تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):يا على هرگاه عالِم با تقوا و توبه كار نباشد، موعظه اش از دل مردم مى لغزد همچنانكه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816409216




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه طور آدم کروکودیل می‌شود!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: کوپریانوف که نخستین شعر هجوآمیز خود را در کلاس چهارم درباره‌ی همکلاس بی ادب خود سروده بود، باید سال‌ها انتظار می‌کشید تا شاهد انتشار اشعارش به زبان مادری باشد. و این انتظار سال... Wjatschslaw Kuprijanow واچسلاو کوپریانوف سال 1939 در شهر نووسیبرسک متولد شد. والدین او هر دو پزشک بودند. پدرش در سال 1942 در جنگ کشته شد. او پس از دیپلم و یک سال کار ساختمانی، برای خدمت نظام فراخوانده و در دانشگاه جنگ (نیروی دریایی) پذیرفته شد. کوپریانوف به لطف حکم خروشچف مبنی بر کاهش نیروهای مسلح موفق به ترک ارتش در 1960 شد و تحصیلات خود را در مؤسسه‌ی زبان‌های خارجی مسکو ادامه داد (آلمانی، فرانسه و زبان شناسی) نخستین آثار منتشر شده‌ی او ترجمه‌هایش از زبان آلمانی بود که در نشریات و مجموعه‌های ادبی به چاپ رسید: اشعاری از هولدرلین، نوالیس، کامیزو، روکرت، هوفمانستال، راینر ماریا ریلکه، برشت و دیگر شعرای آلمانی. مقالات علمی ‌او که در حوزه‌ی ادبیات با موضوع فرهنگ جمعی و رسانه‌های جمعی در آغاز دهه ی 70 به چاپ رسید، تنها عضویت او را در اتحادیه نویسندگان شوروی به تعویق افکند. اشعار کوپریانوف انتقادی و کنایه آمیز و با ریتم آزاد بود که در آن زمان معمول نبود و به همین دلیل ابتدا ترجمه‌ی شعرهایش در خارج از کشورش به زبان‌های لهستانی، آلمانی و لتویایی منتشر شد. کوپریانوف که نخستین شعر هجوآمیز خود را در کلاس چهارم درباره‌ی همکلاس بی ادب خود سروده بود، باید سال‌ها انتظار می‌کشید تا شاهد انتشار اشعارش به زبان مادری باشد. و این انتظار سال 1981 با انتشار کتاب «به روایت اول شخص» پایان یافت. کتاب‌های دیگر نیز در پی اولی روانه‌ی کتاب فروشی‌ها شدند: «زندگی می‌گذرد» 1982، «تکلیف منزل» 1986 که بر اساس یک نظرسنجی از خوانندگان، جزو بهترین کتاب‌های سال شناخته شد، «پژواک» 1988، «اشعار» 1994 و همچنین رمان‌های «دست نوشته‌ی مرطوب» 1991، «کفش امپدوکل» 1994. کتاب‌های کوپریانوف به زبان آلمانی: «پژواکی هوشیار» 1985، «ریسک اعتماد» 1987، «یادبودی برای یک بزدل ناشناس» 1990، «چه طور آدم  زرافه می‌شود»  1991، «ذره بین عصر آهن» 1996، «طرحی بر فرش بامبو» و «متن‌های کوتاه» 2001.کوپریانوف اکنون در حومه‌ی مسکو زندگی می‌کند و روی مجموعه ی ای از شعر و نثر کوتاه کار می‌کند. همه‌ی زیبایان در چهره ی من، همه‌ی شاعران در نای من ابیات چون هواپیما به آسمان صعود می‌کنند ابیات چون هواپیما به آسمان صعود می‌کنندسبک در میان ابرها معلق اندبا هیچ آذرخشی رویارو نمی‌شونداز هیچ رعدی نمی‌ترسندهراسی از شب ندارندواژه‌ها را با پرندگان و ستارگان تاخت می‌زنندو وقتی که فرود می‌آیندروی کاغذ سفید خرد می‌شوند دوستان من، خارجی‌ها دوستان من، ارمنی‌هااز آتاترک خبیث می‌گفتندکه چه طور لنین روس را فریب دادبه اضافه ی کل ارمنی‌ها دوستان من، آذربایجانی‌هااز آتاترکِ نابغه می‌گفتندکه چه طور به ترکیه اشجان تازه بخشید دوستان من، گرجستانی‌ها چیزی از آتاترک نمی‌گفتندبلکه از استالین می‌گفتندکه بموقع جانشین لنین روس شد دوستان من، روس‌هابرایم گفتندکه لنین اصلاً روس نبوده و استالین هم اهل هر جایی جز گرجستان دوستان من، آذربایجانی‌هابرای من به ترکیشعرهای ناظم حکمت نابغه را خواندنددرباره ی استالین سنگی، برنزی، گچی، کاغذیکه همه ی ما را زیر چکمه‌های خود لگدکوب کرده است دوستان من، آلمانی‌هاهشیارانه برایم گفتندکه دوستان من، روس‌هاایام عمر دوستانِ گرجستانی،ارمنی، آذربایجانی، چچنی، یهودی، لیتوانیایی، لتونیایی،استونیایی مرا زیر چکمه‌های تاریخی خودلگدکوب کرده اند این اواخر در روسیه چکمه کم گیر می‌آیدتقاضای خاص،چکمه‌های آلمانی را خوشحال می‌کند.     در شهری بیگانهاگر کسی خیابانی را به نام من بنامدمخالفتی نمی‌داشتمباید آنهایی که دیرگاهاز کوچه‌های دلتنگخارج می‌شوندعادات مرا داشته باشند فقط یک چیز مرا شرمنده می‌کند اگر ساکن آن خیابانمردمِ دلتنگ باشند  اگر کسی انسانی را به نام من بنامدمخالفتی نمی‌داشتماو باید امیدهای مرا داشته باشدکه در هر یک از آن‌هانزدیک شدن یک دوست را باز شناسدفقط یک چیز مرا شرمنده می‌کند اگر آن انسان سگی داشته باشد اگر کسی سگی را به نام من بنامدمخالفتی نمی‌داشتم آن سگ باید چشمان مرا داشته باشدکه در آنانسان‌ها و کوچه‌هایکدیگر را پیشِ روی خودمی‌یابندفقط یک چیز مرا شرمنده می‌کنداگر آن سگ صاحبی داشته باشد   گاهی حس می‌کنمدوتا هستمکاملاً هم خوب نیستمردمی ‌هستندکه نزدشان احساس می‌کنمبرلیانی هستم کهتوسط یک مرغ بلعیده شده استبرخی چنان به من خیره می‌شوندکه انگار منمرغی بودم کهبرلیانی را بلعیده استبی شک آن‌هایی برایم مطبوع ترندکه با آن‌ها رابطه ای دارمچون برلیانی با برلیان‌های دیگراما کم هم دلتنگ کسانی نمی‌شومکه می‌توانستم با آن‌ها حرف بزنم:به سادگیچون مرغی با مرغ دیگر. چه طور آدم زرافه می‌شودوجدانت رابا جنبه‌های درونی به بیرون بگردان و آن را چون پوست حیوانی به بر کنلکه‌ها را می‌بینی؟آن‌ها را نمی‌بینی؟گردنت را بکش و از بالا به آن نگاه کنآن‌ها را می‌بینی؟ آن‌ها را نمی‌بینی؟پس، گردنت را باز هم بیشتر بکشاگر گردنت به درازای لازم رسیده استتو خودت هم در ازای لازم را داریاز آن بالاخواهی دیدآن چه را که خودت از خود پنهان ساخته ای رنگِ شرمبه تو رنگ آمیزی لازم را خواهد داد. چه طور آدم کروکودیل می‌شوداگر این احساس را داریکه مثل یک وزغحال کسی را بهم بزنیپساندازه ی کامل بدنت را به یاد آورروی زمین بخواب و روی شکم دست و پاهایت را دراز کنحالا فقط بایداز خشم کاملاً سبز شویاگر می‌بینیکه همه از وحشت آن بر زمین می‌افتندمطمئناًبه هدفت رسیده ای.   یک مرد با یک چاقوتوجهی به این نداردکه چه افکاریدر سر یک پیاز پرورانده می‌شوداشک‌هابه چه کار آن می‌آید؟ قهرماناندر انتظاریک زندگی درخشانشجاعانهدر یک قوطی کبریتمی‌خوابند غروب خودپسندیهرشبمرده، سنگ قبر خود را بلند می‌کند و سنگ را لمس می‌کندتا بداندآیا نام او هنوز قابل رویت است. سکوتسکوت می‌کنیمسکوت می‌کنیدچون قبلاًهمه چیز را گفته ایدسکوت می‌کنند چونچیزی برای پاسخ ندارنداما ما سخن می‌گوییماز آن چه چنین طولانیما را به سکوت کشانده است. نوبت آوازپیش از بالانسانقفس راکشف کرددر قفس‌هاصاحبان پر و بالاز آزادی پروازترانه سر می‌دهنددر جلوی قفس‌هابی پر و بالاناز عدالت قفس ترانه می‌سرایند.    




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 528]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن