واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفت وگو با داود فيرحى به بهانه تجديد چاپ «قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام» «فوكو» رافراموش كنيد
در زنجان به دنيا آمد. به قم و تهران رفت تا خارج فقه و انديشه سياسى بخواند و رساله دكتراى خود را به نام «دانش، قدرت و مشروعيت در اسلام» با الهام از پروژه هاى فوكو و گادامر ارائه كرد. كتابى كه به چاپ هفتم رسيد. هرچند كتاب در رابطه متقابل ميان دانش و قدرت در دوره ميانه اسلامى متمركز است، مدام وسوسه مى شوم فصلى كه به فارابى اختصاص دارد را دوباره بخوانم. به سال ۱۳۴۳ به دنيا آمد. در ۱۳۸۰ تحصيلات خود را در قم به پايان برد و ۱۳۷۳ از رساله اش در تهران دفاع كرد. هرچند بدون در نظر گرفتن گسست تاريخى فوكو و گرايش هرمنوتيكى گادامر نمى توانستيم اينگونه به تاريخ خود بنگريم اما وسوسه مى شوم از نويسنده بپرسم چه مشكلى با اين دو فيلسوف دارد يا اين كه چرا گرايشات نسخه شناسانه را كنار مى گذارد. عضو هيأت علمى دانشگاه تهران را طبيعتاً بايد در دانشگاه تهران ديد. با كمى زحمت فرصتى براى گفت وگو مهيا كرديم. آنچه در پى مى خوانيم نتيجه گفت وشنود خبرنگار ما با دكتر داود فيرحى است. شما نمى توانيد اين را از خلال سطرها ببينيد اما شمرده، آرام و متبسم گفت، آنچه مى خوانيد را.
در كتاب «قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام» در حالى كه مايل هستيد از نگاه شرق شناسانه و بيرونى به تمدن اسلامى بگريزيد ولى چارچوب نظرى خود را از «ميشل فوكو» و «هانس گئورگ گادامر» اخذ كرده ايد. اين در ابتدا كمى ناسازگار به نظر مى رسد. لطفا ً در اين مورد توضيح دهيد
وقتى در مؤسسه باقرالعلوم دانشجوى دكترا بودم با درس نظام سياسى و دولت روبه رو شدم كه به نظر با نظام هاى واقعى بيگانه بود. همان زمان فكر مى كردم كه تفسيرهاى متفاوتى كه در سنت ما درباره نسبت سياست و دين وجود دارد از كجا مى آيند. آنگاه متوجه نسبتى ميان ساختار قدرت (نه به معنى ساختارگرايانه بلكه به معنى مختصات هندسى قدرت) و ظهور انديشه ها شدم. قطع نظر از تنوع نگرش ها نوعى تعقل مسلمانى وجود دارد كه به معناى كلى و عمومى در همه نگرش ها قابل تشخيص است. در واقع هم تمايزها قابل درك هستند و هم يك شاكله عمومى كه مى توان نماى عمومى از تمدن اسلامى باشد و حتماً ارزش شناخته شدن دارد. بايد به اين مى انديشيدم كه تمدن اسلامى چه نسبتى با ساير تمدن ها دارد تا بتوانم از آن ره آورد شاكله درونى آن را كشف كنم. در اين ميان كار يكى از متفكرين عرب به نام «جابر» به من كمك كرد؛ زيرا در جايى «عقل» را به دو گونه عقل صنفى و عقل مكون تقسيم كرده بود. عقل مكون عقل تمدنى است كه كم و بيش در درون اصناف نيز جارى است. يعنى فقها، فيلسوفان، عرفا و... على رغم تمايز شباهت هايى دارند. ولى به واسطه فقدان يك ادبيات دقيق نمى توانند اين شباهت را توضيح دهند. آنچه به نظر من اهميت داشت نسبت خاص ميان دين و سياست بود. نسبتى كه مى توانست به توليد متن منجر شود و مثلاً «فارابى» را بسازد. گاهى در آثار قدما (مثلاً جاهز يا
ابن اثمر) به تقدم «اراده» بر «عقل» برمى خوردم. حتى ابن خلدون نيز مباحث مشابهى دارد. بنابراين دو روايت متفاوت را پيش رو داشتم. اول روايتى كه در ابن سينا خود را به ظهور مى رساند. در اين روايت دانش در اولويت قرار دارد و ساير مفاهيم برحسب آن نظم مى گيرند. معنى آن اين است كه دانش خود بنياد و جهانشمول (universal) است و دوم روايتى كه اراده را مقدم مى داند. يعنى اراده، ذهنيت، تمدن و عالم خود را با ابزار خود توليد مى كند و به واسطه آن ذهنيت، تمدن عالم خود تلاش مى كند كه به خودآگاهى برسد. يعنى سعى مى كند بفهمد كه چه هست، چه مى كند و چه بايد بكند. از اين رو ميشل فوكو مرا جلب كرد. فوكو علوم يك تمدن را در متن استقلال آن تمدن بررسى مى كرد و مفهوم «گسست» برايش اهميت زيادى داشت. اما فوكو نيز چيزى كم داشت (يا من در آن نديدم) و آن اينكه گيرم كه ما يك تمدن را از بيرون شناسايى كنيم! و آيا نبايد در عين حال ببينيم كه متفكران درون آن تمدن كه محصول آن هستند چگونه تمدن خود را به سطح آگاهى رسانده و معقول اش كرده اند در حقيقت مى خواستم ببينم متفكرين يك تمدن چطور خود را در تمدن خويش ديده اند. پس به «گادامر» نزديك شدم. براى درك انقطاع و بريدگى يعنى بيرونى بودن و تفسير هرمنوتيك يا همان چرخيدن به مركز دانش دوره ميانه، از فوكو و گادامر به صورت توأم استفاده كردم و بدين ترتيب احساس كردم چيزهايى در حال روشن شدن هستند. وقتى متفكرين يك تمدن متونى را توليد مى كنند در واقع سعى در توضيح تمدن خود داشته اند. در واقع اين متون حد واسط فيزيك زندگى و متافيزيك زندگى آنهاست.
آيا منظورتان بيشتر متون عقل عملى است
بله و در مركز همه توليدكنندگان اين متون فارابى وجود دارد. چون او در حال جمع كردن جدال ها بود.
چه چيزى چارچوب نظرى شما را با نظريه هاى فوكو و گادامر متفاوت مى كرد
آنچه نبايد از نظر دور داشت اين است كه مسلمانان با نص و قرآن مواجه هستند. چيزى كه همواره ابا دارند آن را تمدن كنند بلكه هميشه جايگاهى فراتمدنى براى آن قائل هستند. پس قرآن كماكان وارد تمدن يا تمدن هاى اسلامى مى شود ولى در عين حال در جايى قرار دارد كه بر روى آن فعاليت هرمنوتيكى انجام نمى گيرد. فوكو و گادامر با عنصرى چون قرآن مواجه نيستند كه هر بار از كمند هرمنوتيكى مفسر امتناع مى كند. اين چيزى بود كه مرا از مواجهه مسلمانان براى تفسير نص قرآن عبور داد به اينكه چگونه مسلمانان با هستى خود در دوران ميانه مواجه مى شدند. همه تمدن ها به قرآن ارجاع مى دادند و در عين حال مخالفان هر حكومت نيز به قرآن استناد مى كردند. در تمدن هاى غيراسلامى وضع متفاوت است. مثلاً در يك تمدن فلسفى مخالفان به فلسفه استناد نمى كنند يا انديشه هاى ضدمدرن در درون تمدن مدرن را به مدرنيته ارجاع نمى دهند اما در تمدن هاى اسلامى حاكمان و مخالفان هر دو از قرآن شاهد مى آورند و اين يعنى اين كه همه قرآن به تمدن تبديل نشده است و هيچ تمدنى به طور مطلق قرآنى نيست. اختلاف ميان قرآن و تمدن هاى اسلامى به مركز پروژه من در آن كتاب تبديل شد. در نتيجه لزومى نداشت تمام فعاليت هاى من در چارچوب نظريه فوكو و گادامر باشد.
يكى از مهمترين مخالفت هايى كه شما با تحليل هايى كه معمولاً شرق شناسان يا متأثرين هموطن ارائه مى كنند داريد انتقاد به روش نسخه شناسانه يا همان فيلولوژى است. چرا به اين روش مشكوك هستيد
در گذشته به خاطر علائق مذهبى به روستاها مى رفتم. متوجه شدم در بعضى از آن مناطق قبورى هست كه مربوط به بعضى علما يا حتى مجتهدين مى شود. جالب است بدانيد، در آن روستاها افرادى كه در دوره زندگى همان عالم يا مجتهد مى زيستند بسيار فرهيخته تر بودند ولى ظاهراً بعد از مرگ آن عالم سطح فرهنگى منطقه به تدريج كاهش پيدا كرده است. افلاطون در كتاب سوم قوانين مى گويد اين طور نيست كه تمدن ها همواره پيش بروند. گاهى پيش مى آيد كه يك تمدن از ميان مى رود. نه فقط براى ديگران بلكه حتى براى نسل هاى بعدى همان تمدن. بسيارى از كتاب هاى دوره ميانه را غربى ها احيا كرده اند. يعنى ما حتى توان احياى كتاب هاى ابن خلدون و ماوردى و... را نداشتيم. در حالى كه زمانى همين كتاب ها در همين تمدن خلق شده است. نتيجه اين كه تمدن ها لزوماً گسترش خطى ندارند. از اين رو بحث هاى فيلولوژى و نسخه شناسى ايجاد اشكال مى كند. زيرا تصور نسخه شناسانه مى خواهد متون را به ترتيب تاريخى به عقب بازگرداند. در حالى كه ما بارها با انقطاع رشد در تمدن مواجه هستيم. هرچند همواره روح اسلامى وجود داشته است. چه در دوران قوت و چه در دوران ضعف. اما كشف همين روح در نتيجه كنار گذاشتن فعاليت نسخه شناسانه درك مى شود. زيرا در اين صورت مى توانيم متون را به صورت ملهم از روح اسلامى بفهميم، نه در سايه ارتباط خطى آنها تا تمدن ايران باستان يا يونان.
مكانيزم نگاه نسخه شناسانه به تمدن اسلامى چگونه است
به اين ترتيب كه تلاش مى كنند با متصل كردن ابتداى تمدن اسلامى به تمدن يونان باستان و انتهاى آن به مدرنيته، به داورى تاريخ تمدن اسلام بپردازند. يعنى تمدن اسلامى را با تمدن غربى كه از يونان تا مدرنيته كشيده شده است مقايسه كنند و هرجا كه غيريتى در ما مى بينند آن را همچون نقص معرفى مى كنند. اين تصور جاى كار كردن را از محقق مى گيرد. زيرا مى خواهد تمدن اسلامى را با الگوى هگلى و از طريق فيلولوژى از يونان تا مدرنيته بسنجد. در حقيقت يك معيار، بيرون از تمدن اسلامى را در بررسى تمدن اسلامى دخالت مى دهند. براى من مهم بود تا بدانم آيا مى توان تمدن اسلامى را در ذات خود بدون قياس با معيار ديگرى ارزيابى كرد.
ابن مسكويه، جاهز و فارابى اينها كسانى هستند كه مى توان براساس تفكر ايشان مفهوم سازى كرد. چرا به جاى توليد نظريه، مفهوم و چارچوب تازه و بومى به سراغ چارچوب هاى فوكويى و گادامرى رفتيد كه تا اين اندازه به آن منتقد هستيد
در آن زمان پختگى امروز را نداشتم. ضمن آن كه «فوكو» كمك مى كرد كه از راهى كوبيده شده و آماده لااقل بخشى از مسير را طى كنم.
چطور كمك مى كرد
ادبياتى نسبتاً منظم و مأنوس در اختيارم مى گذاشت تا بتوانم آنچه مهم مى دانم بيان كنم. در ضمن كمك مى كرد تا بفهمم در آثار كسانى چون جاهز و ابن خلدون «اراده» مقدم است. ابن خلدون معتقد بود تمدن ها در درون خود علوم را رشد مى دهند. ولى «چرايى» و «چگونگى» رشد علوم درون دولت يا تمدن را با جمله «عنده من اسرار الله» غيرقابل تحليل مى داند. او مى داندكه قدرت، تمدن مى سازد و تمدن دانش مناسب خويش را سامان مى دهد، اما چرايى و چگونگى اين رخدادها را ناديده مى گيرد. فوكو نيز با «چرايى » كارندارد ولى «چگونگى » را بر مى رسد. جاهز نيز از تقدم اراده بحث مى كند با اين ملاحظه كه برداشتى شخصى و فردى از اراده دارد. در حالى كه فوكو قدرت را مسئله اجتماعى مى داند كه در قالب گفتمان اثر مى گذارد. باجمع كردن همه اين متفكران از شرق و غرب مى توان آناتومى قدرت در تمدن اسلامى را تشخيص داد. مى توان درك كرد كه چگونه بعضى از تمدن هاى اسلامى به نص استناد مى كردند تا مشروعيت يابند در حالى كه بخشى از نص را قبول نداشتند و پنهان مى كردند. چگونه دستگاه توجيه مى ساختند ، چگونه سپاه آموزش مانند سپاه خطابه راه مى افتاد تا قانع كند.
يكى از مهم ترين تفاوت هاى چارچوب شما با نظريه هاى فوكو و گادامر اين است كه در نظريه ايشان وجود حقيقت به كل نفى مى شود. در حالى كه درچارچوب شما حقيقت امر دست نيافتنى فرض شده است . عالمى كه هر كدام از اين تصورات مى سازند چه تفاوت هايى با هم دارد
ما هر اندازه تلاش كنيم تنها به وجهى از حقيقت دست مى يابيم. بنابراين همواره بخشى از خطا در تفاسير ما يافت مى شود. اين يكى از مبناهاى تفكر شيعه نيز محسوب مى شود. شيعه ، مخطئه است. يعنى استنباط هاى ما عين حقيقت نيست بلكه «حجت» است. حجت فقط تا اطلاع ثانوى براى «عمل» اطمينان مى دهد. پس هميشه ضمناً اميد هست كه درك ما تصحيح شود. در الگوهاى فكرى نظير تفكر فوكو امكان مقايسه ميان استنباط ها در دو دوره وجود ندارد. اصطلاحاً لاقياسيت وجود دارد. در مبانى شيعه تا زمانى كه حجتى فرو نپاشد مى توان به آن اطمينان كرد؛ هرچند هميشه ممكن است، دليل، از هم بپاشد. پس اجازه داريم يك استنباط را به سمت استنباط بعدى ترك كنيم و دليل جديد فعلاً نوعى پيشرفت محسوب مى شود. اگرچه امكان دارد پسرفت باشد! ولى چون يقين قبلى با شك هايى فرو ريخته، يقين جديد فعلاً بهتر است.
چرا
چون اين بنا بر بناى قبلى استوار است. خطاهايى كه كشف كرديم ديگر وجود ندارد و آنچه گمان مى كنيم درست باشد در آن به كار گرفته ايم. فوكو به گسست هاى مدام معتقد است در حالى كه در نظر شيعه در يقين جديد عناصرى از يقين قبلى بازمانده است. دراين صورت ما جرأت پيش رفتن را به دست مى آوريم زيرا به طور منطقى يا تجربى مؤيداتى براى دلايل جديد يافته ايم كه مى توانيم به وسيله آنها پا سفت كنيم. تفكر فوكو مولد نيست زيرا اجازه نمى دهد در يقين تازه اى اقامت كنيم؛ چه، مدام ما را مى ترساند. اين يكى از عناصر شيعه بود كه براى من بسيار مفيد فايده آمد. برهمين اساس است كه مى توان همواره در مورد نسبت سنت و تجدد داورى كرد. چون ديگر داورى در سطح حقيقت نيست بلكه در حد حجت عملى است.
پنجشنبه 27 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 314]