واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: ... و «ما» بعد از چيرو
ميروسلاو بلاژويچ، پيرمرد روزهاى نوجوانى من، قهرمان دوران «عشق فوتبال» من و همبازى هايم، همان سرمربى هميشه خندان كه كم عصبانى مى شد و زياد قهوه مى خورد و همان مربى كه از چين و چروك صورتش مى توانستى بفهمى سال هاست براى گل زدن شاگردانش حرص خورده و جوش زده، حالا و پس از مدت ها بى خبرى سرمربى تيم بوسنى و هرزگوين شده است. همان «چيرو»ى دوست داشتنى كه روزى خود را يك ايرانى خواند و گفت:« اول عاشق ايرانم، بعد ايرانى و در آخر كباب تابه اى!» از زمان سرمربيگرى وى در تيم ملى ايران سال هاى زيادى مى گذرد. شايد هم مدت زيادى نباشد و به ما سخت گذشته كه فكر مى كنيم از رفتن او سال هاست مى گذرد. شايد نبايد اينگونه مى شد، شايد نبايد بلاژ مى رفت، شايد مى توانستيم به جام جهانى ۲۰۰۲ كره و ژاپن برسيم و شايد ... هيچ فكر كرده ايد اگر آن سال با آن همه ستاره راهى شرق آسيا مى شديم و نماينده چهارم قاره در جام جهانى لقب مى گرفتيم چه اتفاقى رخ مى داد؟ بله! پرواضح است كه كشتى حالا ديگر به گل نشسته فوتبال ايران تكان شديدى مى خورد و از اين مرداب ايستايى نجات مى يافت. در آن زمان همه ستاره بودند آن هم ستاره هاى اصل! و ما بعد از بلاژ سال هاى سال درجا زديم. هرچند فوتبالمان شناخته تر از گذشته شد اما ديگر نمى شد ايران را در يك ديدار از پيش برنده دانست.
•••
چيرو آدم عجيبى بود. شايد عجيب تر از تمام مربيان تيم ملى. او عاشق حاشيه ها بود و با اين حاشيه ها زندگى مى كرد. يك «حاشيه باز» واقعى. بلاژ وقتى سرمربى كرواسى بود هم زياد زندگى طبيعى و عادى را نمى پسنديد. اگر خاطرتان باشد در جام جهانى ۹۸ فرانسه كلاه دوست پليسش كه در جريان مسابقات در يك درگيرى كشته شده بود به سر مى كرد و روى نيمكت مى نشست اما زندگى او در ايران و ماجراهايى كه در طول مدت حضورش در كشور ما ايجاد كرد هيچ گاه از يادها نمى رود. تا قبل از حضور بلاژ در ايران، استقلال و پرسپوليس همه چيز فوتبال ايران بودند. فقط بازيكنانى حق پوشيدن پيراهن تيم ملى را داشتند كه يا در اين ۲ تيم بازى مى كردند يا پيشنهاد بازى از اين ۲ تيم را داشتند. اين اولين رسمى بود كه چيرو به تنهايى عوض كرد. مثال مى خواهيد؟ او به جاى استفاده از «داود فنايى» و «پرويز برومند» سنگربانان آماده پرسپوليس و استقلال، دست گذاشت روى «ابراهيم ميرزاپور» و اين جوان بى نام و نشان را از باشگاه فولاد خوزستان برگزيد تا از دروازه تيم ملى ايران دفاع كند تا با اين كار اقتدار قرمز و آبى زير سؤال برود. انتخابى كه از همان ابتدا هم بلاژويچ را هدف انتقادات قرار داد اما او اين كار را كرد و پاى حرفش هم ايستاد. چيرو آدم عجيبى بود چون مى دانست چگونه بايد خوراك مطبوعات را فراهم كند. مى دانست چگونه بايد يك خبرنگار را نرم كند و به سمت خودش بكشد. انگار سال هاى سال با فوتبال كشور و اتفاقات و مطبوعات كشورمان آشنا بود. چيرو از نام خداداد عزيزى به راحتى مى گذشت و براى اين كارش جواب هم داشت. بلد بود با كلامش و با نوع نگاهش به انتقادات رنگ ديگرى بدهد. يك بازى تمام حاشيه اى كه فقط يك برنده داشت «چيرو.»
•••
يادم مى آيد از دوستى شنيدم چون در كودكى عاشق دويدن در ريل راه آهن و به دنبال قطار بود نامش را چيرو گذاشتند. به هر حال او هم مثل توميسلاو ايويچ براى فوتبال ايران منبع خير بود. نمى خواهيم به مسأله ترانسفر كردن چند بازيكن توسط خودش به كشورهاى مختلف بپردازيم اما اين يك واقعيت است كه از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ ايران توانست حدود ۱۹ بازيكن جوان را به تيم هاى باشگاهى در سراسر دنيا بفرستد. على دايى، مهدى مهدوى كيا، كريم باقرى، خداداد عزيزى، على موسوى ، مهدى پاشازاده، داريوش يزدانى، سيروس دين محمدى، سرژيك تيموريان، رسول خطيبى، وحيد هاشيمان، على سامره، مهرداد ميناوند، نيما نكيسا، رضا ترابيان و ... از آن جمله اند .حتى على كريمى ، سهراب بختيارى زاده، رحمان رضايى و جواد نكونام را نيز مى توان در همان گروه قرار داد. به هر حال اين اتفاق خوبى براى فوتبال كشور بود. آنهايى كه تا همين چند سال پيش نمى دانستند ايران در كدام نقطه جغرافيايى قرار دارد، حالا كم كم بازيكنان ايرانى را در تركيب تيم محبوبشان مى ديدند و اين مايه شعف و افتخار ما بود اما يك نكته را فراموش نكنيدكه ايران از صعود به جام جهانى بازمانده بود و چنين دگرگونى خوشايندى در فوتبالِ مثلاًحرفه اى آن سال هاى كشور رخ داد. حال اگر همين بازيكنان در جام جهانى و مقابل چشم ميليون ها فوتبالدوست بازى مى كردند چه مى شد؟ در اين قضيه شك نداريم كه اين تعداد بازيكن ترانسفر شده به ۲ برابر افزايش مى يافتند. آن وقت بود كه همه چيز عوض مى شد؛ ايران زودتر حرفه اى مى شد، بازيكنان آبديده تر مى شدند، تيم ملى بيمه مى شد و ... اما حيف، حيف از آن همه هياهو!
•••
گذشته ها را بايد فراموش شده دانست اما ما بعد از چيرو چه كرديم؟ مربيانى مثل برانكو ايوانكويچ و همايون شاهرخى نتوانستند آن طور كه بايد و شايد در امر تحول گرايى در تيم ملى موفق باشند. قيافه عبوس برانكو و عقايد عجيب شاهرخى شايد در مقاطعى موفق بود اما همه چيز نبود. تيم ملى نياز به هيجان داشت. امير قلعه نويى هم كه اصلاً وقت نداشت كار خاصى انجام دهد. منصور ابراهيم زاده نيز تنها يك بازى آن هم با هزار و يك مدل استرس روى نيمكت نشست و دست آخر على دايى. هرچند در زمينه انجام تغييرات در تيم ملى باز هم مى توان دايى را موفقتر از سايرين دانست اما هنوز جاى خالى سرمربى مانند بلاژ در اين تفكرات خالى است. فى الواقع قصدمان از نوشتن اين كلمات تعريف كردن بى منطق از چيرو نبود چرا كه مى دانيم او هم يك مربى صددرصد موفق براى تيم ملى كشورمان نبود و گاهى از اوقات مى ترسيد و اشتباه مى كرد بلكه هدفمان رسيدن به اين باور بود كه اگر ايران هم موفق شد در آسيا «سرى توى سرها» در بياورد به خاطر چهره اى مثل چيرو بود و «ما » بعد از چيرو ...
پنجشنبه 3 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]