واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: بحران هويت
جام جم آنلاين: مسلما مساله هويت (identity) از موضوعات مهم و چالش برانگيزي است كه نه تنها تك تك افراد در دوران حيات خود با آن مواجه ميشوند، بلكه از جمله موضوعاتي است كه طيف وسيعي از متفكران به انحاي مختلف با آن درگيرند. صورت مساله هويت و ضمائم مربوط به آن، همواره در كانون توجه علوم مختلفي همچون جامعهشناسي، فلسفه، روانشناسي و... قرار گرفته است.
در اين ميان برخي روانشناسان بخش وسيعي از مطالعات خود را به اين مساله اختصاص دادهاند. بدون شك در بررسي اين مساله نميتوان آراء و نظريات روانشناس مشهور آلماني اريك هامبورگ اريكسون را ناديده گرفت. نگاه بديع و متفاوت او به مساله هويت بخصوص بحران هويت، مقدمات نگارش اين مقاله را فراهم آورد.
يكي از با نفوذترين و مشهورترين روانكاوان عصر حاضر، اريك هامبورگ اريكسون (Erik HamburgErikson) است. وي سال 1902 در شهر فرانكفورت آلمان چشم به جهان گشود. مرگ زود هنگام پدر موجب شد مادرش با فردي به نام هامبورگر ازدواج كند.
اين حادثه نقش مهمي در حيات اريكسون داشت، زيرا با بررسي آثار اوليه او ميتوان به اين نكته پي برد كه در نگارش آثار اوليهاش از نام خانوادگي ناپدريش هامبورگر استفاده كرده است؛ اما پس از آن كه تبعه آمريكا شد از نام پدر خود در نوشتههايش استفاده كرد. اريكسون پس از اخذ ديپلم انساني به كار هنري روي آورد؛ كاري كه به گفته خود او در اروپا براي جوانان به منزله بيكاري است.
اندكي بعد در سال 1925 به وين رفت و در انستيتوي روانكاوي كه تحت نظر فرويد و آگوست آشيرهورن بود آموزش تحليل رواني را فرا گرفت. همچنين بهمدت يك سال به عنوان محقق روانشناسي در بخش روانپزشكي اعصاب دانشكده پزشكي هاروارد مشغول به كار شد.
سال 1942 به عنوان پروفسور روانشناسي در دانشگاه بركلي كاليفرنيا به تدريس پرداخت. پس از گذشت 7 سال از تدريس در دانشگاه، با نگارش نخستين كتاب خود با عنوان چارچوب نظريه تحولي خود را مطرح كرد.
در كارنامه علمي اريكسون، در كنار مقالات و كتب متعدد و گوناگون، به پژوهشهاي علمي گوناگوني برميخوريم كه وي درباره مسائل رشد آدمي انجام داده است. به عنوان مثال سال 1965 او در سفري به هندوستان به مطالعه و بررسي مسائل نسلها و چگونگي رشد مهاتما گاندي در دوران كودكي پرداخت.
بيترديد طرح مفهوم بحران هويت (identity crisis) يكي از دلايل شهرت او در محافل علمي و روانشناسي است. برخي معتقدند اريكسون در طرح نظريهاش از بحرانهايي تاثير گرفته كه خود در زندگي تجربه كرده است. بررسيها نشان ميدهد وي با بحرانهاي مختلفي در زندگياش مواجه بوده است.
نخستين بحران مربوط به ناپدرياش بود. او سالها گمان ميبرد نامخانوادگياش هامبورگر است و ناپدرياش را پدر واقعي خويش تصور ميكرد. دومين بحران در مدرسه رخ داد. با اين كه او در آلمان تحصيل ميكرد و خود را يك آلماني ميپنداشت، اما همواره مورد طرد همكلاسيهايش قرار ميگرفت. يهودي بودن او علت اصلي طرد وي توسط همكلاسيهايش بوده است.
از سوي ديگر دوستان يهودي اريكسون به سبب بور بودن و شباهت قيافه او به آرياييها، از وي دوري ميجستند. در اواخر دوران دبيرستان نيز اريكسون بحران ديگري را تجربه كرد. به همين دليل براي مدتي از جامعه كناره گرفت و در جستجو هويت سرگردان خود بود. بحران هويتي اريكسون با ورود وي به وين و انتخاب شغل معلمي و ازدواج خاتمه يافت.
بدون شك اريكسون نه تنها در ميان متخصصان، بلكه بين مردم عامه نيز محبوبيتي خاص داشت و عكس وي در پشت جلد مجلاتي همچون نيوزويك و نيويورك تايمز چاپ شد. مطالعات وي در روانكاوي، تعليم و تربيت و مددكاري اجتماعي از اهميت خاصي برخوردارند.
به جرات ميتوان گفت كه علم روانشناسي رشد، بيش از همه خود را وامدار اريكسون و مطالعات وي پيرامون تكامل مستمر شخصيت در سراسر عمر ميداند.
تكوين هويت شخصي
رشد هويت معمولا يكي از جنبههاي رشد خود در نظر گرفته ميشود. رشد خود نيز يكي از مباحث مهم مطرح شده در قلمرو روانشناسي رشد است كه حاوي موضوعات مهمي همچون رشد مفهوم خود، عزت نفس (Self esteem) يا ارزش نهادن به شايستگيهاي خود، رشد شناخت ديگران و رشد هويت است.
از نگاه اريك اريكسون يكي از تكاليفي كه انسان در دوران نوجواني با آن مواجه ميشود تكوين هويت شخصي (personal identity) است. اين بدان معناست كه نوجوان براي دستيابي به هويت شخصي خود با پرسشهاي مهمي چون من كيستم؟ مقصدم كجاست؟ هدف از حيات چيست؟و... مواجه ميشود. روندي كه نوجوان طي چند سال براي پاسخگويي به اين پرسشها طي ميكند به عنوان جستجوي هويت ناميده ميشود.
برخي بر اين اعتقادند كه چنين جستجويي در جهت شكلگيري هويت، دوره نوجواني را به دورهاي مملو از دشواريها و مخاطرات تبديل ميكند و به همين دليل سخن از بحران هويت به ميان ميآورند؛ اما در اين ميان اريكسون موضعي متعادلتر اتخاذ كرده و از منظري ديگر به مقوله بحران هويت نگاه ميكند.
بحران هويت
يكي از نكات مهم در نظريه هويت اريكسون توجه به اين مطلب است كه رشد شخصيت امري است كه در سراسر عمر آدمي اتفاق ميافتد. از سوي ديگر موضوع اصلي در رشد شخصيت، جستجوي هويت است. اريكسون عمر انسان را به 8 مرحله رشد رواني و اجتماعي تقسيم ميكند.
در هر يك از اين مراحل، فرد با تعارضي مواجه ميشود كه بايد آن را حل كند. منشاء تعارض از آنجاست كه فرد در مواجهه با محيط، انتظارات تازهاي برايش ايجاد شود. اريكسون چنين برخوردهايي با محيط را بحران (crisis) ميگويد. فرد در هر مرحله و در هر مواجهه با بحران 2 راه پيش رو دارد: يك راه سازگارانه و يك راه ناسازگارانه.
از نگاه اريكسون حل رفع هر يك از بحرانها موجب تغيير در شخصيت انسان و ورود به مرحله بعد ميشود. يكي از اين مراحل هشتگانه، مرحله نوجواني (سنين 18 11 سالگي) است. در چنين دورهاي، مساله هويت شخص بايد حل شود و شخص به يك خودپنداري معتدل و هويت منسجم دست يابد. در واقع ميتوان چنين گفت كه تعارض رواني اين دوره، مربوط به شكلگيري احساس هويت و پراكندگي اجزاي مختلف آن است.
حل تعارض زماني ممكن خواهد بود كه نوجوان بتواند بر جوانب منفي اين تعارض و بحران غالب شود و هماهنگي دروني در ايفاي وظايف مختلف را به دست آورد. چنان كه پيش از اين نيز بيان شد، نوجوان در اين دوره با پرسشهاي مهم بسياري مواجه ميشود. او پيش از اين نيز در مقاطعي همچون دوره كودكي با سوالات بسياري مواجه بوده است.
در دوران كودكي هنگام طرح پرسش و براي يافتن پاسخ، سراغ بزرگسالان ميرفت؛ اما در دوران نوجواني هم پرسشكننده و هم پاسخدهنده، خود اوست. او از خود سوال ميكند و خود را در اجتماع، خاص و تنها مييابد.
دوراني كه نوجوان سپري ميكند آميخته با اضطراب و دو دلي است. زمان بايد سپري شود تا او به وحدت هويت برسد. چنين فاصله زماني است كه اريكسون از آن به عنوان بحران هويت ياد ميكند.
از يك سو اريكسون بحران هويت را اصطلاحي براي توصيف فرآيند فعال توصيف خويشتن در نظر ميگيرد و از سوي ديگر، بر اين باور است كه بحران هويت جزو لاينفك از رشد رواني اجتماعي سالم است.
هر فرد در فاصله زماني از آغاز بلوغ تا شروع زندگي شغلي و خانوادگي، نقشهاي مختلفي را تجربه ميكند. در جريان اين تجربهها، نوجوان خود را با قهرمانهاي مختلف همانند كرده و رفتارهاي گوناگون، علايق و جهانبينيها را تجربه ميكند. آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين مساله است كه همانندسازيها جنبه سمبليك ندارند.
اين به آن معناست كه تجارب نوجوان كاملا جدي است و نوجوان به ايفاي بازي نقشها نميپردازد، بلكه در عمل نقشهاي مختلف را به تجربه شخصي در ميآورد. در جريان همانندسازي، نوجوان درصدد حصول تصويري يكپارچه از خود است.
تحقيقات نشان داده است در جوامع ابتدايي الگوهاي همانندسازي و نقشهاي اجتماعي محدود است و در نتيجه هويتيابي تا حدودي سهلتر صورت ميگيرد، اما در جوامع پيچيده و صنعتي، هويتيابي كاري بس دشوار و مستلزم در نظر گرفتن مجموعه تقريبا نامحدودي از امكانات است.
نظريه جيمز مارسيا
ديدگاه اريكسون پيرامون رشد هويت از سوي بسياري از متخصصان بررسي و تحليل شده است. يكي از اين محققان به نام جيمز مارسيا يك مصاحبه سازمان يافته را براي طبقهبندي هويت نوجوانان تدوين كرده است.
در ديدگاه مارسيا در پيوستار هويتيابي اريكسون 4 وضعيت هويتي به شرح زير وجود دارد كه ميتوان آنها را بر حسب وجود مسالهاي در زمينه هويت از نظر تشخيص و توانايي در حل آن مساله، از يكديگر متمايز كرد.
دستيابي به هويت (identity achievement): افرادي كه در اين وضعيت قرار دارند، بحران هويت را پشتسر گذاشتهاند. ثبات شخصيت، انسجام فكري و جديت در انتخاب شغل از ويژگيهاي مهم اين افراد است. اين قبيل افراد مثلا خود را نه دانشجوي انترني، بلكه پزشك آينده ميبينند. همچنين اين افراد در قبال باورهاي مذهبي و سياسي خانواده خود، هر آنچه را كه با هويتشان همخواني نداشته است، كنار گذاشتهاند.
هويتيابي ناقص (identity foreclosure): افرادي كه در اين گروه قرار دارند، فاقد تجربه بحران هستند و براي تعيين هويت، خود را تسليم نظر والدين كردهاند. آنان بيچون و چرا مذهب و باورهاي خانواده خود را پذيرا ميشوند. هنگامي كه از موضع سياسيشان سوال ميشود، از بيرغبتي در باب انديشيدن پيرامون اين موضوعات سخن به ميان ميآورند. مسلما اگر رويداد مهمي ارزشهاي آزمون شده آنها را به چالش بطلبد احساس سردرگمي خواهند كرد.
تعليق هويت (moratorium): افرادي كه در اين گروه قرار ميگيرند، در حال تجربه بحران هويت هستند. هرچند اين افراد تلاش ميكنند ارزشها، علايق، بينش و حرفه خاص خود را كشف كنند، اما هنوز نتوانستهاند تصميم دقيق و روشني در باب اين مسائل اتخاذ كنند. به عبارت ديگر، اين افراد در برزخ ميان علايق خود و علايق والدينشان گرفتار شدهاند.
چنين افرادي ممكن است براي مدتي طبق منش و رفتار والدين و اعتقادهاي مذهبي و سياسي آنها گام بردارند، ولي با اندك تاملي آنها را كنار ميگذارند. اين افراد در بهترين شرايط، آدمهاي حساس، اخلاقي و روشنفكر و در بدترين شرايط، افرادي اضطرابزده، مردد و جزمانديش به نظر ميرسند.
پراكندگي هويت (identity diffusion): اصطلاح پراكندگي هويت مترادف با مفهوم سردرگمي در هويتيابي اريكسون است. فارغ از اين كه افراد متعلق به اين گروه در گذشته دچار بحران بوده يا نبوده باشند، در هر صورت هنوز مفهوم يكپارچگي از خود حاصل نكردهاند. براي مثال، ممكن است فردي علاقهمند باشد به دانشكده حقوق برود يا به كار تجارت مشغول شود؛ اما عملا كاري نكند و علاقهاي هم به مذهب يا سياست نداشته باشد. از خصوصيات اين افراد ميتوان بدبيني، سطحينگري و سردرگمي را نام برد.
سردرگمي هويت
از نگاه اريكسون، در مطلوبترين شرايط، بحران هويت بايد در اوايل يا اواسط دهه سوم عمر حل شود تا فرد بتواند به مسائل ديگر زندگي بپردازد. هنگامي كه اين امر تحقق يابد، ميتوان گفت فرد به هويت خود دست يافته است. به آن معنا كه فرد به مفهوم يكپارچهاي از هويت جنسيتي، جهت گزينش شغلي و جهانبيني نائل شده است.
اگر در روند شكلگيري هويت، نوجوان موفقيتي كسب نكند، به پراكندگي شخصيت دچار ميشود. به عبارت ديگر، تا زماني كه بحران هويت حل نشده باشد، فرد مفهوم يكپارچهاي از خود به دست نخواهد آورد.
اريكسون از چنين پيامد ناگواري به عنوان سردرگمي هويت (identity confusion) ياد ميكند. فرد در حالت سردرگمي هويت علاوه بر پراكندگي شخصيت به ناسازگاري اجتماعي گرفتار ميشود و يك هويت منفي به دست ميآورد.
برخي به اشتباه نفي ارزشهاي والدين از سوي نوجوانان را به تعارض ميان نسلها تعبير كردهاند، اما از نگاه اريكسون چنين دشمنياي ميان نسلها وجود ندارد و در صورت نشان دادن واكنش عاقلانه و صبورانه در مقابل نوجوان، ميتوان در جهت رشد نوجوان و شكلگيري درست هويت او گام برداشت.
منابع:
1- اتكينسون، ...، زمينه روانشناسي هيلگارد، ترجمه براهني و...، رشد، ششم، 1386.
2- سيف، كديور و...، روانشناسي رشد (1)، سمت، 1380.
3- لطفآبادي حسين، روانشناسي رشد (2)، سمت، 1380.
4- شولتز، تاريخ روانشناسي نوين، ترجمه سيف شريفي ...، رشد، 1375.
مهدي ميرلو
جمعه 28 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]