واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: شكوه طلوع خورشيد عدالت از خانه عشق - آيتالله العظمي وحيد خراساني
اگر كسي ادعا كند كه من سرآمد طبيبان جهان هستم، براي اثبات اين دعوي دو راه وجود دارد: يكي اين كه كتابي در طب ارائه دهد كه علل امراض و دارو و درمان آنها را به گونهاي بنگارد كه مانندش در كتب طب يافت نشود.ديگر آن كه مريضي را كه، مرض تمام قوا و اعضاي او را فراگرفته و در آستانه مرگ است و طبيبان از علاج او عاجز شدهاند به او بسپارند و او بر آن تن لباس صحت و عافيت بپوشاند.
پيغمبران، طبيبان فكر و جان و معالجان امراض انسانيت انسان ميباشند و پيغمبر اسلام سرآمد اين طبيبان است. دليل علمي او قرآني است كه مانندش را در بيان علل امراض فكري و اخلاقي و عملي انسان و درمان آنها نميتوان يافت كه نمونه مختصري از آن در هدايت قرآن ذكر شد و دليل عملي آن اين است كه در جامعهاي مبتلا به بدترين امراض آدميت ظهور كرد، كه از جهت فكري به حدي تنزل كرده بودند كه هر قبيلهاي براي خود بتي داشت، بلكه خانوادهها از خرما و حلوا براي خود معبودي ميساختند، صبحگاه او را سجده ميكردند و هنگام گرسنگي اله خود را ميخوردند. آفت افكار آنان را به مرهم معرفت و ايمان چنان معالجه نمود كه خالق جهان را اينگونه ستايش كردند (الله لا اله الا هوَالحَي القَيوم لا تَأخذه سنَهِ ولا نوم لَه ما في السَماوات وَ ما في الارض مَن ذَالَّذي يشفَع عندَه الا باذنه يعلَم ما بَينَ ايديهم و ما خَلفَهم وَلا يحيطونَ بشيء من علمه الا بما شآءَ وَسعَ كرسيه السَماوات وَالارض ولا يؤده حفظهما وَهوالعَلي العَظيم) و در مقابل او به خاك افتاده و گفتند:
حضرت علي عليه السلام ميفرمود:
تطاول اغنيا را بر فقرا چنان از بين برد، كه در محضر آن حضرت يكي از اغنيا نشسته بود، فقيري وارد شد و كنار آن غني نشست، آن غني دامن خود را برچيد و چون ديد آن حضرت شاهد آن منظره است، گفت: يا رسولالله نصف ثروت خود را به اين فقير بخشيدم، فقير گفت: نميپذيرم كه مبادا به دردي كه او مبتلا شده گرفتار شوم.
اين چه تربيتي بود كه آنچنان دست بخشش به غني و بلند نظري به فقير داد و تكبر او را به تواضع و ذلت اين را به عزت مبدل كرد. سركشي قوي را بر ضعيف چنان از بين برد كه در زمان اميرالمومنين عليه السلام كه قدرت نظامي پادشاه ايران و امپراتوري روم در دست خليفه مسلمين و فرمانده سپاه او مالك اشتر بود، روزي مالك در بازار مانند افراد عادي ساده و بيپيرايه ميرفت كه كسي در آن بازار از راه تمسخر به مالك اهانتي كرد، به آن مرد گفتند: آيا شناختي كسي را كه به تمسخر گرفتي كه بود؟ گفت: نه؛ چون وي را به او معرفي كردند، نگران شد كه آيا با آن قدرت مطلقه چه به روز او خواهد آمد، به جست و جوي مالك برآمد، به او گفتند: مالك به مسجد رفت، سراسيمه به نزد او آمد كه عذر كردار بخواهد، مالك گفت: در پي رفتار تو به مسجد آمدم و دو ركعت نماز خواندم براي آن كه از خدا بخواهم از تقصير تو در گذرد.
سائلي از حضرت علي عليه السلام او سوال كرد، امر كرد هزار به او بدهيد، كسي كه به او فرمان داد پرسيد هزار از طلا بدهم يا از نقره؟ فرمود: هر دو نزد من دو سنگ است، آنچه براي سائل نفعش بيشتر است به او بده.
اثر آن تربيت بود كه غرور قدرت، او را از ساييدن پيشاني ذلت در مقابل حيقيوم باز نداشت و اهانتكنندهاي را كه در اضطراب سزاي عمل خود است، به بهترين خيرات كه طلب آمرزش است نايل ميكند. فواصل قومي را چنان از ميان برد كه با رسوخ قوميت عربيت نسبت به عجم، سلمان فارسي را به حكم (واصبر نَفسكَ مَعَ الذينَ يدعونَ رَبهم بالغدوهِ والعشي يريدون وجهه ولا تعد عيناك عنهم تريد زينهِ الحيوهِ الدنيا ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه و كان أمره فرطاً.) پهلوي خود نشاند، كه در نتيجه امارت مدائن به او محول شد و فواصل نژادي را چنان از ميان برد كه غلام سياهي را موذن خود قرار داد و وقتي به آن حضرت پيشنهاد كردند كه هر دستوري دادي پذيرفتيم، ولي تحمل بانگ اين كلاغ سياه را نداريم، جوابش اين بود.
تربيت الهي
با اين تعليم و تربيت درخت انسانيت را به ثمر رساند و از آن درخت مانند علي بن ابيطالب عليهالسلام به بشريت تحويل داد كه از دائرهِ المعارف فضايل علمي و عملي او همين چند سطر بس است كه تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله حيات داشت، ادبش اقتضاي اظهار علم و عرفان نميكرد و همچون ماهي تحتالشعاع آفتاب بود و بعد از آن حضرت هم در محاق اختناق از نورافشاني باز مانده بود و در مدت پنج سال ـ تقريبا ـ با ابتلا به فتنه جنگهاي خانمانسوزي چون جنگ جمل و صفين و نهروان، فرصت اندكي كه پيش آمد، اگر بر كرسي سخن نشست گفتارش به نقل ابن ابي الحديد معتزلي دون كلام خالق و فوق كلام مخلوقين بود و تنها براي معرفت خدا و تربيت نفس و نظام جامعه، مراجعه به خطبه اول نهج البلاغه و خطبه متقين و عهد مالك اشتر بس است كه نشان دهد چه اقيانوسي از حكمت علمي و عملي است كه اين نمونهها قطرههايي از آن درياست. اگر در ميدان جنگ قدم زد تاريخ مانندش دلاوري نديد كه زرهش پشت نداشته باشد و در يك شب 523 تكبير بگويد و به هر تكبيري دشمني را به خاك بيفكند و همان شب هم مابين دو صف به نماز شب بايستد و با اين كه تيرها از راست و چپ ميباريد و در برابرش به زمين ميريخت، بدون كمترين اضطرابي مانند اوقات ديگر از انجام وظايف بندگي غافل نشود و مانند عمرو بن عبدود را بر خاك بيفكند كه عامه و خاصه از رسول خدا صليالله عليه و آله روايت كردند كه فرمود: كجا زمانه مقامي را نشان دارد كه از مصر تا خراسان قلمرو ملك او باشد و مشك آب بر دوش زني ببيند، از او بگيرد و برايش به مقصد برساند و از حال او بپرسد و شب تا به صبح از اضطراب نخوابد كه چرا به آن زن و يتيمانش رسيدگي نشده...
منبع: مجله پاسدار اسلام
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 25 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]