واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: محمدرضا شجريان و منتقدانش مصائب اسطوره شدن
حميدرضا ابراهيم زاده
اسطوره شدن در دنياي امروز كار دشواري است چرا كه عصر اساطير اگر نگوييم به پايان رسيده لااقل در نشيب افول است. چه بسياري كه به مرز اسطوره شدن نزديك مي شوند ولي در قفاي ابرهاي فراموشي پنهان از ديده آيندگان خواهند ماند. تابيدن در شب پرستاره ايران كه نه فقط ستاره كه به قدر كفايت ماه دارد، جهد و ممارستي عظيم مي طلبد و در اين عرصه اهل كام و ناز را راه نيست.
اسطوره شدن البته عوالم خاص خود را دارد. از نظر برخي حتي قهر اسطوره ها هم لطف اندود و زهرشان هم شكرآميز است و از منظر برخي ديگر به هنرمندي آنها نيز بايد شك كرد. آنها منتقدان دائمي هستند كه راه و بيراه نقد مي كنند. به حس نوستالژيك يك ملت از شنيدن آهنگي خرده مي گيرند و آن را به پاي اسطوره ها مي گذارند و حتي فراتر از آن سر در زندگي شخصي افراد مي كنند و معيار سنجش هنر را شخصيت افراد قرار مي دهند.
محمدرضا شجريان يك اسطوره است. فارغ از اينكه تا چه حد مشتاق موسيقي ايراني باشيم بي بديلي او در اين حوزه حقيقت است هر چند برخي حمل مجاز مي كنند. آشنايي وي با پنهان ترين زواياي موسيقي ايراني و ارتقاي آواز به آنچه بايد دوره مابعد شجريان نام نهاد از ديد خبرگان موسيقي انكارناشدني است. اما منظور در اين سياهه پرداختن به دانش و فضل شجريان نيست. حتي آنچه وي را تبديل به اسطوره كرده نيز مورد بحث نيست بلكه موضوع اصلي نگاه غيرحرفه يي و حسدآميز به استاد آواز ايران است.
هر آنچه اسباب بلاست در عرصه هنر ايراني از اين واژه ناميمون «هنرمند مردمي» است كه به واقع هرگز معلوم نخواهد شد از دهان كدام يك از ابا و اجداد ما خارج شده كه اينچنين بر تارك هنر و فرهنگ ما نشسته است. هنرمند مردمي كه اغلب به انضمام «خاك پاي مردم» و «به عشق مردم» و اين نوع درويش مسلكي ها و تنزه طلبي هاي رندانه به پيوست نام هنرمند مي آيد در واقع مايه و پايه اين سوءتفاهمات را ايجاد كرده است. از ديد عوام و بلكه خواص «هنرمند مردمي» يعني آنكه از مسند اصول حرفه يي خود برخيزد و باب دل مردم كه گرايش غريبي به ابتذال دارند حركت كند. هنرمند خاك پاي مردم يعني آنكه مثلاً كنسرت مجاني برگزار كند و به قوت لايموت خود بسازد. «مخلص مردم» بودن يعني اينكه هنرمند برنياشوبد اگر مردم جايگاه وي را نشناسند.
بعضي ها آنقدر بزرگ مي شوند كه ما كنار سرو قامتشان احساس حقارت مي كنيم. نفس خويشتن دوست آدمي اغلب اين رابطه را معكوس مي كند نتيجتاً حكم به تفرعن بزرگان مي دهد. ما عادت كرده ايم كه بزرگان آنقدر فروتني كنند كه ما فراموش كنيم تمامي زندگي را به فكر خور و خواب بهتر بوده ايم و توشه يي از معرفت نيندوخته ايم. ما خو كرده ايم به اينكه «صاحب هنر نگيرد بر بي هنر بهانه». علاوه بر اينكه از صراحت و بي پرده سخن گفتن بيزاريم. شرط ادب نيست كه اگر توانايي و استعدادي داريم به روشني و بي مبالغه و تفاخر از آن صحبت كنيم. بايد هميشه آنچه داريم را كتمان كنيم.از عجايب روزگار است كه همه چيز را وارونه درك مي كنيم. اين هنرمند نيست كه بايد مردمي شود بلكه اين مردم اند كه اگر لااقل هنرمند نمي شوند بايد هنرمندپرور شوند. روزي كه هنرمند بر اساس ميل و خواسته مردم حركت كند به ورطه اضمحلال نزديك مي شود. اين مردم هستند كه بايد دنباله رو هنرمند باشند نه بالعكس.بعضي دوستداران شجريان نيز مقام وي را چنان به اوصاف عالي مي آرايند كه بايد حق داد از طرف ديگراني كه با اقبال روبه رو نيستند رشك برانگيز شود. هاله هاي تقدسي كه دور او مي تنند و مجال بحث و گفت وگو را جز به تاييد و تحسين از او بر نمي تابند چه بسا خود فتنه انگيز است.
اگر پايمان را از اين ديوار مستحكم تنيده دور خودمان بيرون بگذاريم خواهيم ديد كه در كشورهاي ديگر نه مردم با هنرمندان عهد اخوت بسته اند و با دليل و بي دليل آنها را موصوف به صفت «استاد» مي كنند و هاله هاي تقدس به دورشان مي پيچند و نه هنرمندان معيارهاي خود را به خواست مردم تنزل مي دهند. همه جايگاه خود را مي دانند. هنرمند كالاي هنري عرضه مي كند و مخاطب براساس سليقه اش بهاي آن را مي پردازد. براي مخاطب ارزش آن كالاي فرهنگي اهميت دارد و هر روز سر در كار هنرمند نمي كند كه چقدر ثروت دارد و چرا مثلاً بهاي بليت كنسرتش اين همه گران است.
شجريان نيز هنرمند است. پس تنها چيزي كه از او بايد طلب كنيم موسيقي خوب است. اينكه وي اخلاق خوبي دارد يا نه، ثروتمند است يا خير، بيشتر فضولي است كه ما به آن پيرايه هاي زيبايي از درويشي و سجاياي عارفانه و اخلاق و مرام سخاوتمندانه مي زنيم. حق شجريان است كه قدر ببيند و هر كجا مي رود بر صدر نشيند چون يك هنرمند حرفه يي است كه از اين مرز هم گذشته و وارد دنياي اسطوره ها شده است. با كم و زياد دنياي سفله پرور ساخته و دم برنياورده و آواز ايراني را وارد عرصه جديدي كرده است. ستاره قطبي آسمان موسيقي ايران شده است كه معيار ارزشمند موسيقي با او سنجيده مي شود. پس اگر وي در عوالم هنرمندانه خود انتظار ارج و قرب بيشتري داشته باشد چيزي به گزاف نخواسته است. حال اگر ما او را به چوب طعنه برانيم بي انصافي است كه اگر انگشت شمار هنرمنداني باشند كه اين روزها فخر ايران زمين اند يكي شان هم اوست.
يکشنبه 30 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]