تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816463378




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر امروز در گفتگو با محمدكاظم كاظمي‌ تفنن ادبي به نام شعر پست مدرن‌


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: شعر امروز در گفتگو با محمدكاظم كاظمي‌ تفنن ادبي به نام شعر پست مدرن‌
جام جم آنلاين: همه آنهايي كه شعر فارسي را در سال‌هاي اخير دنبال كرده‌اند، با جريان قدرتمند شعر شاعران مهاجر افغانستاني در ايران آشنايند؛ جرياني كه در ايجاد پيوندهاي تازه ميان شاعران پارسي زبان ايراني و افغانستاني تاثير درخشاني داشت.


محمدكاظم كاظمي يكي از نام آورترين شاعران اين جريان است كه نه تنها در عرصه سرودن، كه در حوزه‌هاي پژوهش و تاليف در ايجاد ارتباط فرهنگي مستحكم‌تر ميان فرزندان زبان و تمدن پارسي نقشي بارز ايفا كرده است.

او سال گذشته منتخبي از ديوان بيدل منتشر كرد كه حاصل دو دهه انس و همدمي دائم با شعر اين شاعر بزرگ پارسي زبان است و در آن بخشي از دشواري‌ها و اشتباهات در خوانش شعر بيدل برطرف شده است. كاظمي همچنين در حال نوشتن كتاب نقدي بر شعر شاعران جوان است كه در اين گفتگو به اين كتاب هم اشاره شده است.

در پايان گفتگو بحث بر سر بيت‌هايي از بيدل و ظرفيت‌هاي شعري او براي بيان بخشي از ناگفته‌هاي زندگي اجتماعي به زبان شعر پيش آمد و به كاظمي پيشنهاد كردم در اين خصوص كتابي منتخب جمع‌آوري كند كه او هم از اين پيشنهاد استقبال كرد. فكر مي‌كنم موضوع كتاب بعدي اين شاعر افغانستاني را خيلي زود لو داده‌ام!

از كتاب نقد شعر جوان كه در حال نگارش آن هستيد بگوييد.

اصل قضيه تاليف كتاب شعر جوان به ملاقات سال گذشته شاعران با رهبر معظم انقلاب برمي‌گردد كه در آنجا ايشان بر اين كه شعر جوان نقد بيشتري شود تاكيد كردند. برهمين اساس مجله شعر ويژه‌نامه‌اي براي نقد شعرجوان منتشركرد كه من هم در آن شماره نقدي نوشتم.

پس از آن تصميم بر آن گرفته شد كه در هر شماره بخشي به يكي از شاعران جوان اختصاص داده شود و آثارشان توسط چند نفر نقد شود و يكي از كساني كه به طور ثابت براي شاعران جوان نقد مي‌نوشتند من بودم و پس از چند شماره دوستان به اين فكر افتادند كه خوب است اين نقد‌ها به صورت كتاب منتشر شود و به ديدار سالانه با رهبر معظم انقلاب برسد.

بر همين اساس آقاي محدثي و آقاي مودب 20 شاعر جوان در مقطع زير 30 سال از شهرستان‌هاي گوناگون انتخاب مي‌كنند و آثارشان در اختيار من قرار مي‌گيرد تا نقدي بر آثارشان بنويسم و در كنار اين نقد تعدادي از شعرهاي شاعر نيز مي‌آيد تا خواننده بتواند قضاوت درستي درباره شعرهاي آن شاعر داشته باشد. نقد حدود 15 نفر را تا حالا نوشته‌ام.

شما طي اين سال‌ها شعر شاعران جوان را به صورت آموزش، نقد مستقيم و نوشتن كتاب‌هاي آموزشي دنبال كرده‌ايد. اگر بخواهيد دوره‌هاي مختلف شعر جوان را با هم مقايسه كنيد، به چه نتايجي مي‌رسيد؟

نمي‌توان داوري مطلق كرد و گفت جريان شعر جوان در همه جهات رو به پيشرفت مطلق بوده است يا رو به ضعف. از برخي جوانب شعرها كيفيت بهتري پيدا كرده و از برخي جوانب ضعف‌هايي در اين حوزه وجود دارد.

در مجموع فكر مي‌كنم شاعران اوائل دهه 70 در شعرشان هدفمندتر و با انگيزه‌تر بودند. از نيمه دهه 70 ارتباط من با شاعران جوان قطع شد و تصور من اين بود كه اين جريان رو به افت باشد و با توجه به برخي جريان‌ها از جمله غزل‌هايي با گرايش‌هاي افراطي و عاشقانه سرايي‌هاي سطحي من فكر مي‌كردم شعرجوان به همين طرف سير مي‌كند ولي با شعرهايي كه بتازگي خواندم، فكر مي‌كنم بايد در ديدگاهم تجديدنظر كنم. در برخي از شعرها توانمندي‌هاي خاصي از نظر فني و در شعر گروهي جهت‌مندي خاصي از لحاظ محتوايي وجود دارد.

منتها طبيعي است كه خداوند هميشه همه چيز را به يك نفر نمي‌دهد. از اين رو احساس مي‌شود اين توانمندي‌ها بين شاعران تقسيم شده است؛ يعني برخي از لحاظ صوري و برخي از نظر محتوايي توانمندي‌هايي دارند.

اين‌كه مي‌گوييد هدفمند يعني چه؟

يعني شاعر بر اساس احساس نياز باطني شعر مي‌سرايد. اگر شعر عاشقانه يا اجتماعي يا مذهبي مي‌گويد، اينها ابزاري براي بيان احساسات اوست. در برابر شعر براي شاعري ابزار تفنن است و طبع آزمايي. شاعر تعهدي در برابر شعر ندارد. اين‌كه مي‌گويم تعهد به معني ايدئولوژيك آن نيست، تعهد در عاشقانه سرايي، توصيف طبيعت حتي تعهد در بي‌تعهدي!

به نظر مي‌رسد برخي دوستان شاعر ما شعر را با هدف تفنن دنبال مي‌كنند و مي‌خواهند همه نوع گرايش را پيش ببرند. در دوران پيشين اين هدفمندي بيشتر بود، اما امروز در رعايت نكات بلاغي، رعايت برخي هنرمندي‌ها و ظرافت‌هاي بياني، شاعران سال‌هاي اخير موفق‌ترند و برخي تكنيك‌ها و هنرمندي‌هايي كه در دوران قبل كم بود، در شعر شاعران اين دوره خودش را نشان مي‌دهد.

شايد اين به مدد تربيت مستمري باشد كه آنها در جلسات مختلف در سراسر كشور پيدا كرده‌اند. از دهه 70 به بعد جلسات نقد شعر در كشور رواج يافت. در دوره‌هاي قبل، نقدي اگر هم بود برخاسته از فضا و ديدگاه سنتي بود؛ اما از اوائل دهه 70 با رواج يافتن اين جلسات، شعر هم تكان خورد.

در همين خراسان بعد از اين‌كه شاعران سبزوار توسط شاعراني چون آقاي شنوايي جلسات نقد برگزار كردند شعر اين خطه در ابتداي دهه 70 رشد روشني پيدا كرد و شاعراني چون جواد جعفري و حسن دلبري پيدا شدند و پس از آن شاعران نيشابور توسط شاعراني مثل آقاي عباس كرخي جلساتي را پايه‌گذاري كردند و شعر اين خطه هم رشد چشمگيري پيدا كرد به گونه‌اي كه شعر سنتي دهه 60 اين شهر با شعر دهه 70 به صورت چشمگيري تفاوت كرد.

درباره نسل اخير شعر جوان به جز برخي تك چهره‌ها انتقادي كه مطرح است اتكاي بيش از حد به جريان‌ها و ايجاد شعري بي‌شناسنامه و بي‌وطن است. وقتي يك جريان شعري در كشور ايجاد مي‌شود، ناگهان همه شاعران جوان در شش گوشه كشور به ضرورت پست‌مدرنيسم در هنر يا نقش زبان در هنر پي مي‌برند و حاصل اين ناگهان پي بردن‌ها، شعرهايي شبيه هم با تكنيك‌هايي تكراري مي‌شود. آيا با اين نظر موافقيد؟

اگر ما تك‌چهره‌ها را در نظر بگيريم، ويژگي‌هاي سبكي خاصي دارند؛ اما اگر دامنه وسيع‌تري را در نظر بگيريم، حس مي‌كنيم برخي تكنيك‌ها و هنرمندي‌هاي خاص ناگهان در شعر عده زيادي شيوع پيدا مي‌كند و جالب اين است كه خيلي از اينها وجه و ضرورت هنري قدرتمندي هم ندارد.

وقتي نقدهاي 10 شاعر جوان به بعد را مي‌نوشتم، اين قضيه برايم ملموس‌تر شد و حس مي‌كردم نقدكردن اين شعر‌ها هم به دليل تكراري شدن تكنيك‌ها سخت‌تر شده است.

حتي در محدوده 20 نفر هم مي‌بينيم كه اين قضيه مشهود است و به نظر من اين هيچ خوب نيست؛ بخصوص درباره بعضي تكنيك‌هاي خاص.

مي‌توانيد بخشي از اين تكنيك‌ها را مثال بزنيد؟

مثلا قطع كردن ناگهاني و گاه بيجاي مصراع و پيوستن مصراع به مصراع بعدي يا قطع كردن مصرع در وسط كلمه به‌گونه‌اي كه از كلمه‌اي مثل سر بريده، سر را در يك مصراع نگه مي‌دارند و بريده را به مصراع بعد مي‌برند. درشعر قديم به تفنن اين كارها بوده است مثلا سوزني سمرقندي مي‌گويد: شادمان باد مجلس مستو/ في دولت حميددين و جو/ هري آن سطر در جواهر ال/ فاظ او اهل دين و دانش و دو/لت تفاخركند...

ولي اينها تفنن بوده است نه اين‌كه ببينيم ناگهان ده‌ها شاعر به صورتي غليظ‌تر اين كار را تكرار كنند. تفنني كه مي‌توانست سبب آرايش يك شعر در يك جاي خاص شود نه تنها باعث زيباتر شدن شعر نمي‌شود بلكه باعث مي‌شود ذهن مخاطب را مغشوش كند.

آن چيزي كه يكي از شاعران معاصر به طنز گفته بود: رفيق مهربان من ابوالقا/سمش در مصرع اول نشد جا ! ضرورت هنرمندانه‌اي دارد اما در شعر خيلي از شاعران جوان اين قطع شدن مخل لذت بردن از شعر است.

خيلي از جاها نوآوري‌ها در شعر شاعران جوان به جاي نوآوري به مضحكه تبديل مي‌شود.

اين حرف درستي است و حتي در خيلي جاها شاعر براي اين‌كه تمايز شديد خود را در همه ابعاد شعر نشان دهد، بي‌دليل نقطه و ويرگول و سه نقطه مي‌گذارد و به همين هم قناعت نمي‌كند و كلماتي مثل حتما و فعلا و تماما را به جاي تنوين با نون مي‌نويسد و فكر مي‌كند تمايز هنوز به حد كافي نرسيده است.

شايد يك دليل اين كارها اين باشد كه ما در سال‌هاي قبل اين مقدار شاعر قابل قبول در اين سطح نداشتيم. يعني در هر شهر و استاني دو سه چهره‌اي بودند كه شناخته شده بودند و در محافل ادبي و جشنواره‌ها آنها را مي‌شناختند و شاعران توانا تك چهره و تك خال بودند.

در مشهد در دوره اول عليرضا سپاهي لائين و دو سه نفر از شاعران جوان بودند و بعد كسان ديگري مانند عباس چشامي، جواد جعفري، انسيه موسويان و حسن دلبري آمدند اما يك نسل بعد از آنها اين تعداد خيلي وسيع شد و امكان تمايز و برجسته شدن سخت شد و مانند اين است كه در جمعي انبوه از آدم‌ها اين كه كسي ديده شود يا به اين دليل است كه او براستي خيلي بلند قامت است يا خودش را قدبلند نشان مي‌دهد.

خيلي‌ها معتقدند شاعران ما در بسياري موارد بيماري نوآوري دارند و مي‌خواهند خود را به عنوان پديدآورنده برخي اتفاقات و ابداعات ثبت كنند. اين بيماري نوآوري از كجا مي‌آيد؟

اين بيماري وقتي تشديد مي‌شود و به صورت يك عارضه در مي‌آيد كه ميل به تمايز به صورت طبيعي ارضا نمي‌شود. شاعر يك نسل قبل كه مي‌خواست وجاهتي در محافل پيدا كند، راه برايش خيلي بسته نبود چون جمع شاعران جواني كه به موقعيت برجسته‌اي رسيده بودند اندك بود و شعرهاي آنها بزودي به مطبوعات راه مي‌يافت و آثارشان بر سر دست مي‌رفت و به نوعي احساس شهرت‌طلبي كه در همه انسان‌ها هست و بايد هم كمابيش باشد بدرستي ارضا نمي‌شود.

امكان مطرح كردن خود كه در حال حاضر راحت‌تر شده است و همه اين شاعران جوان وبلاگ دارند و نيازي به‌ منت كشيدن از مطبوعات ندارند كه كارهايشان را چاپ كنند!

بله، ولي به همان نسبت مخاطب زياد نشده و اين مساله كمي خطرناك‌تر شده است. در دوره قبل اگر شاعري امكان مطرح شدن نمي‌يافت، مي‌گفت رسانه‌ها به شعر ما اقبال نشان نمي‌دهند، اما حالا كه شاعر وبلاگ دارد و نوشته‌هايش در همه جاي جهان قابليت خوانده شدن دارد، مخاطب چنداني ندارد زيرا مخاطب شعر به نسبت شاعر زياد نشده و مخاطبي هم كه هست بين همه شاعران تقسيم مي‌شود.

بعضي وبلاگ‌هاي دوستان به خاطر همين ترفندها به محبوب‌ترين وبلاگ‌هاي فارسي تبديل مي‌شود و شايد به همين علت شاعر در پي آن است كه با اين ترفندها مخاطب جذب كند.

اين مخاطبان، چقدر مخاطب كيفي شعر هستند؟

از پيام‌هايي كه مي‌گذارند، معلوم است كه مخاطب كيفي چنداني نيستند.

به نظر شما در اين ميان مجموعه عوامل پررنگ‌تر است، زيرا هميشه شاعران به بخشي كه به خودشان مربوط بوده پرداخته‌اند و از زاويه ديد مخاطبان موضوع را بررسي نكرده‌اند. شايد بخشي از مشكل هم به شاعران برگردد كه نتوانسته‌اند به طور صحيح با جامعه‌شان ارتباط برقرار كنند؟

نوعي بي‌انگيزگي هم در خود شاعر مشاهده مي‌شود. وقتي شاعر هدفمند نيست، مخاطبي هم كه انتظار برآورده شدن آن هدف را از شاعر دارد وقتي اين انتظار را برآورده شده نمي‌بيند از شعر دلزده مي‌شود. خود من شعر بسياري از دوستان شاعر را كه مي‌خوانم آخرش به اين مي‌رسم كه: خوب كه چي؟

به فرض اين شعر زيبا و روان باشد و صورت شعر زيبا و محكم باشد، اما در پايان شعر چيزي ندارد كه به ديگران بدهد.

حالا يك مساله ديگر هم هست. مثلا اگر شما به كنگره ميلاد آفتاب اصفهان برويد، مي‌بينيد در يك سالن بزرگ مخاطبان ساعت‌ها پاي شعر مي‌نشينند و براي شعر يا حتي يك بيت خوب ابراز احساسات مي‌كنند. يعني اين ‌كه مخاطبان همچنان به شعر علاقه دارند و شعرشناس هستند. شايد ما همچنان در ايجاد اتصال بين شاعر و مخاطب مشكل داريم يا اين ‌كه مخاطبان ما همچنان مخاطب شفاهي باقي مانده‌اند. براي اين مشكل چه بايد كرد؟

من چون در اين سال‌ها ارتباط مستقيم زيادي با مخاطبان نداشته‌ام، نمي‌توانم قضاوت درستي كنم، اما حداقل اين است كه مخاطبان از خود من انتظار شعر بيشتري دارند تا انتظار نوشتن نقد و تحليل.

از زماني كه كارهاي مطبوعاتي را كنار گذاشتم و به سمت كارهاي تاليفي آمدم، اطلاعاتم نسبت به مسائل شعر كم شده است؛ ولي ما آدم‌هايي بوديم كه وقتي كتاب كم بود، يك كتاب را چند بار مي‌خوانديم ولي امروز حتي فرصت خواندن كتاب‌هايي كه به ما هديه مي‌دهند را هم نداريم.

به نظر من اين موضوع را مي‌توان به ديگران هم تسري داد. به هر حال اتفاقاتي افتاده است كه ما كم كتاب مي‌خوانيم. در برخي از اين اتفاقات ما مقصريم و در برخي نه، اين اتفاقات منجر به اين مي‌شود كه مخاطب شفاهي شعر همچنان حفظ شده، اما مخاطب مكتوب آن كم شده باشد.

حالا كه داريد شعر شاعران جوان را مي‌خوانيد، فكر مي‌كنيد آشنايي و بهره‌مندي اين نسل از پشتوانه‌هاي ادبيات فارسي به اندازه لازم است يا نه؟

نه به نظرمن اين اطلاعات كم به نظر مي‌آيد و فقط در برخي از آنها علاقه‌مندي‌هايي به شعر قديم مي‌توان ديد. در برخي جلسات شعر لازم مي‌شود متوني از ادبيات گذشته بخوانيم. در گذشته شاهد ابراز علاقه به اين متون بوديم، اما در حال حاضر اين علاقه‌مندي را نمي‌بينيم. در مجموع نسبت به متون دوره سبك خراساني تا زمان مولانا و حافظ كم‌اعتنايي را شاهديم و اتفاقا اين دوره‌اي است كه شعر ما در آن برجستگي‌هاي زيادي دارد و شايد نبودن اين برجستگي‌هاي زباني در شعر شاعران ما به همين دليل باشد.

هر چه به اين طرف آمده‌ايم و نسل پشت نسل آمده، ديده‌ايم كه اقبال به ادبيات كهن كمتر شده است.

ولي از طرف ديگر مي‌بينيم برخي نحله‌هاي شعر جوان مصرند اين گونه وانمود كنند بشدت امروزي و به روز هستند حتي فيلسوفي مثل دريدا كه در كشور خود تازه سر بر خاك گذاشته و حرف‌هايش فهم نشده، در اينجا طرفداران سينه چاك پيدا كرده است. اين تب گريز از خود و به روز نشان دادن افراطي خود چقدر اصيل است و چقدر پايدار خواهد ماند؟

من نمي‌دانم چه اتفاقي افتاد كه جريان فرهنگي ما كه پس از انقلاب به سمت خودي شدن بيشتر مي‌رفت ناگهان برگشت. شايد مقصر اصلي متوليان فرهنگ و ادبيات كشور بودند كه تشنگي نسل جوان را به چيزهاي خاص و نو از طريق ادبيات خودمان جوابگو باشند و طبعا عطش اين نسل براي نوجويي و نوخواهي او را به طرف جاهاي ديگر خواهد كشاند.

از سوي ديگر تظاهر به روشنفكري كه فكر مي‌كرديم با آمدن انقلاب رخت برخواهد بست، دوباره در بين نسل جديد خود را نشان داده و اين يك مساله عام فرهنگي در همه ابعاد و جوانبش است منتها در شعر حداقل اين است كه ما از اين علاقه‌مندي ويژه ثمر چنداني طي اين دوره نديديم.

در زمان نيما يوشيج و پس از او اين توجه به زمانه با اصالت و پشتوانه‌اي كه شاعراني نظير اخوان، شاملو و شفيعي كدكني داشتند همراه شد، ولي شاعران امروز ما غالبا اين پشتوانه را ندارند و سعي مي‌كنند حرف روز را هم بزنند و به همين دليل زودتر محو و جذب جريان‌هاي روز مي‌شوند و آن جريان‌سازي هم كه شما در ابتدا اشاره كرديد، از همين مساله نشات مي‌گيرد.

به نظر شما ايرادي دارد كه شاعري متكي به آموزه‌هاي شاعران روز دنيا شعر بگويد و حرفش با جريان‌هاي روز شعري كشورما متنافر هم باشد چنان كه صاحبان اين جريان‌ها مي‌گويند گفتمان ما با گفتمان غالب ادبي متفاوت است و مشكل از ديگران است كه ما را نمي‌فهمند؟

به نظر من مي‌رسد كه دغدغه‌ها بايد اصيل و ابزار بيان امروزي باشد.

دغدغه اصيل يعني چه؟

دغدغه‌اي كه يك انسان شرقي در مقطع زماني و مكاني خاص كنوني مي‌بايد داشته باشد. دغدغه‌اي كه حقش اين است كه درگير آن باشيم تا حداقل موقعيت مكاني و زماني خود را فهم كنيم. اين موقعيت در بسياري موارد درك نمي‌شود و حتي به درك آن دلبستگي نداريم.

و بعد براي اين ‌كه شعرمان را دغدغه‌مند نشان دهيم، چيزهايي را اقتباس مي‌كنيم و در شعر بازتاب مي‌دهيم.

بله اين اقتباس‌ها و تفنن‌هاي صوري نتيجه همين مساله است.

آيا آثار شاعراني را كه مدعي پست مدرنيسم هستند خوانده‌ايد؟

زياد نه. به طور كلي نه نظريات پست مدرني و شعرهايشان را چندان خوانده‌ام چراكه در اين سال‌ها سرم در كارهاي ديگري بوده است و اگر از متون ادبي چيزي خوانده‌ام بيشتر بيدل و شاعران كهن را خوانده‌ام و هنگامي هم كه به شعر معاصر رسيده‌ام ترجيح داده‌ام براي بار چندم شعرهاي اخوان و فروغ را بخوانم. اگر در برخي موارد هم به ضرورت اين آثار را خوانده‌ام چيزي در اين شعرها نبوده است كه مرا به سمت خود بكشد و شايد دليل آن هم عادت و پسند نسبتا سنتي خود من بوده است زيرا آنقدر كه يك قصيده سنايي مرا جذب مي‌كند، شعرهاي نوي بسياري از شاعران امروز چنين نيست.

با يك نظر ذوقي عرض مي‌كنم كه پست‌مدرنيسم نبايد نسبتي با اين تفنن‌ها داشته باشد، چراكه در اين صورت پست‌مدرنيسم بايد بسيار حقير باشد ولي اين طور نيست. زيرا در دنيا براي خود طرفداران و خريداراني دارد و بنابراين بايد گفت كساني كه تفنن‌هاي صوري را وسيله رسيدن به پست‌مدرنيسم مي‌دانند، آن را درست فهم نكرده‌اند.

گفتيد ما در ادبيات كهن خود نتوانسته‌ايم چيزهاي نو را به مخاطبان جوان عرضه كنيم.

بهتر است بگوييم تلاش نكرديم كه چنين كنيم. ادبيات كهن ما غالبا به صورت متون آموزشي يا رسانه‌ها به مخاطبان جوان عرضه مي‌شود كه در هيچ كدام ادبيات ما بازتاب خوبي نداشته است.

يعني چه اتفاقي بايد مي‌افتاد؟

بايد ادبيات كهن حضور بيشتري مي‌داشت. من شنيده‌ام بسياري از دانش‌آموزان تركيه ناچارند متون بازگردانده شده اشعار مولانا را حفظ كنند. مقداري از اين گونه تلاش‌هايي هم اگر در ايران صورت گرفته به حوزه ادبيات معطوف نبوده و به حوزه مباحث ديني مربوط بوده است.

در مسابقه‌هايي كه مثلا در صداوسيما برگزار مي‌شود، سوالاتي كه مطرح مي‌شود چه مقدار از آن به بخش زنده ادبيات ما مربوط است؟

به نظر مي‌رسد توازن خوبي بين جوانب مختلف فرهنگ ما در قديم برقرار نشده است. ما چندين سريال خوب در مورد شخصيت‌ها و عالمان ديني خود داريم و در مورد شاعران تنها بتازگي سريال شهريار را شاهد بوديم و امسال ديوان شهريار پرفروش‌ترين كتاب نمايشگاه كتاب شد؛ خوب اينچنين اتفاقي در مورد ديگر شاعران هم مي‌تواند روي دهد.

برخي از دوستان ما گلايه دارند كه فلان كشور عربي قرارداد بسته است كه درباره مولانا فيلمي بسازد؛ خود من چند سال پيش در كتابي نوشته بودم مولاناي بلخي و يكي از دوستان شاعر ما نقدي بر آن كتاب نوشت و گفت چرا مولاناي رومي را مولاناي بلخي نوشته‌ايد! وقتي چنين نگاهي حاكم باشد، نتيجه‌اش همين مي‌شود. گذشته از آن، آنها براي مولانا كاري كرده‌اند و مجموعه‌اي ساخته‌اند و معلوم مي‌شود كه مولاناي ما شخصيتي جهاني دارد.
شايد ما خودمان روزي اين مجموعه را نمايش بدهيم و تبادل فرهنگي صورت گيرد و ما مي‌توانيم به اين وسيله با آن آدم‌هايي كه چنين مجموعه‌اي را ساخته‌اند دوست‌تر باشيم نه اين‌ كه خودمان هم كار نكنيم و چشم ديدن كار ديگران را هم نداشته باشيم.

چرا ما تا به حال يك فيلم كوتاه هم درباره مولانا نساخته‌ايم؟ كسي كه به گمان من اگر نگوييم مطلقا يكي از بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي تمدن ايراني اسلامي است و چه كسي را با درخشندگي و نفوذ و تعالي شخصيت او داشته باشيم؟ درباره ديگراني نظير فردوسي و حافظ و سعدي چه كرده‌ايم؟ به داستان‌هاي شاهنامه با ويژگي‌هاي دراماتيك آن بجز در يك سريال با كيفيت بد نپرداخته‌ايم.

حالا خود شما كه در ادبيات كهن بخصوص در شعر بيدل پژوهش كرده‌ايد چقدر جاذبه در ادبيات كهن مي‌بينيد كه جوانان را جذب كند و از حرف‌هاي جاذب و پرزرق و برق بيرون محافظت كند؟

من فقط دو بيت از بيدل مي‌خوانم تا شما ببينيد در شعر فارسي و حتي جهان شعري تا اين اندازه درخشان و مدرن‌تر چقدر داريم؟

مي‌گويد: نه بر صحرا نظر دارم/ نه در گلزار مي‌گردم/ بهار فرصت رنگم/ به گرد يار مي‌گردم.

در اين بهار فرصت رنگ چقدر زيبايي و ايجاز نهفته است. هم مي‌گويد من مثل بهارم هم رنگم مثل بهار فرصت اندكي دارم و اين را هم نمي‌گويد كه من مثل بهارم يا فرصتم مثل بهار اندك است، بلكه مي‌گويد من بهار فرصت رنگم كه من نمي‌توانم اين گونه تركيبات را در شعر ديگران بيابم. در همان غزل بيت ديگري دارد كه مي‌گويد: تو حرفي نذر لب كن تا دلي خالي كنم من هم/ كه برخود همچو كوه از بي صدايي بار مي‌گردم.

شما تصور كنيد اين تصوير چقدر مدرن است كه كسي مثل كوه خودش بار شده از بس صدايي ندارد و باز مي‌دانيم كه كوه در لحظه پژواك به سخن درمي‌آيد چنان كه سهيل مي‌گويد: كوه جز لحظه پژواك صدا حرف نزد. اينجا شاعر مي‌گويد تو يك حرف بگو تا من اصلا دل خالي كنم چراكه من از بس حرف نزدم برخودم سنگيني مي‌كنم. حرف نذر لب كردن به جاي حرف زدن هم چقدر زيبا است.

اين بيت در لحظاتي كه انسان نيازي به يك هم‌سخن دارد چقدر مي‌تواند كارآمد باشد. اين تنها دو بيت از يك غزل بيدل است. من چند سال پيش در همايش عرس بيدل مقاله‌اي ارائه كردم درخصوص موارد كاربردي شعر بيدل در زندگي امروز و در آنجا نشان دادم تقريبا در تمام حالات و لحظاتي كه ما از نظر عاطفي نياز به شعر داريم و مي‌خواهيم با شعر يا خودمان را آرام كنيم يا ديگري را تحت تاثير قرار دهيم، شعر بيدل به كمك ما مي‌آيد.

در عيد، عزا، وصال، فراق، عروسي، وداع مسافر، استقبال مسافر و حتي در انتقاد و مسائل اجتماعي شعر بيدل مي‌تواند كارگشاي ما باشد؛ اما ما در اين زمينه‌ها غالبا كار نكرده‌ايم يا احيانا اگر كاري شده، كار جدي و پيوسته‌اي نبوده است.

چرا هيچ كدام از ما به اين فكر نيفتاده‌ايم كه مجموعه‌اي از حالات اين گونه در شعر استخراج كنيم. مثلا بيت‌هاي عاشقانه بيدل كه مي‌دانيم بعضي از آنها چقدر لطيف است يا بيت‌هاي فراقي‌اش. به نظرتان اين كار چقدر در كاربردي كردن شعر تاثيرگذار است؟

اگر بيم اين ‌كه اين كار مثل برخي كتاب‌هاي مشاعره نشود نبود، من خود اين كار را مي‌كردم. براي مثال درخصوص سفر تمام لحظات سفر از لحظه وداع تا پايان سفر در شعر بيدل بازتاب دارد.

براي لحظه وداع:

دل با تو سفر كرد و تهي ماند كنارم‌
ديگر چه دهم عرض خود آيينه ندارم

براي طولاني شدن فراق:

تو مي‌رفتي و من شور قيامت ساز مي‌كردم‌
شكست رنگ تا پر مي‌فشاند آواز مي‌كردم‌

اگر به نامه‌اش جواب نمي‌دهد:

اينجا جواب نامه عاشق تغافل است‌
بيهوده انتظار خبر مي‌كشيم ما

اگر مي‌خواهد اشتياقش را به نامه نگاري بيان كند:

اي بي‌خودي! بيا كه زماني ز خود رويم
جز ما دگر كه نامه رساند به يار ما
در لحظه بازگشت فرد سفركرده:
باز از جهان حسرت ديدار مي‌رسم‌
آيينه در بغل به بر يار مي‌رسم‌

اين فقط برخي بخش‌هاي مربوط به سفر بود و از اين مثال‌ها در شعر بيدل فراوان است.

اين ‌كه فرموديد بيم آن مي‌رود به كتاب‌هاي مشاعره شبيه شود، چه اشكالي دارد كه شبيه شود؟ چنان كه مشاعره از راه‌هاي ارتباط مخاطب و شعر بوده است.

اتفاقا مشاعره بخشي از سرگرمي‌هاي خوب گذشته و حال من بوده است و شايد اصلا بشود در يك جلسه شعري بين شاعران مشاعره برگزار كرد.

شطرنج‌

اين پياده مي‌شود، آن وزير مي‌شود
صفحه چيده مي‌شود دار و گير مي‌شود
اين يكي فداي شاه‌، آن يكي فداي رخ‌
در پيادگان چه زود مرگ و مير مي‌شود
فيل كجروي نمود، اين سرشت فيل‌هاست‌
كجروي در اين مقام دلپذير مي‌شود
اسب خيز مي‌زند، جست و خيز كار اوست‌
جست و خيز اگر نكرد، دستگير مي‌شود
آن پياده ضعيف راست راست مي‌رود
كج اگر كه مي‌خورَد، ناگزير مي‌شود
هركه ناگزير شد، نان كج بر او حلال‌
اين پياده قانع است‌، زود سير مي‌شود
آن وزير مي‌كُشد، آن وزير مي‌خورد
خورد و برد او چه زود چشمگير مي‌شود
ناگهان كنار شاه خانه‌بند مي‌شود
زير پاي فيل پهن‌، چون خمير مي‌شود
آن پياده ضعيف عاقبت رسيده است‌
هرچه خواست مي‌شود، گرچه دير مي‌شود
اين پياده‌، آن وزير... انتهاي بازي است
اين وزير مي‌شود، آن به‌ زير مي‌شود

محمدكاظم كاظمي‌

آرش شفاعي
 چهارشنبه 2 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن