واضح آرشیو وب فارسی:مهر: يادي از خسرو شكيبايي ـ 1/بازيگري كه به تعداد نقشهايش تكثير شد
خسرو شكيبايي بازيگري بود كه كارنامه همكاري او با فيلمسازان برجسته سينماي ايران تركيبي است از يك تكرار جذاب در كنار نقشآفرينيهاي مستقل و منحصربفرد.
به گزارش خبرنگار مهر، خسرو شكيبايي فرصت پيدا كرد تا سينماي ايران و علاقمندان به هنر بازيگرياش را مهمان 49 فيلم سينمايي كند. كارنامهاي برجسته از همكاري با فيلمسازان حرفهاي كه شايد امروز كار كردن با يكي از آنها آرزوي بسياري از بازيگران باشد.
در اين ميان پرداختن به برجستهترين اين فيلمسازان كه منجر به تجربهاي ويژه هم در بازيگري وي و هم در سينماي ايران شده، به نظر معقولانهتر ميآيد. فيلمسازاني كه ادامه و تكرار همكاري آنها با شكيبايي نشاندهنده تعيينكنندگي اين بازيگر در جان دادن به شخصيتها و به نوعي مال خود كردن كاراكترهايي است كه نميتوان آنها را با حضور بازيگري ديگر تصور كرد.
هامون
داريوش مهرجويي، احمدرضا درويش و كيومرث پوراحمد از جمله فيلمسازان برجسته هستند كه همكاري مستمر با شكيبايي داشتند و حاصل اين همكاري در فيلمهايشان آنها را بدل به آثاري شاخص در سينماي ايران و كارنامه كارگرداني و بازيگري طرفين كرده است.
همكاري با داريوش مهرجويي:
"هامون" در سال 1368 هشتمين حضور خسرو شكيبايي و برجستهترين حضور سينمايي او را ثبت كرد. فيلمي كه به مدد پرداخت خاص مهرجويي از شخصيت حميد هامون و انتخاب درست او، به نوعي با شكيبايي عجين شد و حضوري تازه را از اين بازيگر ثبت كرد. ديالوگي كه او عشقاش به مهشيد را فرياد ميزند هنوز هم يكي از ديالوگهاي كليدي و ماندگار سينماي ايران است: اين زن حق منه، سهم منه، عشق منه ... طلاقش نميدم!
شكيبايي در اين فيلم در نقش يك استاد فلسفه آشفته و پريشان كه پاياننامه تحصيلي، بحران زندگي و ذهنياتش به هم گره ميخورند، تصويري شد از روشنفكر امروزي با همه ظرافتهاي اينجايي يك مرد عاشق ايراني. نقشي كه براي هميشه روزگار او را در ذهن مخاطبان سينما تكثير كرد و سيمرغ بلورين بهترين بازيگر مرد را از هشتمين جشنواره فجر برايش به ارمغان آورد.
"بانو" در سال 1370 سيزدهمين حضور شكيبايي و دومين همكاري او را با مهرجويي رقم زد. فيلمي كه از معدود نقشآفرينيهاي وي فارغ از نقش حميد هامون است. پذيرش اين نقش در موقعيتي رو به اوج كه اين بازيگر در پيش داشت، ثابت ميكند كه خودش نيز به دنبال شكستن كليشه وسوسهگر هامون بود. نقشي كه با همه مولفههاي موجود از زوج شكيبايي و بيتا فرهي در "هامون" آشناييزدايي كرد.
خسرو شكيبايي با ايفاي نقش محمود، يك شوهر بيوفا كه به خاطر عشق زني جوان، همسرش مريمبانو را ترك ميكند، حضوري كوتاه در ابتدا و انتهاي فيلم دارد. اما هويت مستقل اين نقش به قدري برجسته است كه در فهرست نقشآفرينيهاي برجسته اين بازيگر جاي ميگيرد. بازي او در اين نقش به دور از مولفه هاي آشناي بازيگرياش در استفاده از دست و سر و سخنان نغز، با سردي خاص همراه بود كه در ترسيم فضاي تيره فيلم و موقعيت بانو نقشي به سزا داشت.
"سارا" سال 1371 به فاصله يكسال بعد از "بانو" سومين همكاري اين بازيگر و كارگردان را شكل داد. شكيبايي در اين فيلم هم يك نقش منفي مكمل را جان بخشيد كه با عبور از فيلتر وي بدل به شخصيت يك قرباني عاشق شد. در واقع او كاري كرد كه اين كاراكتر منفي بيش از آنچه ايبسن در نمايشنامه "خانه عروسك" او را متحول به بازگشت كرد، محق جلوه كند. گشتاسب از آن نقشهاي منفي دوستداشتني است كه توانست فيزيك و ظاهر تغييرناپذير اين بازيگر را به فعل و انفعالي هامونوار برانگيزد.
"پري" سال 1373 نوزدهمين بازي شكيبايي و چهارمين همكاري او با مهرجويي بود كه در اين فيلم با حضور در قالب كاراكتر خاص اسد يكي از نقشهاي متفاوت خود را به مدد چهرهپردازي خاص ثبت كرد. خودسوزي اسد در گذشته و آشفتگيهاي دروني اوست كه به نوعي پري را در مسير طلب در همان موقعيت مشابه قرار ميدهد. نقشي كه برعكس بسياري از بازيهاي شكيبايي يك بازي درونگرا و آرام را از وي طلب ميكرد تا خودكشي او وجهي مشابه فروپاشي يك روح ناآرام را به همراه داشته باشد.
"دختر دايي گمشده" سال 1377 بيست و هفتمين حضور سينمايي شكيبايي و پنجمين قاب مشترك او با اين فيلمساز را بست. او در اين فيلم كه اپيزودي از يك سهگانه درباره جزيره كيش بود در نقش كارگرداني ظاهر شد كه براي گرفتن يك نماي خاص از بازيگرش دچار دردسرهايي ميشود و دغدغه هاي عام او در فضاي فانتزي فيلم و با گذر از حضوري آشنا جذابيتهاي تكرار را به همراه داشت.
پوستر "خواهران غريب"
"ميكس" به فاصله يك سال بعد ششمين همكاري شكيبايي و مهرجويي را در كارنامه هر دو ثبت كرد. اين فيلم از معدود آثاري است كه درباره پشت صحنه سينماي ايران و مسائل خاص آن ساخته شده و اين بازيگر نقش خسرو، كارگرداني را ايفا ميكند كه بايد فيلم خود را به نمايش جشنواره فجر برساند. حضوري كه بسيار مديون بازي برونگراي اين بازيگر با همه مولفههاي آشنا اوست كه خود به خود طنزي ظريف را وارد كار ميكند.
همكاري با احمدرضا درويش:
"ابليس" در سال 1369 يازدهمين حضور سينمايي شكيبايي و اولين همكاري او را با درويش ثبت كرد. فيلمي كه يك سال پس از "هامون" ساخته شد و به گونهاي اجتناب ناپذير تأثير اين حضور را به همراه داشت. او در اين فيلم نقش كاراكتر سعيد را ايفا كرد كه عضو يك گروه جاسوسي است و با مقصر دانستن خود در مرگ همسر و فرزندش دست به خودكشي از بالاي يك جراثقال ميزند.
حضوري كه متأثر از بازي برونگرا و دوست داشتني اين بازيگر بود و همچون هامون عشقاش را فرياد ميزد. ديالوگ او كه در تيزر و آنونس فيلم هم به كرات تكرار شد، بدل به جملهاي كليدي شد كه بين سينمادوستان و علاقمندان به بازي او چرخيد. وقتي زن با التماس از او ميپرسد چرا طلاقش نميدهد و سعيد فرياد ميزند: واسه اينكه دوست دارم!
"كيميا" در سال 1373 هفدهمين نقشآفريني اين بازيگر سينما و دومين قاب مشترك او را با درويش بست. او اين بار نيز يك حضور متفاوت را از خود ثبت كرد كه برايش سيمرغ بلورين سيزدهمين جشنواره فجر را به ارمغان آورد. بعلاوه باز هم خوانشي جديد از حضور زوج شكيبايي / فرهي را رقم زد.
شكيبايي با كمك چهره پردازي و تغيير لهجه در نقش مردي جنوبي به نام رضا قرار گرفت كه پس از آزادي از اسارت به دنبال دختر گمشدهاش مي آيد كه يك خانم پزشك او را به فرزندي پذيرفته است. كاراكتري دروني با تكيه بر يك غم فروخورده از گذشته و دوران اسارت كه در زمان حال هم زنجيره ناكاميهايش را بسط داده و از خودش براي خوشبختي دخترش ميگذرد. پدري كه در كسوت يك قرباني ناكام تمامعيار قاب شد.
"سرزمين خورشيد" در سال 1375 بيست و سومين حضور سينمايي شكيبايي و سومين همكاري او را با درويش شكل داد. فيلمي كه روزهاي بحراني درگيريها در خرمشهر را محور قرار داد كه همراهي چند شخصيت نمادين كه نمايندگاني از تفكرات و دغدغههاي مختلف بودند، آن را دچار عواقب تعابير فرامتني كرد و مانع از نمايش عمومي و ديده شدن گسترده اين فيلم شد.
همكاري با كيومرث پوراحمد:
"خواهران غريب" در سال 1374 به عنوان بيست و دومين و اولين همكاري شكيبايي را با پوراحمد ثبت كرد. فيلمي موزيكال با جذابيتهاي فاخر گيشهاي با حضور پر انرژي اين بازيگر در نقش پدر دوقلوها و يك هنرمند آهنگساز كه ميان انتخاب يك زندگي جديد و مرفه يا بازگشت به گذشته و سازگاري با همسر سابقش سرگردان است.
در اين فيلم شكيبايي وجهي جديد را به كاراكتر دوست داشتني خود افزود كه رابطه خاص او با مادرش و الهام از او براي آهنگسازي بود. آهنگي كه او طي يك فرآيند آن را خلق ميكند، تا مدتها خاطرهساز بود: مادر من، مادر من، تو ياري و ياور من ... اين فيلم جايزه بهترين بازيگر مرد رااز جشنواره بينالمللي كشورهاي غيرمتعهد پيونگ يانگ در سال 1377 براي شكيبايي به ارمغان آورد.
اتوبوس شب
"اتوبوس شب" در سال 1385 يكي از آخرين فيلمهاي شكيبايي بود كه در بيست و پنجمين جشنواره فجر به نمايش درآمد و سال گذشته اكران عمومي شد. اين فيلم ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول مرد از جشنواره فجر و تنديس بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد از يازدهمين جشن خانه سينما را از آن وي كرد.
شكيبايي با ايفاي نقش يك راننده اتوبوس كجخلق و منزوي با روحيات خاص كه بايد با يك سرباز نوجوان همراهي كند، توانست به كلي از تصوير آشنا و كليشههاي بازيگرياش فاصله بگيرد و تصويري ماندني را ثبت كند. در واقع او تصويري از خود را در دوران ميانسالي ثبت كرد كه ميتواند بهترين و برجستهترين حسن ختام براي كارنامه پربار بازيگرياش محسوب شود.
ادامه دارد ...
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]