تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866321958


تاثیر هاچ زنبور عسل بر ادبیات ژاپن در ایران
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - مهدی غبرایی، علامحسین سالمی و مجتبی ویسی به کافه خبر آمدند تا با آنها در مورد ادبیات ژاپن و دلایلی جهانی شدن ادبیات این کشور آسیایی صجبت کنیم. زینب کاظمخواه: تاریخچه ترجمه ادبیات ژاپن در ایران به دهه 30 بر میگردد، زمانی که ترجمه شعرهای ژاپنی در ایران رونق گرفت. شاعری مثل سهراب سپهری یکی از اولین کسانی بود که شعرهای ژاپنی را به فارسی ترجمه کرد.در همان سالها تک و توک داستانهایی هم از ادبیات ژاپن به فرسی ترجمه شد ،اما چند دهه باید میگذشت تا ادبیات این کشور در ایران محبوب شود.اواخر دهه 60 غلامحسین سالمی دو رمان «برف بهاری» و «زوال فرشته»یوکیو میشیما را به فارسی ترجمه کرد، این ترجمهها نظر مخاطبان جدی ادبیات داستانی را جلب کرد اما آن گونه که باید در بازار کتاب گل نکرد. در دهه 80 اما ماجرا فرق کرد. هاروکی موراکامی در بازار ایران مطرح شد و چند کتاب او به فارسی ترجمه شده و بازار کتاب هم اقبال خوبی به این نویسنده نشان داد. همین مساله باعث شد تا دوباره ادبیات ژاپن در ایران مطرخ شود و نویسندههایش پرفروش تر از سابق شوند. در کافه خبر میزبان مهدی غبرایی، مجتبی ویسی و غلامحیسن سالمی شدیم که در کارنامه هرکدام ترجمههایی از از ادبیات ژاپن دیده میشود. بهانه ما از یک سو یافتن چرایی استقبال مخاطبان ایرانی از ادبیات این کشور بود از سوی دیگر می خواستیم ببینیم که نویسندگان این کشور آسیایی چکار کردهاند که توانسته اند در ادبیات جهان حرفی برای گفتن داشته باشند . در سالهای اخیر آثار زیادی از ادبیات ژاپنی به زبان فارسی ترجمه شده است و به نظر میرسد که این ادبیات در ایران مخاطبان زیادی یافته است؟ دلیل محبوبیت ادبیات این کشور در ایران چیست؟غلامحسین سالمی: شما بر این باور هستید که ترجمههای ادبیات ژاپن با اقبال مواجه شده است، اما من بر این باور نیستم. من میگویم تلویزیون بزرگترین ضربه را به نویسندگان ژاپنی در ایران زد. یعنی تلویزیون با نمایش فیلم «سالهای دور از خانه» و کارتونهای «هاچ زنبور عسل» و «حنا دختری در مزرعه» چنان بلایی بر سر ادبیات ژاپنی آورد که جماعتی که همان یا دو کار را از «کاباواتا» خوانده بودند، گفتند که اینها را نویسنده از سر شکم سیری نوشته و از زیر دستش دو یا سه کار در رفته است، در حالی که اصلا این طوری نیست. ژاپنیها حداقل دو برنده نوبل دارند، یکی کاباواتا و دیگری کنزو بورو اوئه. من لیستی از نویسندگان ژاپنی دارم که همه صاحب نام هستند و کارهایشان حداقل به چهار یا پنج زبان ترجمه شده است. بر این باورم که ژاپنیها را در ایران درست نشناختهاند. مترجمان ایرانی دارند زحمت میکشند، واقعیت این است که این کار جان کندن است که مترجمان ایرانی هر جور بخواهد نویسندهای را معرفی کنند. کاری که من دربارهی میشیما کردهام، هیچ کس در ایران نکرده است. این نویسنده در سن45 سالگی خودکشی کرد، اما فکر میکنید چند اثر از او مانده است؟ درکارنامه او 257 اثر شامل 40 رمان بیش 50 داستان کوتاه، 33 نمایشنامه و چندین مجموعه شعر و تعداد زیادی نمایشهایی به سبک نو باقی مانده است و هنوز نمایشهای او اجرا میشوند. اما چنین غولی را به زور باید به خواننده ایرانی شناساند. در ذهن خواننده ایرانی هنوز اوشین و هاچ یا حنا دختری در مزرعه وجود دارد.بچههایی که آن موقع کارتون هاچ زنبور عسل و حنا دختری در مزرعه را نگاه میکردند هفت و یا هشت سالشان بود و الان که بزرگ شدند هنوز ذهنشان با گذشته است و در ذهنشان رسوب کرده که ادبیات ژاپن همین است. مجتبی ویسی: من هم با این موضوع موافق هستم. سریالهای ژاپنی باعث شده که ذهنیت ما نسبت به جامعه ژاپن به انحراف کشیده شود. در حالی که خیلی از مناسبات آنها کاملا غربی است، این برعکس چیزی است که تلویزیون درباره جامعه ژاپن نشان میدهد. آن چیزی که تلویزیون نشان می دهد، تنها بخشی از آن جامعه است و همه آن نیست. آقای غبرایی شما مترجمی هستید که بیشترین آثار را از نویسندگان ژاپنی در ایران ترجمه کردهاید. از کوبو آبه و ایشیگورو گرفته تا موراکامی. شما استقبال مخاطبان ایرانی از این آثار را چگونه میبینید؟مهدی غبرایی: دلیلی که آقای سالمی دربارهی تلویزیون گفت، قابل انکار نیست. اما دلایل دیگری هم هست. تا جایی که من آشنایی دارم و آشنایی من در حد تسلطم نیست، اینطور است که نویسندگان ژاپن را کلا میتوان به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته که تابع سنت ادبی کهنشان هستند، مانند کاباواتا و رینوسکه آکوتاگاوا. این نویسندگان تا جایی که کارهایشان را دیدهایم، سبک ادبیشان این طور است که از سنت ادبی ژاپن پیروی میکنند. مثلا میشیما به سنتهای ادبی کشورش سخت پایبند بود و خودش هم سامورایی بوده است. در اغلب کتابهایش بحثاش همان سنتهای کهن ژاپن است و از اینکه سنت کهن کشورش دستخوش تحول میشود، ناراحت است. بعد نویسندگان دسته دوم مثل کوبو آبه، موراکامی و تا حدی کنزا بورو اوئه و ایشی گورو - که این آخری از کودکی در انگلیس بوده است - همه نویسندگانی هستند که به غرب گرایش دارند. به خصوص کوبو آبه اصلا از تفکر اگزیستانسیالیستی در آثارش بهره گرفته است و برای همین برای غربیها کشش و جذابیب بیشتری دارد. میشیما یا موراکامی و ایشیگورو سراسر آثارشان لبریز از فرهنگ وادبیات و فلسفه و موسیقی غربی به همراه فرهنگ ژاپنی است. به این دلیل آثار این نویسندگان با استقبال شایانی در غرب مواجه میشود. بر خلاف حرف آقای سالمی معتقدم که اتفاقا ادبیات ژاپنی در ایران با استقبال خوبی مواجه شده است. «کافکا در کرانه» موراکامی دارد به چاپ سوم میرسد؛ با آنکه این اثر اتفاقا کتاب حجیمی است. یا اثر دیگر این نویسنده «پس از تاریکی» چاپ چهارم شده است.از نظر علاقه شخصی دوست دارم که کتابهای موراکامی را ترجمه کنم؛ ولی اگر ترجمه کنم، کجا میتوان چاپ کرد؟ مگر مجنون هستم که یک کتاب حجیم از موراکامی را ترجمه کنم و 400 صفحه آن حذف شود.اما به هر حال ادبیات ژاپن با استقبال مواجه میشود و من نتیجه گرفتهام. سالمی: من هم دو کار از میشیما را سالهاست ترجمه کردهام؛ «دریانوردی که از چشم دریا افتاد» و «آوای موجها». اما این دو اثر در کشوی خانهام دارد خاک میخورد. از دادن این آثار به ناشر هراس دارم. فکر میکنم این کتاب مثل پازل است، اگر یک تکهاش را در بیاورید، لطمه میخورد و ناقص میشود. به نظر شما چه ویژگیهایی در آثار موراکامی وجود دارد که باعث شده است که آثار این نویسنده در دنیا مطرح شود؟ویسی: ابتدا باید بگویم که تقسیمبندی آقای غبرایی درباره نویسندگان ژاپن درست است. بخشی از نویسندگان ژاپنی، هنوز به الگوهای سنتیشان پایبند و برای آن ارزش قائل هستند. گروه دیگر که موراکامی و ایشی گورو هم جز آن هستند، نویسندگانی هستند که از نظر متد داستاننویسی به غرب گرایش دارند، در حالی که نمیتوان گفت خیلی غرب زده هستند. در آثار این نویسندگان اشاره به مکان و نوع رفتار و مناسبات مختص ژاپن است، موضوعاتی که این نویسندگان به آن میپردازند یکی از مسایلی است که به خصوص جوانان ما با آن ارتباط برقرار میکنند. مسایلی مثل تنهایی، عشق، مرگ و بی قراری انسان معاصر که برای آدمهای امروز مهم است. در مورد موراکامی- که دو اثر او را ترجمه کردهام- این مسایل باعث جذابیت آثارش شده است. در مرحلهی دوم، در آثار موراکامی تعلیق و توصیفهایی وجود دارد که به جا است و در طول یک رمان 400 صفحهای شما را خسته نمیکند. طرح و چیدمان رمان منظم است و نویسنده از حشر و زواید پرهیز میکند. اینها عواملی است که در اقبال موراکامی در ایران و دنیا تاثیر داشته است. سالمی: ژاپنیها هنوز سنتهایشان را رعایت میکنند؛ ولی جوانان آنها خیلی از مسایل را رها نکردهاند. اما جوانان ما خیلی از چیزها را رها کردهاند. روزی در جلسهی شعری از جوانی پرسیدم که نادر نادرپور خواندهای، گفت؛ کیست؟ اگر کسی نادرپور و اسماعیل خویی و نیستانی را نشناسد، چگونه میخواهد شعر بگوید. دوستان جوان ما فکر میکنند شاملو از روز اول به همین صورتی که در روز آخر شعر میگفت، مینوشته است. آقای غبرایی شما چند سال پیش کتاب «زن در ریگ روان» کوبو آبه را به فارسی ترجمه کردید، کتابی که به نظر میرسد در عین داشتن کشش و جذابیت، سختخوان باشد، آیا ترجمه کتابهایی از این دست که خواننده ایرانی نویسندهاش را نمیشناسد، نوعی ریسک برای مترجم نیست؟غبرایی: چند سال پیش وقتی برادرم رفت ژاپن، چند کتابی از کوبو آبه آورد. خواندم، دیدم خیلی سنگین است و نمیتوانم حریفش شوم. بعد از چند سال آن را ترجمه کردم. وقتی رفتم سراغ «زن در ریگ روان» خیلیها میگفتند که کسی در ایران نویسندگان ژاپنی را نمیخواند؛ ولی گفتم پس نقش مترجم چیست؟ این کتاب که توانسته مرا جلب کند - منی که یک عمر رمان خواندهام - پس حتما خواننده ایرانی را هم جلب میکند. سعی کردم این موضوع را جا بیندازم و موفق شدم. بعد درباره موراکامی هم این اتفاق افتاد. دلیل این که نویسندگان ژاپنی این همه مطرح شدهاند را باید بگذاریم کنار سینمای ژاپن و جلوههای دیگراین کشور که ما کمتر با آنها آشنا هستیم. اینکه ادبیات ژاپن اینقدر در دنیا مطرح شده، به ساختار صنعتی و همچنین رشد شهرنشینی این کشور باز میگردد. زمانی که امیرکبیر در ایران ظهور کرد، همزمان با او امپراطور میشینوما هیروهیتو در ژاپن اصلاحات را شروع کرد، در آنجا این اصلاحات جا افتاد و ظرف صد سال به نتیجه فعلیاش رسید، اما برای ما به دلایل سیاسی و جغرافیایی و تاریخی متوقف ماند. به هر حال اصلاحات ژاپن با رشد شهرنشینی وصنعت همراه شد و الان که صنعت ژاپن دنیا را تسخیر کرده، این موضوع در هنر به خصوص سینما و ادبیات جلوههای ویژهای یافته است. به این دلیل نویسندگان مطرح ژاپنی در دنیا بیشتر از بیست نفر هستند؛ در حالی که اگر ما تعداد نویسندگانمان را بشماریم خیلی از آنها عقبتر هستیم، دلایلش همان چیزهایی است که گفتم. مترجمان ایرانی درشناساندن ادبیات ژاپن چقدر موفق بودهاند؟سالمی: ما درباره ادبیات و فرهنگ ژاپن چیز زیادی نمیدانیم. مثلا میشیما یکی از نویسندگان بزرگ ژاپن است. به طوری که او را با پروست و داستایوفسکی و همینگوی مقایسه کردهاند. او سه بار کاندیدای نوبل بوده که دو بار به ملاحظات سیاسی جایزه را به دو نویسنده روس دادند. یک بار این جایزه به هموطن او کاباواتا رسید. در واقع مترجمان پل پیوند دهنده مردم کشورهای مختلف به همدیگر هستند. ما پل میشویم که بین مثلا ایران و ژاپن یا انگلیس یا هند و فرانسه ارتباط برقرار کنیم. ادبیات و فرهنگ، زبان مشترک تمام کشورها است. در این کشور غریبترین آدمها مترجمان هستند. اگر ما آوازه خوان بودیم، اگر بازیگر بودیم - حتا بازیگر درجه سه و چهار - یا فوتبالیست، الان عکسمان در تمام اتاقها بود. ولی ذهنت را به کار میبری، زیباترین واژگان را پیدا میکنی و میگذاری در ترجمهات، بعد مثله میشود؛ این اصلا قشنگ نیست. الان «برف بهاری» یازده ماه است که در بررسی است. مضامین غالب در آثار میشیما چیست؟سالمی: زیبایی، مرگ، جوانی، دریا و خورشید از عناصر جدا ناشدنی نوشتههای میشیما به ویژه در مجموعه چهارگانه او هستند. این نویسنده در توصیف مناظر، دستی توانا داشت و تعابیری که به کار برده ظرافت یک باغ ژاپنی را تداعی میکند. او مانند یک مینتاتوریست واژهها را کنار هم قرار داده و بعضی از منتقدان او را نقاش واژهها دانستهاند. او در آثارش به دنبال شیوههای تازه بود و در این راه از توصیف بهره میگرفت. در میان نویسندگان معاصر ژاپن به ندرت کسی را میتوان یافت که با این دقت به توصیف مردم و جامعه ژاپن پرداخته باشد. شما هر سه از مترجمانی هستید که کتابهای ژاپنی را از انگلیسی به فارسی برگرداندهاید، آیا ترجمه از زبان دوم به اثر ضربه نمیزند و مترجم میتواند به متن اصلی وفادار باشد؟سالمی: قطعا دوستان مترجم من می توانند گواهی بدهند که ترجمههای این آثار به زبان انگلیسی بنداز و دررو یا بساز و بفروشی نیست. چند کتابی که من از میشیما دارم، توسط سازمان یونسکو به انگلیسی ترجمه شده، یعنی ترجمهای قابل اعتماد است. قطعا آقای غبرایی و ویسی ترجمههای خوبی را انتخاب کردند. این را هم بگویم ناشرانی که درخارج هستند، با تعهد کامل یک کتاب را از یک زبان به زبان دیگر ترجمه میکنند، برای خودشان معیار دارند و ترجمه کتاب را به دست هر کسی نمیدهند. ویسی: این را هم باید در نظر داشته باشیم که در خیلی موارد نویسنده هم در ترجمه همکاری دارد، به این دلیل ترجمهها معمولا قابل اعتماد هستند. در غرب برای نظر مترجمانشان احترام زیادی قائل هستند. یک بار مترجمی کتابی از امبرتو اکو را داشت ترجمه میکرد، وقت ترجمه جایی از کتاب برایش نامفهوم بود، از اکو پرسیده بود که منظورتان در اینجا چه بوده است؟ وقتی اکو به چیزی که نوشته نگاه میکند، می بیند که برای خودش هم مبهم است. در واقع با این مثال میخواهم بگویم که آنجا مترجم برای شفاف شدن متن به نویسنده کمک میکند، دلیل این موضوع این است که آنها به مترجمانشان اعتماد زیادی دارند. به نظرم اگر تعداد مترجمان به اندازه کافی باشد و بتوانند به مبانی مختلف بپردازند، خیلی بهتر است که مترجم از زبان اصلی ترجمه کند. از سوی دیگر هنوز خیلی از کتابهای قدیمی هستند که کسی سراغ ترجمه آنها نرفته است. اگر ما ترجمه نکنیم، کسی هم سراغ آنها نخواهد رفت.غبرایی: در ترجمه آثار به خصوص آثار موراکامی - که خودش به زبان انگلیسی مسلط است و در خیلی از کشورهای انگلیسی زبان زندگی کرده، آثار زیادی را از انگلیسی به ژاپنی ترجمه کرده است- معمولا خودش با مترجمان آثارش همکاری دارد و در مصاحبهای هم گفته بود که من معمولا آثارم را که به زبان دیگری ترجمه میشود، نمیخوانم. اما یکی دو مرتبه آنها را خواندهام و به عنوان یک کار تازه از آنها لذت بردهام.به هر حال وضع ترجمه الان اینطوری است که همه کارهایی که ترجمه میشوند درست و درمان است. من چند سال پیش مطلبی را در بوک ریویو(book review) خواندم غربیها که به ادبیات امریکای لاتین رو آوردند، بعضا ترجمههای مغلوط ارایه میدادند؛ یعنی این اتفاق در آنجا هم میافتد، اتفاق تازهای نیست. ممکن است بعضی اسامی خاص به همان اسمی ترجمه شوند که در زبان مقصد مرسوم است، این ایرادی نیست، ایراد وقتی است که در ساختار زبان و مفاهیمی که نویسنده خواسته ارایه دهد، اشتباه رخ دهد. بعضی نویسندگان خودشان به زبان انگلیسی آشنا هستند و آثارشان را به انگلیسی ترجمه میکنند، که این ترجمه قابل اطمینانترین ترجمه است.به نظر من، بسته به مترجم دارد که به کتاب لطمه بخورد یا نه. اگر در ترجمه اول لطمه کمی بخورد، در ترجمه دوم نیز این لطمه کمتر خواهد بود. به هر حال در چه بخواهی و چه نخواهی، در ترجمه به اصل داستان قدری لطمه میخورد به خصوص زبان ژاپنی که سبقه خاصی دارد و الفبایش با غرب خیلی فرق میکند. به هر حال مترجم از زبان ژاپنی و یا یونانی در ایران نداریم، اگر هم داشته باشیم اثری از این زبانها ترجمه نشده است و مترجمان مجبور هستند که از زبان انگلیسی ترجمه کنند، و این موضوع ناگزیر به ترجمه لطمه میزند، این طور نیست؟غبرایی: درست است، ما هنوز مترجمی از زبان یونانی نداریم. البته فریدون فریاد هست؛ اما تک و توک کار کرده است. در نتیجه اگر سعید نفیسی دو کتاب عظیم هومر را ترجمه نمیکرد؛ ما تا الان هم محروم بودیم. یکی از دوستان وقتی که «ایلیاد و اودیسه» را خوانده بود، گفته بود که من نفهمیدم که عظمت هومر در چیست که فردوسی ما نیست. بعدها که آن دوست این کتاب را به انگلیسی خوانده بود، به عظمت او پی برده بود. در اینکه از زبان اصلی ترجمه شود بهتر است، شکی نیست. اما ما هنوز از ژاپنی و پرتغالی مترجم نداریم. مجبوریم که انگلیسی ترجمه کنیم؛ ترجمه کتابها از انگلیسی بهتر از نبودنش است. ترجمه بستگی به این دارد مترجم چقدر کارش را دوست داشته و چه مایه با عشق سراغ کارش رفته باشد. اینکه کار به روحیه مترجم نزدیک باشد؛ بتواند عیبها و ضعفهای ترجمه دوم را بپوشاند. من با عشق کار میکنم، حالا چقدر بازتابش را میگیرد یا نه باید دیگران بگویند. سالمی: به نظر من، مترجم میتواند یک اثر را نجات دهد. حتا اگر خود نویسنده جایی گافی داده باشد، مترجم میتواند آنرا بگیرد. خیلی از آثار کلاسیک دنیا سالها قبل به فارسی ترجمه شدهاند، خیلیها معتقدند که این آثار دوباره باید ترجمه شوند، شما چقدر به بازترجمه آثار قدیمی توسط مترجمان امروز اعتقاد دارید؟سالمی: به نظرم کلاسیکها را باید به زبان امروز برگرداند. مثلا کارهای داستایوفسکی باید به زبان امروز دوباره ترجمه شود، اما این کار شرطی دارد و آن این است که یک ناشر پیدا شود بگوید این هزینه کار تو، کار دیگری نکن، این ده کار داستایوفسکی را ترجمه کن. اگر من مترجم بدانم تامین هستم و خشت بیهوده نمیزنم، کارم را با عشق انجام میدهم و از تمام دانشم بهره میگیرم. واقعیت این است که ما هنوز ترجمه «بابا گوریو» ادوارد ژوف را داریم، مترجم دیگری نیامده این کتاب را دوباره درست و درمان ترجمه کند. در مورد ترجمهی کلاسیکها من صد در صد این موضوع را تایید میکنم، اما اگر من ترجمه کردم ناشر هم پشتوانه مالی داد، کتاب رفت در ارشاد دو سال ماند، بعد من چه کار باید بکنم؟ غبرایی: من هم این را قبول دارم. ولی یک شرط دارم، آن هم این است که مثلا کارهای تولستوی را مترجم روسی ترجمه کند. یا مثلا کارهای دیکنز را از من بخواهند. کارهای دیکنز در ایران پراکنده ترجمه شده است. هنوز ترجمه درست و درمانی از کارهای این نویسنده در ایران نشده است. ما متاسفانه هنوز ترجمه درستی از «اولیور توییست» نداریم. ولی اگر من این کار را ترجمه کنم، چقدر امکان انتشار آن وجود دارد. بنابراین من نوعی از این میگذرم. در کشوری مثل ترکیه این کار صورت گرفتهاست. باید ناشری مترجمان اهل را دعوت کند که کارها را دوباره ترجمه کنند. اما اگر بازار نشر رونق داشته باشد، ناشر میتواند اینکار را کند وگرنه ما از پاکستان و هند چه کم داریم؟ ویسی: به نظرم هر سی سال یک بار اثری که ترجمه شده، باید بازترجمه شود. زیرا واژهها به مرور زمان بار معنایی متفاوتی پیدا میکنند و دچار پوستاندازی میشوند. اگر ترجمهای ترجمه خوبی باشد و هنوز هم بشود از آن استفاده کرد، من خودم ترجیح میدهم سراغ آن نروم. شاید اگر «دن کیشوت» را بخواهیم ترجمه کنیم، به همان قوت ترجمه قاضی نباشد، اگر مترجم بتواند ترجمه بهتری بدهد، بسیار عالی خواهد بود که آثاری که سالها از ترجمه آنها میگذرد، دوباره ترجمه شوند. یکی از دلایلی که برای جهانی نشدن ادبیات ایران نام برده میشود، زبان فارسی است اما میبینیم که زبان ژاپنی زبانی بسیار سخت است و الفبای پیچیدهای هم دارد، اما این ادبیات در دنیا مطرح شده و چند نویسنده این کشور جهانی هستند و حتی توانستهاند نوبل بگیرند، سختی زبان ژاپنی سدی برای جهانی نشدن آنها نیست ، اما چرا برحی زبان فارسی را دلیل جهانی نشدن، میدانند؟غبرایی: رمان اصلا زاده شهر است، در حالی که رشد روابط شهرنشینی در ایران به 20 و30 سال اخیر بر میگردد. اما زندگی مدرن و شهرنشینی در ژاپن سابقه صد ساله دارد. بعد دیگر قضیه باید و نبایدهایی است که هر روز بیشتر می شود. از نویسنده خواسته میشود که از صفات حسنه بگویند، در حالی که نویسنده باید هر دو جنبه را ببنید؛ هم صفات نیک و هم زشت. این باید و نبایدها در خیلی از موارد جلوی کار نویسنده را میگیرد. خیلیها معتقد هستند که ادبیات در شرایط محدویت رشد میکند، من به چنین چیزی اعتقاد ندارم، رشد ادبیات به جامعه باز احتیاج دارد. نظارت از هیچ سمت و سویی روا نیست، مگر از سوی مراجع قانونی. آزادی هرگز به معنای مطلق نیست، آزادی برای خود مفهومی دارد. آزادی مرا آزادی دیگری محدود میکند، اگر این شرط باشد که همه جای دنیا هم هست، پذیرفتنی است.اگر نهادی بگوید این را بنویس این را نه، ادبیات رشد نخواهد کرد و هرگز هم جهانی نخواهد شد. غیر از ادبیات قدیم ما، ترجمه «بوف کور» نه تنها در آن سالها مطرح شد؛ در این سالها هم دوباره ترجمه شده است. آثار بعضی نویسندگان مانند غلامحسین ساعدی، بهرام صادقی و محمود دولتآبادی ترجمه شده است، اما اینها بعضی است، اگر در مقایسه با ادبیات ژاپن تعداد نویسندگان خوب را بشماریم ما خیلی عقبتر هستیم. دلیلش هم این است که ادبیات آنها صد سال قدمت دارد. از نویسندگان بزرگ ما، در سطح جهانی هدایت مطرح شد، بعد با فاصلهای صادق چوبک و بعد به نویسندگان معاصرتر مثل غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی میرسیم، ولی این تعداد خیلی محدود هستند و به تعداد انگشتان دست نمیرسد.سالمی: من باورم این است که ادبیات ما هنوز ملوکالطوایفی و منطقه منطقه است. محمود دولتآبادی هنوز جز دربارهی منطقه خراسان درباره جای دیگری نمینویسد، محمد کلباسی غیر اصفهان دربارهی جای دیگر صحبت نمیکند یا امین فقیری فقط دربارهی شیراز مینویسد. نکته دیگر همان مسالهای است که آقای غبرایی به آن اشاره کرد، تظارت بر کتابها کاملا سد سکندر جلوی کار است. نویسندگان کاری مینویسند که در آن پزشک بدی است، نظام پزشکی از دست نویسنده شکایت میکند و او را به دادگاه میکشاند. ما پزشک بد، مهندس بد نداریم، همه خوب هستند. این طوری نمیشود نوشت. مترجمان ما خیلی نجیب هستند و هنجارهای جامعه را رعایت میکنند. صرف نظر از خود سانسوری ما سعی میکنیم که کار را تلطیف کنیم و آنچه با هنجارهای جامعه نمیخواند به کار نبریم. ما هنجارهای جامعه را میدانیم و آن را رعایت میکنیم.ویسی: شاید یکی از دلایل جهانی شدن ادبیات ژاپن این باشد که آنها بیش از حد با غرب مراوده دارند و این مرواده باعث شده است ادبیاتشان در دنیا مطرح شود. یکی از اتفاقاتی که در چند سال اخیر در ترجمه اتفاق افتاده، ترجمه مترجمان مختلف از یک کتاب است، این اتفاق در مورد موراکامی هم رخداده، آیا این کار لزومی دارد که از یک کتاب ترجمههای مختلف ارایه شود؟ ویسی: این موضوع هیچ ضرورتی ندارد. آنقدر کارهای ترجمه نشده وجود دارد که میتوان آنها را ترجمه کرد، لزومی به دوباره کاری نیست. نکته دیگر این است که وقتی مترجمی میبیند که مترجم خوبی کاری را ترجمه میکند، دیگر نباید این کار را ترجمه کند. یکی از دلایلی که مترجمان میروند کاری را دوباره ترجمه میکنند شاید این باشد آنها به خودشان اطمینان ندارند، میروند کاری را که ترجمه شده، جلویشان می گذارند و ترجمه میکنند، ولی من خودم شخصا ترجیح میدهم کتابی را که ترجمه نشده،ترجمه کنم. یکی از دلایل اقبال از آثار موراکامی سبک این نویسنده است، او در آثارش از مسایل انسانی صحبت میکند، چیزهایی که برای مخاطب جذابیت دارد، ویژگیهای آثار موراکامی چیست که باعث اقبال جهانی به آثارش شده است؟غبرایی: من همیشه از غنای تخیل موراکامی حیرت میکنم. غنای تخیل یک چیز کلی است، اما قرار دادن عناصر غریب در کنار عناصر زندگی کار هر کسی نیست. «کافکا در کرانه» به نظرم مثل «مرشد مارگریتا» است، یعنی نوعی در آمیختن عناصر غیرواقعی با عناصر حقیقی زندگی. او در آثارش دنیایی درست میکند که ته دنیا است و هیچ شباهتی با زندگی روزمره ندارد. در همین کتاب نویسنده به جایی میرسد که میگوید من نمیتوانم به قهرمانان داستان خیانت کنم، باید آنها را به جایی برسانم، ادبیات به این معنا کم نظیر است. سابقه آن را به نوعی در رئالیسم جادویی داریم. نحوه این نگاه، نزد خیلی از نویسندگان دیده نمیشود و موراکامی در این عرصه بدعت دارد. 52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 795]
صفحات پیشنهادی
تاثیر هاچ زنبور عسل بر ادبیات ژاپن در ایران
تاثیر هاچ زنبور عسل بر ادبیات ژاپن در ایران. فرهنگ > ادبیات - مهدی غبرایی، علامحسین سالمی و مجتبی ویسی به کافه خبر آمدند تا با آنها در مورد ادبیات ژاپن و ...
تاثیر هاچ زنبور عسل بر ادبیات ژاپن در ایران. فرهنگ > ادبیات - مهدی غبرایی، علامحسین سالمی و مجتبی ویسی به کافه خبر آمدند تا با آنها در مورد ادبیات ژاپن و ...
«اوشین» جلو محبوبیت غول ادبیات ژاپن را در ایران گرفت
«اوشین» جلو محبوبیت غول ادبیات ژاپن را در ایران گرفت. ... سالمی ادامه داد:« این نویسنده در سن45 سالگی خودکشی کرد، اما فکر میکنید چند اثر از او مانده است؟ ... بچههایی که آن موقع کارتون هاچ زنبور عسل و حنا دختری در مزرعه را نگاه میکردند هفت و یا هشت ...
«اوشین» جلو محبوبیت غول ادبیات ژاپن را در ایران گرفت. ... سالمی ادامه داد:« این نویسنده در سن45 سالگی خودکشی کرد، اما فکر میکنید چند اثر از او مانده است؟ ... بچههایی که آن موقع کارتون هاچ زنبور عسل و حنا دختری در مزرعه را نگاه میکردند هفت و یا هشت ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها