واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: بي خويش ، با خدا
اِلهي اَسکََنتَنا دارَاً حَفَرتَ لَنا حُفَرَمَکرِِِها وَ عَلَّقتَنا بِاَيدِي الَمنايا في حَبايِلِِ غَدرِِِِها …
خدايا!
در خانه اي جايمان داده اي که نگاهمان به هر سو که مي دود دام بلايي در پيش خويش کنده مي بيند.
در بياباني فرويمان فرستاده اي که قاصدک چشم از همه جا پيغام سراب مي آورد.
و خارهاي خيانت، پاي خسته را در خويش مي فشرد.
خدايا!
گذرمان را از باريکه راههايي انداخته اي که دشنه هاي فريب از فراسوي خانه ها به انتظارمان نشسته است.
خدايا!
سنگهاي گناهان ما را از دهان چشمه هاي موهبت خويش کنار بزن و دلهاي ما را سيراب زلال مهر خويش گردان.
خدايا!
تيرهاي آرزو بر تخته سنگهاي ناکامي مي شکند و جويهاي باريک اميد بر زمين تفديده مي خشکد.
خدايا!
اين عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابين مي طلبد.
خدايا!
اين دنياي هرزه هر لحظه دامي تازه مي گسترد و خود را براي کسي مي آرايد.
راههاي به سوي تو را يا سدّ سکوي مقام مي نهد يا گودال زندگي مي کند يا دام ثروت مي گسترد يا به خويشمان مشغول مي دارد و يا …
مي داني که بي پرواز از اين موانع نمي توان گذشت.
خدايا!
قدرت پرواز را از تو مي طلبيم.
فَاِلَيکَ نَلتَجِيُ مِن مَکايِدِ خُدَعِها و بِکَ نَعتَصِمُ مِنَ الِاغتِرار بِزَخارِفِ زِينَتِها فَاِنََّها اَلمُهلَکَهُ طُلابِها اَلمُتلِفَهُ حُلّالِها اَلمَحشُُّوهُُ بِاالافاتِ اَلمَحشُونَهُ بِالنَّکَباتِ.
خدايا!
عشق به اين لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو اين جامه را بر تن ما بدر.
خدايا!
چه گذرگاه سختي است اين دنيا و چه تنگه صعبي! اين چه طعام آلوده ايست که مرگ خورنده را تدارک مي بيند!
اين چه آب متعفني است که جگر تشنگان را مي سوزاند! خدايا!
اين چه معشوقي است که شب را در آرزوي هلاکت عاشقان صبح مي کند!
خدايا!
سلامتمان، در گذر از اين تنگنا به دست قدرت توست.
بر فراز اين پرتگاه مهلک دست اميد مان به ريسمان عطف تو آويخته است.
اِلهي فَزَهِّدنا فيما وَ سَلِّمنا مِنها بِتَوفيقِکَ و عِصَمِکَ وَ انزَع عَنَّا جَلابيبَ مُخالِفََتِک و نَوِّل امورَنا بِِحُسنِ کِفايَتکَ وَ اَو فَرَ مَز يدَنا مِن سَعَهِ رَحمَتِکَ …
خدايا!
ريشه هاي اين علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهاي اين وابستگي را در زواياي قلب ما بسوزان.
خدايا!
عشق به اين لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو اين جامه را بر تن ما بدر.
خدايا!
اين عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابين مي طلبد.
خدايا!
حکومت کشور جان با توست! به غير وامگذار.
خدايا! باغباني اين باغ را به کس مسپار که اگر جز شيره مهر تو در آوندهاي اين باغ بدود برگها به پژمردگي خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر اين باغ ببارد پرچمهاي باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسيم لطف تو به اين بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد.
وَ اَجمِل صَلاتِنا مِن فَيضِ مَواهِبِکَ وَ اغرِس فِي اَفئِدَتِنا اَشجارَ مَحَبََّتِکَ اَتمِم لَنا اَنوارَ مَعرِفَتکَ وَ اَذقنا حَلاوهَ عَفوِکَ و َلَذَّهَ مَعرِفتکَ وَ اَقرِر اَعينِنا يَومَ لِقائکَ بِرويتکَ و اَخرِج حُبَّ الدُنيا مِن قُلوبِنا کما فَعلتَ بِالصالحينَ مِن صَفوَتِکَ و الابرارَ مِن خاصَّتِکَ بِرَحمَتِکَ يا اَرحَمَ الرَّاحِمِينَ و يا اَکرَم َالَاکرَمينَ
خدايا!
سنگهاي گناهان ما را از دهان چشمه هاي موهبت خويش کنار بزن و دلهاي ما را سيراب زلال مهر خويش گردان.
معبودم!
در کرت قلبهاي ما به جاي هرزه گياهان هوس نهال محبت خويش را بنشان.
خدايا!
آفت علاقه به دنيا بر گندمزار ايمان ما زده است، دريابمان!
آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزيدگانت را دريافتي، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خويش را.
با دستهاي گرم محبت اي پذيراترين آغوش باز ماندگان!
اي رئوف ترين مهربانان و کريم ترين مهرورزان!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]