محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853257732
فمينيسم اسلامي نداريم
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: فمينيسم اسلامي نداريم
انديشهاجتماعي- محمدرضا ارشاد :
«فمينيسم اسلامي» اصطلاحي نوپديد در كشورهاي اسلامي و از جمله ايران است كه شايد عمر آن در ايران به كمتر از 2 دهه برسد.
طرفداران اين نحله بر اين باورند كه ميتوان در چارچوب ارزشهاي ديني (اسلامي) به اجراي برابري و عدالت جنسي ميان زن و مرد پرداخت. با اين حال، ترديدي نيست كه «فمينيسم اسلامي» مثل هر اصطلاح ديگري كه پسوند اسلامي را يدك ميكشد، درصدد برقراري آشتي ميان مباني فمينيسم غربي و ارزشهاي ديني است.
به همين دليل برخي از صاحبنظران معتقدند كه اصولا اسلام با ايسمهاي غربي از جمله فمينيسم سازگاري ندارد و از آن گذشته مسئله برابري و عدالت جنسي امري نيست كه از خلال متون اسلامي قابل تشخيص نباشد. قرآن تمام انسانها را فارغ از قوميت و جنسيت مورد خطاب قرار داده و براي مرد و زن مراتب برابري را در رسيدن به كمال در نظر گرفته است.
مطلب حاضر گفتوگويي است با حجتالاسلام محمدرضا زيبايي، رئيس «دفتر مطالعات و تحقيقات زنان» حوزه علميه قم درباره گفتمان فمينيسم اسلامي. او با نگاهي منتقدانه به اين گفتمان مينگرد و معتقد است كه اصلاً چنين مفهومي با مباني اسلام همساز نيست.
* امروزه در جهان اسلام و از جمله ايران، گروهي از اصطلاح «فمينيسم اسلامي» براي طرح مطالبات حقوقي، اجتماعي و معرفتشناختي زنان مسلمان بر پايه خوانشهاي زنانه از متون و معارف اسلامي بهره ميبرند. ارزيابي شما از اين گفتمان (فمينيسم اسلامي) چيست و آيا ميتوان براي چنين مفهومي وجهي در حوزه مطالعات اسلامي معاصر و بهخصوص متون ديني در نظر گرفت؟
در پاسخ به پرسش شما، مقدمتا، عرض كنم كه در اينجا بايد تفكيكي بين دفاع از حقوق زنان و فمينيسم صورت دهيم، البته متاسفانه فمينيستها گاهي وقتها با غفلت و گاهي وقتها با رندي از اين تفكيك شانه خالي كردهاند. به هر صورت، دفاع از حقوق زنان و فميميسم، دو بحث متمايزند، به اين معنا كه ميتوان مدافع حقوق زنان بود ولي فمينيسم نبود. از جمله اشتباهاتي كه فمينيستها مرتكب ميشوند اين است كه براي خود تاريخ ميسازند و هر آنچه را كه مربوط به جريانات تاريخي دفاع از حقوق زنان است، به عنوان تاريخ فمينيسم ميآورند، حال آنكه فمينيسم، الگوي خاصي از دفاع از حقوق زنان است كه ميكوشد با نقد وضعيت موجود و اثبات فرودستي زنان، به سمت برابري نقشها و حقوق حركت كند.
از اينرو ما معتقديم كه جريان دفاع از حقوق زنان ضرورتا به معناي التزام به فمينيسم نيست. ممكن است ما به موازات دفاع از حقوق زنان قايل به تفاوت نقشها و تفاوت حقوق هم باشيم.
به اين معنا كه معتقد باشيم كه تفاوت نقشها و حقوق تنها راهي است كه ميتوان برپايه آن جايگاه زن و مرد را به وضعيت ارزشمندي ارتقا داد اما اينكه چيزي به نام فمينيست اسلامي داريم يا نه، بسته به اين است كه فمينيسم اسلامي را چگونه معنا كنيم؟ معناي صحيح فمينيسم اسلامي اين است كه گفته شود قرائت فمينيستي از متون اسلامي ارائه شود؛ يعني فمينيسم اسلامي بازخواني فمينيستي متون اسلامي است. اين برداشت بر اين باور است كه ما تاكنون نگرش هاي مردسالار از متون (اسلامي) داشتهايم و از اين پس بايد براساس مباني مدرن كه برابري مرد و زن، فردگرايي، نسبيتگرايي و آزادي در مفهوم غربي آن، متون ديني را بازخواني كنيم. اين تفسير واقعي از فمينيسم اسلامي است.
