام (عليهالسلام) بستند و بعضي را نابهنگام و از راههاي ديگر ببرند، تا مردم ندانند كه امام (عليهالسلام) را به كجا و با چه كساني بردند، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقي خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام(عليهالسلام) بيخبر بمانند. و اين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود، از امام (عليهالسلام) و از ياراني كه - گمان ميكرد - هميشه امام(عليهالسلام) آماده خدمت دارد ميترسيد، اين ياران با وفا - در چنين هنگامي - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود كه با خارج كردن دو كجاوه از دو دروازه شهر، اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيد امام (عليهالسلام) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد.
هارون، امام موسي كاظم (عليهالسلام) را - با چنين احتياط ها و مراقبتهايي از مدينه تبعيد كرد . هارون، ابتدا دستور داد امام هفتم (عليهالسلام) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسي بن جعفر بن منصور كه حاكم بصره بود، نوشت، يك سال حضرت امام كاظم (عليهالسلام) را زنداني كند، پس از يك سال والي بصره را به قتل امام (عليهالسلام) مأمور كرد. عيسي از انجام دادن اين قتل، عذر خواست. هارون امام را به بغداد منتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتي حضرت كاظم (عليهالسلام) در زندان فضل بود. در اين مدت و در اين زندان امام(عليهالسلام) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام(عليهالسلام) كرد ولي فضل هم از اين كار كناره جست.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجري در سن 55 سالگي به دست مردي ستمكار به نام " سِندي بن شاهك " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد.
چندين سال امام (عليهالسلام) از اين زندان به آن زندان انتقال مييافت. در زندانهاي تاريك و سياهچالهاي دهشتناك، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقي خود (الله) راز و نياز ميكرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت كه نصيب وي شده است سپاسگزاري مينمود.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجري در سن 55 سالگي به دست مردي ستمكار به نام " سِندي بن شاهك " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد. شگفت آن كه، هارون با توجه به شخصيت والاي موسي بن جعفر (عليهالسلام) پس از شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است، اما حقيقت هرگز پنهان نميماند. بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديكي بغداد - به خاك سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد و مورد توجه خاص واقع شد و شهر "كاظمين" از آن روز بنا شد و روي به آبادي گذاشت.
منبع: سايت امام كاظم عليه السلام.
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]