واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تئاتر - رضا گوران در نمایش «ابرهای پشت حنجره» به سراغ بازخوانی یکی از متنهای مهجور لورکا در ایران رفتهاست. علیرضا نراقی: رابطه فدریکو گارسیا لورکا نویسنده اسپانیایی با سنت رابطهای نفی و اثباتی است. او در آثارش از سویی تلاش کرده تا با نمایش وجه بدوی، خشن و نابودگر سنت آن را نفی کند، اما از سوی دیگر این رابطه در درام ها و اشعار لورکا رابطهای اثباتی هم هست. لورکا با تکیه بر متل و ترانههای سنتی، با نمایش رنگها و روابطی از جهان سنت، آن را به سطح یک فضای زیباشناختی میرساند و رنگ شاعرانه و هویت بومی مورد نظرش را از این زاویه به درام میبخشد. این دقیقاً نزدیک به روند و رویکردی است که درام نویس یونان باستان در مواجهه با اسطوره انجام میداد. او از سویی اسطورهها رابه صحنه میآورد و با خرد کردن حماسهها درام را شکل میداد. از این زاویه، اسطوره همان ماده و جهانی است که درام نویس با آن هویت و خاصیت بنیادین اثرش را شکل میدهد(رابطه اثباتی) و از سوی دیگر با رویکردی اومانیستی(انسان محورانه) اسطوره را بنیان افکنی میکند، انسان را دربرابر خدایان و داستانهای اسطورهای قرار میدهد و او را قربانی و تنها دربرابر جهان اسطورهها نشان میدهد(رابطه نفیی). اینگونه است که چون نیک بنگریم اصلاً درام و تراژدی به طور اخص از چنین رابطه و نسبتی با زمینههای جهان پیشا مدرن شکل میگیرد. «ماریانا پیندا» در بین نمایشنامه های لورکا کمتر در ایران خوانده شده و مورد توجه قرار گرفته است.اما رضا گوران با بازخوانی و اجرای این متن با عنوان «ابرهای پشت حنجره» در این روزها، توجهات را به این متن جلب کرده است. اثری که شاید بتوان گفت در بین آثار لورکا موقعیتی منحصر به فرد دارد. اگر لورکا در آثاری چون «خانه برنارد آلبا»،«یرما» و «عروسی خون» در نسبت با سنت فرد را همچون راهی برای رسیدن به تراژدی میدید و از این طریق آینده را تنها در فرد جستجو میکرد و آدمها را قربانیانی در زیر پای نفوذ جمع بی شکل تصویر میکرد،این بار ضمن حفظ موتیف فرد در برابر جمع و تعریف ماریانا در نسبتی مستقل از این سنت که به همان نگاه نفیی نویسنده باسنت باز میگردد، آینده را در ساحتی جمعی و مضمون را دربستری سیاسی و تقاضایی عمومی مطرح میکند. خواستی که در این نمایشنامه مطرح میشود، خواستی کلان است؛آزادی. اما گوران در بازخوانی خود این مضمون کلان را خرد کرده. در اثر لورکا ماریانا از عشق و احساسات خود نسبت به پدرو به عشق به آزادی و فنا در راه آن میرسد.ماریانا در سلوک خود از فدا شدن برای یک فرد به فدا شدن برای یک مفهوم آرمانی دست می یابد. ماریانای لورکا در لحظههای انتهایی نمایشنامه میگوید:« پدرو، من حاضرم که زندگیم را برای چیزی بدهم که تو به خاطرش زندگیت را نمیدهی! تنها رؤیایی که چشمانت را به آتش میکشند، آزادی!من خودم را قربانی میکنم تا نور آن هیچوقت خاموش نشود...» این وضعیت انتهایی ماریانا است که دیگر از اینکه پدرو در زندان به سراغش بیاید نا امید شده و ناگهان آزادی تبدیل به تمام چیزی می شود که ماریانا هست. آزادی خود او میشود،در جای دیگری ماریانا خطاب به فرناندو یکی از سه مردی که او را دوست دارند می گوید:« اگر تو هم به آزادی عشق می ورزی و آن را بیشتر از ماریانای خود دوست می داری، پس من آن آزادیام که تو آن را میپرستی!» تمام این مضمون و این روند برای برجسته شدن نکته دیگری که از زاویه نگاه گوران میآید، در اجرای او خرد شده. گوران به جای پر رنگ کردن روند، سیر و سلوک ماریانا روی روابط مکث میکند و آنها را میشکافد. گوران با نمایش صحنههای بین ماریانا و سه مرد و خواهر کارمن، با حذف برخی شخصیتها و تمرکز بخشیدن به مواجهههای دو نفره فضای عدم درک آدمها را از مبارز و میانه رو و مستبد نشان میدهد که اساساً هیچ یک قادر به فهم دیگری ورای احساس شخصی خود نیستند. ماریانا همیشه از زاویهای مورد توجه این سه مرد است که هیچگاه در ذهن آنها کامل نمیشود.این مضمون با وجود حضور در متن لورکا در بازنگری و بازنویسی گوران پرورش یافته و تبدیل به اصل و اساس نمایش گشته. سبب چنین رویکردی دورتر شدن اثر از شعار و سیاست و تحلیل آن انسداد سیاسی در یک بستر فردی و اجتماعی است، که بیشتر به آدمها بازمیگردد و روانشناسی آنها، تا خواستی کلان برای آینده، اما باز هم عدم حذف مضمون و نگاه لورکا در اثر هر چند با حضوری کمرنگ، سبب شده تا اجرای گوران و متن او تبدیل به متن و اجرایی بی خاصیت و محتاط نشود. نکته مهم دیگری که در نسبت متن لورکا و متن گوران قابل تأمل است، تفاوتهای شیوه و نوع شاعرانگی در این دو اثر است. همانطور که پیشتر در این نوشته گفته شد، قسمتی از شاعرانگی متون لورکا مبتنی بر ترانهها و اشعار بومی و فولکلوریک اسپانیاست. این اشعار متصل است به زمینهها و سنتها، به مانند شخصیتهای لورکا-ماریانا خود شخصیتی واقعی است که اشعار زیادی درباره او در بین تودههای اسپانیا رواج دارد- و از این جهت حتی در ترجمههای خوب قابل بازنمایی کامل به طریقی که بتوان روی صحنه بیانشان کرد و اجرا شوند نیستند. بخش دیگر شاعرانگی لورکا به مونولوگها و خلوت شخصیتها بر میگردد، لحظههایی که از گفت و گو باز میمانند و با خود واگویه میکنند. گوران به خوبی متوجه شده که آن شاعرانگی ابتدایی اساساً برای مخاطب ایرانی با بهترن ترجمهها و اجراها هم، نچسب و پس زننده است و از جهان ما و صحنه امروز دور است. لذا با بسط شاعرانگی در شیوه و نوع دوم یعنی استفاده از مونولوگها، شاعرانگی اثر را در قالبی قابل پذیرش بازآفرینی کرده.لذا با اینکه گوران به اثر مستقل و خود بنیادی رسیده که خودش نشانهها و مشخصاتش را تعریف میکند، اما از فضای نرم و محبوب لورکا هم کاملاً منفک نیست. 52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]