واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: برداشت بي رويه از آب هاي زيرزميني
سرمايه :« 25 ميليارد تومان اعتبار براي جبران خسارات ناشي از خشكسالي در بخش بيابان لازم است.» اين را غلامعباس عبدي نژاد مديركل دفتر امور بيابان سازمان جنگل ها، مراتع و آبخيزداري كشور مي گويد: « از دو هزار ميليارد توماني كه براي جبران خسارات ناشي از خشكسالي و سرمازدگي در اختيار بخش كشاورزي قرار گرفته ما براي بخش بيابان 25 ميليارد تومان درخواست كرده ايم كه البته هنوز مشخص نشده كه چه ميزان در اختيار ما قرار مي گيرد. »
او با اشاره به اينكه در 18 استان كشور خسارات بسياري به بخش بيابان وارد شده است، ادامه مي دهد: « از بين اين استان ها بيشترين خسارت متوجه استان هاي فارس، يزد، كرمان، سمنان، هرمزگان، خراسان جنوبي، خراسان رضوي و اصفهان شده است كه به همين دليل در صورتي كه اعتبار درخواست شده در اختيارمان قرار گيرد اين استان ها در اولويت قرار دارند. » به گفته عبدي نژاد اعتبار درخواستي قرار است در زمينه هاي احداث بادشكن در اطراف مزارع، كنترل هرزآب ها، حفاظت، قرق و مراقبت و آبياري هزينه شود. از سوي ديگر محمد درويش محقق مسائل زيست محيطي در اين باره مي گويد: «منفي بودن تراز 67 درصد آبخوان هاي كشور و عملكرد رو به نقصان ميزان تخليه از واحد چاه كه در فاصله سال هاي 1355 تا 1379 حدود 44 درصد كاهش را نشان مي دهد از عوارض مشهود بيابان زايي به حساب مي آيد. نشست زمين نيز يكي ديگر از اين شناسه ها و نمودي بر كمبود آب و افت سفره هاي آب زيرزميني است.» به گفته او تنها در مناطق كرمان، رفسنجان، سيرجان، قهاوند و زرند، در اثر برداشت بي رويه از سفره هاي آب زيرزميني و افت سطح آب كه مقدار آن را در سطح استان 86 سانتيمتر در سال اعلام كرده اند به طور متوسط سالي 10 سانتيمتر زمين نشست مي كند؛ در دشت مشهد اين رقم 20 سانتيمتر گزارش شده است. افت سالانه سطح آب نيز در اين دشت 8/1 متر و در دشت يزد يك متر گزارش شده است كه در واقع گواه ديگري بر علت نشست زمين در اين مناطق به شمار مي روند.» اما اين نيز همه ماجرا نيست؛ اگر مي شنويم در طول 20 سال گذشته بيش از 65 درصد روستاهاي استان يزد از سكنه خالي شده و از مجموع 3344 روستاي منطقه 2193 روستا به حراج رفته است، اگر حدود هزار گونه از مجموع 1720 گونه بومي گياهي كشور در معرض انقراض و نابودي اعلام شده و 450 گونه آن ديگر وجود خارجي هم ندارد، اگر در طول 25 سال 1375-1350، از 209 رشته كاريز آبدار دشت مشهد با 7/62 درصد كاهش تنها 78 رشته باقيمانده است، اگر شمار كانون هاي فرسايش بادي طي يك دوره 30 ساله (79-1350) از 22 به بيش از 40 كانون افزايش يافته است، اگر در شهر كاشان در طول 22 سال (1377-1355) سطح اراضي كشاورزي با 7/32 درصد كاهش از 43583 هكتار به 29324 هكتار رسيده است، اگر فرآيندهاي تخريبي درياچه هامون را در معرض نيستي كامل قرار داده اند، اگر ناباورانه از زبان مسوولان مي شنويم: «نيمي از 15 هزار نقطه زيست جمعيتي كشور در طول 20 سال گذشته (79-1360) از سكنه خالي شده است، اگر درمي يابيم كه 20 درصد از توليد سالانه خويش را تنها در اثر فرسايش خاك از دست مي دهيم، اگر سخن از مرگ بختگان، اروميه و پريشان به ميان مي آيد، اگر نايبند نفس هايش به شماره مي افتد، اگر خراش هاي البرز مركزي به نظر تمامي ندارد و سرانجام اگر براي نخستين بار در استان آذربايجان غربي هم صحبت از تثبيت ناهمواري هاي ماسه اي شده و آثار فرسايش بادي در استان هاي قزوين و همدان نيز مشاهده مي شود؛ نبايد تصور كنيم، بلايي يكباره نازل شده؛ چه، «بيابان زايي» خود مهيب ترين بلاي ناپيداي آبادبوم هاست. آيا هنگامه آن فرا نرسيده تا پيدايش و شتاب چنين شناسه هاي زنهاردهنده اي، شور و تپندگي، انگيزندگي و افروزندگي لازم را در روح و جان نهضت هاي غيردولتي و نهادهاي رسمي مهاركننده بيابان زايي بيافريند؟ آيا جوشش چنين پيام هاي كاونده و كوبنده اي، نخواهد توانست راه خويش را به ژرفاي جان مخاطبان تصميم ساز و تصميم گيرش باز كند؟ چه خبري از اين دردناك تر و برانگيزانده تر كه بشنويم: تنها تلفات انساني سيل هاي شمال كشور در طول يك سال از مرز 500 نفر گذر كرده است، آن هم هنگامي كه مي دانيم يك بوم سازگان جنگلي اين توان را دارد كه تا 97 درصد از ريزش هاي آسماني را در خود جذب كرده و به درون خاك هدايت كند؟ همان طور كه ملاحظه مي شود، تظاهرات بيابان زايي، سيمايي واحد و يكسان نداشته و به اشكال گوناگون، ابعاد متفاوت و كيفيت هاي مختلفي در ايران و جهان رخ داده و مي دهد. سرانجام آن نيز هويدا ست: نيستي جوامع گياهي و جانوري، تخريب منابع آب و خاك، برهم خورن تعادل بوم سازگان ها، نابودي چشم اندازها، نزول كدها و اندوخته هاي ژنتيكي و زوال تنوع زيستي. به همه اين موارد بايد تبعات ناگريز و فاجعه آميز آن در قلمرو اقتصاد، جامعه و فرهنگ را نيز اضافه كرد. درويش معتقد است: « در واقع، بيابان زايي پيش از آنكه به چشم معضلي صرفاً طبيعي نگريسته شود، از درونمايه اي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي متاثر است؛ درونمايه اي كه به مراتب بر پيچيدگي هاي مبارزه با آن مي افزايد و هر نوع كوششي براي همساز كردن اقدامات جهاني را با دشواري هاي پيش بيني نشده اي روبه رو خواهد ساخت. به همين دليل است كه به اعتقاد اغلب كارشناسان بيابان زايي در زماني كوتاه علاج ناپذير بوده و به خودي خود مي تواند توسعه و تشديد يافته، هزينه هاي اصلاحي اش را به طور تصاعدي افزايش دهد.»به گفته اوحدود 3/1 ميليارد نفر در سراسر جهان از عواقب ناگوار بيابان زايي در رنج هستند؛ كاهش ذخاير علوفه اي و غذايي، سوء تغذيه و بروز بيماري ها، افزايش فقر، قحطي، مرگ و مير، مهاجرت دسته جمعي، فزوني شمار پناهندگان، جنگ هاي داخلي، آشفتگي هاي سياسي، ناآرامي هاي منطقه اي و حتي مداخله هاي نظامي تنها برخي از عواقب بيابان زايي هستند كه لمس شده اند، چه بسا ناهنجاري هاي ژنتيكي و جهش هاي ناخواسته ژنتيكي در مناطق تحت اثر بيابان زايي چهره و تاريخ حيات گياهي، جانوري و انساني را به مرور و در طول قرون تغيير داده و از جنبه جغرافياي زيستي، حوزه انتشار و مسير تحول موجودات زنده را متاثر سازد. هر چند بيابان زايي يگانه فرآيند انسان ساز تهديد كننده محيط زيست در جهان كنوني به شمار نمي رود، با اين وجود اغلب اين فرآيندها به طور مستقيم يا غيرمستقيم از بيابان زايي تاثير گرفته يا بر روند آن تاثير مي گذارند به شكلي كه اثرات متقابل و پيچيده ميان آنها سرانجام به تسريع فرآيند تغيير اقليم كمك كرده و خواهد كرد. به اعتقاد درويش نكته اغلب مغفول مانده ديگر، نگاه سنتي حاكم بر روح برنامه ريزي و تخصيص اعتبارات توسعه است؛ نگاهي كه معمولاً همه چيز را از منظر توان رويشي سرزمين محك مي زند و خودكفايي و استقلال را نيز صرفاً در تامين چند محصول زراعي مي بيند و بدين لحاظ، مجوز هر نوع فشاري را به سرزمين صادر مي كند. بيابان زايي معضلي جهاني است چرا كه عوارض آن نه فقط ساكنان سرزمين هاي خشك بلكه تقريباً كل ساكنان جهان را كه فعلاً در غفلت به سر مي برند - دست كم از بابت تهديدي كه از سوي گرسنگان متوجه امنيت، ثبات، آرامش و آسايش آنان است - شامل مي شود. در واقع بيابان زايي به نقش يكي از اركان اصلي چرخه شومي عمل مي كند كه در هر كشور از فقر و سوء تغذيه آغاز شده و به فروافت هاي جسمي و ذهني، عدم كسب مهارت هاي پيچيده و در نهايت افزايش واردات فناوري پيشرفته، دانش فني و وابستگي بيش از پيش منطقه منتهي مي شود. همه اين موارد بر دامنه و شدت فقر افزوده است در نتيجه فشار بر زمين، تخريب منابع و بيابان زايي نيز شدت مي گيرد. به كلامي ديگر بيابان زايي خود بر فقر اثر گذاشته و هم از او تاثير مي گيرد. از اين ديدگاه نه تنها مي توان اختصاص بودجه هاي جهاني و مشاركت سازمان هاي بين المللي را در امر مهار بيابان زايي توجيه كرد بلكه بر التزام عملي دولت ها به رعايت قوانين مصوب پيمان هاي مهار بيابان زايي و افزايش بودجه مربوطه نيز بيش از پيش تاكيد كرد. از اين منظر اولويت چنين پژوهش هايي بيش از پيش ضروري به نظر مي رسد آن هم در سرزميني كه استعداد بيابان زايي اش را آشكارا نشان داده و مي دهد. از اين رو شايد يكي از فوايد افزايش شمار پژوهش در اين حيطه، همان طور كه جهان در دو دهه اخير شاهد آن بوده، باور اين آگاهي ها در نزد افكار عمومي و به تبع آن جلب توجه بيشتر دولتمردان و قانونگذاران به منظور افزايش حمايت هاي مادي و معنوي از چنين تحقيقاتي باشد.
يکشنبه 30 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 655]