تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كمال ادب و مروت در هفت چيز است: عقل، بردبارى، صبر، ملايمت، سكوت، خوش‏اخلاقى و مدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820422809




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صداي پاي آب درگوش تهران قديم


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: صداي پاي آب درگوش تهران قديم


هويت- نزديك به يك قرن پيش، تهران، شهري با هواي پاك و آسماني صاف و جمعيتي كمتر از 2 ميليون نفر، جلوه ديگري داشت.

جلوه‌اي كه امروز، گسترش شهر و تحولات دروني آن از آن همه، چيزي نگذاشته است و همزمان با رشد عمودي و افقي دگرگوني روابط انساني و رفتارهاي جمعي، جلوه‌هاي تازه‌اي گرفته است.به قول مسعود بهنود، روزنامه‌نگار، «نسل قديمي تهران، از آب خوش‌طعم اما آلوده آب‌انبارها سالكي به گونه داشت.

اما بعد از جنگ لوله‌كشي آب تهران شروع شد و خانه‌ها انشعاب گرفتند اما در تمام محلات درشكه‌هاي آب‌شاهي و سقاهاي خياباني جاي خود را به تانكرهاي آب و پمپ‌هاي فشاري محلات داد و ميرآب‌ها شب‌ها در غرب و شرق و شمال شهر تهران هنگام تقسيم آب در جوي‌ها، حكومت مي‌كردند.»اين مطلب كه فرازهايي از گفته‌هاي محمد پورثاني، نويسنده و روزنامه‌نگار فقيد درباره «آب تهران قديم» است، به ياد او كه اين روزها چهارمين سال خاموشي اوست، توسط دخترش- مريم پورثاني- تهيه شده است. شايد كه با خواندن آن، قدر اين نعمت خدايي، بيشتر دانسته شود.

آن زمان، تهران با 700هزار نفر جمعيت، فقط چند تا خيابان سنگفرش داشت. زير دروازه‌دولاب، ميدان خراسان، سبزيكاري و صيفي‌كاري بود و از حسينيه ارشاد فعلي به بالا بيابان بود. اتوبوسي كه از ميدان توپخانه به مقصد شميران راه مي‌افتاد، دوبار كرايه مي‌گرفت، تا قلهك، يك قران و از قهلك تا شميران، ‌ده شاهي. بين راه، شاگرد شوفر بالا مي‌آمد تا از مسافراني كه هنوز نشسته‌اند، ده شاهي ديگر كرايه بگيرد.

تعداد زيادي از بيابان‌هاي تهران، يخچال بود. مانند يخچال باقرآباد در انتهاي خيابان شهباز و يخچال خيابان نايب‌السلطنه. اين يخچال‌ها بايد تابستان تهران را تامين مي‌كردند. يخچال، محوطه بسيار وسيعي بود كه ديوارهاي بلندي به ارتفاع 8متر داشت. عرضش به 10متر و طولش به 100متر هم مي‌رسيد از ماه آذر، نصفه شب‌ها، آب را داخل آن مي‌انداختند كه تا صبح، يخ بزند. هر يخچال‌دار، چند نفر را مي‌گماشت تا هر روز ، لايه يخ را بشكنند و تكه‌هاي يخ را به داخل مخزني بريزند كه «پاچال» نام داشت. يخ روي يخ به عمق 10 متر كه براي فصل تابستان، ذخيره شود.

يخ فروش‌ها از يخچال، يخ مي‌خريدند، هر 3كيلو يخ، يك‌شاهي مي‌خريدند، بار الاغ مي‌كردند و در كوي و برزن به مردم مي‌فروختند؛ ده شاهي، يك قران. خانواده‌هايي مثل ما كه پسربچه شيطون داشتند، او را براي خريدن يخ، راهي يخچال مي‌كردند. چون يك‌شاهي يخي كه از خود يخچال مي‌خريديم 10 برابر مقدار يخي بود كه يخ فروش‌هاي دوره گرد به ما مي‌دادند. حدود 50،40 سال پيش بود كه وسيله يخچال وارد خانه‌ها شد. ابتدا يخچال نفتي آمد و بعد، يخچال برقي.

از اين يك شاهي يخي كه مثلا از يخچال نايب‌السلطنه مي‌خريديم و به خانه مي‌آورديم، حداكثر استفاده به عمل مي‌آمد. يخ را چند تكه مي‌كردند و لاي گوني و حوله مي‌پيچيدند كه ديرتر آب شود. آن زمان، بيشتر ناهارهاي تابستان، آبدوغ‌خيار، ماست و خيار، سكنجبين خيار يا سركه شيره خيار بود. يك تكه يخ داخل ظرف مي‌انداختند كه خنك شود.

آبي كه به مصرف خوردن مي‌رسيد، داخل كوزه نگهداري مي‌شد كوزه را پر از آب مي‌كردند و براي اينكه ديرتر، خنكي‌اش را از دست بدهد يك لايه گوني، دورش مي‌پيچيدند و از صبح تا عصر در «پاشير» مي‌گذاشتند. غروب كه مي‌شد. كوزه آب را مي‌بردند پشت بام تا صبح كه اياز بخورد و خنك بماند. هندوانه، خربزه و انگور را هم در پاشير آب انبار مي‌گذاشتند كه خنك بود. گاهي هم، گوشت را زير درخت مو آويزان مي‌كردند تا هم از دست گربه در امان باشد و هم خنك باشد.

آن زمان، آب در روستاهاي اطراف تهران بود و هنوز سدسازي نشده بود. آب، خيلي ارزش داشت. آب حوض بايد دو، سه ماه دوام مي‌آورد. به همين خاطر، خانم‌ها لباس‌هاي اهل خانه را در آب رواني مي‌شستند. مثل آب روان «اكبرآباد» كه در خيابان‌ شهباز قديم و 17شهريور امروز جاري بود. يك‌دفعه مي‌ديدي 100تا خانم تشت رخت و چوبك و لاجورد، رديف نشسته‌اند و رخت مي‌شويند. آن موقع، تعدادي كاميون از جنگ جهاني دوم در ايران به جا مانده بود كه عده‌اي با آنها كار مي‌كردند. قلوه سنگ‌هايي كه از زير چرخ اين كاميون‌ها در خيابان‌هاي خاكي در مي‌رفت، به سر و پهلوي اين خانم‌ها اصابت مي‌كرد و در بسياري اوقات منجر به مرگ آنها مي‌شد!

بعدها سدسازي شد و از دو طرف به تهران آب رسانده شد. يكي از سمت سد كرج كه آب منطقه بلوار كشاورز به «آب كرج» معروف بود و ديگري از طرف لار و لتيان.

آب را گل نكنيد

در آن روزگار، بانك سپه مركزي در ميدان توپخانه، قنات بسيار بزرگي داشت كه آبش بسيار گوارا و خنك بود. يك شعبه‌اش به خيابان پاستور مي‌رفت و به «آب فرمانفرما» معروف بود. راننده‌هاي تاكسي، عصرها به آنجا مي‌رفتند كه استراحت كنند و آبي به سر و صورت خود بزنند. مقداري از آب قنات بانك سپه به گاري‌هاي بزرگي فروخته مي‌شد كه سورچي آن، سطلي يك ريال آب مي‌فروخت كه به «آب شاهي» معروف بود. مردم از بازار سبزه ميدان به توپخانه مي‌آمدند تا از اين آب گوارا و خنك بنوشند و بعد به خانه‌شان مي‌رفتند.

بلديه آن موقع، براي آب هر محله‌اي، يك مامور داشت. ميراب دم غروب مي‌آمد و مي‌گفت كه امشب نوبت آب شماست. جوان‌ها و مردهاي محل بايد گسيل مي‌شد و تا صبح مراقب بودند كه آب در طول مسير تعيين شده به آب انبارها و خانه‌هاي محل برسد و ساكنان كوچه‌هاي ديگر، اين مسير را به نفع خود، منحرف نكنند و ثانيا كسي، آب را گل نكند. چون ميراب مي‌رفت و وظيفه اهالي محل بود كه براي تهيه و ذخيره نگهداري آب، تلاش كنند.

قدر آب را بشناسيم

تهران، به سرعت و بي‌اندازه و بي‌منطق، بزرگ شد. ابتدا ساكنان روستاهاي اطراف و پس از شهرستان‌هاي دور‌افتاده، راهي تهران شدند زراعت و دامداري ما نابود شد و ساختمان‌سازي رونق گرفت.

.... حالا هر كسي در اين تهران بزرگ و پرجمعيت، شير آب را باز مي‌كند و آب مي‌آيد. من به چشم خودم بارها ديده‌ام كه در بسياري از ادارات و خانه‌ها، شير آب را باز مي‌گذارند تا مقدار زيادي آب برود و خنك شود تا يك ليوان آب بخورند! يا مثلا كسي يك ماشين چند ميليوني خريده و شيلنگ آب روي ماشين مي‌گيرد و كلي آب را هدر مي‌دهد. كاري كه مي‌شود با يك كهنه نمور هم انجام داد.

متاسفانه، اين افراد، آگاهي ندارند. زندگي قديم را نديده‌اند اصلا آب را نمي‌شناسند. اگر مردمي كه الان در شهرها زندگي مي‌كنند، وضع آب را در 50 ، 60 سال پيش مي‌ديدند، قدر آب لوله‌كشي و تصفيه شده امروز را مي‌دانستند. آن موقع، فيلمبرداري نبود. چه بسا اگر فيلمي گرفته مي‌شد و الان از تلويزيوني پخش مي‌شد، مردم خودشان در مصرف آب، درست عمل مي‌كردند و ديگر نيازي به تهديد و پند و اندرز نبود. اين كارها، چاره‌ساز نيست. بايد آگاهي و دانش مردم بيشتر شود تا به اين آب و خاك بيشتر احترام بگذارند.

به ياد « دايي سبيل» مطبوعات

زنده‌ياد محمدپورثاني، بيست‌و‌سوم خرداد 1317 در كوچه «روحي» منشعب از خيابان شهباز قديم (17شهريور) و عين‌الدوله (ايران) به دنيا آمد. در مصاحبه‌هايش خود را « بچه تهرون» معرفي مي‌كرد و به زادگاهش عشق مي‌ورزيد. او چنارها، قنات‌ها، يخچال‌ها و محله‌هاي قديمي تهران را بسيار دوست داشت و از هر فرصتي براي شناساندن فرهنگ، آداب و رسوم و نحوه زندگي مردم تهران قديم به جوانترها استفاده مي‌كرد.

به همين دليل در كنار طنز‌نويسي و فعاليت در عرصه مطبوعات ورزشي كشور و نشريه گل آقا با اسم مستعار «دايي سبيل» كه زنده ياد صابري برايش انتخاب كرده بود، به مدت 48سال،‌ با نگاهي عميق و دقيق مسائل جامعه خود را نقد مي‌كرد.

تاريخ درج: 2 مرداد 1387 ساعت 11:55 تاريخ تاييد: 4 مرداد 1387 ساعت 17:50 تاريخ به روز رساني: 2 مرداد 1387 ساعت 12:23
 جمعه 4 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2034]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن