تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820773339




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منشور تجديد اهل هنر (جامع)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: همه اولياي خدا در عصر خويش و در ميان معاصران خويش غريب بوده اند و واي بر ما اگر اين ولي خدا نيز در ميان ما غريب باشد. و مگر نيست؟ آيا ما به راستي دريافته ايم كه او كيست و چه مي گويد؟ آيا ما به راستي سر به فرمان او سپرده ايم و ديگر (خودي) درميان نمانده است ؟ ما را با فلك زدگان راهي طريق هوي و هوس كاري نيست. آنان اين كشتي طوفان زده اقيانوس بلا را جزيره غفلتي انگاشته اند، امن و امان، جاودانه و بي تاريخ. مگر اين سفينه خاكي در دل اين آسمان لا يتناهي كه محضر خداست به ناكجا آبادي بي خدا رسيده است؟ مگر باد شرطه مرگ بر خاسته است و ديگر كسي نمي ميرد؟ روي سخن ما با آنان است كه هنوز محفل انس را رها نكرده اند، آنان كه هنوز دغدغه مرگ و معاد دارند و در انتظار موعودند. واي بر ما اگر اين ولي خدا نيز در ميان ما غريب باشد.... و مگر نيست؟ مگر نه اينكه ما در انتظار بوديم، در انتظار طالوتي كه در اين عصر حاكميت سفلگان علم ستيز بردارد با جالوت، در انتظار پير فرزانه اي كه در اين عصر جاهليت ثاني، از باطن اين ظلمات راهي به چشمه حيات بيابد؟ او آمده است، آن كه مردانگي طالوت را با فرزانگي خضر جمع دارد. اما آيا ما را آن اطاعت و شجاعت هست كه در كار او صبر ورزيم و در برابر امرش عصيان نكنيم، هر چند با عقل ما سازگار نباشد؟ آيا آنچه ميان ما ون او مي گذرد مصداق اين سخن خضر با موسي نيست فرمود: "انك ان تستطيع معي صبرا و كيف تصبر علي ما لم تحط به خبرا؟ (کهف/ 67.68)" ما نيز در مقام حرف همچون موسي خواهيم گفت: " ستجدني ان شاء الله صابرآ و لا اعطي لك امرآ، و اما در مقام عمل چه خواهيم كرد؟ (کهف/69)"
چه كرده ايم؟
امام را با هنرمندان سخني بود كه شنبه نهم مهر ماه شصت و هفت در روزنامه ها به چاپ رسيد و مگر نه اينكه ما آن پيام را به فراموش خانه هاي سهل انگآري و غفلت خويش انداختيم و ديگر از آن جز اشاراتي پراكنده، اين سوي و آن سوي، در ميان نيامد؟
اصل سخن ايشان در آن پيام، ميثاقي بود كه ميان (هنر) و (مبارزه) بسته بودند و چه بسا در ميان غير مومنين كساني انديشيدند كه (اين سخن از سر نا آشنايي با ماهيت هنر بر آمده است. اگر نه، هنر كه آزاد است و در خدمت سياست در نمي آيد!)
و ما نيز كه سر باختگان آستان ولايت هستيم و از شان گران اين عبد صالح خدا در تاريخ باخبريم، نه آن كرديم که شايسته كلام حضرت ايشان است. تسليم روزمرگي ها و دلمردگي ها، نشستيم و دم بر نياورديم و گذشت. و هر چند اكنون آمده ايم تا عذر تقصير بخواهيم، اما از حق نا گذشته، بايد بگوييم كه اين ولي خدا نيز در ميان معاصران خويش غريب است... و اگر چه مي كوشد كه به مصداق "انا معاشر الانبيا امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم،" كلام خويش را تا مرتبه عقل ما پايين بياورد، اما با اين همه، سخنش غريبانه و مظلومانه در بازار تيتر درشت روزنامه ها و مجله ها مي ماند و به عمل در نمي آيد. چه بسا كساني هم باشند كه جلوه فروشي هاي نفس خويش را به حساب پيام امام بگذراند و به خيال خام، مردم را بفريبند.
به هر تقدير، بايد كه سر باختگان آستان ولايت از اين همه بي اعتنايي و غفلت و ناسپاسي عذر تقصير بخواهند، تا خداوند دريغ نكند آن نعمتي را كه بعد از قرن ها به آدميزاد روي كره زمين عنايت فرموده است.
وجود مقدس حضرت امام مصداق اتم نعيم است كه در اين آيه مباركه كه "لتسئلن يومئذ عن نعيم.( تکاثر/8)" مبادا كه غفلت كنيم و از عهده شكر بر نياييم...كه بر ما نيز همان خواهد رفت كه بر بني اسرائيل رفت.
خداوند اين عبد صالح خويش را به اين عصر بخشيده است تا يك بار ديگر آدم در وجود او با حق تجديد ميثاق كند و تاريخ فردا عرصه اين تجديد ميثاق باشد. كلام امام منشور اين تجديد عهد است، مسطوره اي كه تقدير آينده اين عصر در آن منطوي است. هنر و هنرمندان را نيز شايسته آن است كه قدر نعمت باز شناسند و طريق توبه خويش را از اين مسطوره مبارك بيابند.
در منظر پيام حضرت امام به مناسبت تجليل از هنرمندان متعهد، آنچه كه بيش از همه در چشم مي نشيند، ميثاقي است مبارك كه حضرت ايشان ميان (هنر) و (مبارزه) بر قرار ساخته اند، تا آنجا كه فرموده اند:
تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهانخواران... را بياموزد.(امام خميني / صحيفه نور)
و لكن آيا اين ميثاق به (نفي آزادي هنرمند) نمي انجامد و او را ناگزير از (قبول سفارش) نمي كند؟ آيا ايشان معتقد ند كه هنر ذاتاً و ماهيتاً عين تعهد سياسي و تبليغي است؟ و يا نه، تنها در اين مقطع خاص از سير تاريخي انقلاب اسلامي است كه حضرت ايشان اين وظيفه را به مثابه يك تكليف براي هنرمندان متعهد قائل شده اند؟ و اگر نه هنر ذاتاً (مبارزه جو) نيست، آيا اين تكليف، هنر را به امري منافي ذات خويش ملتزم نمي سازد؟
و البته پيش از جواب گفتن به پرسشها، بايد عرض كنيم كه طرح پرسش، نه در مقام شك و عصيان، كه در مقام تشريح فرمايش لازم الاتباع ايشان است و اگر نه، ما را چه ميرسد كه بال در بال روح القدس بيفكنيم؟ امام را كه مي دانيم، مظهر كمال غايي انساني است و بر آن معرج كه او رسيده، قلب به سر چشمه حكمت الهي اتصال دارد. پس كلام او عين حكمت است و نقص، هر چه هست، از ماست، درماندگان زمين گيري كه سخن را جز از طريق چون و چراهاي عقلاني در نمي يابند. و اصلا گيريم كه ذاتاً ميان (هنر) و (تعهد) نيز پيوندي نبود كه هست باز هم حكم، حكم ايشان بود و ما هنر را در مقدم كلام حضرت ايشان قرباني مي كرديم و كار را به اهلش وامي گذاشتيم... اما هنر عين تعهد و مبارزه است و اين مقاله بيش تر در جهت تبيين اين مدعا تحرير شده است.
تعبيرات حضرت امام و تصريحات مكرر ايشان بر تعهد هنر در برابر مبارزه با دشمنان اسلام، بسا بيش تر از آن داراي صراحت است كه بتواند مورد تاويل قرار گيرد. هنر در منظر امام ذاتاً و ماهيتاً امانتدار مبارزه با دشمنان دين است... و ديگر چه جاي ترديد، آنجا كه ايشان فرموده اند:
هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد، و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد.
...و در اين عبارت، اگر چه از يك سوي هنر را به وصف (زيبايي) و (پاكي) ستوده اند، اما از سوي ديگر، بر خلاف مشهورات و مقبولات رايج در مجامع هنري، زيبايي و پاكي را اموري دانسته اند كه اصلاً به اعتبار تعهد و امانتداري وجود پيدا مي کند. معناي اين سخن اين است که اگر هندي مبارزه جو نباشد لاجرم زيبا و پاك هم نيست. مگر ميان (مبارزه) و (زيبايي و صفا) چه نسبتي موجود است كه امام اينچنين فرموده اند؟
تكليف هنرمندان نيز بالصراحه در انتهاي پيام معين شده است:
هنرمندان ما تنها زماني ميتوانند كوله بار مسئوليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير تنها و تنها در چارچوب مكتبشان به حيات جاويدان رسيده اند.
جلو دار اين طريق نيز كه به سوي استقلال و تحقق حقيقت كلمه (لا اله الا الله) مي رود، شهدايي هستند كه سرخي خونشان بر افق طلوع نشسته است و (مدعيان هنر بي درد) را رسوا نموده است. پس هنر در منظر ايشان عين دردمندي است و همين دردمندي است كه روح زيبايي و صفا را در هنر ميدمد.
"انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا.(احزاب/72)"
آيه مباركه (امانت) انسان را امانتدار حق مي داند و اگر مدعيان اعتقاد دارند كه بايد هنرمندان را از آن لحاظ كه با هنر سرو كار دارند از اين امانتداري مستثنا دانست، بايد بر اين دعوي برهاني اقامه كنند . لفظ (انسان) در آيه مباركه كلي است و استثنا نمي پذيرد و مگر نه اينكه هنرمند نيز پيش از آنكه هنرمند باشد انسان است؟ و نه تنها هنرمندان، كه علما و فلاسفه را نيز نمي توان از اين امانتداري مستثنا كرد. وظيفه انسان رسيدن به مراتب كمال انساني است و اين وظيفه اي است فراتر از آن كه اين انسان هنرمند باشد يا سياستمدار، عالم باشد يا فيلسوف، مهندس باشد يا طبيب...
جهاد بابي از ابواب بهشت است ، و تقوا نيز. اما آيا هنر نيز مستقل از دين، بابي است كه انسان را به بهشت مي رساند؟ علم چطور؟...تعالي انسان به سوي حق يك راه وصول و عروج بيش تر ندارد و آن هم دين است كه معناي حقيقي خويش را در ولايت مي جويد. روح بشر براي وصول به مراتب متعالي كرامت انساني بايد كه در (عمل) ، از پستي ها و كثافات و تعلقات تنزه پيدا كند و اين حكمي است كلي كه هنرمندان، فلاسفه، مهندسان و اطبا و سياستمداران را نيز شامل مي شود. مگر نه اينكه هنرمند وراي هنر خويش لاجرم انسان است؟ و مگر نه اينكه وجود انسان عين تعهد و امانتداري است؟
نظر و عمل انسان در اصل و منشا يكي هستند و فعل انسان و كلام او عين اعتقادات اوست، مگر آنکه او را مجبور اراده اي ديگر و يا مقهور موجباتي فرض كنيم كه مقتضاي حيات اوست. نمي خواهيم ميان (صدور بالاراده) و (صدور بلااراده) تفاوتي نگذاريم و يا اثر عادات و ملكات را از آن حيث كه حجاب ميان نيت و عمل واقع مي شوند انكار كنيم، و لكن در تفكر مرسوم معمول است كه عمل انسان را محكوم موجباتي مي دانند كه از جانب تاريخ، جغرافيا، طبيعت و يا جامعه بر او حمل مي شود. في المثل، در جست و جوي منشا و معناي اشعار حافظ (قدس سره) روي به تاريخ مي آورند و جغرافيا احوال مردم زمان او... و مع الاسف، تاريخ را نيز با همان معلومات سخيفي تفسير مي كنند كه در اين عصر مرسوم و رايج است، حال آنكه حافظ (قدس سره) مقيم مقام ولايت است و اينان از موجبيت ها در گذشته اند و نه تنها محكوم موجبات تاريخي و جغرافيايي و طبيعي و اجتماعي عصر خويش نيستند، بلكه اصلاً تاريخ معناي حقيقي و صيرورت خويش را در وجود آنان پيدا مي كند. غايت كمالي انسان در آن است كه از موجبيت ها و تعلقات درگذرد و مصداق معناي (خليفه الله) واقع شود. خليفه الله محكوم تاريخ نيست كه هيچ، خود باذن الله منشا تحولات عظيم تاريخي است. به راستي اگر آيندگان در جست و جوي منشا نظريات حضرت امام خميني به افكار رايج اين روزگار مراجعه كنند چه خواهند يافت؟ وقتي ايشان خود منشا و مصدر عظيم ترين تحولاتي هستند که در تاريخ اين روزگار رخ مي دهند، ديگر چگونه مي توان اعتقادات ايشان را تابع و محكوم فرهنگ امروز و معتقدات مرسوم دانست؟
انسان در آنكه به دنيا بيايد و يا نيايد مخيّر نيست و چون پاي به دنيا مي گذارد، حيات او ملازم با جاذبه ها، دافعه ها و نيازهايي است كه خواسته يا ناخواسته بر وجود او تحميل شده اند. چه كند با طبيعت حيوانيش و آن غرايز لجام گسيخته اي كه او را به سوي لذت جويي، جلوه فروشي و تسلط بر ديگران مي كشاند؟ چه كند با موجبات و مقتضيات آن جامعه و خانواده اي كه ناخواسته پاي در آن نهاده است؟ چه كند با مقتضيات زمان؟ چه كند با تاريخ و آن صيورت محتومش، روز و شب و ماه و سالش، و همه آن اقتضائات ناخواسته اي كه همراه آن است؟... وجود انسان از آن حيث كه لاجرم طبيعي، اجتماعي، تاريخي و يا جغرافيايي است، ملازم است با تعلقاتي متناسب با نيازهاي حياتي اش.
انسان في حد ذاته نيز ضعيف و حريص و عجول و هلوع و ولوع و كفور و كنود و ظلوم و جهول است، اما همچنان كه اين نقايص ذاتي نمي تواند محملي براي گريز از تعهد و امانتداري باشد، موجبات حياتي بشر نيز نمي تواند بهانه اين فرار قرار بگيرد، چرا كه انسان در اصل خلفت خويش مختار است و اين اختيار فراتر از همه موجبيت هايي است كه ملازم با حيات ناخواسته اوست. آن (چه كنم) ها نيز في نفسه بر همين اختيار دلالت دارند.
مي پرسند:(كدام اختيار، آنجا كه هر چند هست كشش گناه است و كوشش نفس اماره و آن همه اميال و اشواق ملازم با بدن حيواني، كدام اختيار، آنجا كه اصلاً غفلت ملازم لا ينكف حيات دنيايي است؟ كدام اختيار آنجا كه گناه، سهل الوصول و شيرين است و حق، صعب و تلخ؟)
جواب را بايد در فطرت بجوييم و آن پيمان ازلي كه "اَلَستُ بِربّكم؟ قالوا بلي.(اعراف/172)" كه اگر از آن سوي، مختصات طبيعي، اجتماعي، تاريخي و جغرافيايي، اقتضائات و موجباتي ناخواسته دارد، لكن از اين سوي ، نفس در عمق فطرت خويش بدان ميثاق ازلي متعهد است و فجور و تقوا را به الهام فطري از يكديگر باز مي شناسد و جاذبه اي نيرومند او را از درون به سوي حق مي كشاند، به سوي عبادت و تحميد و تقديس.
آري، اين هست كه انسان در اصل خلقت خويش بر حق شهادت مي دهد و آن كه مي خواهد خلاف تعهد باطني خويش عمل كند، بايد كه اين شهادت فطري را انكار كند و سرزنش هاي نفس لوامه را ناشنيده انگارد.
پس انسان مختار است و (موجبيت) ها را نبايد با (جبر و اجبار) اشتباه كرد و اگر اين اختيار وجود نداشت، تعهد و مسئو ليت و امانتداري و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ معنايي نداشت. آن عهد ازلي ميثاق فطرت است و اين امانت را نيز انسان با همان ميثاق بر گرده گرفته است. هنرمندان نيز از آن لحاظ كه انسان هستند، عهده دار اين بار امانتند و نمي توانند آن را بر زمين بگذارند، چه بخواهند و چه نخواهند. انسان مختار است، اما در قبول يا رد اين اختيار مختار نيست، مجبور است كه مختار باشد و با اين اختيار، امانتداري و تعهد نيز همراه است و بر اين اساس، هيچ داعيه اي از هيچ كس بر انكار تعهد پذيرفته نيست.
براي آنان كه ميان مبارزه و جنگ و جهاد و حقيقت اسلام نيز نسبتي حقيقي نمي بينند بايد عرض كنم كه همين ميثاق فطري است كه باز هم انسان را در برابر جهاد اكبر و اصغر متعهد مي دارد. انسان در مبارزه ميان حق و باطل به كمال مي رسد، چه در درون خويش كه جهاد اكبر باشد و چه در بيرون از خود كه جهاد اصغر... و هنرمندان نيز از آن لحاظ كه انسانند بايد در كشاكش اين مبارزه به كمال هنري خويش دست يابند.جنگ ممكن است كه باشد يا نباشد، اما مبارزه تمامي ندارد. تحقق اسلام در جهان و بر قرآري عدالت در گرو مبارزه حق و باطل است. جهاد حافظ بقاي ساير اصول و فروغ دين است و آنان كه اين معني را نمي پذيرند، يا بايد بشر را در اين فلاكتي كه بدان گرفتار آمده است رها كنند و بگذارند تا ظلم و جور و كفر و شرك و فساد بنيان حيات معنوي او را از ريشه براندازد و يا وضع كنوني بشر را مودّي به عدل و صلح و صفا بدانند و منتظر باشند تا استمرار همين وضع به استقرار عدالت و صلح حقيقي بر سطح كره زمين منتهي شود.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن