واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: كتاب انديشه - بازگشت به پاكستان
كتاب انديشه - بازگشت به پاكستان
بينظير بوتو / ترجمه: آرش عزيزي:تجربه استعمار به وضوح تاثيري عظيم بر روحيه مسلمانان داشته است. استعمارگري، استثمار منابع و سركوب سياسي بر رفتار مسلمانان نسبت به غرب و خودشان تاثير گذاشته است. كسي شك ندارد كه كارنامه غرب در بيشتر كشورهاي مسلمان، كارنامه زيبايي نيست. اما كاري كه خارجيها در گذشته انجام دادند براي توضيح كيفيت زندگي مسلمانان امروز كافي نيست. همه با عجله و به راحتي خارجيها و استعمارگران را محكوم ميكنند اما هيچ كس در درون جهان اسلام حاضر نيست به خود نگاه كند و ببيند خود كجاي راه را اشتباه رفته است.
راحت نيست، اما بههرحال براي گفتمان روشنفكرانه واقعي ضروري است، كه نشان دهيم غرور ملي در جهان اسلام به ندرت حاصل توليد اقتصادي، ابتكار فني يا خلاقيت فكري است. انگار اين عوامل بخشي از گذشته ايران و مغول (منظور مغولهاي هند است كه شاهاني ايرانيتبار بودهاند-م) و عثماني بودهاند و نه حال اسلام. حالا ميبينيم كه غرور مسلمانان هميشه با عوامل منفي و افكاري همچون «نابود كردن دشمن» و «حفاظت از كشور در مقابل تجاوز غرب» شناخته ميشود. چنين گفتمان زهرآلودي صحنه را براي نبرد تمدنها بين اسلام و غرب آماده ميكند، درست مثل ارتش غرب و سياستهاي سياسي. اين در ضمن افيوني براي مسلمانان است تا همچنان از دست دشمنان خارجي عصباني باشند اما توجهي به دلايل دروني زوال فكري و اقتصادي نكنند. واقعيت و صداقت فكري لازم ميدارد كه هر دو روي سكه را ببينيم.
برجهاي دوقلوي سوزان به استعاره دوگانهاي بدل شدند: هم نماد جدل درون اسلام حول ارزشهاي سياسي و اجتماعي دموكراسي و تجدد هستند و هم نماد خطر احتمالي نبردي فاجعهآميز بين غرب و اسلام. و در هر دوي اين نبردهاي حماسي، وطن من، پاكستان، كانون آشتي و فاجعه (شايد هم نقطه صفر) بوده است. (نقطه صفر در زبان انگليسي به معناي كانون و محور است و در ضمن به محل انفجار برجهاي دوقلو نيز گفته ميشود – م)
در آن روز سرنوشتساز اكتبر 2007 كمتر كسي از همسفرانم در پرواز دوبي به كراچي ميدانست كه در كيف خود دستنوشته اين كتاب را دارم كه به بحرانهاي دوگانه جهان اسلام ميپردازد – بحرانهاي دروني و بيروني. چند ساعت بعد از رسيدنم به پاكستان، در اتفاقي نمادين بعضي صفحات اين كتاب طعمه حريق شدند و خون و گوشت بيگناهاني بر آنها نشست كه با بمبهاي تروريستي نابودگر به هوا پرتاب ميشدند. خونريزياي كه با جشن و سرور بازگشت من همراه بود. استعارهاي ترسناك از بحران پيش روي ما و نياز به رنسانس روشنگرانه هم درون اسلام و هم بين اسلام و بقيه جهان.
وقتي در سال 1986 پس از دو سال زندگي در خارج به پاكستان بازگشتم، جمعيت عظيمي كه به يك ميليون ميرسيد در لاهور، پايتخت پنجاب، پرجمعيتترين استان پاكستان، به استقبالم آمد. عظمت جمعيت نشان از حمايت حزب مردم پاكستان ميداد كه در مقابل ديكتاتوري نظامي ژنرال ضياء الحق قد علم كرده بود. حضور عظيم مردم از تمام گوشهها و بخشهاي جامعه پاكستان – شهري و روستايي، تودههاي فقير و تجار طبقه متوسط، دانشگاهيان، رهبران جامعه مدني، دانشجويان – در پاكستان و در سراسر جهان نشان از قدرت نيروهاي دموكراسي در مقابل ديكتاتوري وحشيانهاي بود كه نزديك به يك دهه كشور مرا مملو از هراس كرده بود. 21 سال بعد كه از دوبي به كراچي ميآمدم، ميدانستم كه ميزان استقبال از من در سال 2007 با سال 1986 مقايسه خواهد شد. ميدانستم كه اطرافيان ژنرال پرويز مشرف بيقرارند تا بگويند استقبالي نه چندان گرم از بازگشت من، نشان از مشروعيت حكومت استبدادي آنها است. در 18 اكتبر كه از هواپيما پياده شدم، نميدانستم منتظر چه باشم.
چيزي كه در آن روز ديدم از دورترين روياها و انتظاراتم هم فراتر بود. حتي در آن دولت استبدادي، ميليونها نفر از سراسر كشور آمده بودند تا از من استقبال كنند و بازگشت دموكراسي را هلهله كشند. به واقع نفسگير بود و تلويزيون پاكستان و بيبيسي و سيانان در سراسر جهان آن را به طور زنده پوشش دادند. تمام دنيا نظارهگر بود، آنان شاهد تولد دوباره مردم بودند.
تا وقتي فرودگاه را به مقصد كراچي ترك نكرده بودم، عظمت استقبال هنوز برايم روشن نشده بود. ما به علت عظمت غيرمنتظره جمعيت در خود فرودگاه خيلي از برنامه عقب بوديم و وقتي از استارگيت گذشتيم و از فرودگاه بيرون آمديم، خورشيد داشت غروب ميكرد. به بزرگراه شار فيصل نگاه كردم و ديدم مردم كرور كرور دو طرف جاده را گرفتهاند و در گروههاي 10 و 12 نفري تا جايي را كه چشم كار ميكند پر كردهاند. از همان آغاز جمعيت، داوطلباني كه «جاننثار بينظير» ناميده ميشدند دور ماشين را گرفتند و با زنجير كردن دستهايشان، سپري انساني براي حفاظت از من با بدن خود ساختند. امنيت جمعيت مسئله بسيار مهمي براي ما بود و يكي از مهمترين اولويتهاي همسرم هنگام برنامهريزي بازگشت من به پاكستان. آصف ماشين ضدگلوله سفارش داده بود و قرار بود به بندر كراچي برسد اما دولت درخواست ما را رد كرده بود. آصف وسايلي سفارش داده بود تا از ماشينهاي ما در برابر بمبهاي جادهاي محافظت كند اما بهمان گفتند كه دولت اجازه وارداتش را نميدهد. در عوض قول دادند كه خود دولت اين خدمات را ارائه ميدهد. از تجربيات در عراق و بخشهايي از پاكستان ميدانستيم كه اين وسايل مرگبار اغلب با يك حركت از تلفن همراه منفجر ميشوند و اينگونه عاملان حمله ميتوانند از فاصلهاي دور، بمب را منفجر كنند و خود درون جمعيت گم شوند. شوهرم توانست براي حفاظت از امنيت من كاميون كفي زرهي بلندي درست كند كه من را چهار متر بالاي زمين نگاه ميداشت تا جمعيت بتوانند حتي از فواصل دور مرا ببينند. دور بالاي كاميون، جايي كه من ايستاده بودم، سپر آكريلي ضدگلوله و نفوذناپذير يك متر و نيمي كشيده بودند كه ميگفتند حتي گلوله مرگبارترين تكتيراندازها را هم سد ميكند. درون ماشين را طوري عايقبندي كرده بودند كه حتي از حمله و بمب مستقيم هم سالم بيرون بيايد. حال و هواي جمعيت، شاد و سرخوش بود. اين به واقع راهپيمايي دموكراسي بود، راهي بود براي رقم خيره كننده سه ميليون شهروند پاكستان ـ از جمله تعداد عظيم زنان و كودكان ـ كه بيرون بيايند و حمايتشان از حزب مردم را اعلام كنند. حضور آنها در ضمن نماد حمايتشان از روند دموكراتيك و مخالفت علنيشان با نيروهاي ديكتاتوري بود. موسيقي از همهجا به گوش ميرسيد و سرودهاي سنتي 30 سال كارزارهاي حزب مردم را با آخرين موسيقيهاي راك پاكستاني در هم آميخته بودند.
آنچه خوانديد بخشي از آخرين كتاب بينظير بوتو، سياستمدار فقيد پاكستاني با عنوان «آشتي: اسلام، دموكراسي و غرب» است كه در روزهاي زوج هفته در صفحه كتاب انديشه كارگزاران منتشر ميشود.
چهارشنبه 2 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]