واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جهان - استراتژي جايگزيني اسب
جهان - استراتژي جايگزيني اسب
ايليا جزايري:پيش از اختراع راهآهن، لوكوموتيو و انواع خودروها، كالسكه، اصليترين وسيله رفت و آمد ميان شهرها و روستاها و در جنگلها و صحراها بود. اين كالسكهها را اسبها با كشيدن به دنبال خود به حركت درميآوردند. با توجه به طولاني بودن مسيرها و سختي راه، اسبها نيازمند مدت زمانهايي براي استراحت بودند. به همين منظور، در مسيرهاي طولاني، ايستگاههاي مخصوصي براي استراحت اسبها قرار داده بودند.
در ابتكاري ديگر، براي استفاده بيشتر از وقت و رسيدن سريعتر به مقصد، در ايستگاهها اسبهاي تازهنفسي قرار دادند تا با جايگزيني اسبهاي خسته، بتوانند كالسكه را با سرعت معتنابهي، تا ايستگاه بعدي برسانند. اينگونه مسافر كالسكه در مدت زماني كوتاهتر، به مقصد ميرسيد.
اسرائيل اين روش قديمي مسافرت را كه به مسابقه ماراتن شبيه است، به استراتژي حاكم بر روابط خود بر جهان به ويژه قدرتهاي بزرگ كه در مقطع زماني مشخص بيشترين نفوذ و سلطه را بر جهان دارند، تبديل كرده است. اين رژيم رابطه يا به عبارتي دقيقتر، همپيماني خود را با ابرقدرتي تا زماني ادامه ميدهد كه بيشترين توانايي و قدرت را در «كشيدن كالسكه اسرائيلي» داشته باشد و با افول و كاهش قدرت آن، اسب تازه نفسي را جايگزين قبلي ميكند.
همپيمانيهاي اسرائيل
نگاهي سريع و گذرا به جدول همپيمانيهاي اسرائيل از زمان برپايي دولت عبري تاكنون، كافي است تا اين استراتژي كه نقش مهمي را در جامه عمل پوشاندن به آرزوي صهيونيستي ايفا كرد، بيان كنند. آن هنگام كه «بريتانياي كبير» امپراتوري بود كه خورشيد در آن غروب نميكرد، رهبران يهودي به لندن به عنوان اسبي توجه داشتند كه سفر خود را با كالسكه اسرائيلي با معاهده بلفور در دوم نوامبر 1917 آغاز كرد؛ معاهدهاي كه براي اولينبار به آنچه حق يهوديان در برپايي دولتي در فلسطين ناميده ميشود، اذعان داشت. اسب بريتانيايي تا اعلام برپايي دولت اسرائيل در 15 مي 1948 استراحت نكرد. در اين هنگام اسب فرانسوي به دوست بريتانيايي خود پيوست و تا جنگ سوئز در سال 1956، كالسكه اسرائيلي را كشاند. در اين هنگام اسرائيل دريافت كه اسبهاي بريتانيايي و فرانسوي از نفس افتادند، پس به اسب پرسرعت آمريكايي روي آورد؛ اسبي كه برتري خود را بر ديگر اسبها ثابت كرد و توانست اسرائيل را در پشت سر گذاشتن خطرناكترين مرحله در تاريخش ياري كند؛ مرحلهاي كه در آن به پيروزي اسطورهاي بر عربها در جنگ ششروزه ژوئن 1967 دست يافت. از آن هنگام تاكنون، ايالات متحده آمريكا، زره، شمشير و آذوقه دولت يهودي است. اما با افزايش عوارض بر احتمال بيماري، خستگي يا از نفسافتادگي اسب غولپيكر آمريكايي و احتمال اينكه اين كشور موقعيت ابرقدرتي خود بر جهان را از دست دهد، سواران بر كالسكه اسرائيلي در تلاش براي مجهز كردن اسبهاي جايگزين كه شايد به آنها نياز پيدا خواهند كرد، ترديد نكردند. با وجود تمام توقعها و پيشبينيها مبني بر اينكه ابرقدرت يا قدرتهاي بزرگ در جهان فردا آسيايي خواهند بود، پس بهطور طبيعي و برمبناي استراتژي جايگزيني اسبها، اسرائيل در جستوجوي اژدهايي چيني، فيلي هندي يا حتي يوزپلنگي ژاپني يا كرهاي كه از اسب آمريكايي توانايي بيشتري براي كشيدن كالسكه اسرائيل داشته باشد، به آسيا توجه كنند.
اژدهاي چيني
شايد اين استراتژي بتواند راز توجه بيسابقه اسرائيل به قدرتهاي برخاسته از آسيا در سالهاي اخير و پيشرفت روابط با آنها را توجيه و تفسير كند، بهرغم اينكه اگر نگوييم همه، اكثر آنها داراي روابط سنتي با كشورهاي عربي هستند. حجم همكاري تجاري ميان اسرائيل و چين در سال گذشته (2007) به بيش از پنجميليارد دلار رسيد. گفته ميشود كه اسرائيل در نظر دارد اين رقم تا سال 2010 به 10ميليارد دلار برسد. كفه ترازوي تجاري ميان دوطرف به سود اسرائيل كه مواد شيميايي، اسلحه و نظامهاي اطلاعاتي به چين صادر ميكند، سنگيني ميكند، ايهود اولمرت نخستوزير اسرائيل، ژانويه 2007 به پكن سفر كرد و با رهبران چيني بر سر گسترش روابط، گفتوگو كرد. با وجود اينكه اين سفر، دستاورد سياسي بزرگي براي اسرائيل نداشت اما بهطور حتم در سايه حضور روزافزون چين در خاورميانه و افزايش نقش آن در عرصه بينالمللي، از اهميت بالايي برخوردار است. بهعلاوه نميتوان از توجه پكن به همكاري تجاري، علمي و تكنولوژيكي با اسرائيل چشمپوشي كرد. اسرائيل نيز فرصت را از دست نداده و از تمام درخواستهاي چين در اين زمينه استقبال كرد.
در واقع توجه اسرائيليها به چين از مدتها پيش آغاز شده بود. بنا به گفته برخي از بنگاههاي خبري، در سال 1979 برخي از مسوولان امنيتي چيني با مجموعهاي از صاحبان كارخانههاي اسلحه در اسرائيل، ديداري محرمانه داشتند. اين ديدار به عقد قراردادهايي نظامي ميان اسرائيل و چين انجاميد. در طول نيمه دوم قرن بيستم چين براي احترام گذاشتن به روابط نزديك خود با جهان عرب، به رسميت شناختن اسرائيل يا برقراري روابط ديپلماتيك با آن را نپذيرفته بود. در سال 1992 اما، روابط ديپلماتيك كاملي ميان پكن و تلآويو برقرار شد. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و تبديلشدن آمريكا به ابرقدرت جهان و همچنين پس از پذيرش اسرائيل از سوي سازمان آزاديبخش فلسطين و از ميان رفتن عكسالعملهاي منفي عربي نسبت به كشورها و دولتهايي كه با اسرائيل رابطه دارند، ديگر چين از چنين اقدامي ابايي نداشت. سفر رئيسجمهور چين به اسرائيل در سال 2000، به ثمر رساندن تلاشهايي بود كه اسرائيل براي برقراري روابط با اژدهاي چيني، به كار بسته بود؛ اژدهايي كه همگان آن را نامزد ابرقدرتي در دنياي آينده ميدانند. سال گذشته كنفرانسي در اسرائيل درباره امنيت ملي اسرائيلي برگزار شد. در اين كنفرانس تاكيد شد كه نقش چين در خاورميانه در حال پررنگتر شدن است و بايد روابط اسرائيل با آن در تمام زمينههاي سياسي، اقتصادي و نظامي، گسترش يابد (الجزيره 9/2007). به علاوه اينها كارشناسان عقيده دارند كه برتري تكنولوژيكي و نظامي آمريكا بر چين را نميتوان از حقايق هميشگي حساب آورد بلكه چهبسا چين در اين دو زمينه در سالهاي اندك آينده بتواند برتر از آمريكا شود. اسرائيليها بسيار به تلاش چينيها به پشتيباني از ثبات در خاورميانه براي حمايت از منابع انرژي به عنوان عاملي كه ميتواند به افزايش روابط چيني- اسرائيلي بينجامد تا در نهايت به همكاري استراتژيك و چهبسا همپيماني منتهي شود، دلبستهاند.
فيل هندي
اسرائيل رفتاري مشابه با هند دارد. روابط ميان دو طرف با سفر آريل شارون نخستوزير سابق اسرائيل به دهلينو در سال 2003، به ميزان غيرقابل پيشبينياي، گسترش يافت. بدين ترتيب شارون اولين نخستوزير اسرائيلي بود كه به هند رفت؛ كشوري كه اكنون لقب دومين شريك بزرگ تجاري اسرائيل در آسيا پس از هنگكنگ را يدك ميكشد. سرمايهگذاريهاي اسرائيلي در هند افزايش يافت تا نهمين سرمايهگذاري خارجي در اقتصاد هند باشد. صادرات اسرائيل به هند در سال 2006 به مرز 3/1 ميليارد دلار رسيد، مبادلات تجاري دو طرف روندي رو به بالا دارد. هند، پنبه، نخ، وسايل نساجي، محصولات كشاورزي و گرانت به اسرائيل صادر ميكند، در حاليكه اكثر صادرات اسرائيل به هند، مواد الكترونيك و الماس است. «استيت بانكآوانديا» اولين بانك خارجي بود كه در بازار الماس اسرائيل در تلآويو، شعبه احداث ميكرد. همچنين آخرين ماهواره اسرائيلي از هند و بهوسيله موشكي هندي به فضا پرتاب شد. با پايان يافتن دوره جنگ سرد و فروپاشي تودههاي سوسياليستي، نقش جنبش عدم تعهد كه هند را به كشورهاي عربي بهويژه مصر پيوند ميداد، از ميان رفت. بهرغم ادامه مخالفت افكار عمومي هند با نزديكي به اسرائيل، رسيدن راستگرايان هندويي به قدرت در دهلينو، پذيرش حضور اسرائيل را به مسالهاي عادي در هند تبديل كرد. منافع اقتصادي هندي كه در ارتباط با كشورهاي عربي تامين ميشد، باعث شد هنديها بر محرمانه بودن روابط خود با اسرائيل اصرار ورزند. به مرور زمان اما مواضع هند در مخالفت با اسرائيل رو به اضمحلال رفت، مواضعي كه در مخالفت ماهاتما گاندي بر برپايي دولت اسرائيل و صهيونيسم را جنايتي عليه بشريت قلمداد كردن، نمود پيدا ميكرد. با وجود اينكه جواهر لعلنهرو جانشين گاندي از مخالفان بزرگ اسرائيل بود، اما فشارهاي بسيار باعث شد در سال 1950 اين رژيم را به رسميت بشناسد. روابط هندي- اسرائيلي در دوره او بيشتر به ازدواجي عرفي و سنتي شبيه بود. اين وضعيت در دوره حكومت ايندرا گاندي نيز ادامه يافت.
اما مهمترين نشانهها از تغيير جهتگيري در مواضع هندي، مخالفت دهلينو با تصميم سازمان ملل متحد در سال 1991 بود كه صهيونيسم را برابر با نژادپرستي معرفي ميكرد. اسرائيل همچنين از دشمني هند و پاكستان بهرهبرداري كرد تا انديشه دشمن مشترك پاكستاني را مطرح كند. بهطور معمول مبادلات تجاري و همكاريهاي امنيتي، پلي بود كه اسرائيل براي گسترش روابط خود با هند از آن گذر كرد. به مرور زمان زمينههاي همكاري ميان دو طرف بيشتر شد تا به مسائل اقتصادي، سياسي، نظامي، امنيتي و فرهنگي رسيد. شرايط تا آنجا پيش رفت كه سخن از محوري هندي- اسرائيلي- آمريكايي در جنوب آسيا مطرح شد.
اهداف آسيايي
فعاليتهاي اسرائيل در آسيا به ژاپن نيز رسيد. روابط تلآويو و توكيو در سالهاي اخير پيشرفت قابل ملاحظهاي داشت. پروازهايي مستقيم ميان دو پايتخت برقرار شد و شركتهاي ژاپني سرمايهگذاريهاي خود در اسرائيل را افزايش دادند. اسرائيل حتي در كشورهاي اسلامي بزرگ آسيايي همچون پاكستان و اندونزي توانسته نفوذ كند. دنيا همچنان سخنان عبدالرحمن وحيد رئيسجمهور متوفاي اندونزي را به ياد دارد كه در جريان سفر شيمون پرز رئيسجمهور اسرائيل به اندونزي در آگوست 2000 گفته بود: «اسرائيل ميتواند بيتالمقدس را اداره كند.» اسرائيل و اندونزي سفر هياتهاي رسمي اقتصادي را مبادله كردند. سرمايهگذاريهاي غيرمستقيم اسرائيل در اندونزي به مرز 200 ميليون دلار رسيده است. در مورد پاكستان اما تلآويو و اسلامآباد در سال 2005 بر سر بهبود اوليه روابط در ديدار سيلوان شالوم و خورشيد قصوري، دو وزير امور خارجه، به توافق رسيدند. كره جنوبي اما به حكم همپيمانياي كه با آمريكا دارد، شايد نزديكترين كشور آسيايي به اسرائيل باشد. پيشرفتهاي ادامهدار در روابط كرهاي- اسرائيلي در دو زمينه سياسي و اقتصادي وجود دارد. بدون شك شناخت و درك قدرت آسيا در عرصه بينالملل از سوي اسرائيل، دليل و محرك اصلي اين رژيم به بهبود و گسترش روابط خود با غول زرد است تا بتواند از اسبهاي آنها براي كشيدن كالسكه اسرائيلي بهرهبرداري كند. اسرائيليها از كشورهاي كوچك آسيايي همچون ويتنام، تايلند و حتي سلطاننشين برونئي كه حسن بوليكا سلطان آن چندبار به اسرائيل سفر كرد، چشمپوشي نكردند. سوال اينجاست: آيا دولتهاي خاورميانه ميتوانند يكبار هم كه شده به دورتر از نوك بيني خود نظري افكنند و روابط خود را با قدرتهاي در حال خيزش در جهان كه ميتوانند پشتيبان ارزشهايشان شوند، گسترش دهند؟ يا بهطور معمول همچنان روي اسبهاي بازنده شرطبندي خواهند كرد يا اينكه از پايه از بازي شرطبندي در جهان سياست دور خواهند شد؟!
شنبه 5 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]