واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: به سوي كابل
رزاق مامون: در نخستين روزهاي اشغال شهر كابل به وسيله طالبان در پنجم ميزان 1375 پيكر دكتر نجيب الله و برادرش شاپور احمدزي در چهارراهي آريانا به دار آويخته شد.درباره مرگ وي حدس و گمان هاي زيادي وجود داشت اما اكنون با انتشار كتاب رزاق مامون اسنادي در اين مورد به نشر رسيده كه مي تواند پاسخ مستندي
به اين مساله باشد. ھھھ ژنرال هلال مي گويد من براي مسعود گفتم كه دولت در حال سقوط است چه بايد كرد؟ مسعود گفت: طرح (پلان) پنج فقره اي ملل متحد را اگر بگذارند تنظيم شود تا رسيدن زمان انتخابات به چيزهاي زيادي دست خواهيم يافت. من در صورت اجراي اين پلان نيز به كابل نخواهم رفت. پلان ملل متحد با مشاركت عناصر كهنه گراي رژيم هاي گذشته كار ساده اي نيست. من به كابل نخواهم رفت تا زماني كه براي انتخابات آزاد آينده آمادگي نگرفته باشم. من پرسيدم: اگر حكمتيار در حمله به كابل و برهم زدن پلان ملل متحد پيش دستي كند، چه خواهيد كرد؟ مسعود با قاطعيت جواب داد: بدون هيچ درنگي جنگ را آغاز مي كنيم، من سوال كردم: چرا در اين صورت جنگ يگانه گزينه شماست؟ مسعودگفت: مارش پاكستان براي اشغال افغانستان آغاز شدني است... پاكستان افغانستان را زير پا مي كند، - به سوي كابل همزمان با اين رويدادها، شوراي نظار با استفاده از توانمندي ها و نفوذ خود و همچنان با به كارگيري مجموعه عناصر نظامي و سياسي دولتي كه به هواداري از مسعود فعاليت داشتند، توانسته بود دسته هاي رزمي شوراي نظار را در پايگاه هوايي بگرام جا به جا كند. در نواحي «كوهستان» و اطراف آن، افراد مسلح حزب اسلامي حكمتيار فعال بودند. مارشال فهيم مي گويد در آستانه حركت به سوي كابل نماينده گلبدين حكمتيار به نام «ادريس» به پنجشير آمد و متن توافقنامه ميان حكمتيار و استاد رباني درخصوص اجراي عمليات مشترك مجاهدين بر ضد دولت را براي احمدشاه مسعود تحويل داد. احمدشاه مسعود به من گفت: از اين فرصت بايد استفاده كرد... با ادريس حركت كن فهيم خان، اين ماموريت دشواري بود. من به نوبه خود از ادريس سوال كردم آيا وي قادر است تا من و گروهي از محافظان مرا از مناطق تحت كنترل حزب اسلامي، با مصونيت انتقال دهد. ادريس موافقت كرد. شب از دهانه دره به سوي گلبهار گذشتيم و يك چند در «شركت نساجي گلبهار» توقف كرديم. ادريس نماينده حزب اسلامي در مورد اينكه ما قبلاً دسته جات مسلح خود را در نواحي بگرام و شهر چاريكار به طور سري جابه جا كرده بوديم، اطلاعي نداشت. پس از آن به ناحيه «رباط» در مسير خط جاده كابل چاريكار آمديم و با صوفي شريف فرمانده جمعيت اسلامي به قرارگاه فرمانده الماس آمديم اما موسي خان يكي از فرماندهان الماس خان از عبور ما به سوي كابل جلوگيري كرد و پرسيد: شما با چه هدفي به سوي منطقه «خلازايي» مي رويد؟ به پنجشير مخابره كردم كه ما از سوي افراد حزب اسلامي محاصره شده ايم. به احمدشاه مسعود يادآور شدم ممكن است افراد حزب، دستگاه مخابره «جگوار» را از ما بگيرند. فرمانده موسي آدم بدزباني بود و پيوسته فحش مي گفت و تقريباً به دور ما مي چرخيد. ما در يك اتاق زنداني شديم. در آن روزها فرماندهان حزب اسلامي طارق خان، سنگر، استاد فريد و الماس خان درصدد آن بودند مناطق شان را به طور كامل به نيروهاي حزب اسلامي تحويل دهند و از تلاش ما براي رخنه به سوي كابل به سختي مانع مي شدند. فرمانده الماس هر چند از وضع ما آگاه بود، از ديدار با ما طفره مي رفت و سعي مي كرد با ما رويارو نشود. صبح ناگاه مردي از راه رسيد و خبر داد: شوراي نظار پروان را گرفت، مجلس به هم خورد و تمامي افراد مسلحي كه تا آن لحظه در قرارگاه حزب اسلامي گرد آمده بودند با سرعت به سوي جاده عمومي در حركت شدند... يكي از آنان گفت: ما بايد بگرام را بگيريم، ما را به حال خود گذاشتند و ما هم در تلاش افتاديم تا خود را از خطر كشتن و اسارت نجات دهيم. جنگ در منطقه «تتمدره» جريان داشت. وقتي به سوي منطقه سنجد دره حركت كرديم، شماري از افراد مسلح داراي لباس هاي دراز و مخابره هاي كوچك در دست از منطقه عبور مي كردند. ما اونيفورم هاي نظامي نوع پلنگي بر تن داشتيم. وقتي چشم شان به سوي ما افتاد يكي از آنان گفت: ما با شما كاري نداريم... امروز روز فتح است... در ناحيه خلازايي با احمدشاه مسعود از طريق مخابره جگوار صحبت كردم. فرمانده مسعود با تعجب در مخابره صدا زد: زنده هستيد؟ وي گفت: كاري كنيد تا ولسوالي (شهرك) قره باغ با سرعت اشغال شود. در منطقه «نوپله» در مسير جاده چاريكار- كابل از وضع خطرناكي عبور كرديم. حكمتيار به كريم قره باغي دستور داده بود كه فهيم (فرستاده مسعود) را فوري دستگير كنيد... در غير اين صورت كابل را مي گيرند. ولي ما خود را در منطقه حسين كوت در نزديكي كابل در ميان تاكستان ها و باغ ها پنهان كرديم و مدت نه روز در آنجا مخفي مانديم. ما و حزب اسلامي پيوسته افراد خود را به داخل شهر كابل نفوذ مي داديم. من بدون كسب هدايت از مقام فرماندهي مركزي در پنجشير سعي داشتم واحدهاي مسلح را در اطراف كابل مستقر كنم. در اين حال موفق شديم تا برخي واحدهاي جنگي شوراي نظار را به داخل كابل جابه جا كنيم. نبي عظيمي فرمانده كل حفاظت از كابل به احمد شاه مسعود مخابره كرده بود كه فهيم قصد دارد تا نظم كابل را برهم بزند. احمدشاه مسعود در مخابره صدا زد: اطلاعاتي رسيده است كه حزب اسلامي در كابل دست به كودتا مي زند... ابتكار را در دست بگيريد، اما من قبلاً قطعات اصلي را در گوشه و كنار شهر كابل مستقر كرده بودم.
چهارشنبه 2 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 602]