تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826527689




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان زندگي دختري 22 ساله كه از او سوء استفاده شد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: تنهايي مرا به اين روز انداخت...بزه‌ديدگان در بسياري از موارد خودشان در وقوع جرم نقش دارند و با غفلت و اشتباهات بزرگ خود، شرايط را براي مجرمان فراهم مي‌كنند. نيلوفر دختر 22 ساله‌اي


است كه با رفتارهاي پرخطر در مسير تبهكاران ايستاد و توسط 3 پسر جوان مورد سوءاستفاده جنسي قرار گرفت.نيلوفر علاقه‌اي به صحبت كردن درباره خانواده‌اش ندارد، او بدون اين كه بگويد چند خواهر و برادر دارد به اين جمله اكتفا مي‌كند كه خانواده ما پر جمعيت بود.

دختر جوان از شرايطي كه در كودكي و نوجواني داشت به هيچ وجه احساس رضايت نمي‌كند. او توضيح مي‌دهد:پدرم جوشكار است و درآمد زيادي ندارد. از وقتي يادم است او از صبح تا شب كار مي‌كرد آن هم فقط براي يك لقمه نان.مادرم هم كارهاي خانه را انجام مي‌داد و سرش گرم پخت و پز بود در واقع نه من و نه خواهر و برادرهايم هيچ فقط وجود پدر و مادر را احساس نكرديم و اين خودمان بوديم كه بايد مشكلاتمان را حل مي‌كرديم مثلا والدينم هرگز به اوضاع درسي من رسيدگي نمي‌كردند.

نيلوفر تلخ‌ترين خاطره دوران نوجواني‌اش كه زمينه لغزش او را فراهم كرد، اين طور تعريف مي‌كند:كلاس سوم راهنمايي بودم كه به خاطر شيطنت‌هاي دوران نوجواني از درس غافل شدم و تجديد آوردم، بايد در كلاس‌هاي جبراني ثبت نام مي‌كردم، ولي پدرم گفت براي اين كارها پول ندارد. من از اين رفتار او خيلي ناراحت شدم؛ احساس سرخوردگي مي‌كردم و به اين نتيجه رسيدم كه براي پدر و مادرم اهميتي ندارم.

نيلوفر در آن سن و سال از رفتار پدرش ضربه روحي سنگيني خورد و براي جبران آن دست به كار اشتباهي زد. او توضيح مي‌دهد: در راه مدرسه با پسر جواني به اسم قاسم آشنا شده بودم، او شاگرد راننده اتوبوس‌هاي بين شهري بود، با او طرح دوستي ريختم تا بتوانم تنهايي‌ام را جبران كنم. مدتي از شروع دوستي ما گذشته بود كه قاسم غيب شد. وي هميشه به سفر مي‌رفت و خيلي زود برمي‌گشت، اما اين بار انتظارم براي ديدن دوباره وي بي‌نتيجه ماند تا اين كه از طريق دوستانش فهميدم به شهري ديگر رفته و در آنجا كار پيدا كرده است، از اين‌رو براي ديدن قاسم ساكم را بستم و بدون اين كه به كسي حرفي بزنم راهي آنجا شدم.

دختر نوجوان در شهر غريب با نشاني‌هايي كه از پسر مورد علاقه‌اش داشت، او را پيدا كرد.او مي‌گويد: دو روز پيش قاسم ماندم اما او حاضر نبود با من زندگي كند. بعد از دو روز از من خواست به خانه خودمان برگردم، او مرا از منزلش بيرون كرد. در شهري كه هيچ‌كس را نمي‌شناختم و هيچ جايش را بلد نبودم آواره شده بودم، ناچار با پدرم تماس گرفتم و بالاخره به خانه خودمان برگشتم، البته به همين راحتي نبود آنقدر برخوردهاي بدي با من شد كه تا آخر عمرم فراموش نمي‌كنم.

ماجراي فرار نيلوفر از خانه، پرونده‌اي قضايي را نيز تشكيل داد و او و قاسم 80 ضربه شلاق خوردند. بعد از آن بود كه شرايط براي دختر جوان در خانه سخت و سخت‌تر شد. نيلوفر در اين باره توضيح مي‌دهد: همه مرا تحقير مي‌كردند، ديگر حق نداشتم بدون اجازه و تنها از خانه بيرون بروم، مدرسه را هم كه بايد فراموش مي‌كردم و به يك زنداني تبديل شده بودم. البته يكي از برادرانم با من رفتار بهتري داشت و هميشه با او درددل مي‌كردم تا از تنهايي بيرون بيايم، اما وقتي او هم ازدواج كرد ديگر هيچ پشت و پناهي نداشتم.

آن زمان ماجراي فرار نيلوفر از خانه فراموش شده و محدوديت‌هاي او از بين رفته بود. دختر جوان مي‌گويد: با اصرار در يك مغازه به عنوان فروشنده مشغول به كار شدم، چون از اين راه مي‌توانستم كسب درآمد كنم و كمك خرج خانه باشم، پدرم مخالفتي با كار كردن من نداشت. در همان مغازه با پسري كه گاهي به آنجا سر مي‌زد، آشنا و دوست شدم.

نيلوفر اشتباهي را كه در گذشته انجام داده بود، يك بار ديگر تكرار كرد. او مي‌گويد: مدتي از رابطه من و آن پسر گذشته بود كه يك روز قرار گذاشتيم به گردش برويم، او مرا به خانه‌اي در اطراف شهر برد و در آنجا همراه 2 دوستش به من آزار و اذيت رساند.

اين اتفاق چنان دختر جوان را تحت‌تاثير قرار داده كه او از نظر رواني نيز دچار مشكلاتي شده است. آن‌طور كه خودش مي‌گويد شب‌ها نمي‌تواند بخوابد، اشتهايش را از دست داده، دچار سردردهاي شديد مي‌شود و زندگي‌اش به هم ريخته است. او مي‌داند اشتباه خودش بود كه اين نتيجه را در پي‌داشت؛ اما تاكيد مي‌كند اگر پدر و مادرش كمي بيشتر به او رسيدگي مي‌كردند، مجبور نمي‌شد براي پر كردن تنهايي‌اش به چنين دوستي‌هايي روي بياورد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن