واضح آرشیو وب فارسی:مهر: سخن روز/توافقنامه امنيتي؛معاهده اي در حد دوران استعمار با دولت عراق
خبرگزاري مهر - گروه بين الملل : توافقنامه امنيتي پيشنهادي آمريكا كه توسط رهبران عراق در حال بررسي است و در عين حال با مخالفتهاي مراجع ديني و گروههاي سياسي نيز روبرو شده؛ شايد مهمترين رويداد سياسي در اين كشور پس از اشغال به شمار مي رود.
در واقع ساده ترين سئوالي كه پس از اشغال عراق براي همه به ويژه مردم كوچه و يا بازار مطرح شد آن بود كه چرا آمريكا به عراق حمله كرد براي مردم يا براي دموكراسي يا براي منافع مالي و ...؟
بگذاريد از جاده انصاف خارج نشويم سقوط صدام اين ديكتاتور خون ريز، موهبت بزرگي براي ملتي محسوب مي شود كه مجبور بود از چنگ استبدادي مخوف به دامان اشغالگران پناه ببرد؛ دست كم اين مزيت را داشت كه آدمي هر بار مجبور نباشد فديه زباني را بپردازد و شايد هم يك بار براي هميشه!
بدبينها هم هستند كه معتقدند همه چيز طبق نقشه قبلي بوده است حمله به عراق بر اساس منافع آمريكا بود و آن، استيلا بر منطقه اي راهبردي و برخورداري از منابع بي پايان نفت! از آنها بدبين تر هم معتقد بودند كه آمدن صدام نقشه اي بود و حمله آمريكا هم نقشه اي ديگر كه تصميمات آن در يك اتاق گرفته شده است؛ پس مي رسيم به معادله اي دوصد مجهولي.
چند ماه ديگر چوب خطي كه سازمان ملل متحد براي آمريكا تعيين كرده است، تمام مي شود و ارتش اين كشور براي حفظ ظاهر هم كه شده بايد از خروج صحبت كند؛ اگر آمريكا في المثل، به خاطر مردم، عراق را اشغال كرده بود كه اكنون هم مي توانند دست كليدهاي اين كشورها را به حكومت المالكي بسپارد و در ميان هلهله همگاني از آن جا خارج شود و مطمئن باشد خيلي ها از روي حق شناسي قطره اشكي هم خواهند ريخت.
اگر منافع عاليه آمريكا مطرح باشد؛ حفظ اين منافع هم دشوار نيست. مي توان يك دو جين شركت آمريكايي را به داخل عراق ريخت و كلي قرارداد و موافقت نامه ازهمان نوعي كه با كشورهاي عرب متحد آمريكا و البته اسرائيل منعقد شده با دولت بغداد بست. مطمئنا بغدادي ها به اهميت رفاقت با ابرقدرتي مثل آمريكا واقفند و در اين شرايط آن را پس نخواهند زد، اما چه منافعي وجود دارد كه آمريكايي ها اصرار دارند معاهده اي در حد دوران استعمار با دولت عراق منعقد كنند؟ معاهده اي كه دولتمردان عراقي را در يك قدمي اتهام خيانت قراردهد و همه مردم را متقاعد كند كه آمريكا نقاب حسن نيت را از چهره انداخته و چهره كريه استعمارگري سودجو و سلطه طلب را به آنها نشان مي دهد؛ براي درك اين موضوع بايد نخست به برنامه هاي آمريكا در منطقه خاورميانه پرداخت.
*************
از روزي كه طرح خاورميانه بزرگ بر زبان محافظه كاران جديد جاري شد كارشناسان، سياستمداران و هر قلم به دستي، به ترتيب قد و با تقدم و تاخر زماني اين طرح را وارد آشفته بازار نوشته ها و سخنان خود كردند و دست آخر، مشخص نشد كجاي اين طرح، آرماگدون افسانه اي قرار دارد و چه جاي ديگر آن، نفت و ديگر ملزومات حيات حاضر صهيونيستهاي مسيحي و غير مسيحي قرار مي گيرد.
نكته اين جاست كه آمريكا تصميم گرفت به عراق حمله كند، چون براي تناقض عميق سياستهاي خاورميانه اي خود و البته اسرائيل راهي نيافت. آن تخم مرغ و مرغي كه مي گويد در اين بخش از دستگاه سياست خارجي آمريكا بلوا به راه انداخته است و واشنگتن حقا مي خواهد به اين بلوا پايان دهد : حفظ اسرائيل يا حفظ روابط با بقيه خاورميانه؟
روش بيل كلينتون آن بود كه سياست مهار دوجانبه را به عنوان مكمل روند صلح در عرصه سياست خاورميانه اي به كار ببندد و اگر در ميان خوابهاي طلايي كلينتون، دو كشور در يك وجب جا در ساحل درياي مديترانه شكل مي گرفتند كه شب و روز به يكديگر لبخند مي زدند؛ واقعا بار گراني از دوش دست اندكاران اين بخش از وزارتخانه امور خارجه آمريكا برداشته مي شد.
جرج بوش پسر، نه تنها در مهار كدام يك، ايران يا عراق گيج مي زد، بلكه در نخستين سال حكومت خود با صداي بلند اعلام كرد اصلا خاورميانه به من چه؟ فكر مي كنم اصلا چنين منطقه اي در جهان وجود ندارد. براي شخصي كه در دوران مبارزات انتخاباتي حتي نتوانسته بود كوبا را روي نقشه پيدا كند كارچندان دشواري نبود چنين سياستي!
وقتي دو برج تجارت جهاني در برابر ديدگان حيرت زده، پسر بوش پدر به تلي از خاك تبديل شده او تازه فهميد خاورميانه اي كه مي گويند چگونه جايي است!
بنابراين پس از حمله به افغانستان كه بار اصلي آن بر دوش مجاهدان كارآزموده و جنگ ديده افتاده بود تازه قضيه مزه كرد و بوش احساس كرد كه چرا تناقض سياست خاورميانه اي كه آن همه رئيس جمهور را در آمريكا بدبخت كرد، با يك رشته فتوحات از نوع فتوحات "سزار آنتونيون" كه خطابه معروفش به جنازه "ژوليوس سزار" در كتب مدرسه اي آمريكا چاپ شده است؛ حل و فصل نكند؟ خدا را چه ديدي، ممكن است نام سزار بوش هم در كنار آن يكي سزار، تاريخي شود...!
پاي ايدئولوژي هميشه وقتي به ميان مي آيد كه تقريبا نيمي از راه طي شده و نيم ديگر نياز به توجيه دارد...! هيچ كس نمي گويد كه چنين ايدئولوژي پر آب و تابي در راس محافظه كاران جديد چرخ نمي زند، اما تصور اينكه، اين جماعت گرد هم جمع شدند و پس از چند روز گفتگو برنامه شام و نهار خود را براي ده سال آينده هم تنظيم كردند، دشوار است.
***************
خروج از عراق، با لبخند يا بدون لبخند، با حفظ منافع تحت الارضي يا فوق الارضي آمريكا در اين كشور يا بدون آن؛ هيچ كدام به هر نحو نمي توان، تناقض ژرف در سياست خاورميانه اي آمريكا را حل و فصل كند. تناقضي كه به لطف تناقضات درون ذهن بوش به حد بيمارگونه اي رسيده است. در افغانستان، طالبان شبها حكومت مي كند و كرزاي روزها! در عراق، كساني حكومت مي كنند كه تا ديروز پس از نماز جماعت دستهايشان را به آسمان برمي داشتند و از پروردگار متعال مي خواستند كه ريشه آمريكا را دير يا زود بكند و حالا مجبورند لبخندهاي زوركي تحويل اين شيطان بزرگ بدهند.
در شمال اين كشور، دو رقيب و دشمن قديمي در فكر تشكيل دولت كردستان هستند كه همه چيز آن پرچمش هم عاريتي است و البته اين روزها را مدارا مي كنند و چو فردا برآيد بلند آفتاب، خدا مي داند اعلام استقلال، چه جهنمي را در منطقه برپا خواهد كرد. اسرائيل كه روزگاري قرار بود در چارچوب طرح كذايي خاورميانه بزرگ، كلك حزب الله و حماس را بكند از ترس اين دو جرات ندارد و سر از پنجره بيرون بياورد و حالا براي اينكه شر حزب الله را كوتاه كند؛ تقريبا در برابر همه خواسته ها و نخواسته هاي اين جنبش زانو زده است و طلب غفران مي كند.
وضع خودشان هم كه حتما تعريف كردني است!رسانه ها هر گناه كرده و ناكرده را متوجه آمريكا مي كنند؛ نويسندگان عرب و عجم روزي چندين تن كاغذ سياه مي كنند تا جنايات آمريكا را رديف كنند حالا كار به رهبران و مقامهاي دولت عرب هم رسيده است كه براي بردن دل مردم از هر فرصتي براي انتقاد از سياستهاي آمريكا استفاده مي كنند و سرهرماه براي گرفتن مواجب، در كاخ سفيد را مي زنند؛ از همه نامحبوب تر از همه ورشكسته تر و مهمتر از همه اقتصاد آمريكا به سبب بلند پروازي هاي بوش خيلي زودتر از موعد فروريخته است و بهاي نفت، خيلي گرانتر از خون آدميزاد، شده است.
واقعا پس از اين همه هزينه سنگين كه سر به تريليون ها دلار مي زند؛ آمريكا به چه چيزي رسيده است؛ طرح خاورميانه بزرگ كه زماني كتاب مقدس محافظه كاران جديد بود حالا به عبارت ركيك تري از هر دشنامي كه تصورش را بكنيد، تبديل شده است. فرشته آزادي افغانستان وعراق حالا به هيئت ديوي زشت رو و خونخوار در آمده است كه چهره قبيحش حتي خود آمريكايي ها را وحشت زده مي كند. بوش آمد كه يك تناقض را برطرف كند نه تنها آن را عميق تر كرد، بلكه دو جين تناقض ديگر هم بر آن افزود؛ حالا مي گوييد از عراق هم بيرون برود؟
تصور خروج از عراق هر سياستمداري را در آمريكا وحشت زده مي كند. پذيرفتن شكستي آن هم در اين حد بسيار دشوار و طاقت فرساست؛ پس فرقي نمي كند كه اوباما باشد يا مك كين، هيچ سياستمداري در آمريكا جرات ارتكاب آن را ندارد، البته خارج نشدن از عراق هم در نتيجه نهايي چنان آش دهن سوزي نيست، اما آمريكايي ها دست كم بايد احساس كنند كه به چيزي رسيده اند به علاوه روز خروج آمريكا از عراق روز جشن همگاني براي همه دشمنان آمريكاست؛ حتي آن دسته كه با يكديگر هم دشمند.
عده اي از كارشناسان معتقدند كه فرداي آن روز جنگ داخلي برپا مي شود؛ اين ديگر زيادي خيال پردازان است چون قدرت حاكمان عراق كمي بيشتر از گذشته است و اوضاع با وضعيت امروز و ديروز عراق تفاوتي نخواهد كرد؛ اگر بهتر نشود بدتر هم نخواهد شد، اما خروج از اين كشور براي آمريكا جز يك معني ندارد ما ديگر شكست خورديم ديگر بس است...!
------------------------------------------
"حيدر سهيلي اصفهاني" كارشناس مسائل بين الملل
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]