واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ضايعه درگذشت يك استاد
سام خسروي فرد
در تاريخ سيزدهم ارديبهشت ماه 1387، دكتر حبيب الله ثابتي يكي از دانشمندان و پژوهندگان بنام كشور در عرصه گياه شناسي به سراي باقي شتافت. دكتر ثابتي كه در 1314 هجري شمسي دوره دانشكده كشاورزي كرج را به پايان رسانيده بود، پس از فراغت از تحصيل از دانشكده مزبور، مدتي در همان دستگاه به كار پرداخت و در زمينه رشته مورد علاقه خود، گياه شناسي با پروفسور گائوبا كه در آن دانشكده سمت استادي داشت همكاري كرد و اين همكاري ها سال هاي متمادي در زمينه شناخت فلور جنگلي ايران دوام داشت.
ثابتي درجه دكتراي خود را در همين رشته از دانشگاه نانسي فرانسه كسب كرد و براي راهنمايي دانشجويان و استفاده پژوهشگران كتاب هاي متعددي تصنيف و تاليف كرد كه در شمار عمده ترين آنها بايد از دو كتاب «اقاليم حياتي ايران» و «جنگل ها، درختان و درختچه هاي ايران» نام برد. كتاب اخير او در سال 1355 توسط وزارت كشاورزي به چاپ رسيد و چون ناياب شد با درخواست مصرانه محققان و دانشجويان سه بار متوالي توسط دانشگاه يزد تجديد چاپ شد.خبر درگذشت استاد دكتر ثابتي براي همه كساني كه او را مي شناختند يا با وي ارتباط شغلي داشتند، موجب تاسف فراوان شد و اميد است پويندگان جوان اين راه علمي، شيوه كار او را سرمشق خود قرار دهند و همچون او آثاري از خود به يادگار گذارند كه مرجع كم نظير علمي براي خودي و بيگانه بود. در ارتباط با سختكوشي اين استاد گياه شناسي هم عصر ما، روايتي شنيدني وجود دارد. او براي بررسي مناطقي كه حوزه نفوذ كوچ نشينان قشقايي بود به فارس رفت، اما پيش از عزيمت به منطقه مورد مطالعه اش معرفي نامه يي از جبهه ملي دريافت كرد چرا كه به درستي مي دانست روابط ناصرخان قشقايي با جبهه ملي بر سبيل دوستي و مودت است. نامه را تسليم خان كرد، او نيز نهايت همكاري را با ثابتي به عمل آورد و دو اسب، يك قاطر، يك بلد و مقدار قابل ملاحظه يي آذوقه به او داد تا كارهاي مطالعاتي اش را انجام دهد. پس از بازگشت از صحرا، ناصرخان از بلدي كه همراه دكتر ثابتي فرستاده بود، سوال مي كند؛ اين چند روز چگونه سپري شد؟ بلد نيز پاسخ مي دهد؛ دكتر ثابتي از طلوع تا غروب آفتاب مرتب راه مي رفت و از روي زمين گياه جمع مي كرد، از هنگام غروب تا نزديك صبح زير نور فانوس آنها را نگاه مي كرد و چيزهايي مي نوشت؛ گويا خستگي در وجود اين مرد راهي نداشت. از مرحوم ثابتي اتوبيوگرافي يا رزومه معيني در دست نيست، اما آنان كه با او ارتباط و همكاري داشته اند، همگي به نقش بي بديل او درباره پژوهش هاي گياه شناسي و نگاه جامع او در پژوهش و پشتكار او در گياه شناسي تاكيد دارند.
شايد نگاهي گذرا به مقدمه كتاب جنگل ها، درختان و درختچه هاي ايران بتواند تا حدودي نشانگر جامعيت نگاه دكتر ثابتي به موضوع مورد علاقه اش باشد. او در قسمتي از فصل دوم كتاب، در ارتباط با نحوه انتخاب نام فارسي براي درختان و درختچه ها مي نويسد؛ «درختان و درختچه هاي بومي ايران اغلب داراي نام هاي متعدد و مترادف فارسي هستند و بيشتر آنها نام هاي محلي است كه نگارنده از نقاط مختلف كشور جمع آوري كرده است. بعضي از نام هاي فارسي و عربي هم از كتب مختلف قديمه از قبيل مخزن الادويه، قرابادين صالحي، شليمر، تحفه حكيم مومن، خزانه اللغات و غيره اقتباس شده است. معدودي از نام هاي عربي، معرب لغات يوناني است كه در قرون گذشته بين نويسندگان ايراني متداول بوده است، مثلاً قراصياً Cerasus و لوقيون، معرب Lycium و بقس، معرب Buxus است و گاهي هم در توصيف و ذكر اسامي درختان و مشخصات آنها دچار اشتباه مي شده اند. مثلاً پده را بيد مجنون و غبيرا را سنجد ترجمه كرده اند.»
ثابتي در ادامه مي افزايد؛ «اسامي بومي و محلي درختان جنگلي ايران، خصوصاً در جنگل هاي كشور بسيار متنوع و متفاوت است و گاهي نام يك درخت در فاصله چند كيلومتر تغيير مي كند، در صورتي كه نام هاي بومي درختان در ساير نقاط كشور كمتر تغيير مي كند. مثلاً درخت تاغ در همه نقاط خشك و بياباني كشور به همين نام گفته مي شود. جنگل نشينان شمال كشور در تشخيص و شناسايي درختان جنگلي بصيرت بيشتري دارند و در بعضي موارد گونه هاي مختلف يك جنس را، كه گياه شناس جز از راه مطالعه گل و ميوه نمي تواند تشخيص دهد، به خوبي شناخته، از يكديگر تمييز مي دهند. در بعضي نقاط به درختان نر و درختان ماده يك گونه، نام هاي جداگانه اطلاق مي كند، چنان كه پايه نر درخت Diospyros lotus را در نورو كجور كهلووكلهو مي نامند و در همان نقاط به پايه ماده اين درخت فرمني و فرموني گفته مي شود. علت تسميه نام هاي محلي هنوز به طور وضوح مطالعه نشده است. بعضي از اسامي مانند نام هاي شب خسب، گوشوارك، اشنگور، شال پستانه يا نام نقاطي كه به درختان منسوب است، از قبيل كچف تخته، الستان، سياه تلو، ازدارتپه، پل كرات و غيره معرف ذوق سليم جنگل نشينان است.
او در ادامه نوشته است؛ «با كمال تاسف هنوز بعضي از مولفان و فرهنگ نويسان كشور، به جاي استعمال نام فارسي درختان كشور خود، بر سبيل عادت، به ذكر نام هاي خارجي يا عربي كه از كتب قديمه اقتباس كرده اند، مي پردازند. مثلاً درخت نمدار
Tilia carpinifolia را در فرهنگ هاي فارسي زيرفون يا زيزفون نام برده و برگه هاي آن را در داروخانه ها به نام فرانسه آن تيول مي نامند.» در كتاب هاي فرهنگ فارسي گاهي تنوع نام و به كار بردن نام هاي درختان متفاوت براي يك درخت خواننده را دچار بلاتكليفي مي سازد. مثلاً درختGenevrier Junioerus در يكي از فرهنگ هاي فارسي به نام هاي متنوع عرعر، سروكوهي، ابهل، عرعار، دقران، كوكلان، جرجري، درخت سندروس، آردج، ارديج، لرك و كوچي ذكر شده است و درخت Cypess Cupresses را همان فرهنگ به نام هاي متنوع سرو، ورس، ورثريال آورس، اورث، درخت آزاد، درخت سرو، سرو آزاد، آزادرخت و سرو ذكر كرده است. يكي از درختاني كه فرهنگ نويسان كشور را دچار اشتباه ساخته است درخت صنوبر است. صنوبر اصطلاحي است كه هم در زبان فارسي و هم در زبان عربي متداول است.
در زبان عربي صنوبر درختي است سوزني برگ و به انواع كاج Pinus يا سوزني برگان مانند Picea گفته مي شود ولي در زبان فارسي به درختان پهن برگ از تيره بيد و به جنس Populus اطلاق مي شود كه در نقاط مختلف نيم خشك كشور مي رويند و قامت افراشته برخي از آنها، چون درخت سرو، مثال قامت زيباي يار شعرا شده است. سعدي مي گويد؛
سرو رفتاري صنوبر قامتي/ ماه رخساري ملائك منظري
و منوچهري مي گويد؛
ندانستم من اي سيمين صنوبر/ كه گردد روز چونين زود زايل
و شاعري ديگر گويد؛
به باغ سرو و صنوبر چو قامتت ديدند/ خجل شدند ز پستي و سر فرو كردند
حافظ هم بيد و صنوبر را كه از حيث مشخصات گياه شناسي و خصوصيات اكولوژي با يكديگر مشابه اند، همراه يكديگر ذكر كرده و همچنين برگ صنوبر را قلبي شكل و قامت آن را بلند و كشيده توصيف كرده است و مي گويد؛ دل صنوبريم همچو بيد لرزان است زحسرت قد و بالاي چون صنوبر دوست
و نيز منوچهري و فرخي، صنوبر را درختي توصيف كرده اند كه در كنار جويبارها مي رويد.
منوچهري مي گويد؛
جويش پر از صنوبر و كوهش پر از سمن راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
و فرخي مي گويد؛
بر جوي هاي خشك باميد عدل او اكنون همي صنوبر كارندو نارون
همه آنها اشاره به درختاني مي كرده اند كه در ايران وجود داشته و در باغ ها و حاشيه جوي ها كاشته مي شده است، نه آنكه درختاني را ذكر كنند كه در كشور خود ناياب است و در كشورهاي بيگانه به طور وفور ديده مي شود.
نكته جالب ديگري كه ثابتي به آن اشاره كرده است درباره عدم انطباق نام هاي فارسي درختان با نام لاتين آن است كه او بر اين باور است كه؛ «اصولاً ترجمه نام هاي خارجي گياهان و به خصوص درختان و برگردان آن به فارسي بنا به عقيده برخي از دانشمندان كه با آنها مشاوره شده است، برازنده زبان شيرين فارسي نيست و شايد اين قولي است كه جملگي برآنند، پس همان بهتر كه از بين واژه هاي متداول نامي انتخاب شود و از مردمان جنگل نشين يا روستاييان كشور كه هر بامداد و شامگاه در آغوش طبيعت و با برخورداري از مواهب بي دريغ آن مشاهدات خود را گاهي شاعرانه تشبيه مي كنند و زماني چون ترانه روح نواز به صدا درمي آورند و هنگامي كه تحت تاثير عظمت و مهابت محيط دست به دامان اساطير و ارواح خيالي مي زنند و نام هايي مناسب چون كاروان كش، مهر گياه، شب خسب و غيره كه قبلاً به آنها اشاره شد روي گياهان مي گذارند، الهام گرفته شود و اين انگيزه به كار بردن نام هاي محلي در اين كتاب است.»
در گذشت استاد دكتر ثابتي بي گمان ضايعه يي براي جامعه علمي كشور است.
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]