تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833547351
به بهانه سالروز تولد كيميايي، مرورى بر سينماى مسعود كيمياييقيصر سينماىايران
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: به بهانه سالروز تولد كيميايي، مرورى بر سينماى مسعود كيمياييقيصر سينماىايران
اميررضا نورى پرتو- سينماىايران در حيات يك صد سالهاش فراز و نشيبهاى بسيارى را پشت سر گذاشته و روزهاى خوب و بدى را تجربه كرده است. بدون شك يكى از مهم ترين دورههاى زمانى در سينماىايران به سالهاى ميانى دهه چهل تا سالهاى ابتدايى دهه پنجاه بازمىگردد؛ روزهايى كه سينماى تجارىايران، با وجود ضعفهاى مفرط تكنيكى و ساختارىاش، توانسته بود در برابر هجوم بى امان فيلمهاى خارجى بايستد و در جلب رضايت مخاطبان موفق باشد. اما در همان سالها در كناراين روند حاكم در سينماىايران جريانى مقتدر، قابل تامل و معترض به نابسامانىهاى اجتماعى و سياسي، آرام آرام در حال شكل گيرى بود كه در آن عدهاى از فيلم سازان و سينماگران پردغدغه و مستقل مشغول به فعاليت شدند و برگ تازهاى از سينماىاين مملكت را رقم زدند. بااين كه برخى از فيلمهاى مربوط به جريان موج نو ى سينماىايران آثارى خاص و هنرى بودند و برقرارى ارتباط با مخاطبان تحصيل كرده و روشنفكر تنها هدف شان به شمار مىرفت، اما خيلى از ساختههاى سينمايىاين جريان خاطره انگيز فيلمهايى بودند كه قابليت برقرارى ارتباط با بخش گستردهاى از تماشاگران سينماىايران را داشتند. فيلمهاى سينماى معترض خيابانى يكى از زيرمجموعههاىاين جريان بودند كه در نگاه كلى هم براى مخاطب عام جذابيت داشتند و هم موفق شده بودند نظر مساعد بسيارى از منتقدان و روشنفكران را به خود جلب كنند. برخى از سينماگران پيشرو در آن سالها توانستند آثارى خلق كنند كه هنوز هم به عنوان فيلمهاى موفق و جريان ساز تاريخ سينماىايران شناخته مىشوند و گذشت زمان نتوانسته غبار كهنگى بر آنها بنشاند. يكى از مهمتريناين فيلم سازان، مسعود كيميايى است كه در طول دهههاى مختلف فراز و نشيبهاى بسيارى را در كارنامه فيلم سازى خود تجربه كرد. اما همچنان جزو اندك كارگردانان تاريخ سينماىايران به حساب مىآيد كه بين تمام نسلهاى سينمارو هواداران زياد و ويژهاى دارد و هنوز هم خيلىها براى ديدن اثرى تازه از او مشتاق هستند. نقش مسعود كيميايى در شكل گيرى چهرهاى مثبت و قابل بررسى از سينماىايران در بين اذهان عمومى و حتى قشر تحصيل كرده و روشنفكرايران انكارناپذير است. شايد اگر بخواهيم تاثير مهم كيميايى در روند رو به رشد سينماىايران را در يك جمله خلاصه كنيم، بايد بگوييم انكار مسعود كيميايى يعنى چشم بستن بر بخش مهم و تاثيرگذارى از سينماىاين مرز و بوم.
مسعود كيميايى در هفتم مردادماه سال 1320 در تهران متولد شد. كودكى و نوجوانى مسعود در محلههاى فقيرنشين اما باصفا و پرخاطره پايتخت گذشت؛ در كوچه ، پس كوچههايى كه هنوز هم بسيارى از بچههاى آن نسل با لحنى نوستالژيك و حسرت وار از آن ياد مىكنند و در روزگارى كه آدمها از جنس ديگرى بودند و خيلى چيزها معنى واقعى خود را داشتند. در سالهاى ميانى دهه سى شمسى و اوايل دهه چهل مسعود نوجوان در كنار دوستانى همچون فرامرز قريبيان، بهروز وثوقى و اسفنديار منفرد زاده سينما را در سالنهاى پرتماشاگر لاله زار و محلههاى اطراف تجربه كرد و در همان دوره بود كه شيفتگى كيميايى براى فيلم ديدن و غرق شدن در لحظههاى خاطره انگيز بهترين آثار از دوران طلايى سينماى جهان روز به روز بيشتر شد. قهرمانان خسته وسترن و آدمهاى رويين تن آثار پر زرق و برقهاليوودى و حتى ضد قهرمانهاى تلخانديش فيلمهاى نوآر ديگر بخش غير قابل حذفى از زندگى مسعود كيميايى شده بودند. در همين حال و هوا كيميايى پا گرفت و دوستانى پيدا كرد كه بعدها در عرصه سينما و نقد ادبى و هنرى از بهترينها شدند و بى شك عامل پيوند دهندهاين دوستان چيزى نبود جز سينما. كيميايى در سالهاى ميانى دهه چهل و در اوج جوانى و انرژى به استوديوهاى مشهور آن زمان رفت و آمد كرد و آن قدر از خوداشتياق و علاقه نشان داد كه توانست در پشت صحنه فيلم خداحافظ تهران (ساموئل خاچيكيان، 1345) جايى براى خود دست و پا كند. ساموئل خاچيكيان در آن سالها سرشناسترين كارگردان سينماىايران و تنها فيلم سازى بود كه عامه تماشاگران با ديدن نام او حاضر مىشدند پاى به درون سالنهاى سينما بگذارند. دستيارى خاچيكيان افتخارى بزرگ و فرصتى مغتنم براى كيميايى جوان بود كه تجربههايش از سالها فيلم ديدن را با لمس واقعيتها و مناسبات سينما كامل تر كند. كيميايى در سايه حمايت خاچيكيان و با سختكوشى فراوان توانست رضايت برادران اخوان، صاحبان استوديو و گروه سينمايى مولن روژ، را براى فيلم سازى جلب كند. به همين خاطر فيلمى ده دقيقهاى و آزمايشى با نام «بيگانه بيا» ساخت و توانست به هدف خود جامه عمل بپوشاند. در سال 1347 كيميايى نخستين فيلم بلند خود را با نام «بيگانه بيا» با حضور بهروز وثوقى و فرخ ساجدى ساخت. بااين كه كيميايى تمايل داشت از فرامرز قريبيان در اولين فيلمش استفاده كند، ولى به دليل سفر دوست و همكلاسى قديمىاش به آمريكا موفق نشد با او همكارى كند. بيگانه بيا داستانى مشابه با فيلمهاى مرسوم آن سالهاى سينماىايران داشت كيميايى خود با آدمهاى قصهاش بيگانه بود. بااين وجود نگاه ساختارگرايانه كيميايى بهاين اثرش با استقبال نسبى نويسندگان و منتقدان سينمايى مواجه شد. شكست فيلم در گيشه نتوانست نام كيميايى را آن چنان كه بايد در اذهان سينماروها باقى نگاه دارد. خيزش كيميايى براى ساخت دومين فيلمش منجر به وقوع بزرگ ترين اتفاق سينماىايران تا آن زمان شد. در سالهاى ميانى دهه چهل، جريان سينماى تجارىايران تحت سيطره موج قارونيسم بود كه از سال 1344 و با فيلم گنج قارون (سيامك ياسمي) يكه تازى مىكرد. در همان زمان مسعود كيميايى با نوع شناختى كه از آدمهاى محلههاى پايين شهر و نوع روابط و رفتارشان داشت، فيلمنامه «قيصر» را نوشت كه با حال و هواى جريان سرخوشانه فيلمفارسىها فرسنگها فاصله داشت. بسيارى از مديران دفاتر فيلم سازى فيلمنامه قيصر را رد كردند و حتى عباس شباويز را كه حاضر به توليد آن شده بود، ازاين كار منع كردند. كيميايى در دومين فيلمش داستان قيصر، جوانى عاصى و لمپن از محلههاى جنوب شهر، را روايت كرد كه خواهرش، فاطي، به دليل هتك حرمت خودكشى مىكند و برادرش، فرمان (ناصر ملك مطيعي)، نيز كه به قصد انتقام خيزش كرده بود، كشته مىشود. قهرمان فيلم كيميايى هيچ شباهتى با نقش اولهاى فيلمهاىايرانى آن روزگار نداشت. قهرمانهاى فيلمهاى فارسى كه مرحوم فردين شمايل محبوب آن بود، كاراكترهايى ساده زيست و اخلاق گرا از جنوب شهر بودند كه طبقه مرفه جامعه را به تمسخر مىگرفتند و ثروتمندان را در فيلمها تحقير مىكردند.اين روياپردازى به مذاق عامه تماشاگران كه فقر و محروميت را از نزديك لمس مىكردند و رسيدن به ثروت و آسايش براى آنها به يك خواب شباهت داشت، خوش مىآمد. اما قيصر كيميايى از جنسى ديگر بود. نگاه او به ارزشهاى رو به زوال جامعه ، نگاهى آميخته به حسى غم خوارانه بود. قيصر در برابر ظلمى كه در حقش شده بود، منتظر قانون نشد، خود به پا خاست و آدم بدها را به سزاى اعمال شان رساند. او تاوان قيام در برابر نامردىهاى روزگار را با مرگش در انتهاى فيلم داد. سال 1348 مبارزههاى مسلحانه عليه حكومت پهلوى به اوج خود نزديك مىشد و خيلى از مردم سيماى قهرمان آرمانىشان را در چهره و رفتار شخصيت اصلى فيلم كيميايى مىپنداشتند. قيصر نخستين ضد قهرمان تمام عيار سينماىايران لقب گرفت و بااين كه رفتار او سكنات قهرمانان عاصى وسترنها را به ياد مىآورد، اما به لطف شخصيت پردازى خوب و فضاسازى سنجيده كيميايى هويتى بومى و قابل باور پيدا كرد. فروش چشمگير و باورنكردنى قيصر تمام معادلههاى سينماىايران را به هم ريخت و بحثهاى بسيارى را به وجود آورد. بزرگانى همچون نجف دريابندري، ابراهيم گلستان و پرويز دوايى نگاه كيميايى را در قيصر پسنديدند و آن را ستودند و در مقابل دكتر هوشنگ كاووسى فيلم را نكوهيد و خشونت آن را نفى كرد. بااين حال قيصر تا آناندازه جريان ساز شد كه خط روايى فيلمهاى تجارى سينماىايران را به مسيرى متفاوت از مكتب گنج قارون هدايت كرد و البته مسعود كيميايى را يك شبه به اوج شهرت و محبوبيت رساند. قيصر در رشتههاى بهترين فيلم، بهترين كارگرداني، بهترين بازيگر نقش اول مرد، بهترين بازيگر نقش دوم مرد و بهترين موسيقى جايزههاى جشنواره سپاس آن سال را درو كرد.
رضا موتورى (1349) فيلم ديگر كيميايى بود. او با لحنى شوخ و شنگ فيلم خود را آغاز كرد و در آن مناسبات فيلمهاى فارسى و در مجموع دلفريبىهاى جهان سينما را به باد تمسخر گرفت و سپس آرام آرام به سراغ تلخىهاى موجود در جامعه رفت و قهرمان داستانش، رضا (بهروز وثوقي)، را در دلاين سياهىها به مانند ذرهاى تاريخ مصرف گذشته نشان داد. رضا موتورى نتوانست به مانند قيصر نظر مثبت منتقدان را برانگيزد و البته در گيشه هم كاركرد چشمگيرى نداشت. بااين وجوداين فيلم به عنوان نخستين فيلم مهم سينماى خيابانىايران شناخته مىشود و به همين جهت براى هميشه در حافظه ماندگار سينماى كشورمان باقى مانده است. اما فيلم بعدى مسعود كيميايي، داش آكل (1350)، نشان داد كه موفقيت قيصر اتفاقى نبوده است. كيميايى دراين فيلم داستان معروف داش آكل نوشته صادق هدايت را دستمايه كار خود قرار داد و با هوشمندى توانست به آن شكلى نمايشى و دراماتيك بدهد. بازىهاى بى نظير بهروز وثوقى و بهمن مفيد، فيلم بردارى درخشان نعمت حقيقي، موسيقى جادويى اسفنديار منفرد زاده و تسلط كيميايى در شيوه دكوپاژها و ميزانسنهايش دست به دست هم دادند كه يكى از معدود اقتباسهاى موفق در سينماىايران شكل بگيرد. جدا از درخشش داش آكل در جشنواره سپاس آن سال، چهارمين اثر كيميايى موفق شد جايزه بهترين فيلم و بهترين كارگردانى جشنواره فيلم تاشكند را از آن خود كند. ضمناين كه فيلم در سال 1973 در فستيوال فيلمهاى پاريس برنده جايزه پلاك طلايى شد. كيميايى در بلوچ (1351) تم انتقامى قيصر را در تقابل محروميتهاى بخشهاى روستايىايران با پليدىهاى موجود و زرق و برقهاى سطحى در جامعه شهرنشين به كار گرفت و فيلمى ساخت كه پيامهاى سياسى و انتقادىاش نسبت به پرداختى سينمايىاش نمود بيشترى داشت. كيميايى در خاك (1352) داستان «اوسنه بابا سبحان» نوشته محمود دولت آبادى را دستمايه كار خود قرار داد و بيشتر از آنكه به متن اصلى وفادار باشد، سعى كرد نگاه سياسى خود را در قالب داستانى ارباب و رعيتى به تصوير بكشد. همين موضوع گلايه و اعتراض دولت آبادى را برانگيخت. عامه تماشاگران درون مايه سياسى فيلم را در به تصوير كشيدن اعتراض و قيام آن دو برادر عليه مالك خارجى و مو طلايى روستا به خوبى دريافتند. به همين دليل خاك به مانند بلوچ در گيشه كاركردى قابل قبول داشت، اما بر خلاف آن فيلم كه در بين منتقدان چندان مقبول نبود، مورد تاييد و تحسين نويسندگان سينمايى قرار گرفت. خاك در جشنواره سپاس آن سال عنوان بهترين فيلم به مفهوم مطلق را كسب كرد.
اما جسارت كيميايى در ساخت گوزنها (1354) سبب شد نقطه اوجى در كارنامه هنرىاين سينماگر جريان ساز پديد بيايد و در عين حال يكى از بهترين و دوست داشتنى ترين آثار تاريخ سينماىايران خلق شود. كيميايى در قالب دو پرسوناژ سيد (بهروز وثوقي) و قدرت (فرامرز قريبيان) تمام دغدغههاى اجتماعى و سياسى خود را با زبانى جاندار، تكان دهنده و واقع گرايانه بيان كرد و همگان را به تحسين واداشت. او اعتياد سيد را حاصل نابسامانىهاى اجتماعى عنوان كرد و با كمك بازى درخشان و هميشه ماندگار وثوقى سيمايى از سنخ يك معتاد قابل باور و ترحم برانگيزرا ارائه داد؛ به طورى كه تمام نمونههاى مشابه پس از آن تنها به تقليد از شخصيت سيد برآمدند و شايد در بهترين حالت توانستند سايهاى از آن را تكرار كنند كه البته بيشتر به كاريكاتورهايى نچسب و دل به هم زن شبيه بودند تا تيپ يك معتاد باوركردني. از سويى ديگر قدرت با آن سر و لباس تيپ آشناى مبارزان مسلح را تداعى مىكرد كه نهيبها واندرزهايش قرار بود هشدارى جدى باشد به وجدان خواب آلود جامعه كه در شخصيت سيد متبلور شده بود. دوربين كيميايى واقعيات تلخ زندگى مردم تهيدست جامعه را با زبانى مستندگونه اما سينمايى و موجز ثبت و ضبط نمود و در طول داستان نگاه غم خوارانه و حقيقت گرايانهاش را نسبت به مناسبات و مشكلات آن آدمهاى همدلى برانگيز حفظ كرد. گوزنها از تيغ تيز سانسور در امان نماند و با آن كه نمايشاش در جشنواره جهانى فيلم تهران در ميان جوانان غوغايى به پا كرد، اما به محاق توقيف رفت. كيميايى براى اكران فيلم مجبور شد كاراكتر قدرت را از يك چريك مبارز به يك سارق بانك تغيير دهد. حتى مميزى از پايان فيلم، جايى كه سيد و قدرت در خانه سيد به ضرب گلولههاى نيروهاى امنيتى كشته مىشوند، به راحتى نگذشت و در نسخهاى كه در سينماها اكران شد سيد، قدرت را راضى مىكند كه تسليم نيروهاى پليس شوند. گوزنها پايانى بود بر همكارى درخشان كيميايى با بهروز وثوقي. خيلىها معتقدند جدايىاين دو از يكديگر آغازى بود بر سقوط كارى آنها. در سال 1355 مسعود كيميايى فيلم «غزل» را با برداشتى آزاد از داستان «مزاحم» نوشته خورخه لوييس بورخس ساخت. نكته قابل توجهاين اثر جسارت كيميايى در استفاده از مرحوم محمدعلى فردين بود. غزل شخصى ترين فيلم كيميايى به حساب مىآمد كه منتقدان آن را به دليل حضور مرحوم فردين و رفتن كيميايى به سمت و سويى متفاوت با ديگر آثار درخشانش چندان جدى نگرفتند و از سويى ديگر عامه تماشاگران هم كه دوست نداشتند قهرمان محبوب و يكه بزن شان را در سيمايى متفاوت و در نقشى درون گرا ببينند، از فيلم استقبالى نكردند. شايد غزل براى كيميايى اعتبارى كسب نكرد، اما ماهيت سطحى و سخيف سينماى مبتذل تجارى را رو كرد و نشان داد فردين هماين قابليت را دارد كه بازى متفاوت و منحصر به فردى از خود ارائه كند. آخرين اثر مسعود كيميايى در پيش از انقلاب سفر سنگ (1357) نام داشت. سفر سنگ كه يك سال در توقيف به سر مىبرد، از داستانى نوشته بهزاد فراهانى اقتباس شده بود. با اوج گيرى روند انقلاب در ماههاى آغازين سال پنجاه و هفت سفر سنگ نيز توانست به مانند برخى فيلمها نظير دايره مينا (داريوش مهرجويي) به روى پرده سينماها بيايد. مردم حركت انقلابى خود را به شورش انقلاب گونه روستاييان فيلم عليه ستمهاى ارباب ده نزديك ديدند و به شدت از فيلم استقبال كردند. شايد اكنون كه سى سال از آن زمان گذشته، بيشتر از آن كه خود فيلم حرفى براى گفتن داشته باشد، نگاه پيشگويانه كيميايى به شكلگيرى انقلاب است كه جلب نظر مىكند. كيميايى در اوج دوران رونق كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوان دو فيلم كوتاه به نامهاى پسر شرقى (1354) و اسب (1355) ساخت كه به خاطر فيلم اسب موفق شد در جشنواره فيلم مانهايم جايزه پلاك نقرهاى را از آن خود كند. حادثه آتش سوزى سينما ركس آبادان در تابستان سال 1357 و در هنگام نمايش فيلم گوزنها اتفاق افتاد كه با در نظر گرفتن ابعاد گسترده آن حادثه و نيز با توجه به مضمون فيلم، به جرات مىتوان ادعا كرد كه گوزنها سياسىترين فيلم تاريخ سينماىايران است. پس از پيروزى انقلاب نيز سينماها بلافاصله به نمايش نسخه كامل و بدون سانسور گوزنها دست زدند كهاين اقدام با استقبال چشمگير مخاطبان رو به رو شدند. اما نخستين فيلم كيميايى در سالهاى پس از پيروزى انقلاب، خط قرمز (1360) نام داشت كه برداشتى آزاد از فيلمنامه «شب سمور» نوشته بهرام بيضايى به حساب مىآمد. فيلم كه روايتگر زندگى يك ساواكى به نام امانى (سعيد راد) بود تنها در اولين جشنواره فيلم فجر به نمايش در آمد و فرصتى را براى محك خوردن جدى در جامعه پيدا نكرد. در برخى از سكانسهاى خط قرمز مىتوان ردپايى از مولفههاى تثبيت شده كيميايى را يافت. بااين وجود برخىاين فيلم را هم از آثار خاص سينماى كيميايى مىدانند. كيميايى تا سال 1364 كه فيلم «تيغ و ابريشم» را مقابل دوربين برد، خيلى از هوادارانش را منتظر نگاه داشت. نمايش تيغ و ابريشم با غوغاى حضور گسترده علاقهمندان به سينماى كيميايى در جشنواره فيلم فجر همراه بود. اما مسعود كيميايى همه انتظارات را لوث و خيلىها را سرخورده كرد. تيغ و ابريشم به سينماىاندرزگو و حادثهاى دهه شصت تعلق داشت و شخصيتهاى تيپيكالاش و نيز داستان نه چندان منسجماش مخاطبان آثار كيميايى را دلزده كرد. بااين وجود بازى خيره كننده فريماه فرجامى در نقش يك دختر معتاد تحصيلكرده به تمام داشتههاى فيلم مىارزيد و تماشاى اثر را تااندازه بسيارى قابل تحمل كرده بود. گذر زمان هم اجازه نداده بود كه كيميايى علاقه بى حد واندازهاش را به سينماى نوآر و گانگسترى فراموش كند. به همين خاطر او در سال 1367 و براساس فيلمنامه «هاگانا» نوشته تيرداد سخايي، فيلمنامه «سرب» را نوشت و كارگردانى كرد. فضا سازى درخشان سرب، بازى هميشه ماندگار مرحومهادى اسلامى در نقش روزنامه نگارى به نام نورى و فريماه فرجامى به نقش مونس، بهره مندى فيلمنامه از ديالوگهايى شنيدنى و متناسب با حال و هواى سكانسها، روايت داستانى نسبتا جذاب و در نهايت استفاده درست از مولفههاى سينماى كيميايي، دست به دست هم دادند و سبب شدند كه سرب به يكى ازاندك آثار برتر كيميايى در سالهاى پس از پيروزى انقلاب و نيز به يكى از فيلمهاى خوب سينماىايران تبديل شود. فضاى گانگسترى سرب با توجه به داستانش كه در حال و هواى سالهاى دهه بيست شمسى مىگذشت و ماجراى مهاجرت يهوديان به سرزمين موعود را روايت مىكرد، تصنعى از كار در نيامد و تماشاگر به راحتى آن را مىپذيرفت؛ نكتهاى كه شايد در دو اثر آخر كيميايى به پاشنه آشيلى بزرگ تبديل شده بود. بااين كه سرب در گيشه شكست خورد، اما توانست دل خيلى از منتقدان سينما و هواداران سينماى كيميايى را به دست آورد. كيميايى سال بعد فيلم «دندان مار» را كار كرد كه بسيارى از نويسندگان سينمايى معتقدند بهترين اثر او در دهههاى پس از انقلاب همين دندان مار است. وجود شخصيتهايى با مختصات آشناى قهرمانان و ضد قهرمانان سينماى كيميايى و بازى خوب بازيگران اصلى دندان مار (گلچهره سجاديه، احمد