محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854860110
مصطفي آمد كه آرد همدمي
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: مصطفي آمد كه آرد همدمي
دين- ياسر هدايتي:
عيد برانگيختگي محمد(ص) بهعنوان حضرت رحمهللعالمين نزد اهل حكمت نوعي تجلي آشكار حقيقت محمديه است
كه تجلي اصلي آن در ازل با پرتو حسنش آتش به همه عالم زده و اين برانگيختگي در برهههاي تاريخي شكوهي هميشگي را با خاتميت پيامبر(ص) به انسان هبه كرده است. پس در بعثت، شكوه خليفهالله بودني كه صاحب امانت سنگين شعور و عشق است به انسان فهمانده شده. انساني كه از خون بسته آفريده شده و با قلم است كه به او ميآموزند، آنچه بايد رستگار شود.
از جمله روايات شيعي وارد شده در باب چگونگي مبعث كه در پارهاي از فرازها متفاوت از روايات معقول و رايج است و روايتي از حضرت هادي (عليهالسلام) است كه ميفرمايد: «هنگامي كه محمد (صليالله عليهوآله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وي بخشيده بود به مستمندان بخشيد، هر روز به كوه حراء ميرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مينگريست، و شگفتيهاي رحمت و بدايع حكمت الهي را مورد مطالعه قرار ميداد. به اطراف آسمانها نظر ميدوخت، و كرانههاي زمين و درياها و درهها و دشتها و بيابانها را از نظر ميگذرانيد، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهي، درس عبرت ميآموخت.
ازآنچه ميديد، به ياد عظمتخداي آفريننده ميافتاد. آنگاه با روشن بيني خاصي به عبادت خداوند اشتغال ميورزيد. چون به سن چهل سالگي رسيد خداوند نظر به قلب وي نمود، دل او را بهترين و روشنترين و نرمترين دلها يافت. در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاي آسمانها گشوده گردد. محمد (صليالله عليهوآله) از آنجا به آسمانها مينگريست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آيند، و آنها نيز فرود آمدند، و محمد (صليالله عليهوآله) آنها را ميديد. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمانها به سر محمد (صليالله عليهوآله) و چهره او معطوف داشت. در آن لحظه محمد (صليالله عليهوآله) به جبرئيل كه در هالهاي از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئيل به سوي او آمد و بازوي او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اي محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟
جبرئيل گفت: «نام خدايت را بخوان كه جهان و جهانيان را آفريد. خدائي كه انسان را از ماده پست آفريد (نطفه). بخوان كه خدايتبزرگ است. خدائي كه با قلم دانش آموخت و به انسان چيزهائي ياد داد كه نميدانست». پيك وحي، رسالتخود را به انجام رسانيد، و به آسمانها بالا رفت. محمد (صليالله عليهوآله) نيز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسيله وحي ديده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكايت ميكرد، بيهوش شد، و دچار تب گرديد. از اينكه مبادا قريش و مردم مكه نبوت او را تكذيب كنند، و به جنون و تماس با شيطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخستخردمندترين بندگان خدا و بزرگترين آنها بود.
هيچچيز مانند شيطان و كارهاي ديوانگان و گفتار آنان را زشت نميدانست. در اين وقتخداوند اراده كرد به وي نيروي بيشتري عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدينمنظور كوهها و صخرهها و سنگلاخها را براي او به سخن درآورد. بهطوري كه به هر كدام ميرسيد، اداي احترام ميكردند و ميگفتند: السلامعليك يا حبيبالله! السلامعليك يا وليالله! السلامعليك يا رسولالله! اي حبيب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پيش از تو بودهاند، و آنها كه بعدها ميآيند برتر و زيباتر و پرشكوهتر و گراميتر گردانيده است. از اينكه مبادا قريش تو را به جنون نسبت دهند، هراسي به دل راه مده. زيرا بزرگ كسي است كه خداوند جهان به وي بزرگي بخشد، و گرامي بدارد!
بنابراين از تكذيب قريش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقريب خدايت تو را به عاليترين مقام خواهد رسانيد، و بالاترين درجه را به تو خواهد داد. پس از آن نيز پيروانتبه وسيله جانشين تو علي بن ابيطالب (عليهالسلام) از نعمت وصول به دين حق برخوردار خواهند شد، و شادمان ميگردند. دانشهاي تو به وسيله دروازه شهرستان حكمت و دانشت عليبن ابيطالب در ميان بندگان و شهرها و كشورها منتشر ميگردد. به زودي ديدگانتبه وجود دخترت فاطمه (سلامالله عليها) روشن ميشود، و از وي و همسرش علي، حسن و حسين كه سروران بهشتيان خواهند بود، پديد ميآيند.
عنقريب دين تو در نقاط جهان گسترش مييابد.
دوستان تو و برادرت علي پاداش بزرگي خواهند يافت. لواي حمد را به دست تو ميدهيم، و تو آن را به برادرت علي ميسپاري. پرچمي كه در سراي ديگر همه پيغمبران و صديقان و شهيدان زير آن گرد ميآيند، و علي تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود. من در پيش خود گفتم: «خدايا! اين علي بن ابيطالب كه او را به من وعده ميدهي كيست؟ آيا او پسر عم من است؟ ندا رسيد اي محمد! آري، اين علي بن ابيطالب برگزيده من است كه به وسيله او اين دين را پايدار ميگردانم، و بعد از تو برهمه پيروانتبرتري خواهد داشت. («بحار الانوار» علامه مجلسي - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جديد.)
اما بازگشت پيامبر از حرا به خانه خديجه را ابن شهر آشوب از مناقب خود اينچنين نقل ميكند و همين كه حضرت وارد خانه شد پرتويي از نور و عطري خوش فضاي خانه را فرا گرفت. خديجه پرسيد اين چه نوري است؟
پيامبر فرمود: اين نور نبوت است. اي خديجه! بگو لااله الاالله و محمد رسولالله. سپس ماجراي بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود براي خديجه شرح داد و افزود كه جبرئيل به من گفت: «از اين لحظه تو پيغمبر خدائي». خديجه گفت: به خدا دير زماني است كه من در انتظار چنين روزي به سر بردهام، و اميدوار بودم كه روزي تو رهبر خلق و پيامبر اين مردم شوي. (مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 36)
شبه جزيره عربستان در منتهي عليه جنوب غربي آسيا قرار دارد. اين سرزمين با وسعت؛2600000 كيلومتر مربع مساحت سيزدهمين كشور جهان محسوب ميشود. دكتر شهيدي در پاسخ كساني كه مساحت شبه جزيره را سه ميليون و ششصد هزاركيلومتر مربع محسوب كردهاند مينويسد اين درصورتي است كه سرزمينهاي اردن، سوريه، لبنان و فلسطين نيز بدان افزوده شود. عربستان از جنوب با كشور يمن، از شرق با عمان و امارات متحده عربي، از شمال، عراق و اردن و از سمت غرب با درياي سرخ همسايه است.
بلندترين قلّه آن در رشته كوههاي غربي، 3120 متر ارتفاع دارد و « رأس الصبح» ناميده ميشود. اين سرزمين از سه طرف، با درياهاي سرخ، درياي عرب (درجنوب)، خليج عدن، درياي عمان و خليج فارس و مديترانه احاطه شده است. حداكثر طول شبه جزيره 2500 كيلومتر و حداكثر عرض آن ما بين درياي سرخ و خليج فارس 1000 كيلومتر است.
جغرافيدانان شبه جزيره عربستان يا جزيره العرب را به شش قسمت تقسيم كرده اند:
1 - تهامه: به قسمت غربي كوههاي سراه كه از شمال به جنوب جزيره العرب به موازات درياي سرخ كشيده شده، تهامه گفته ميشود.
2 - حجاز: به قسمت شرقي كوههاي سراه و حد فاصل بين ارتفاعات نجد و شرق تهامه گفته شده كه به شمال يمن منتهي ميشود. حجاز از «حَجَزَ» به معناي مانع است، چون بين تهامه و نجد مانع ايجاد كرده، آن را حجاز گفتهاند.
3 - نجد: ناحيهاي است مرتفع كه پس از حجاز و ميان يمن، صحراي سماده، عروض و عراق واقع بوده و چون از ساير نواحي مرتفعتر است آن را نجد ناميدهاند. نجد قسمت مركزي عربستان را تشكيل ميدهد.
4 - عين: در جنوب حجاز و نجد، يعني در منتهي اليه جنوب غربي شبه جزيره واقع و از حاصلخيزترين نقاط شبه جزيره به شمار ميرود. اين منطقه از سمت شرق با حَضرَ موت و درياي عمان همسايه است.
5 - عروض: شامل « يمامه، عمان، بحرين و اصاء» است. از اين رو « عروض» ناميدهاند كه ميان نجد، يمن و عراق، فاصله ايجاد كرده است.
6 - حضرموت و المهره: ناحيه وسيعي در شرق عدن و در كناره درياست كه صحراي « احقاف» در مجاورت آن بوده است. گويند حضرت هود در اين منطقه به خاك سپرده شده است.
تاريخ بعثت
درباره تاريخ بعثت رسولخدا(ص) ميان روايات و احاديثشيعه و اهل سنت اختلاف است. در نظر ما شيعيان برانگيختگي آن حضرت در بيست وهفتم رجب سال چهلم عام الفيل بوده و طبق نظر علامه مجلسي اين تاريخ نزد علماي اماميهمورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است:«...و عليه اتفاقالامامية». از ديگر مدارك صحت اين قول رواياتي استكه از اهلبيت(ع) رسيده مانند رواياتي كه در كتاب شريف كافي از امام صادق و امام موسيبن جعفر روايتشده، و نيز روايتي كهدر امالي شيخ صدوق باز از امام صادق نقل شده است و چه ميتوان گفت كه«اهلالبيت ادري بما فيالبيت»
اما در ميان علماءو محدثين اهل سنت مشهور آن است كه اين ماجرا در ماهمبارك رمضان آن سال اتفاق افتاده و در شب و روز آن نيزاختلاف دارند، برخي هفده رمضان و برخي هجدهم و جمعي نيز تاريخ آنرا بيست و چهارم آن ماه دانستهاند. (بحارالانوار ج 18 ص 190 و سيرة النبوية ابنكثير ج 1 ص 393).
فراخوان به خواندن
«اقرا با سم ربك الذي خلق. خلق الانسان من علق. اقرا و ربكم الاكرم. الذي علم با لقلم. علم الانسان ما لم يعلم....» اين فراز اساس برانگيختگي حضرت احمدمحمود(ص) است. برانگيختگياي كه از همان آغاز به خواندن امر ميكند. طرفه آنكه در همه شبه جزيره آن روزگارهفده نفر بيشتر سواد خواندن و نوشتن ندارند. بدويان شاعران زبان آور بسيار دارند اما فقط زبان آور و نه اهل كتابت و خواندن و اكنون پروردگار به برگزيدهترين خويش فرمان خواندن ميدهد، خواندن نامي كه انسان را از (نطفه و سپس) خون بسته آفريده است. خواندن نامي كه بس گرامي است همو كه با قلم به انسان كتابت و آنچه نميدانست آموخت.
حكايت شگفتي است. شبه جزيره عربستان است و تنهايي مفرط انسان. مصر، يونان، روم، هند، چين، ايران، تنهايي مفرط انسان است و طلوع خورشيد در شب اين نقطه از تنهايي با روشنايي كه مطمئناً براي هميشه تاريخ غريب مينمايد. ميان اين قوم خداوند را به صاحب قلم و دانايي بودنش ستايش كردن چه ساحتي از افق را براي ما ميخواهد بگشايد!
...و اين گونه جان تاريخ فرا خوانده شد
حضرت محمد از طايفه قُرَيشبود؛ طايفهاي كه در پيش از اسلام بر بخشي از حجاز فرمان ميراندند و از توانمندان عرب بودند. طايفه قريش طبق روايات اسلامي و تاريخي از نسل عدنان و معد هستند.معاني متعددي براي واژه قريش ذكر كردهاند كه از معتبرترين آنها بايد به اين قول اشاره كرد كه قصيبن كلاب جد چهارم پيامبر قبايل پراكنده عرب را در اطراف مكه گرد آورد و اسكان داد تا جاييكه به قصي، مجمّع نيز گفته ميشود و اين گروه از اعراب را قريش ناميدند كه به معناي تجمع است. (سيره ابن هشام، شفاالغرام، طبقات ابن سعد)
به روايت شيخ صدوق و مفيد و برخي از علماي شيعه، ولادت خجسته حضرت در بهاران در روز جمعه هفدهم ربيعالاول از عامالفيل در شهر مكه رخ داد. عام الفيل، سالي بود كه ابرهه پادشاه حبشه با پيلان جنگي به سركردگي ارياط براي ويران كردن مكه و كعبه آمد، كه به داستان فروشكستن سپاه وي در قرآن اشاره شده است. اكثر تاريخ نگاران سال تولد پيامبر را 570 ميلادي در نظر ميگيرند. عبدالله بنعبدالمطلب، كليددار خانه كعبه پدر حضرت پيش از زاده شدن وي از دنيا ميرود و مادرش آمنه دختر وهب بن عبدمناف، رئيس طايفه بنيزهره، 6سال و 3ماه پس از تولد پيامبر در مدينه رخت از جهان برميبندد.
محمد(ص) يتيم، به رسم آن روزگار عرب به حليمه سعديه زني از قبيله بني سعد داده شد. پيامبر(ص) تا 4سالگي با حليمه در باديه زندگي ميكند و آنگاه به مادر گرامياش برگردانده ميشود. در 5سالگي در سفري همراه مادرش از مكه به مدينه ميرود. در بين راه مكه و مدينه در محلي به نام ابواء مادرش بيمار ميشود و همانجا وفات ميكند. او را در آنجا دفن ميكنند. پيامبر (ص) با كنيز باوفايش، امايمن كه تا آخر عمر در خدمت پيامبر(ص) و خاندان وي بود به مكه بازميگردد. معروف است كه 50سال بعد از اين واقعه، پيامبر(ص) در يكي از سفرهايش از همين منزل(ابواء) ميگذشتند، بيآنكه با كسي سخن بگويند، فرود آمدند و در نقطهاي نشستند و شروع به خواندن دعا و گريستن كردند. وقتي از حضرت پرسيدند كه چرا ميگرييد؟ فرمودند:اينجا قبر مادرم است، 50سال پيش من مادرم را در اينجا دفن كردم.
پس از درگذشت مادر گرامياش، ابوطالب عموي پيامبر(ص) و پسربزرگ عبدالمطلب، كفالت وي را برعهده ميگيرد. بدين سان، ابوطالب كه پدرش را از بابت آينده محمد(ص) نگران ميديد، او را اميدوار كرد. پيامبر همراه عمويش كه بازرگان خوشنامي بود به سفرهاي داخلي و خارجي مختلفي ميرود. پيامبر(ص) در مجموع 2 سفر به خارج – قبل از بعثت و هر 2به سوريه- داشتهاند؛ يك سفر در 12سالگي به همراه عمويش و ديگري در 25سالگي به عنوان كارگزار تجارت براي زني به نام خديجه دختر خويلد كه بعدها با وي ازدواج كردند. پيامبر هنگام درگذشت جد بزرگوارش عبدالمطلب، 8سال داشتند.
در اين سالها درستكاري، راستكاري و امانتداري پيامبر(ص) به حدي بود كه وي را محمد امين لقب دادند. به همين دليل چنانكه اشاره شد، حضرت در 8سالگي همراه عمويش در سفري براي تجارت عازم شام شد. در اين سفر در محلي به نام بصري كاروانيان توقف كردند. در اينجا بين پيامبر(ص) و راهبي (مسيحي) كه در ديري در آن نزديكي سامان داشت، ديداري رخ ميدهد. روايت شده كه بحيراي راهب نشانههاي پيامبري را كه پيشتر در كتابهاي مقدس خوانده بود، در او يافت. او كودك 8ساله را به لات و عزي،2 بت معروف عرب جاهلي سوگند داد كه پيامبر(ص) از آنها تبري جست.
پيامبر (ص) به دليل نرمخويي و مهربانياش همواره از جنگهاي خونيني كه بين قبايل عرب درميگرفت، اظهار بيزاري ميكردند. از اين رو در پيماني كه عاملي براي جلوگيري از اين زد و خوردها بود، شركت كردند و سوگندي به جاي آوردند. اين پيمان كه به پيمان «حلف الفضول» يعني پيماني افزون بر پيمانها (ي پيشين اعراب) معروف شد، قريش را متعهد ميكرد تا اجازه ندهد به بيگانهاي ستم روا داشته شود.
پيامبر(ص) پس از واقعه نصب حجرالاسود كه در35 سالگي به سر ميبردند، از 37 سالگي تا 40 سالگي كه هنگامه برانگيختن پيامبر(ص) و به تبع آن رستخيز جان آدمي است، سر در جيب تفكر و مراقبه فرو ميبرند و در كوه معروف حرا به عبادت و راز و نياز با خداوند ميپردازند. اينگونه بود كه در 40سالگي پيامبر واقعهاي رخ نمود كه بعدها پيامبر(ص) بر بنيان آن از جانب خداوند مامور شد تا مردم جاهل آن روزگار و سامان را به شرف و عزت سوق دهد. اينگونه، سهگانه فراخوان اين فرجامين فرستاده الهي؛ يعني: «مردم! پروردگار يگانه را بپرستيد. مرا پيامبر بدانيد. به روز رستاخيز ايمان آوريد.» بر تارك تاريخ درخشيدن گرفت.
پيامبر(ص) تا 25 سالگي همراه عمويش به امور تجارت ميپرداختند. در اين سفرها امانتداري، خوشرويي، جوانمردي پيامبر(ص) زبانزد همگان بود. پيامبر (ص) به پيشنهاد عمويش كه اينك پير و تهيدست شده بود، به نزد خديجه دختر خويلد كه او نيز بازرگاني خوشنام بود، به كار پرداختند. چون خديجه راستكرداري و درست گفتاري پيامبر(ص) را ديد و از سويي سودي بيش از انتظار دريافت كرده بود، دل در رشته محبت وي پيوست و با وجود 15 سال اختلافسن، از پيامبر(ص) خواستگاري كرد. سرانجام مراسم زناشويي پيامبر(ص) و خديجه در جمع بزرگان قريش برگزار شد.
خطبه عقد آنها را ابوطالب بدين شرح خواند: «... اين محمد- برادرزاده من است كه با هر مردي از قريش از نظر فضيلت سنجيده شود، از او برتر آيد، و با هر كدام از آنان مقايسه گردد، از او افزونتر باشد و او اگر چه از نظر مالي تهيدست است؛ اما از آنجا كه پول و ثروت سايهاي است گذرا و عاريتي كه هر روز در دست اين و آن باشد، از اينرو تهيدستي از مقام شخصيت او نكاهد، و به خدا سوگند، محمد در آينده داستاني بزرگ و سرگذشتي مشهور دارد. وي متمايل به ازدواج خديجه است و خديجه نيز بدو مايل، اينك او را – به ازدواج محمد درآوريد و مهريه هم هرچه خواستيد به عهده من است كه نقد يا نسيه بپردازم.»
اين آغاز پيوند استوار و مباركي بود كه تا هنگام وفات خديجه (10 يا11 بعثت) پاييد. خديجه تا هنگام مرگ در همه فراز و نشيبهاي زندگاني همواره يار و همدل پيامبر(ص) باقي ماند. حاصل اين پيوند، 2 پسر و 4 دختر به نامهاي قاسم، عبدالله، زينب، امكلثوم، رقيه و فاطمه زهرا(س) بود. قاسم و عبدالله هر 2 در كودكي و پيش از بعثت رخت از جهان بربستند و دختران حضرتش همگي پس از بعثت زنده ماندند و با پيامبر (ص) به مدينه هجرت كردند. به هر روي اين ازدواج آرامش بيشتري در پيامبر(ص) پديد آورد و خديجه كه با ميل و رضا ثروتش را در اختيار پيامبر(ص) قرار داده بود، عزم حضرت را در مبارزه با خرافات، بتپرستي و اصلاح اجتماعي تا 40 سالگي و در آستانه بعثت افزون ميكرد.
«غار حراء» كه در قله جبل النور قرار دارد، بسيار كوچك و ساده است. در حقيقت غار نيست، تخته سنگي عظيم به روي دو صخره بزرگتري غلتخورده و بدين گونه دهنه غار حراء را تشكيل داده است. دهنه غار به قدري است كه انسان ميتواند وارد و خارج شود. كف آن هم بيش از يك متر و نيم براي نمازگزاردن جا دارد.
كوه حراء امروز در حجاز به مناسبت اينكه محل بعثت پيغمبر بوده است، «جبل النور»، يعني كوه نور خوانده ميشود. حراء در شمال شهر مكه واقع شده است و امروز تقريبا در آخر شهر در كنار جاده به خوبي ديده ميشود. كوههاي حومه مكه اغلب به هم پيوسته است و از سمتشمال تا حدود بندر «جده» واقع در 70 كيلومتري مكه و كنار درياي سرخ امتداد دارد. اين سلسله جبال از يك سو به صحراي «عرفات» و سرزمين «منا» و شهر «طائف» و از سوي ديگر به طرف «مدينه» كشيده شده است. كوه حراء بلندترين كوههاي اطراف مكه است و جدا از كوههاي ديگر به نحو بارزي سر به آسمان كشيده و خودنمائي ميكند. هرچه بيننده به آن نزديكتر ميشود، مهابت و جلوه كوه بيشتر ميشود.
تاريخ درج: 7 مرداد 1387 ساعت 09:05 تاريخ تاييد: 7 مرداد 1387 ساعت 10:10 تاريخ به روز رساني: 7 مرداد 1387 ساعت 10:08
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]
-
گوناگون
پربازدیدترینها