تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820664219




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با مردي كه 3 فرزندش را كشت


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: هر ‌روز مرگم را از خدا مي‌خواهم
5 سال حبس و پرداخت ميليون‌ها تومان ديه، مجازات مردي است كه 3 فرزندش را در خواب به قتل رسانده است؛ مردي 50 ساله به خاطر آنچه ترس از آينده فرزندانش مي‌خواند، آنها را به قتل رساند و حالا بايد در زندان تاوان جنايتش را پس بدهد.
گفتگوي ما با اين مرد جنايتكار را بخوانيد.

چه مدتي است كه در زندان هستي؟

حدود يك سال و نيم. شرايط سختي داشتم.

چرا فرزندانت را به قتل رساندي؟

اگر زنده مي‌ماندند، آينده خوبي در انتظارشان نبود. من آنها را كشتم تا بدبخت نشوند.

تو از كجا مي‌داني آينده خوبي در انتظار بچه‌هايت نبود؟

حسم به من مي‌گفت. من پولدار نبودم، حتي نمي‌توانستم نيازهاي اوليه آنها را تامين كنم.

به هر حال آنها داشتند زندگي مي‌كردند، خودشان مي‌توانستند كار كنند و زندگي‌شان را تامين كنند. چرا آنها را كشتي؟

من به عنوان پدرشان بايد كاري مي‌كردم كه زندگي خوبي داشته باشند، چون نتوانستم، آنها را از بين بردم.

قتل را چطور انجام دادي؟

همسر و دختر بزرگم در خانه نبودند، صبح خيلي زود من سراغ آنها رفتم و سرشان را بريدم.

باور اين‌ كه يك پدر چنين كاري انجام دهد، آنقدر سخت است كه حتي پليس در ابتدا به دنبال قاتل ديگري بود. تو چه حسي داشتي زماني كه فرزندان نوجوانت را مي‌كشتي؟

حس بدي بود و نمي‌دانستم چه مي‌كنم. فقط مي‌دانستم كه دارم به آنها كمك مي‌كنم. من آنها را آزار نمي‌دادم و اگر زنده مي‌ماندند،‌ آينده خوبي در انتظارشان نبود.

اما تو حق نداشتي در مورد جان فرزندانت تصميم بگيري؟

من لطف بزرگي به آنها كردم. فرزندانم به خاطر فقري كه داشتيم، نمي‌توانستند درس بخوانند و شرايطشان خوب نبود.

اما همسرت گفته است شما آنقدر فقير نبوديد كه از شدت فقر دست به چنين كاري بزني؟

من شرايط روحي خوبي نداشتم. اگر حالم خوب بود كه فرزندانم را نمي‌كشتم.

پزشكي قانوني گفته است تو به لحاظ روحي سالم هستي و بيماري خاصي نداشتي. در اين باره چه مي‌گويي؟

بله مي‌دانم متخصصان چنين نظري داده‌اند؛ اما من واقعا حالم خوب نبود.

تو با همسرت اختلاف داشتي؟

نه آن‌طور كه بشود نامش را اختلاف گذاشت. من و همسرم مثل همه زن و شوهرها با هم اختلاف داشتيم و جر و بحث مي‌كرديم؛ اما هيچ وقت درصدد اين نبوديم كه انتقام بگيريم.

تو 3 فرزند 8، 12و 18 ساله‌ات را به قتل رساندي. يكي از اين بچه‌ها به نسبت بزرگ بود، چطور در برابر تو مقاومت نكرد؟

آنها خواب بودند. من ابتدا فرزند بزرگم را به قتل رساندم كه نتواند به 2 نفر ديگر كمك كند. 2 نفر ديگر هم بچه بودند. بنابراين مقاومتي در برابرم نكردند.

اين درست است كه تو از قبل براي قتل آنها نقشه كشيده بودي؟

بله من نقشه داشتم؛ اما نه براي قتل آنها. سعي مي‌كردم كاري كنم كه خوشبخت باشند. وقتي ديدم كارهايم نتيجه ندارد، تصميم گرفتم آنها را بكشم.

همسرت گفته است تو شب قبل از اين حادثه، او را به زور به خانه يكي از اقوام فرستادي، اين درست است؟

همسر و دختر بزرگم به من گفتند مي‌خواهند به شهرستان بروند و من هم قبول كردم، يكدفعه به ذهنم رسيد از فرصت پيش آمده استفاده كنم؛ زيرا مدتي بود كابوس مي‌ديدم و تصميم گرفتم به آن پايان بدهم.

ماجراي قتل فرزندانت چطور اتفاق افتاد؟

شبي كه همسرم در خانه نبود تا صبح بيدار ماندم. به او قول داده بودم از بچه‌ها مراقبت و كاري كنم آنها بهانه نگيرند. حال درستي نداشتم، از خود بي‌خود شده بودم. آنها شام خوردند و بعد رفتند و خوابيدند؛ اما خواب به چشمان من نمي‌آمد، سرم داغ بود. چه اتفاقي برايم افتاده بود، نمي‌دانم. فقط مي‌دانم حالم بد بود. تا صبح سيگار كشيدم و ساعت 6 بود كه تصميم گرفتم كاري كنم. بايد همه چيز را تمام مي‌كردم، صداهايي در گوشم مي‌پيچيد، تمامي نداشت. به سمت آشپزخانه رفتم و چاقويي برداشتم، ناگهان پشيمان شدم و چاقو را سر جايش گذاشتم. چند دقيقه بعد دوباره چاقو را برداشتم، دستانم مي‌لرزيد و با خودم گفتم تمامش كن.

