تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):وقتى كه برادر دينى‏ات از تو جدا شد، سخنى پشت سر او نگو، مگر اين كه دوست دارى او د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815623545




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دانش - بگذاريد گلستان نفس بكشد


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: دانش - بگذاريد گلستان نفس بكشد


دانش - بگذاريد گلستان نفس بكشد

دكتر حسين آخاني * :صفحه اول: بچه كه بودم سال هاي مديدي از بيماري رنج مي‌بردم. هنوز هم خاطرات تلخ دوران بچگي را به ياد مي‌آورم. مرحوم مادرم مي‌گفت كه از ادامه زندگي من قطع اميد كرده بودند و تنها اميدشان به خدا بود. به همين دليل مادرم براي سلامتي من همه طلاهايش را نذر امام رضا كرده بود. سال 1355 يازده ساله بودم كه با پدرم جهت اهداي نذر مادرم عازم مشهد شديم. وقتي از اراك به ايستگاه قطار تهران رسيديم شب بود. پدرم نتوانست بليت مشهد پيدا كند، ولي بليت گرگان وجود داشت. به پدرم گفتم با قطار به گرگان برويم و از آنجا تا مشهد راهي نيست. صبح به گرگان رسيديم و سپس با ميني‌بوس عازم مشهد شديم. بر خلاف تصور من راه درازي بود. اين اولين سفر من به منطقه جنگل گلستان بود. از بين جنگل انبوه گذشتيم و بعد به منطقه‌اي نيمه بياباني و كوهستاني وارد شديم و غروب به مشهد رسيديم.

صفحه دوم: درست 11 سال طول كشيد تا در تيرماه 1366 اولين سفر علمي خود را از طرف موزه تاريخ طبيعي جهت جمع‌آوري گياه به پارك ملي گلستان انجام دادم. هنوز خاطره اولين لحظه ورود به پارك را با تمام وجود احساس مي‌كنم. عبور از جاده‌اي باريك و پرپيچ‌وخم كه دو طرف آن درختان انبوه سايه افكنده بودند را هيچ وقت فراموش نمي‌كنم. بوي زندگي تمام وجودم را پر كرده بود، فقط مي‌شد عاشق شد. آرزو كردم كه روزي بتوانم درباره فلور و پوشش پارك تحقيق كنم. سال‌ها گذشت تا امكان اين تحقيق با بورسي از طرف سرويس تبادلات دانشگاهي آلمان فراهم شد.
صفحه‌هاي سوم، چهارم و پنجم و...: سال 1374، هفت ماه در پارك بودم. هنوز صداي پرندگان و حشرات و ديگر جانوران پارك را كه در سكوت شب‌هايي كه در پارك مي‌خوابيدم در گوشم زمزمه مي‌شود. هيچوقت صداي خش‌خش برگ‌هايي كه با حركت خرامان خرامان خرسي جا به جا مي‌شد كه تا صبح در كنار چادرم بود فراموش نمي‌كنم. يا وقتي درياچه سلوكلي را با انواع گونه‌هاي گياهي جديد آبزي يافتم سرور وصف‌ناپذيري به من دست داد. عجيب بود كه بعد از نزديك 40 سال مديريت سازمان حفاظت محـيط زيست كسي از كارشناسان آن سازمان از وجود اين درياچه در پارك خبر نداشت! يافتن گونه جديد تيره چتريان از بالاي صخره‌هاي قورقون و سپس به سر بردن دو شب متوالي در باران شديد در منطقه از جمله زيباترين برگ‌هاي دفتر خاطراتم است. نمي‌شود صداي قطرات باران را فراموش كرد كه تا صبح به چادر كوچكم در لته تاس ترانه زندگي مي‌خواند. و از همه زيباتر بره تازه متولد شده ميشي بود كه مرا با مادرش اشتباهي گرفت و به سويم آمد تا او را در بغل گيرم. فقط به اين فكر مي‌كردم چه مي‌شد كه ما آدميان آنقدر مهربان بوديم كه اين احساس پاك بره طبيعت را درك مي‌كرديم و مي‌توانستيم بفهميم كه لذت در كنار او بودن زيباتر از درندگي و شكارش است. رودخانه دوغ با آن جنگل‌هاي انبوه و سرچشمه خروشانش و رقص ماهيانش ضيافت خالق را فراهم كرده بود. در اطراف رود اركستر الهي بر پا بود؛ آهنگش صداي آب و باد و بهم خوردن برگ درختان و آوازخوانش پرندگاني بودند كه وجودشان نشان از دم و بازدم طبيعت داشت.
در كنار آنهمه قشنگي بوي مرگ را مي‌شد در جاي جاي پارك ديد. گله دام‌هاي دشت شاد همچنان جنوب غربي پارك را مثل خوره از درخت و سبزي مي‌زدودند. بساط علف‌فروشي در كويلر سا‌ل‌ها در جريان بود. ياد آن بعدازظهر لعنتي كه صداي رگبار شكارچيان با اسلحه جنگي در قز قلعه و آشفتگي قوچ و ميش‌ها و بره‌هايشان كه با چشماني هراسان نمي‌دانستند به كجا فرار كنند مو به تنم راست مي‌كند. آتش‌سوزي ييلاق كه چگونه 1000 هكتار از آن منطقه را در يك شبانه روز دود شد؛ هنوز مي‌توانم حرارت شعله‌هايش را حس كنم. تا پاسي از شب در كنار نيروهايي كه جهت مهار آتش در آنجا بودند به سر بردم. نيمه‌هاي شب بود بچه‌ها دور يك درخت ارس، كه بعد از چند صد سال زندگي مي‌سوخت، جمع شده بودند. باورم نمي‌شد كه نظاره‌گر سوختن شمع طبيعت گلستاني باشم كه از 11 سالگي با من عجين شده است. طاقت نياوردم و در همان تاريكي تشنه و گرسنه از صخره‌ها به طرف پايين را افتادم. چند روز بعد سمينار مديران كل سازمان محيط زيست در كمپينگ گلزار برگزار شد. مديران با خانواده‌هاي خود آمده بودند. در محوطه توپ بازي مي‌كردند. حتي يك‌بار به خودشان زحمت ندادند به منطقه آتش‌سوزي بروند. در روز سمينار حدود ساعت دو بعدازظهر بود كه ناگهان صداي دو گلوله همه را متعجب كرد. صداي آن حتي داخل بيسيم‌هاي آقاياني كه در مراسم بودند پيچيد. تنها پيامي كه از اين گلوله‌ها شنيده مي‌شد اين بود: اين پارك نه در اختيار سازمان محيط زيست كه جولانگاه شكارچيان است. اگر همه مديران سازمان هم جمع شوند ما شكارچيان راهمان را ادامه مي‌دهيم! يادم نمي‌رود يك هفته با مهندس جعفري در عمق پارك بوديم، منطقه خالي از حيات وحش بود. در منطقه ديوار كجي به دو بره برخورديم. آنها تنها بودند. مي‌شد فهميد كه ناله‌هاي آنها حكايت از جنايتي دارد. شايد مادرشان را شكارچيان كشته‌اند.
تصميم گرفتم كه آنچه ديده‌ام را در يك ملاقات خصوصي به رياست سازمان منتقل كنم. ايشان كه به بنده ارادت داشتند و از آن حصار تو در تويي كه جانشين اصلاح‌طلبشان در اطراف خود داشتند خبري نبود؛ ساعتي از وقتشان را به من دادند. اما چه سود... ايشان اصلا در باغ محيط زيست نبودند. با نوميدي از اطاقشان خارج شدم.
وقتي به آلمان برگشتم هيچ اميدي به اصلاح امور محيط زيست نداشتم كه ناگهان با رخداد دوم خرداد و انتخابات رياست جمهوري هياهويي در غرب به پا شد. وقتي اعضاي كابينه مشخص شدند عكس خانم ابتكار در صفحه اول روزنامه سود دويچه زايتونگ و همچنين اشپيگل با آن آب و تاب‌هاي ژورناليست‌هاي غربي - كه يك تحصيل كرده آمريكا وزير محيط زيست ايران شده است - مرا چنان به وجد آورد كه فرداي آن با اشك شوق به سوي استادم رفتم و به او مژده دادم كه محيط زيست ايران نجات پيدا كرد.
با اميد فراوان پايان‌نامه خود را به پايان رساندم. درست 11 سال دوم از اولين سفر من به پارك ملي گلستان مي‌گذشت. اولين دفتر تحقيقات خود را در مورد تنوع گياهي پارك منتشر كردم. خرداد 1377 بعد از دفاع و دريافت مدرك دكتري بلافاصله به ايران برگشتم.
وقتي به ايران آمدم ملاقاتي با رياست جديد سازمان داشتم. مي‌خواستم هر چه سريع‌تر ادامه تحقيقات خود را در مورد پارك پيگيري كنم. شنيدم «طرحي تحت عنوان طرح بهره‌وري پايدار پارك ملي گلستان» در دست اجراست. بالاخره مجريان طرح به انواع روش‌ها به پايان‌نامه من دست يافتند. هر چه تلاش كردم كارهاي خود را در مورد پارك ادامه دهم ميسر نشد. در كمال تعجب به بنده ماموريت دادند تا پيگير پروژه احداث پارك پرديسان شوم. شش ماهي مشغول پروژه پرديسان شدم ولي وقتي ديدم كه هدف سر‌گرمي بيش نيست تا شايد توجه مرا از گلستان دور كنند، عطاي سازمان را به لقايش بخشيدم و با جمله‌اي كوتاه خدمت خانم دكتر ابتكار به مناسبت فرا رسيدن نوروز نوشتم «متاسفانه در نه ماهي كه به ايران آمدم هيچ استفاده مفيدي از من در سازمان نشده است.» اين كافي بود كه قهر مديران نورسيده سازمان باعث قطع شدن پيوند سال‌ها همكاري من با سازمان محيط زيست شود.
اما تقريبا هر سال به بهانه اردوهاي دانشجويي به گلستان مي‌رفتم. در سال 1378 با دانشجويان به قزقلعه دشت رفتيم. در قزقلعه دشت دو سد احداث شده بود. با كمال تعجب شاهد بودم كه سد دره درازي شكسته و حجم بالايي از آوار و سنگ جابه‌جا شده است. سد پاييني هنوز پابرجا بود. مشاهده شكستن سد اولي نويد مي‌داد كه به زودي سد دوم هم شكسته مي‌شود. به دانشجويان گفتم در بستر خشك اين سد بنشينيد تا عكس يادگاري از شما بگيرم. شك ندارم روزي اين عكس تاريخي مي‌شود. افسوس كه اين پيش‌بيني خيلي زود درست از آب درآمد. فقط دو سال بعد در تيرماه 1380 سيل ويرانگر رخ داد و با كشتن صدها نفر از هموطنان و نابودي تنها باقيمانده جنگل‌هاي رودخانه‌اي خزري در مسير رودخانه دوغ فاجعه‌اي ملي را رقم زد. فاجعه‌اي كه علت آن شكستن دو سد و چراي بي‌رويه در منطقه دشت شاد و اطراف آن بود. اما گو اينكه در كنار تسليت‌ها و تعارفات رسمي و اشاره به ميلياردها تومان خسارت سيل، نابودكنندگان جنگل و جاده‌سازان و بهره‌وران بودجه‌هاي حوادث غيرمترقبه از آنچه كه رخ داده است بسيار خشنودند. اين دو دسته بلافاصله به جان گلستان افتادند. در بهمن 1381 كه در پارك بودم تا صبح از صداي اره موتوري خوابم نبرد. صدها گروه جنگل تراش با وسايل پيشرفته به جان پارك افتاده بودند. 15 كيلومتر جنگل‌هاي اطراف را پاكتراشي كردند و چوبش را به كارخانه نئوپان‌سازي گرگان! مي‌بردند. مي‌خواستند شر درختان را از منطقه كم كنند. همه دانشمندان و متخصصان دنيا درخت و گياه را عامل حفظ خاك و جلوگيري از سيل مي‌دانند و تئوري گردانندگان وقت استان گلستان اين بود كه درختان عامل سيلند و اين عاملان سيل را بايد به شدت مجازات و آنها را در لابه‌لاي چرخ هاي كارخانه نئوپان‌سازي چنان خرد و له كنند كه ديگر در مسير توسعه ناپايدار و مخرب سبز نشوند. حتي كليه ريشه‌ها را از خاك بيرون كشيدند تا مبادا اين درختان با سبزيشان غبار دي اكسيد كربن از كله مديران شهرنشين و بتونيزه شده بزدايند. نامه‌ها و درخواست‌هاي مكرر متخصصان كه ساخت جاده در قعر دره سيل‌خيز غلط است كارساز نبود. جاده‌سازان با كمك حجم انبوه دستگاه‌هاي مخرب خود به جان طبيعت زخمي افتادند تا جاده را ترميم كنند. باز در سال 1381 سيل ديگري آمد و همه چيز را برد. باز بخش‌هاي ديگري از مسير تخريب شد و سيل‌ها يكي پس از ديگري تكرار شد. انواع پروژه‌هاي آب‌بند و سيل‌بند و ساماندهي مسير رودخانه همه دست در دست هم دادند تا هر نهالي كه در آن حوالي سر برمي آورد در زير ده‌ها تن آهن قلتك و زنجير‌ها و بيل‌هاي لودرها، سنگ شكن و... له شود.
به‌رغم اعتراض‌ها و طومارهاي متخصصان، مخربان گلستان كارشان را ادامه دادند. گو اينكه قسم خورده‌اند به هر قيمتي دست از سر اين دره بر ندارند. حتي مصوبه هيات وزيران جهت خروج جاده از پارك كارساز نبود. اين مصوبه آنطور كه از فهواي كلام يكي از وزرا شنيدم دل‌خوش‌كنكي بيش نبود تا شايد توجه روزنامه‌نگاران و متخصصان را از آنچه در گلستان رخ مي‌دهد پرت كنند. وگرنه چگونه ممكن است دولتي خروج جاده را تصويب كند ولي بودجه‌اي برايش در نظر نگيرد و يكي دو هفته بعد بودجه ترميم همين جاده را تصويب كند. در سال‌هاي آخر دولت اصلاحات بساط جاده‌سازي گسترده در پارك پهن شد. كمپ گلزار به وزارت راه واگذار شد. پيمانكاران در آنجا ويلا‌سازي گسترده كرده‌اند. در عمق پارك و در بستر رودخانه كارخانه ساخت ديوارهاي بتني و پل‌سازي بنا شد. جاده‌اي كه بنا بود طبق مصوبه هيات وزيران فقط به عرض جاده قبلي باشد تا چندين برابر عريض و عريض‌تر شد تا در قلب بهترين پارك ملي خاورميانه اتوبان‌سازي شود.
در تعطيلات ماه پيش كه به پارك رفته بودم فقط مي‌شد عمق فاجعه را ديد. ديواره‌هاي بتني به عرض دو متر و طول 5 تا 8 متر از تونل تا تنگه گل به طول 7 تا 8 كيلومتر ساخته شده است و جاده به عرض يك اتوبان عريض شده است. 7 كيلومتر ديگر در انتظار نابودي كامل و جنگل‌تراشي گسترده است. عرض رودخانه به شدت تنگ‌تر شده و ساخت جاده به‌گونه‌اي پيش مي‌رود كه به زودي صخره‌هاي پارك تراشيده و براي هميشه از ميان برداشته مي‌شوند.
هزاران هزار درخت قطع شده و يا در حال قطع شدن هستند. ماموران سازمان محيط زيست فقط نظاره‌گر فاجعه‌اند. يكي از نگهبانان پارك مي‌گفت چندي پيش وزير راه و رئيس سازمان اينجا بودند و گفتند كارتان را ادامه دهيد. اگر مجددا سيل بيايد بقيه جنگل‌هاي اطراف به دليل تنگي مسير آب نابود خواهند شد. آنقدر منطقه تخريب و بستر و اطراف رودخانه جابه‌جا شده است كه رويش گياهان مناطق كويري در منطقه تنگ گل و تنگ راه كه قبلا از جنگل‌هاي انبوه تشكيل شده بود از بيابان‌زايي وسيع حكايت دارد. آنچه در حال حاضر توسط وزارت راه در حال انجام است خلاف آشكار قوانين است. گلستان ايران به بيابان تبديل مي‌شود. ذخيره‌گاه زيستكره و پارك ملي كه در آن طبق مقررات داخلي و بين‌المللي همه موجودات بايد در محيط طبيعي زندگي كنند و محيطي براي تفرج و آموزش و پژوهش باشد تا نسل‌هاي آينده بتوانند از ذخاير ژنتيكي آن بهره‌مند شوند به ويرانه‌اي تبديل شده است كه اگر جلوي آن گرفته نشود به زودي بايد نوشت گلستان، خواند بيابان. همه ما در مقابل تاريخ و از همه مهم‌تر در پيشگاه خداي بزرگ مسووليم كه چرا در مقابل آنچه امروز بر حق آينده فرزندانمان بر خلاف قانون اساسي رخ مي‌دهد سكوت كرده‌ايم. از دادستان كل كشور عاجزانه درخواست مي‌كنم به ياري نهال‌هاي افرايي بشتابد كه در مقابل قلتك‌ها و بيل‌هاي مكانيكي لدرهاي نابود‌كننده جنگل ايستاده‌اند و هر روز هزاران هزار از آنها قتل‌عام مي‌شوند. صداي فرياد آنها شنيده مي‌شود. آنها به كمك من و شما نياز دارند.
اگر مي‌خواهيد اسطوره نام گلستان از ادبيات ما پاك نشود و اگر مي‌خواهيد فرزندانتان به گلستان روند و بيابان نبينند بايد دست به كار شويم. من به عنوان يك معلم كوچكي كه گلستان را از 11 سالگي به معني واقعي‌اش حس كرده‌ام دست نياز به سوي همه دراز مي‌كنم. از رياست محترم جمهوري اسلامي ايران، رياست محترم سازمان حفاظت محيط زيست و به‌خصوص دادستاني كل كشور و سازمان‌هاي مردم نهاد (NGO) خواهش مي‌كنم در مقابل ظلمي كه اكنون به عنوان جاده‌سازي به جان گلستان من و شما افتاده است ايستادگي كنند. از شما عاجزانه درخواست مي‌كنم دستور توقف ادامه فعاليت‌هاي وزارت راه را در پارك ملي گلستان صادر كنيد. بگوييد بروند جاده‌اي در شمال پارك احداث كنند، هر چه مي‌خواهند بهشان بدهيد تا گلستان ايران زمين را به گورستان طبيعت تبديل نكنند. امروز قيمت نفت در بالاترين حد خود قرار دارد. احداث جاده جايگزين كار بسيار ساده‌اي است. اين سرزمين، اين خاك و اين گلستان مادر همه ماست. بگذاريد گلستان نفس بكشد.
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم وزپي جانان بروم
نذر كردم گر از اين غم به در آيم روزي
تا در ميكده شادان و غزلخوان بروم
*‌ گياه‌شناس و عضو هيات علمي دانشكده علوم دانشگاه تهران
 پنجشنبه 3 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن