واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: هيچكس دريچهاي نياورده بود
هويت- زهره نيلي:
فقط بگو چشم! هر چه نباشد پيرزن اينجا همه كاره است! اگر دلش بخواهد كه تنها پنجشنبهها، آن هم درست ساعت 3 بعدازظهر در را باز كند، فقط بگو چشم!
اگر خوش دارد سر ساعت پنج، عذرت را بخواهد با اينكه هنوز دل نكندهاي باز هم بگو چشم ! پيرزن با چادر نماز سفيدش براي خود كيا و بيايي دارد. كوچك اندام است و بدخلق.
گوشهايش هم اين روزها سنگين شده، اما تو فقط بگو چشم! ارزشش را دارد. اين همه آشناي قديمي اينجا جمعند. آشنا كه نه، دوستاني كه از لحظه ورود، مقيدت ميكنند كه بايستي و پي در پي، سلام كني و با هر كدام، خوشوبش كوتاهي داشته باشي و زود بروي سراغ ديگري، مبادا وقت كم بياوري.
اينجا شبيه هيچ گورستاني نيست...كوچك است و صميمي... قدم به قدم، سنگ به سنگ، اسم به اسم، همه آشناست؛ از آن صداي گرم و زندهاي كه هنوز به ياد روزگار از دست رفتهاي ميخواند كه زهره يارش بود تا آن روح سركشي كه همچنان از نهايت شب حرف ميزند، از نهايت تاريكي.
وقتي از پلههاي متروك گورستان ظهيرالدوله پايين ميروي، ساختمان قديمي خانقاه با چند رديف صندليهاي كهنه و قديمي و سنگ قبري در ميانه آن روبهروي توست. اينجا آرامگاه ميرزا علي خان دولوي قاجار، ملقب به ظهيرالدوله است كه در سال 1281 ق. به دنيا آمد و پس از مرگ پدر كه وزير دربار ناصرالدين شاه قاجار بود بر جاي او تكيه زد.
در سال 1303 به جرگه مريدان صفي عليشاه پيوست و به سال 1317 ه.ق با راهاندازي انجمن اخوت در ضلع شرقي ميدان فردوسي، سياست و طريقت را به يكديگر گره زد؛ انجمني كه 110 نفر از روشنفكران و اصلاح طلبان، عضو آن بودند و ميكوشيدند تا به مبارزه با استبداد و خرافات بپردازند؛ انجمني كه پس از به توپ بسته شدن مجلس در دوران استبداد صغير، به اتهام همكاري با مشروطه خواهان ويران شد و اثاث آن به غارت رفت و ظهيرالدوله بر آن شد تا ملك خود، در نزديكي امامزاده قاسم شميران را، وقف خانقاه و انجمن كند و مسئوليت اداره آن را نيز به انجمن اخوت بسپرد؛ انجمني كه ديگر، هيچ نام و نشاني از آن باقي نمانده و درويش رضا، آخرين عضو آن بوده است؛ يعني شوهر پيرزن ظهيرالدوله كه امروز به همراه پسرش از گورستان، محافظت ميكند. ميرزا عليخان دولوي قاجار در سال ۱۳۴۲ هجريقمري در گذشت و پيكرش در همان جايي به خاك سپرده شد كه امروز گورستان ظهيرالدوله نام دارد.
وي از پايهگذاران نمايش در ايران و باني نخستين اركستر ملي بود. او براي اولين بار توانست، با كمك پدر ابوالحسن خان صبا و پدر رهيمعيري در باغ خانقاه كنسرتي ترتيب دهد. اگرچه، حالا گورستان ظهيرالدوله، بزم خاموش كساني است كه ايران را به نوا و ترانه مهمان كردند: غلامحسين درويشخان، رضا محجوبي نوازنده مشهور ويولن كه از فرط عشق به موسيقي «رضا ديوانه» نام گرفته بود، حسين ياحقي از نخستين نوازندگان ويولن ايراني، حبيب سماعي نوازنده برجسته سنتور، داريوش رفيعي كه نامش با «زهره» پيوند خورده است، قمرالملوك وزيري نخستين خواننده زن ايراني در دوران معاصر، مشير همايون نخستين نگارنده نت براي پيانو در ايران، حسين تهراني كه صداي سرپنجههاي طلايياش بر تنبك هنوز هم گوش هر شنوندهاي را مينوازد و نورعلي خان برومند، رديف دان مشهور كه تار، سه تار، تنبك و ويولن را چه استادانه مينواخت و تو كه به اينجا آمدهاي، تنها كافي است از توري فلزي كرم رنگي كه فضاي گورستان را از خانقاه جدا كرده بگذري و دل به آواي دلنشيني بسپري كه پس از اين همه سال، همچنان روحت را مينوازد و تو را به سوي خود فرا ميخواند. آري اينجا آرامگاه ابدي روحالله خالقي، آفريدگار «تا بهار دلنشين» و ترانه هميشه جاودان«اي ايران»است؛ هم او كه سرگذشت موسيقي ايران را به رشته تحرير درآورد. آن سوتر، مزار مرتضي محجوبي است با سنگ قبري شكسته و قطعهقطعه شده كه پيانويي سنگي با نقشي از كليد سل بر آن نقش بسته، بهتر است سراغي از ابوالحسن خان صبا نگيري چون اثري از سنگ مزار او نمييابي.
ايرج ميرزا، نخستين هنرمندي است كه در سال 1344 و بنا به خواست خود در باغ خانقاه صفي عليشاه به خاك سپرده شد و از آن پس بود كه اين مكان، هنرمندان بسياري را در دل خود جاي داد. ملكالشعراي آستانقدس رضوي، محمدتقي بهار نيز اينجا آرميده است. ظهيرالدوله اما ميزبان سياستمداران هم هست: مستشارالدوله صادق، از رجال دوره مشروطه كه در تدوين قانون اساسي مشروطه دخالت داشت، حسن تقيزاده، از فعالان جنبش مشروطه و اولين رئيس مجلس سنا و محمد مسعود مدير روزنامه مرد امروز كه در ۲۵بهمن ۱۳۲۶ به دست يكي از افسران شاخه نظامي حزب توده كشته شد. در ۲۵بهمن ۱۳۳۰ مراسم سالگرد مسعود در ظهيرالدوله در حالي برگزار شد كه دكتر سيدحسن فاطمي وزير خارجه كابينه مصدق در آغاز سخنراني درباره مسعود با شليك گلولهاي غرق در خون بر مزار مسعود افتاد. امروز اما شيشه غبار گرفتهاي مزار مسعود را محافظت ميكند.
كاشكي پيدا شود
سيامك اسكندري كارشناس ارشد اداره كل بناها و محوطههاي تاريخي، ظهيرالدوله را در شمار گورستانهاي معاصر ميداند و ميگويد: معاونت ميراث فرهنگي، كارگروههايي را براي رسيدگي به وضعيت گورستانها از جمله گورستانهاي معاصر چون ابنبابويه و ظهيرالدوله تشكيل داده و بر آن است تا ضوابط و دستورالعملهايي را براي ساماندهي وضعيت اين محوطههاي تاريخي تدوين كند اما تا زماني كه مردم و متوليان فرهنگي به ارزش و اعتبار فرهنگ و انسانهاي فرهيختهاي كه در اينگونه اماكن دفن شدهاند پي نبرند، نميتوان انتظار داشت كه اوضاع اينگونه محوطهها، سروسامان يابد.وي با اشاره به اينكه گورستانهايي اين چنين، قابليت اين را دارند كه به يك قطب فرهنگي تبديل شوند ميافزايد: امامزاده طاهر، ظهيرالدوله، ابنبابويه و... با توجه به اينكه بسياري از نامآوران ادب و هنر را در خود جاي داده اند، ميتوانند به قطبهاي فرهنگي شهر تهران تبديل شوند و متوليان فرهنگي، بدون جانبداريهاي سياسي بايد به اين مهم توجه كنند، همانگونه كه دولت فرانسه، گورستان پرلاشز را به چنين مكاني تبديل كرده است.
محسن شيخالاسلامي، كارشناس استان تهران به تدوين طرح ساماندهي ظهيرالدوله اشاره ميكند و ميگويد: سازمان ميراث فرهنگي استان تهران، سال گذشته، طرح ساماندهي ظهيرالدوله را تدوين كرد و بر آن بود تا به تعمير و مرمت بخشي از ساختمان خانقاه، ساماندهي محوطه و سنگ قبرها و...بپردازد؛ اما اين طرح هنوز اجرايي نشده چون سازمان ميراث فرهنگي استان تهران، اعتباري به اين گورستان اختصاص نداده است.
وي با اشاره به اينكه ظهيرالدوله در سال 1377 به شماره 2001 در فهرست آثار ملي ثبت شده، ميگويد: با توجه به اينكه ظهيرالدوله و ابنبابويه، به ثبت ملي رسيده اند، سازمان ميراث فرهنگي موظف است هر سال اعتباري براي نگهداري، مرمت و ساماندهي به اين دو مكان اختصاص دهد اما با توجه به تغيير مديريتهاي پي در پي استان تهران و ضعف كارشناسي كه در بدنه آن وجود دارد، اين امر تاكنون، آنگونه كه بايد و شايد، محقق نشده است.شيخالاسلامي، وجود مالكان خصوصي را، يكي ديگر از مواردي ميداند كه موجب كندي مرمت يا بيسروساماني در گورستاني چون ظهيرالدوله ميشود و ميگويد: كساني كه در حال حاضر، از ظهيرالدوله نگهداري ميكنند با ورود افراد غريبه و حتي كارشناسان ميراث فرهنگي، چندان موافق نيستند و اين مسئله و موارد مشابه ديگر چون برخي گرايشهاي فرقهاي موجب شده تا ظهيرالدوله، هر روز بيسر و سامانتر از روز پيش شود.
نگاه از آسمان برميگيري. كه گفته ديدن درختان تشنه و خشكيده، لذت بخش است؟! به زمين چشم ميدوزي. به سنگ قبرهاي شكسته و ترك خوردهاي كه عمر برخي شان، گاه به بيش از يك قرن ميرسد و سخنان پير زن را به خاطر ميآوري؛ پير زني كه با تمام بدخلقيهايش، بخشي از هويت ظهيرالدوله است. پير زن چون هميشه شكوه ميكرد و ميگفت: مادر جان، طول سال، يك نفر از سازمان ميراث فرهنگي، در اين خانه را نميزند. اينجا قبرستان است. كسي با مردهها كاري ندارد. اينها قدر زندهها را نميدانند، با مردهها ميخواهند چه كنند؟!
كسي كه مثل هيچكس نيست
شايد به جرات بتوان گفت، آرامگاه فروغ فرخزاد تنها جايي است كه سكوت و آرامش اين فضاي وهم آلود را در هم ميريزد. هر پنجشنبه دختران و پسراني بهاصطلاح روشنفكر با چهرهها و لباسهاي امروزي به ديدار شاعر ميآيند و چهار زانو، روي زمين يا سنگ گورهاي اطراف مينشينند و شعر ميخوانند و خدا ميداند تا چه اندازه با شعر و انديشه شاعري كه حقيقت را در باغچه پيدا كرد و بقا را در يك لحظه نامحدود كه دو خورشيد به هم خيره شدند آشنا هستند.به سراغ مسنترين فردي ميروي كه به ديدار شاعر آمده و از او ميپرسي: چرا فروغ؟! مگر قمرالملوك وزيري، كمتر از فروغ فرخزاد به موسيقي زنان خدمت كرد؟! مگر نقش روحالله خالقي يا ملكالشعراي بهار را ميتوان فراموش كرد؟!
پس چرا همه تنها به ديدار فروغ ميآيند و دور سنگ قبري كه در دل يك باغچه جا گرفته حلقه ميزنند؟! و او با آرامش پاسخ ميدهد: چون تنها فروغ است كه مثل هيچكس نيست. در كنار گور فروغ مينشيني و فاتحهاي ميخواني. غرق در افكار خودي كه صداي پسر بچهاي كه تو و ديگران را به ترك گورستان دعوت ميكند، رشته افكارت را از هم ميگسلد ... . با خود ميگويي گزارشي درباره ظهيرالدوله خواهم نوشت. مسئولان ميراث فرهنگي، گزارشم را ميخوانند و اين بار درماني جدي براي دردهاي كهنه تمامي گورستانهاي معاصر ميانديشند... به راستي آيا چنين ميكنند؟!
تاريخ درج: 24 تير 1387 ساعت 10:49 تاريخ تاييد: 24 تير 1387 ساعت 11:57 تاريخ به روز رساني: 24 تير 1387 ساعت 11:52
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]