شبي كه همسرم در خانه نبود تا صبح بيدار ماندم. به او قول داده بودم از بچه‌ها مراقبت كرده و كاري كنم آنها بهانه نگيرند. حال درستي نداشتم، از خود بي‌خود شده بودم. آنها شام خوردند و بعد رفتند و‌خوابيدند؛ اما خواب به چشمان من نمي‌آمد، سرم داغ بود. چه اتفاقي برايم افتاده بود، نمي‌دانم. فقط مي‌دانم حالم بد بود. تا صبح سيگار كشيدم و ساعت 6 بود كه تصميمم را گرفتم ‌

چقدر طول كشيد اين جنايت را انجام بدهي؟

خيلي طول نكشيد. زمانش درست در خاطرم نمانده است.

بعد از قتل چه حسي داشتي؟

تصميم داشتم خودم را هم بكشم؛ اما نمي‌دانم چرا نتوانستم اين كار را بكنم. چند بار سعي كردم رگ دستم را بزنم كه نشد. اي كاش در آن زمان مي‌توانستم اين كار را بكنم.

چقدر طول كشيد تا پليس را خبر كني؟

ساعت‌ها بالاي سر اجساد نشستم. مي‌دانستم همسرم برمي‌گردد و اين صحنه را خواهد ديد. با خودم گفتم همسرم آنها را پيدا خواهد كرد و نيازي به حضور من نيست. وقتي نزديك آمدن همسرم شد، از خانه بيرون رفتم.

زماني كه داشتي مرتكب قتل مي‌شدي، به اين‌كه همسرت به چه حالي مي‌افتد، فكر كردي؟

همسرم بچه‌ها را خيلي دوست داشت. او خيلي به آنها رسيدگي مي‌كرد و من هميشه حسرت مي‌خوردم و دلم مي‌خواست مادرم به من هم تا‌اين‌حد محبت مي‌كرد. مي‌دانستم ضربه روحي بزرگي به همسرم خواهم زد؛ اما به هر حال برايم مهم بود بچه‌هايم از بدبختي و آينده مبهم نجات پيدا كنند.

باز هم فرزندي داري؟

بله يك دختر دارم كه او زنده است.

چرا او را نكشتي؟

او دختر بزرگم بود و با همسرم به مهماني رفته بود و آن شب در خانه نبود.

اگراو هم در خانه بود، مي‌كشتي؟

بله اين كار را مي‌كردم. دخترم بزرگ شده بود و آينده‌اي نداشت. او در خانه مانده بود و كاري هم نمي‌توانست بكند. نگاه به زندگي او باعث شد من تصميم بگيرم، فرزندان ديگرم را بكشم.

چه كسي موضوع را به پليس خبر داد؟

همسرم. وقتي او وارد خانه شده بود به تصور اين‌كه بچه‌ها هنوز خواب هستند، بالاي سر آنها رفته و وقتي بچه‌ها را غرق در خون ديده بود، موضوع را به پليس خبر داده بود.

هنوز هم با همسرت در ارتباط هستي؟

چند بار سعي كردم با او تماس بگيرم؛ اما او حاضر نيست با من حرف بزند، حتي دختر بزرگم ديگر مرا پدر خود نمي‌داند و بارها به من گفته است ديگر تلاشي براي اين‌كه او را ببينم، نكنم.

مي‌دانستي كه مجازات اعدام در انتظار تو نيست؟

زماني كه تصميم گرفتم بچه‌هايم را بكشم، اصلا به اين چيزها فكر نمي‌كردم. نمي‌دانستم چه مجازاتي در انتظار من است. البته بايد بگويم هيچ مجازاتي نمي‌تواند جبران كاري را كه من كرده‌ام، بكند. عذابي كه حالا دچار آن هستم، آنقدر زياد است كه اگر اعدام مي‌شدم، خيلي شرايطم بهتر بود.

به فرزندانت فكر مي‌كني ؟

زندگي‌ام با ياد آنها مي‌گذرد. انگار روحشان هميشه دنبال من است و هر شب خواب آنها را مي‌بينم. اي كاش اعدام مي‌شدم. اي كاش مي‌مردم و از اين عذاب راحت مي‌شدم.

با حكم دادگاه تو بايد 5 سال در زندان بماني و 80 ميليون تومان ديه هم به همسرت بپردازي. آيا مي‌تواني؟

اگر من چنين پولي داشتم، آينده فرزندانم را تامين مي‌كردم و آنها را نمي‌كشتم.

فكر مي‌كني از زندان آزاد مي‌شوي؟

روزگارم طوري شده كه هر روز از خداوند مرگ مي‌خواهم. اي كاش قبل از آزادي از زندان، مرگ مرا راحت كند. من نه در خانواده‌ام جايي دارم و نه مردم حاضرند مرا بپذيرند. عذاب وجدان هم رهايم نمي‌كند.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن