واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نوآوري در مدرسه
نوسازي و نوآوري در آموزش و پرورش چيست؟
كهنه بودن، به چيزي يا انديشه يا رفتاري اطلاق ميشود كه با شرايط تازه سازگار نباشد و نتواند نيازهاي تازه را برآورده كند. در حقيقت، اين عدم انطباق است كه آدمي را به نوجويي و نوآوري برميانگيزد. همواره نيازهاي جديدي كه براثر تغيير وضعيت زندگاني سربر ميآورند، نيازها، انديشهها و ارزشهاي نويي را در ذهن ما پديد ميآورد و ما را براي يافتن طرح نو به تكاپو واميدارد. البته همه افراد چنين نيازهايي را به يك اندازه احساس نميكنند و توانايي نوجويي و بالاتر از آن، توان نوآوري را ندارند؛ بدين سان جامعه به گروههاي گذشته گرا و حال گرا يا آينده نگر و نوآور تقسيم ميشود و سرانجام، كساني در اين عرصه به زمينه سازي تحول جامعه و الگوها يا سبكهاي زندگاني نايل ميشوند كه روحي آفرينشگر يا خلاق دارند و اين تحول را پيشاپيش احساس ميكنند.
نوكردن بايد از جايي آغاز شود كه به آموزش دانشها و مهارتهاي جديد و يادگيري عميقتر و سريعتر ميانجامد. در واقع در وهله اول بايد جهتي را مشخص كرد كه سياست آموزش و پرورش و برنامهريزيها و تعيين روشها در آن جهت سير ميكند. در واقع در نوآوري كه ميتوان يا بايد در نظام آموزش و پرورش پديد آيد، تعيين غايتها يا مقاصد عالي آموزش و پرورش و سپس هدفهاي كلي و آنگاه اهداف آموزشي در مرتبه نخست قرار گيرد. در اينجا سلسله مراتبي متصور است كه نخست بايد آن را مشخص كرد و اين شايد ضروريترين و در عين حال دشوارترين كاري باشد كه مسئولان نظام آموزش و پرورش با مشاركت انديشمندان و دانشمندان علوم انساني، به ويژه علوم تربيتي، بايد انجام دادن آن را عهدهدار شوند.
شرايط اجراي طرحهاي نو
تاريخ آموزش و پرورش معاصر ايران، نشان ميدهد كه در گذشته، طرحهاي نوسازي يا بازسازي آموزش، چون مقدمات اجراي آنها فراهم نشده بود، هر چند منطقي به نظر ميرسيدند و به كار بستن آنها به صلاح ملت بود، به طور ناقص به اجرا درميآمدند و به جاي اينكه سودمند باشند، وضع را پيچيدهتر و آشفتهتر ميساختند يا پس از چندي به فراموشي سپرده ميشدند.
در واقع، نظام آموزش و پرورش و عناصر سازنده آن را نميتوان يكسره و از بيخ و بن از ميان برداشت و نظام يا عناصر كاملاً جديد و از جمله برنامهها و روشهاي به كلي نو را به جاي آنها گذاشت، زيرا اولاً عناصر اين نظام به هم پيوستهاند و بر روي هم تاثير متقابل دارند. ثانياً چنانكه جامعه شناسان معاصر نشان دادهاند، نظام آموزش و پرورش با نهادهاي اجتماعي ديگر رابطهاي تنگاتنگ دارد؛ در آنها تاثير ميكند و از آنها تاثير ميپذيرد و وقتي بدون توجه به اين پيوندها و به صرف تقليد از الگوهايي كه به جامعه ديگري تعلق دارند يا جهانبيني تازهاي كه رايج شده است، به تغيير دادن تمامي يا بخشي از نظام مذكور ميپردازيم، غالباً نه تنها نتيجهاي مطلوب. (كه نوسازي و يا بازسازي آن است) به دست نميآيد، بلكه آشفتگيها و سردرگميهاي تازهاي به وجود ميآورد كه ترميم آنها گاه بسيار دشوار است.
نتيجهگيري
نخستين گام در راهنوآوري آموزشي، شناخت وضع موجود و كمبودها و كاستيهاي آن است در مقايسه با وضع مطلوب، يعني وضعي كه نيل به هدفهاي جديد را ممكن ميسازد. گام دوم، فراهم كردن شرايطي است كه در آن، الگوهاي نو ميتوانند صورت علمي به خود بگيرند. در اينجا، بديهي است كه به محض مشاهده كمبودهاي وضع موجود، نميتوان از الگوهايي كه در فرهنگ و اوضاع اجتماعي ديگري ساخته و پرداخته شدهاند، تقليد كرد.
گام سوم، آگاه ساختن گروههاي درگير در كار از فايده و ضرورت نوآوري مورد نظر است. به علاوه، به موازات اين كار بايد گروههاي مختلف، به ويژه خانوادهها را در جريان گذاشت و با جلب موافقت آنان با كاري كه بايد انجام گيرد، آنان را به همكاري برانگيخت. تجربه نشان ميدهد كه هرگونه نوآوري در آموزش و پرورش پيش از آنكه در بدنه نظام آموزش و پرورش دگرگوني پديد آورد، بايد در محيطهاي پرورش به اصطلاح غيررسمي (خانوادهها، رسانههاي جمعي، مساجد و...) پذيرفته شده باشد.
پرسش ديگري كه در اين زمينه قابل طرح است، اين است كه نوآوريها را پس از آنكه هدفمند شدند و شرايط اجراي آنها فراهم آمد، آيا بايد از مقاطع پايين مثل دوره ابتدايي آغاز كرد يا از مقاطع بالا مثل دانشگاه؟
به نظر نگارنده، چون نخست بايد فايده و ضرورت هر نوع نوآوري، به وسيله كارگزاران آموزش، يعني معلمان و مربيان، درك و پذيرفته شود، بهتر است نوآوري و دلايل و شيوههاي اجراي آن، براي دانشگاهيان و مربيان آينده روشن باشد و به وسيله اين گروه، آگاه سازي گروههاي ديگر جامعه انجام گيرد.
معصومه زارع
سه شنبه 1 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]