نجفى و فرامرز صديقي) دست به دست هم داد كه ضعفهاى دراماتيك فيلمنامه اثر چندان به چشم نيايد و دندان مار به يك فيلم اجتماعى خوب و قابل تامل تبديل شود. اما گروهبان (1369) نتوانست موفقيت دو فيلم قبل را تكرار كند. بااين كه كاراكتر گروهبان (احمد نجفي) دراين فيلم تمام ويژگىهاى شخصيتهاى آثار كيميايى را داشت، اما به دليل وجود ضعف مفرط در روند فيلمنامه، نبود پرداختى محكم در روابط شخصيتها و نيز كارگردانى نه چندان پر حس و حال كيميايي، گروهبان نه تنها مورد توجه تماشاگران قرار نگرفت بلكه منتقدان هم چندان تحويلاش نگرفتند. شايد ردپاى گرگ (1372) را بتوان آخرين اثر در كارنامه كيميايى خواند كه با بهره مندى از لحن سينمايى قابل قبولى توانست هواداران كيميايى را راضى نگاه دارد و در عين حال مىشد در آن نشانههايى از روح زمانه را مشاهده كرد. رضا (فرامرز قريبيان) ى ردپاى گرگ ضد قهرمانى خسته و زخمى بود كه پس از چند سال تحمل زندان به دل جامعهاى مىآمد كه در آن كمتر نشانهاى از ارزشها و باورهاى او به چشم مىآمد. ردپاى گرگ يكى ديگر از فيلمهاى خيابانى كيميايى بود كه ديالوگهاى مناسب و هميشه آهنگين كيميايى و بازى خوب فرامرز قريبيان و موسيقى فريبرز لاچينى از مزيتهاى قابل توجهاش به حساب مىآمدند.
اما از زمان نمايش فيلم تجارت (1373) بود كه برخى اعتقاد داشتند كيميايى ديگر تمام شده و چيز تازهاى در چنته ندارد. بااين كه از تجارت تا به امروز فيلمهاى كيميايى از ضعف مفرط فيلمنامه و وجود برخى شلختگىها و سهل انگارىها در اجرا رنج مىبرند، اما هنوز هم مىتوان بارقههايى از خودباورى و تيزبينى و هوشمندى را در آثار كيميايى پيدا كرد و به گسترش آنها در آثار بعدى و بازگشت او به دوران طلايى كارنامهاش اميدوار بود. قهرمان خسته فيلم تجارت با آدمهاى بى روح به تصوير كشيده شده در جامعه غريب آلمان هيچ تناسبى نداشت و شعارهايش در باب اختلاف بين نسلها، خوبىهاى وطن و زوال ارزشهاى گذشته آن قدر بى حس و حال از كار در آمده بودند كه تصميماش براى انتقام از نژاد پرستها در پايان فيلم بيشتر به يك شوخى شبيه بود. تجارت در گيشه از موفقترين فيلمهاى سال 75 بود، اما ثابت كرد كه كيميايى در سينماىايران تاجر خوبى نيست! در نيمههاى دهه هفتاد جامعه شهرىايران با سرعتى تعجب برانگيز در پروسه تغيير به سر مىبرد و طبيعى بود كه كيميايى نمىخواست از قافله عقب بماند و دوست داشت پيگيران سينما كماكان او را به عنوان فيلم سازى مولف و اجتماعى بشناسند كه با دردهاى روز جامعه آشناست. اما هرچه كيميايى بيشتر به نسل جوان مىپرداخت و سعى مىكرد شخصيتها و موقعيتهاى مورد علاقهاش را در قالب جوانان امروزى و مشكلات آنها تجسم كند، فيلمهايش بيشتر ناموفق و سردرگم از كار در مىآمدند. بيست دقيقه ابتدايى ضيافت (1374) كه در حال و هواى سالهاى ميانى دهه پنجاه و در كوچه پس كوچههاى قديمى تهران و در كنار دبيرستان بدر (محل تحصيل كيميايى كه در گوزنها هم به آن اداى دين كرده بود) مىگذشت، از لحاظ ساختار و محتوا و نيز برانگيختن حس همذات پندارى در مخاطب، زمين تا آسمان با پايان مغشوش و سردرگم آن تفاوت داشت. كيميايى در سلطان (1375)اندكى به حال و هواى مولفههاى خود نزديك شد. شخصيت رضا سلطان (فريبرز عرب نيا) نمونه امروزى ضدقهرمانهاى خسته فيلمهاى خيابانى دهه پنجاه بود كه بيشتر از همه كاراكتر رضا موتورى را به ياد مىآورد. رضا سلطان، به عنوان نماينده نسل حسرت خوار ابتداى انقلاب، در مقابل برج سازان طماعى كه نماينده رانت خواران اقتصادى بودند،ايستاد و از حق مريم (هديه تهراني)، دختر بى پناه يك سرايدار، دفاع كرد و جان خود را بر سر اعتقاداتش از دست داد. بازىهاى بى نظير عربنيا و تهراني، پرداخت خوب سكانسهاى عاشقانه و موسيقى ماندگار كارن همايونفر از جمله عواملى بودند كه جلوه فيلم را افزايش دادند و ضعفهاى محتوايى آن را كمرنگ كردند. مرسدس (1376) ديگر فيلم كيميايى بود كه باز هم در رديف آثار خيابانىاين فيلم ساز جاى مىگرفت، اما به دليل نگاه سطحى سازندهاش به روايت يك داستان تك خطى و عدم شناخت از مناسبات جوانان امروز، مرسدس به يكى از ضعيف ترين آثار كيميايى بدل شد. روند نزولى كارنامه كيميايى تمامى نداشت و با فيلم فرياد (1377) بود كه خيلىها از كيميايى نااميد شدند. فرياد فيلمى جادهاى در بستر جنگ تحميلى بود كه كنشهاى كاراكترهايش بيشتر از آن كه همدلى تماشاگر را برانگيزند، شكلى كاريكاتور گونه به خود گرفته بودند. با روند رو به رشد توليد فيلمهايى با مضمون سياسى در اواخر دهه هفتاد، كيميايى اعتراض (1378) را با تلفيقى از دلمشغولىهاى خود و سياست زدگىهاى مرسوم ساخت. اميرعلى (داريوش ارجمند)، قهرمان فيلم كيميايي، يكى از آدمهاى نسل قديم بود كه به خاطر دفاع از حيثيتاش مجبور به قتلى خانوادگى شده بود. اما زمانى كه او پس از سالها از حبس بيرون آمد، متوجه شد كه خيلى چيزها تغيير كردهاند و هيچ كس، حتى اعضاى خانوادهاش هم، براى او تره خرد نمىكند. روايت كيميايى از تك افتادگى قهرمانش، به دليل شناخت خوبى كه از خاستگاه چنين آدمهايى داشت، روايتى جاندار و قابل قبول بود. اما در مقابل متاسفانه رويكرد سطحى كيميايى به قشر دانشجو و افتادن در ورطه شعارزدگىهاى تاريخ مصرف دار، تماشاى اعتراض را در برخى فصلهايش دشوار كرد و باز هم كيميايى آماج حملات و انتقادهاى مخالفان فيلمش قرار گرفت. در سالهاى پايانى دهه هفتاد حواشى بسيارى در دور و بر زندگى خصوصى كيميايى شكل گرفت و حتى پاى نشريات زرد هم بهاين ماجرا باز شد. كيميايى كه در گير و دار مهاجرت و بازگشت به وطن بود، پس از چهار سال سكوت و عدم موفقيت در كليد زدن پروژهاى جديد، سربازهاى جمعه (1382) را مقابل دوربين برد. در زمان توليد فيلم بسيارى از دستاندركاران آن معتقد بودند كه سربازهاى جمعه بهترين فيلم كيميايى خواهد بود. نمايش سربازهاى جمعه در بيست و سومين جشنواره فيلم فجر با استقبال بى نظير تماشاگران روبه رو شد، اما حاصل فيلم بسيارى از هواداران سينماى كيميايى را سرخورده و مايوس كرد. سربازهاى جمعه با ضعفهاى ساختارى و محتوايى آشكارش راه را بر هرگونه دفاع از خود بسته بود. برخى از منتقدان كه ميانه چندانى با سينماى كيميايى نداشتند، ضعف آثار متاخر كيميايى را بهانه قرار دادند و او را ناتوان از شناخت جامعه فعلىايران ناميدند. كيميايى در همان سال رمان حجيم خود با نام «جسدهاى شيشهاي» را منتشر كرد كه با استقبال خوبى در بازار روبه رو شد. جسدهاى شيشهاى نشان داد كه روايت دلمشغولىهاى پراكنده كيميايى در رابطه با آدمهاى رنگارنگ جامعه در قالب رمانى مدرن از بياناين همه موضوع در شكل يك فيلم قابل قبولتر است. خيزش كيميايى براى ساخت فيلمى گانگسترى در حكم (1383) تااندازهاى جواب داد. با آنكه فيلمنامه حكم از منظر منطق روابط على و معلولى و شخصيت پردازى ضعفهاى فراوانى داشت، اما وسواس كيميايى در پرداخت درست سكانسهايش و خلق فيلمى با تصاوير شسته و رفته و فراتر از استانداردهاى سينماىايران، تحسين بسيارى از نويسندگان و منتقدان سينمايى را برانگيخت.
ادامه از صفحه 6 - حكم در گيشه هم با فروش مناسبى رو به رو شد و شكستهاى اخير كيميايى را جبران كرد. استقبال از حكم باعث شد كه كيميايى همين فضا را به نوعى ديگر در قالب فيلم رئيس (1385) تكرار كند. بااين وجود تاكيد بى مورد و افراط گونه كيميايى در خلق شخصيتهايى جعلى و موقعيتهايى غريب سبب شد كه رئيس برخلاف آن چه كه انتظار مىرفت مورد توجه قرار نگيرد. ضمن آن كه مسعود كيميايى در بحبوحه توليد فيلمهاى آخر خود مجموعه شعر «زخم عقل» را در سالهاى ميانى دهه جارى منتشر كرد كه نتوانست به مانند رمان جسدهاى شيشهاى در بازار كتاب سر و صدايى به پا كند. شنيدهها حاكى از آن است كهاين روزها مسعود كيميايى مراحل پيش توليد بيست و هفتمين فيلم خود (با احتساب دو اثر كوتاه پسر شرقى و اسب) را سپرى مىكند. گويا طرح اوليه فيلمنامهاين اثر كه در ابتدا «محاكمه در خيابان» نام داشت واينك با نام «شريك» در محافل سينمايى از آن ياد مىشود، مربوط به اصغر فرهادى است كه در بين فيلم سازان تازه نفس يك دهه اخير از بهترينها به حساب مى آيد. شايداين رويكرد فيلم ساز حرفهاى سينماى مان به استفاده ازايده جوان ترها به نتيجهاى منتهى شود كه خيلى از هواداران كيميايى منتظر آن هستند. مسعود كيميايى خوب مىداند كه با وجود افت فاحش فيلمهايش در يك دهه اخير باز هم در بين تمام نسلهاى سينمارو هوادارانى دارد و حتى مخالفانش هم با وجود همه انتقادها و گلايهها براى ديدن جديدترين فيلمهايش سر و دست مىشكنند. او خود بهتر از هر كسى مىداند كه زبان فيلمهايش با زبان نسل جوان فاصلههاى چشمگيرى دارد و براى پر كردناين خلا بايد نگرش خود را نسبت به جامعه پرشتاب و بى حد و مرز امروز تغييرى جدى دهد. شايد پروژه آتى كيميايى همان اثر كاملى باشد كه خيلىها در طول پانزده سال اخير به اميد لذت از آن به تماشاى فيلمهاىاين كارگردان سرشناس سينما نشستهاند. بدون شك مسعود كيميايى از بزرگان سينماىايران است. او به همراه كارگردانان مطرحى همچون بهرام بيضائى و داريوش مهرجويى ازاندك فيلم سازانى بودند كه بسيارى از نام آنها براى اعتبار بخشيدن به سينماى پر فراز و نشيبايران استفاده كردند. در برخى دورههاى زمانى آثاراين سينماگران بزرگ و برخى ديگر از كارگردانان مطرح كمك كردند تا سينماىايران از پيچهاى بحران زايى كه در آنها گرفتار شده بود، به سلامتى عبور كند. بااين شرايط دور از انصاف است اگر بخواهيم تاثير شگرف سينماى مسعود كيميايى را بر مناسبات سينماى كشورمان منكر شويم و او را تمام شده فرض كنيم. با تمام كاستىهايى كه در چند اثر آخر كيميايى شاهد بوديم، اما به احترام تمام لحظات خوبى كه با بهترين آثار او داشتهايم باز هم صبر مىكنيم و منتظر تماشاى فيلم ديگرى از مسعود كيميايى مىشويم؛ بهاين اميد كه كيميايى پاسخ خوبى بهاين انتظار چندين ساله بدهد.
يکشنبه 6 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]
-
گوناگون
پربازدیدترینها