به اين دليل واقعي كه معتقديم فمينيسم اسلامي با اسلام سازگاري ندارد. به بيان بهتر، نميتوان قرائت فمينيستي از اسلام را پذيرفت. مثل اين است كه شخصي بگويد، من قرائت شاعرانه از دين دارم. تنها آنچه براي ما حجيت دارد، قرائتي است كه مبناي عقلاني و شرعي داشته باشد. اما مفهوم ديگري از فمينيسم اسلامي ميتوان ابداع كرد و گفت كه آيا ميتوان براساس الگوي ديني از حقوق زنان دفاع كرد؟ كه به نظر ميرسد، ميتوان اين را داشت؛ يعني ميتوان يك الگوي اسلامي از حقوق زنان ارائه داد. اما اين تفسير، تفسير صحيح فمينيسم اسلامي نيست، تفسير دفاع از حقوق زنان با ادبيات اسلامي است.
* شما در يكي ازنوشتههايتان، اشاره كردهايد كه يكي از جنبههاي مثبتي كه «فمينيسم» براي ما داشته، طرح پرسشها و چالشهايي در برابر معارف و متون ديني ما بوده است، به اين معنا كه ما با توجه به اين پرسشها، به بازخواني آنها پرداختيم. آيا در اين بازخوانيها، برداشتهاي جديدي از متون رخ نموده است؟
در كتاب «فمينيسم و دانشهاي بشري» عنوان كردهام كه بايد ميان پيامدهاي مثبت فمينيسم و پيامدهاي مثبت طرح ديدگاههاي فمينيستي تمايز قائل شد. از اينرو معتقديم كه فمينيسم در مجموع دستاوردهاي مثبتي براي زنان نداشته اما باز هم براين نظريم كه طرح ديدگاههاي فمينيستي ما را با پرسشهاي جديدي مواجه كرده و سبب شده تا با بازخواني مجدد متون، به پاسخهاي دقيقتر و متناسب با فضاي امروز جامعه برسيم. در اين بازخواني، همانطور كه ممكن است به پاسخهاي پيچيده، دقيق و علميتري دست يابيم، ممكن است زمينهاي براي تصحيح برخي ديدگاههاي گذشته نيز فراهم آيد.
* آيا اين به معناي آن است كه قرائت و فهم زنانه از متون ديني ممكن است؟
اسلوب فهم واحد است اما ميتوان به فهمهاي جديدتري رسيد.
* به بيان دقيقتر؛ آيا ميتوان از فقه زنانه، تفسير زنانه و... سخن گفت؟
اين بحث در حوزه مباحث معرفتشناسانه است. پرسش بنيادين آن است كه آيا برداشت زن و مرد از واقعيت يكسان است؟ اگر برداشت زن و مرد از واقعيت يكسان نباشد، آيا تفاوت اين دو برداشت، در نقص و كمال است يا در دو برداشت متفاوتي هستند كه كاملا از هم جدايند.
* يا ميتوانند مكمل هم باشند.
همينطور است؛ به هر حال، از نگاه ديني، گرچه معتقديم كه ممكن است نگاههاي مردانه در فهم (دين) تاثير داشته باشند اما براين باوريم كه ميتوان با اسلوبهاي علمي مواردي را كه تحت تاثير زنانگي و مردانگي قرار گرفتهاند، مشخص كرد. با اين حال، اينكه زن و مرد به گونهاي تفاوت در فهم داشته باشند كه نتوان با هيچ مقياسي خطاهاي جنسيتي آنها در فهم را كشف كرد، قابل تاييد نيست.
نتيجه آنكه همت تمامي مفسران و فقها- چه زن و چه مرد- بر آن است كه برداشتي مطابق با واقع از متن داشته باشند و اگر به شكل ناخودآگاه يا خودآگاه خطايي دربرداشت پديد آمد، با مكانيزمهاي خطاياب (از جمله منطق) آن را رديابي و شناسايي كنند.
* به هر صورت، آيا ميتوان با توجه به معيار منطقي ياد شده، متون اسلامي را به شيوهاي زنانه، يعني برپايه خواستها، علايق و احساسات زنانه بازخواني كرد؟
اين ادعا يعني بازخواني با توجه به نيتي كه از آن ياد كردم. اشكالي ندارد ولي آن چيزي كه فمينيستها ميگويند اين است كه ما بايد با ذهنيت زنانه متون را بازخواني كنيم. حال آن چيزي كه ما برآن اصرار داريم اين است كه جنسيت در فرايند فهم دخالت نداشته باشد.
* در بخش ديگري از سخنانتان بر برابري زن و مرد براساس تفاوتهاي ميان آن دو اشاره كرديد، ميتوانيد توضيح دهيد كه تفاوت جنسيتي چگونه ميتواند مبناي برابري قرار گيرد؟
آنچه ما به صورت مستقيم و فمينيسم به صورت ديگري به آن اذعان داريم، برابري زن و مرد در انسانيت است و اينكه هر دو در ارزشمندي برابرند. به معناي ديگر؛ هر دو ميتوانند تا آخرين قلههاي كمال را طي كنند. با اين حال، تفاوتهايي ميان اين دو جنس برقرار است كه نميتوان از آنها گذشت. آنها عبارتند از:
تفاوتهاي تكويني. اين دسته از تفاوتها فقط در محدوده جسم نيست بلكه حوزه وسيعتري شامل روان، احساس و رفتار را نيز شامل ميشود.
فمينيستهاي موج دوم اصرار داشتند كه بگويند تفاوت زن و مرد تنها جسماني است و تفاوتهاي رواني صرفا منشا محيطي دارند و منشا تكويني ندارند.
* اما برخي از فمينيستهاي موج سوم از جمله نوع فرانسوي آنها مثل ايري گاري، هلن سيزو و ژوليا كريستيوا بر عنصر تفاوت طبيعت شناختي ميان زن و مرد تاكيد دارند.
بله! براي مثال اين دسته معتقدند كه روحيه سازشكاري و حمايت و مراقبت در زنان جزو ويژگيهاي تكويني است. ما در ادبيات ديني، علاوه بر اينكه معتقديم اين تفاوها وجود دارند اما بر اين نظر نيستيم كه اين تفاوتها منشا تحقير يكي از دو جنس است. در واقع، اين تفاوتها سند كاراييهاي ويژهاي است؛ يعني طبيعت هدفمند، زن و مرد را براي حركت در دو مدار متفاوت ساخته است.
از سوي ديگر كه از جمله نقاط اختلاف با فمينيست هاست ما بر اين نظريم كه زن و مرد دو موجود مكمل هم هستند؛ يعني تفاوتهاي تكويني آنها به گونهاي است كه آنها را تكميلكننده يكديگر قرار ميدهد. به بيان ديگر زن و مرد در همزيستي به امتيازاتي دست مييابند كه مسير كمالشان را تقويت ميكند. در مقابل، ديدگاه فمينيستهاي راديكال وجود دارد كه قائل به تضاد بين زن و مرد هستند.
محور ديگري كه ما را از فمينيستها متمايز ميكند، تفاوتهاي ارزشي است؛ يعني ما براين باوريم كه علاوه بر اين ارزشهاي مشترك انساني، ارزشهاي جنسيتي نيز وجود دارند. تفاوتهاي ارزشي به اين معناست كه برخي امور براي زنان پسنديدهتر و برعكس، برخي از امور براي مردان ارزشمندتر و پسنديدهترند. به عنوان مثال در برخي روايات داريم كه ويژگي منفي مردان ويژگي مثبت زنان است، مثلا براي مرد شجاعت صفت پسنديدهاي است؛ اما زن بايد قدري احتياط داشته باشد، به ويژه در حوزههايي كه مربوط به آسيبپذيري جنسي است. بحث مهم ديگري كه راه ما را از راه فمينيستها جدا ميكند، نقشهاي جنسيتي است. اين از مهمترين نقاط افتراق ديدگاه فمينيستي با ديدگاه اسلامي است.
آموزههاي ديني ما را به تفاوت نقشها دعوت ميكنند، در حالي كه آموزههاي فمينيستي برتشابه نقشها تاكيد دارند. مثلا در حوزه روابط خانوادگي، رياست خانواده و نان آوري برعهده مردان است. حتي در برخي روايات آخر زماني گفته شده كه از ويژگيهاي آخر زمان اين است كه زنان هزينههاي خانواده را تامين كنند. اين حديث و روايات مشابه ديگر بر تفكيك نقشها تاكيد دارند. در مقابل فمينيستها اصرار دارند كه نقشهاي كليشهاي و جنسيتي بايد شكسته شوند.تفاوت ديگري كه ما با فمينيستها داريم و شايد بتوان گفت مهمترين نقطه افتراق بين ماست، وجود تفاوتهاي حقوقي ميان زن و مرد است.
در انديشه ديني به دليل تفاوتهاي تكويني و تفاوت در انتظارات و مسئوليتها، حقوق متفاوتي به زن و مرد اعطا شده است. مثلا به دليل اينكه مرد نقش نانآوري در خانواده دارد، سيستم حمايتي از اين نقش به صورت افزايش سهم ارث و افزايش سهم در ديه پيشبيني شده است، در حالي كه فمينيستها معتقدند كه به هيچ وجه نبايد تفاوتهاي حقوقي بين زن و مرد وجود داشته باشد.
* امروزه بر اثر تحولات اجتماعي كه بيشتر وجهي جهاني دارند، مطالبات زنان افزايش يافته و به نظر ميرسد كه به نوعي خواستههايي براي آنها مطرح شده كه پيشتر در متون ديني پيشبيني نشده بودند. مثلا امروزه زنان در چارچوب خانواده خواهان استقلال اقتصادي هستند. آيا اين مطالبات سبب نميشود تا ما به بازخواني متون ديني روي آوريم. به بيان ديگر، چگونه ميتوان اين مطالبات را با آموزههاي خاص ديني مطابقت داد؟ اصلاً آيا چنين كاري امكانپذير است؟
در رابطه با تحولات اجتماعي از چند زاويه ميتوان بحث كرد؛ اول اينكه در كليت ميپذيريم كه اسلام تحولات را نفي نميكند؛ يعني ميپذيرد كه جوامع نبايد ايستا باشند و نيز ذهن بشري قابليت پويش دارد؛ اما اين بحث به آن معنا نيست كه اسلام هر تحولي را تأييد ميكند. از مجموع روايات آخرزماني كه دلالت بر فراگيري فساد در روي زمين دارند، اين نكته به دست ميآيد كه تحولات اجتماعي بر مبناي غلطي مديريت ميشوند.
در زمانهاي كه نظام سرمايهداري حاكميت خود را بر تمامي ابعاد زندگاني فردي و اجتماعي انسان ميگستراند و از اين رهگذر مفاهيم جديدي را وارد زندگي آنها ميكند و معادلات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را متحول ميسازد، ما نميتوانيم به عنوان يك مسلمان اين تحولات را امضا كنيم.
براي مثال، امروزه نظام مصرفگرايي خانوادهها را به مصرف هرچه بيشتر تشويق ميكند و اين نظام مصرفي ميطلبد كه تمام اعضاي خانواده در فرآيند آن شركت جويند. اين شركت باعث كاهش كارآمدي خانواده ميشود. طبعاً اسلام اين تحول را امضا نميكند. اسلام معتقد است كه الگويي از رفتار اقتصادي را بايد پذيرفت كه نتيجهاش اضطرار به خروج زن از خانه براي نانآوري نباشد.
خوب است در اينجا از فرصت استفاده كنم و بگويم كه طبق آمارها در سال 1384 خانوادههاي ايراني 48 هزار ميليارد تومان بدهكارتر شده بودند. اين حرص به مصرف از يك سو و سيستم خريد اقساطي از سوي ديگر، فشارهايي را بر خانواده تحميل ميكند كه زنان را به بازار كار ميكشاند. بنابراين اين اضطرار، اضطراري است كه ساختارهاي فرهنگي بر ما تحميل كردهاند لذا بايد اين ساختارها را تغيير دهيم.
* اين بيان شما تلويحاً به اين نكته اشاره دارد كه اگر بخواهيم به سمت جريانات فمينيستي كشيده نشويم، بايد ساختارهاي فرهنگي و مديريتي جامعه را متحول كنيم؛ اما يك اشكال اين است كه...
بايد الگوي مشاركت اجتماعي ما خانوادهمحور باشد و نظام آموزشي ما تفاوتهاي زن و مرد را به رسميت بشناسد و بهطور يكسان به آنها آموزش ندهد. نتيجه اين ميشود كه ارزشهاي مختلفي براي زن و مرد ترسيم ميشود و زنان به جاي آنكه به سمت رفتارها و مناصب مردانه جذب شوند، به سمت ايفاي نقشهاي زنانه جذب خواهند شد و به جاي آنكه حضور در عرصههاي اشتغال به عنوان يك ارزش زنانه مطرح شود، حضور در عرصههاي فرهنگي براي زنان به عنوان يك اصل و ارزش مطرح ميشود.
بهطور خلاصه، نظام سرمايهداري، ارزشهاي مردانه را براي زنان ارزشمند كرده تا حرص به مصرف و حرص به اشتغال و حرص به دسترسي به مناصب مردانه را براي آنها مطرح سازد و در كل نتيجه آن ميشود كه عزتمندي زن به چيزهايي تفسير ميشود كه با خانوادهمحوري منافات دارد. بديهي است كه دين، اين تحولات را در فرهنگ جامعه نميپذيرد؛ گرچه معتقديم كه در تمامي اعصار، برخي از زنان اضطرار به حضور در عرصههاي اشتغال درآمدزا خواهند داشت.
* پرسشم را به نحو ديگري مطرح ميكنم؛ امروزه در جوامع مختلف و از جمله ايران، زنان خواهان تعريف جديدي از هويت خود، جداي از تعريفهايي كه ديگران (مردان) از آن دادهاند، هستند. مقوله و مولفههاي زيادي در اين هويت نوين زنانه ميگنجد؛ از ابعاد زيبايي شناختي و معرفتشناختي گرفته تا ابعاد سياسي و اجتماعي و زباني. آيا بايد از اين احراز هويتها چشم پوشيد و تنها بر مسائل پيشين تأكيد داشت؟
اين حرف را بهدرستي مانوئل كاستلز در جلد دوم كتاب «عصر اطلاعات» با عنوان هويت مطرح ميكند. او در آنجا اشاره ميكند كه تحولاتي كه 4 دهه گذشته در وضعيت زنان و خانواده به وجود آمده است؛ يعني بالا رفتن آمار طلاق، بههمريختن ساختار خانواده، پديده تكزيستي (زن و مرد)، بالا رفتن سن ازدواج، تشكيل جديدي از همزيستي خانوادگي و ... نتيجه تحولات هويتي است. هويت - يعني تصويري كه هر زن از خودش دارد - در طول چند دهه تغيير كرده است.
ما در بيانيهاي كه امسال نوشتهايم، محور بحث را بر اين قرار دادهايم كه تحولات هويتي تحت تأثير آموزشهاي رسمي و غيررسمي به وجود ميآيد؛ به اين معنا كه با وجود آنكه ميپذيريم زن و مرد هر دو نيازمند به تحصيلاند اما معتقديم كه نظام آموزشي ما داراي مختصاتي است كه اين مختصات، هويت زنانه و هويت مردانه را به گونهاي تغيير ميدهد كه زن و مرد را از طبيعت واقعي خود دور ميكند و مطالبات غيرصحيح را براي آنها متصور ميشود. براي مثال، وقتي در نظام آموزشي بر برابري زن و مرد در نقشها و فرصتها و حتي هويت تأكيد ميكنيم، كمكم مفهوم برابري به معناي تشابه در ذهن زنان ما ارزشمند تلقي ميشود و هنگامي كه اين مفهوم را به عنوان قدر متقن ذهني خود پذيرفتند، به پديدههاي مختلف كه مينگرند، پرسشهاي متناسب با آن (مفهوم) به ذهنشان خطور ميكند؛ به اين معنا كه وقتي ميبينند ارث زن و مرد نابرابر است، چون برابري ارزش شده، نسبت به اين آموزه ديني اشكال وارد ميكنند. در مجموع اينكه ما خود به دست خودمان تحولات را به گونهاي مديريت كردهايم كه منجر به مطالبات جديدي در ميان زنان شده است. اين مطالبات با آن چيزي كه اسلام انتظار دارد، همخوان نيست.
برخي از مدارس و آموزشگاههاي ما امروزه محمل توزيع مفاهيم ليبراليستي هستند و اين مفاهيماند كه آنها را به سمت ارزشهاي متغاير با جهتگيريهاي ديني ميكشاند. البته در جمهوري اسلامي، در طراحي الگوي آموزش و پرورش ديني، مراتب عاليه تحصيل براي زنان درنظر گرفته شده است، اما با جهتگيري منطبق با آموزههاي ديني.
* بيانات شما قدري مبهم است؛ به اين معنا كه هنوز دقيقاً پاسخ پرسشم را نگرفتهام. از سويي مطابق ديدگاه شما، ما بايد به آموزههايي كه هيچگونه تحول و پويايي در آنها راه ندارد، معتقد شويم؛ حال آنكه افرادي چون مرحوم مطهري، مثلاً در بحث حجاب از نگاههاي رايج زمانهاش فاصله بسيار گرفت. اين نشان ميدهد كه ما بايد معادلات تحولات جديد را به نحوي در برداشتهاي خودمان از متون (ديني) دخالت دهيم؛ امري كه البته خواهناخواه رخ ميدهد؛ از جمله چالشها و مطالبات نوپديد زنانه موجود در سطح جامعهمان را.
در اينجا به دو نكته اشاره ميكنم؛ اول اينكه تحولات اجتماعي امروز را بايد پذيرفت؛ يعني ذهن بشر امروزي ذهن 1400 سال پيش و مناسبات اجتماعي كنوني، مناسبات پيشين نيستند اما معتقديم كه اسلام ديني جاودانه است و آموزههاي آن براي هدايت بشر تا روز قيامت وضع شدهاند و مربوط به زمان و مكان خاصي هم نيستند. اگر متون ديني را بازخواني كنيم، متوجه دو دسته از نقشهاي جنسيتي در آنها ميشويم:
برخي از اين نقشها زمانمند هستند. به عنوان مثال اگر آرد كردن گندم جزو وظايف خانگي زنان در صدر اسلام بوده، هيچ اصراري در متون شرعي در حفظ اين نقش نميبينيم؛ اما دسته دومي از نقشها هم هستند كه آموزههاي ديني اصرار بر حفظ آنها دارند و معتقدند كه تحولات اجتماعي نبايد به تحول در اين موقعيتها و نقشها منجر شود؛ مثل موقعيت مادري براي زن و اصرار بر ارزشمندي آن براي زنان، يا موقعيت نانآوري و مديريت مرد كه بر آن تأكيد شده است.
تغيير در ايفاي هريك از اين نقشها به مصلحت جامعه نيست. بنابراين اگر ميبينيم كه در تحولات اجتماعي، مادري به عنوان يك نقش اجتماعي كه بايد عليالسويه بين زن و مرد توزيع شود، مطرح ميشود، مورد تأييد اسلام نيست، يا اينكه امروزه برابري زن و مرد در حوزه سرپرستي خانواده مطرح ميشود، مورد تأييد اسلام نيست؛ گرچه اسلام راهكارهايي را براي استفاده از ظرفيتهاي زنان در ارتقاي جايگاه خانواده پيشبيني كرده است، به عنوان مثال پيامبر اكرم(ص) فرمودند: مرد مومن (در اينكه چه غذايي خورده شود) به خواستههاي خانوادهاش تن ميدهد؛ اما منافق خانوادهاش را مجبور به همراهي با خودش ميكند. در آموزههاي اسلامي، سيستم مشاوره پيشبيني شده كه ضامن كارآمدي مديريت است و نقطه امتياز سرپرستي صحيح از استبداد است. بيترديد، اين الگو در ساختار خانواده با الگوي ليبرالي كه ساختار افقي خانواده را پيشنهاد ميدهد، متفاوت است.
نكته دوم اينكه دين در مقام اجرا غير از دين در مقام فهم است. به عنوان مثال تمام فقها حجاب را از ضروريات اسلام ميدانند؛ اما اين به آن معنا نيست كه در هر جامعهاي و تحت هر شرايطي بر اجراي حكم حجاب به يك گونه اصراربورزيم. اجراي احكام دين منوط به وجود ظرفيتهاي خاص و وجود قدرت براي عملكرد است. بنابراين اينكه در شرايط امروز با اين مطالبات و تحولات اجتماعي چه بايد كرد، واقعيت اين است كه گرچه بخشي از واقعيتهاي موجود همسو با ارزشهاي اسلامي نيست، در كوتاهمدت ناچاريم به دليل عدم وجود ظرفيتهاي لازم، با آن كنار بياييم.
تاريخ درج: 2 مرداد 1387 ساعت 08:38 تاريخ تاييد: 2 مرداد 1387 ساعت 09:34 تاريخ به روز رساني: 2 مرداد 1387 ساعت 09:33
چهارشنبه 2 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]
-
گوناگون
پربازدیدترینها