محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846711990
گفتوگو با «اندرو استانتون» كارگردان فيلم «وال- ئي»روبات كوچولويى كه مىتوانست
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفتوگو با «اندرو استانتون» كارگردان فيلم «وال- ئي»روبات كوچولويى كه مىتوانست
مارك مورينگ - فرشيد عطايى -كريسچينيتى تودي، ژوئن 2008 - «اندرو استانتون» از فيلمسازان كمپانى «پيكسار» اولين بار در سال 1994 به فكر ساختن فيلم «وال- ئي» (Wall-E) افتاد و اكنون آن فكر صورت واقعيت گرفته و در سالنهاى سينما درحال اكران است. دراينجا نشريه معتبر «كريسچينيتى تودي» با استانتون دربارهايمان و خلاقيتش و آن ربات كوچولوى تنها به گفتوگو نشسته است.
چهارده سال پيش بود كه «اندرو سانتون» و «جان لاستر» و «پيت داكتر» و «جو رانفت» فقيد از پيشگامان كمپانى «پيكسار» براى يك ضيافت ناهار كه اكنون شهره خاص و عام شده، گرد هم جمع شدند. فيلم انيميشن «داستان اسباب بازي» كه در واقع اولين فيلم سينمايى شركت نوپاى پيكسار بود مراحل پايانى ساخت خود را پشت سر مىگذاشت؛ در آن هنگام يك فكر ناگهان به ذهن آنها رسيد: بايد به فكر ساخت يك فيلم ديگر باشيم!
حاصلاين فكر ساخت سه فيلم موفق بود: «زندگى يك حشره»، «شركت غولها» و «در جستوجوى نمو». دراين بين استانتونايده ساخت يك فيلم را در ذهنش داشت (البته در آن موقع هنوز هيچ داستانى در ذهن نداشت و همه چيز فقط در حد يك ايده بود)؛ايده اواين بود كه نسل بشر كره زمين را ترك كرده و براى ادامه زندگى به يك نقطه ديگر در فضا نقل مكان كند ولى يك روبات كوچولو را جا بگذاردو آن روبات هم كار خود را صادقانه انجام بدهد چون يك نفر فراموش كرده بود كه دكمه خاموش آن را بزند.
حالا پس از گذشت 14 سال آن ايده در قالب يك فيلم انيميشن به نام «وال- ئي» در سالنهاى سينما نمايش داده مىشود. «وال-ئي» جديدترين شاهكار مغز متفكرهاى انيميشنسازى در شركت پيكسار است. استانتون 42 ساله در ساخت بيشتر انيميشنهاى پيكسار دست داشته ولى «وال- ئي» تازه دومين فيلم او در مقام كارگردان است. اولين تجربه كارگردانى او در سال 2003 به نام «در جستوجوى نمو» جايزه اسكار بهترين فيلم انيميشن را برايش به ارمغان آورد.
در حالى كه فيلم «نمو» درباره روابط دوستانه و محبتآميز بين يك پدر و پسر بود، والى-ئى هم داستانى عاشقانه دارد؛ عشق بين دو شيء بى جان. شخصيت اصلى فيلم همان «روبات كوچولوى جا ماندهاي» است كه در بالا به آن اشاره شد. وظيفه روزانهاين روبات جمع آورى زبالهها و فشرده كردن آنها و قرار دادن آنها در تلهاى مرتب و منظمى از زبالههاست. اما وال- ئى ازاين زبالهها نكاتى درباره انسانها ياد مىگيرد، انسانهايى كه 700 سال پيش او را روى كره زمين جا گذاشتند و حالا در يكايستگاه فضايى در كهكشان راه شيرى به سر مىبرند و منتظر هستند تا زمين يك بار ديگر قابل سكونت شود. وال-ئى در مياناين زبالهها چيزهايى مىيابد و از طريق آنها نكاتى را درباره انسانها واينكه افكار و احساسات آنها چيست، متوجه مىشود. ولى موثرترين چيزى كه او در ميان زبالهها پيدا مىكند يك نوار VHS از فيلم Hello Dolly است؛ او بى وقفهاين فيلم را تماشا مىكند و با تماشاى آن چيزهايى درباره عشق و تنهايى ياد مىگيرد.
در ادامه داستان سر و كله يك روبات «مونث» با نام مناسب EVE EvE در زبان انگليسى به معناى «حوا» است) پيدا مىشود؛ ماموريتاين روبات كه از فضا و از طرف انسانها آمده، اين است كه نشانى از زندگى بر روى كره زمين پيدا كند تا معلوم شود كهآيا زمين بار ديگر قابل زندگى شده است يا نه. دراين بين، انسانها كه درايستگاه فضايى زندگى مىكنند، چاق و تنبل و نامنسجم شدهاند؛ آنها قربانيان «مصرف گرايي» خود هستند، كه در واقع توسط ماشينها و روباتهاى محصول تكنولوژى پيشرفته كه دور و برشان را احاطه كردهاند، بلعيده شدهاند.آيا روبات قهرمان ما مىتواند انسانها را نجات بدهد و در عين حال به «دختر» مورد علاقهاش برسد؟
استانتون دراين مصاحبه درباره مضامين فيلم «وال- ئي» واينكهايمان دينىاش چگونه در كارش به او كمك مىكند و روند خلاقيتش در فيلمسازي، صحبت مىكند.
مارك مورينگ: به نظر مىرسد چند مضمون «انجيل»ى دراين فيلم وجود داشته باشد. وال- ئى يك جورهايى يادآور «آدم» است؛ تنها موجود انسان بر روى كره زمين كه تنها است و به دنبال يك همراه مىگردد...
اندرو استانتون: بله؛ و دقيقا به همين دليل اسم مناسب EVE را براى روبات مؤنث انتخاب كردم. ولى كلمه «آدم"» براى شخصيت اصلى فيلم آن بار معنايى مظلوم واقع شدن را نداشت. اسم «وال- ئي» كمى غمانگيز تر بود؛ من البته يك سر- واژه هم براىاين اسم ساختم تا همه چيز منطقى و قابل قبول باشد. ولى قطعا مضمون اولين مرد و اولين زن روى كره زمين دراين فيلم وجود دارد. ولى من تلاش خاصى براىاينكه مرد را در يك داستان بزرگتر قرار بدهم، از خودم نشان ندادم. من فقط ازاين «شاعرانگي» خوشم مىآمد كهاين دو دستگاه آهنى خيلى بيشتر از انسانها براى زندگى و عشق ارزش قائل هستند.
دراين فيلم اشاره كوچكى هم به داستان «كشتى نوح» مىشود، آنجا كه انسانها در يكايستگاه فضايى به سر مىبرند و منتظرند تا شرايط زندگى دوباره روى كره زمين فراهم شود؛ يعنى آنها بايد منتظر بمانند تا «ئيو» با آوردن نشانى از زندگى گياه روى زمين به آنها تائيد لازم را بدهد.
من مشخصا داستان كشتى نوح را در نظر نداشتم، ولى با گذشت زمان بهاينايده موازى با داستان كشتى نوح علاقه پيدا كردم كه «ئيو» مثل كبوتر سفيدى باشد كه به سمت پايين پرواز مىكند و حاملاين پيغام باشد كه وقت برگشتن است.اين تمثيلى مؤثر بود و بنابراين من آن را به كار گرفتم.
يعنى از پيش تعيين شده نبود؟
نه، ولى به هر حال در حين كار يكسرى ايدهها به ذهن آدم مىرسد. ناگهان مىگويي، ببينيم فلان كار را بكنيم چگونه از آب در مىآيد. پس دست به كار مىشوي. به نظر من انجيل يك جورهايى در خون ما جريان دارد.
من در جاهاى ديگر ديدهام كه شما كمى دربارهايمان خود به دين صحبت كردهايد. مىتوانيد براى ما توضيح بدهيد كه ايمان مذهبى شما چگونه به روند خلاقيت و كارتان كمك مىكند؟
معمولا گفته مىشود كه به عنوان يك قصهگو خيلى مهم است كه نسبت به نظام ارزشىتان وفا دار و صادق باشيد. من اصلا دوست ندارم به سينما بروم و احساس كنم كه دارند من را موعظه مىكنند و يااينكه به من بگويند چگونه رفتار كنم؛ به نظر من صادقانهتر اين است كه آدم ارزشهاى شخصىاش را كنار بگذارد و به ارزشهاى شخصيتهايش توجه كند كهاين كار به نظر من خيلى تاثيرش بيشتر است. در مورد وال- ئى همين اتفاق افتاد. بزرگ ترين فرمان از نظر مناين است كه انسانها به يكديگر عشق بورزند، و به نظر مناين هدف غايى زندگى است. و ازاين رو،اين هدف كامل و بى نقص تنها ترين روبات روى زمين است،اينكه بزرگ ترين فرمان، عشق ورزيدن به ديگرى را ياد بگيرد.
يعنىاين چيزى كه داريد مىگوييد در مورد فيلم «نمو» هم صدق مىكند؟
حقيقتش را بخواهيد نه. البته منظورماين نيست كه عشق ورزيدن از موضوعات فيلم نمو نبوده، ولى براى من، آن فيلم بيشتر دربارهايمان و كنار آمدن با ترسهايى بود كه شخص با آنها درگير است.
كمى هم درباره كار كردن در شركت پيكسار براى ما صحبت كنيد.آيا شما و ديگر همكارانتان يك جور رقابت دوستانه با هم داريد و سعى مىكنيد در پرفروش شدن فيلم در گيشه از هم جلو بزنيد؟
دقيقا برعكس؛ ما هميشه همديگر را تشويق مىكنيم كه هر يك از ما بهترين فيلم ممكن را بسازد. يعنى ما خيلى از همديگر حمايت مىكنيم، هرچنداين كار هميشه راحت نيست، چون همه ما خيلى صادقانه انتقادهاى سازنده از كار هم مىكنيم. همه ما مثل يك تيم هستيم و اگر تيم برنده شود ديگر جايى مثل پيكسار مجبور نيست ميدان را خالى كند. همه ما هر 4الى 6 ماه دور هم جمع مىشويم تا فيلمهاى همديگر را ببينيم. وقتى دور هم جمع مىشويم جو مثل حال و هواى يك دادگاه نيست. تقريبا مثلاين است كه در اتاق يك نويسنده هستي، و فرصتاين را مىيابى كه نظر ديگران را به طور عينى بشنوي. شما اگر مدتهاى طولانى در تنهايى روى چيزى كار كنيد، مثلاين است كه درآينه به خود تان زل بزنيد؛ اگر به مدت طولانى به خود تان زل بزنيد يك ميليونايراد در خود تان مىبينيد، و شروع مىكنيد به تغيير دادن آنها، فقط به خاطراينكه مىتوانيداين كار را انجام بدهيد.اينجاست كه به همكار و همتا نياز پيدا مىكنيد؛ كسى كه بتوانيد به خلاقيتش اعتماد كنيد و كسى كه بتواند به شما بگويد: «به نظر مناينجاى كار عالى است؛ تغييرش نده»، يا بگويد: «اينجا آنطورى كه تو فكر مىكنى خوب از آب در نيامده پس تغييرش بده.»
فيلم وال- ئى مثل بقيه محصولات شركت پيكسار با تمام گروههاى سنى ارتباط برقرار مىكند؛آيااين عمدى بوده؟
يكى از نعمات كار كردن در شركت پيكساراين بوده كه ما از همان اول كه فيلم «داستان اسباب بازي» را ساختيم هميشه فيلمهايى را ساختهايم كه باب دل مان بوده. وقتى داشتيم داستان اسباب بازى را مىساختيم اولش سعى كرديم نظر مثبت تمام مديران و مسئولان شركت ديزنى را به كار مان جلب كنيم ولى فايدهاى نداشت. ما هم كه ديديماينطور است از ترساينكه مبادا جلوى ساخته شدناين فيلم را بگيرند خود مان را توى اتاق كار مان حبس كرديم و چيزى را ساختيم كه خودمان مىخواستيم ببينيم. و نتيجه شد همان داستان اسباب بازى كه معروف حضور همه هست.اينگونه شد كه از همان موقع تصميم گرفتيم به مخاطب درون مان گوش كنيم و نگران آمارهاى جمعيت شناختى نباشيم. من يك مرد خانواده دوستم، بچه دارم، و به سينما مىروم. بنابراين دوست دارم فيلمى بسازم كه خودم دوست داشته باشم آن را ببينم. اگراين فيلم كاملا باب طبع ديگرى نباشد نمىشود با آن كارى كرد، ولى در هر حال يك هنرمند يك اثر خالصانه از خودش عرضه كرده است.
ظاهرا ايده ساخت فيلم وال- ئى اولين بار در سال 1994 شكل گرفت؟
آن موقع همه چيز فقط در حد يكايده بود و داستانى در كار نبود. يعنى در واقع اساس يك شخصيت داستانى عالى گذاشته شده بود؛ واين شخصيت بااين جمله به وجود آمد: «چه اتفاقى مىافتد اگر نسل بشر كره زمين را ترك كند و يك نفر آخرين روبات را روشن مىگذاشت واين روبات هم كار عبث و بيهودهاى را تا ابد انجام مىداد؟» من در آن لحظه با خودم گفتماين شخصيت اگر خلق شود غمانگيزترين و تنهاترين شخصيتى خواهد بود كه من در تمام عمرم ديده ام. من و پيت داكتر [همكار فيلمنامه نويس] عاشقاينايده شديم و گفتيم كه خيلى دوست داريم چنين فيلمى را ببينيم. ولى ما آن موقع چون هنوز ساخت «داستان اسباب بازي» را به پايان نبرده بوديم، جمله بعدى ماناين بود: «هيچ كس به ما اجازه ساخت چنين فيلمى را نمىدهد.» پسايدهاين فيلم را گذاشتيم روى طاقچه و رفتيم سراغ ساخت بقيه فيلمها. ولىاينايده در تماماين سالها در ذهنم بود، و وقتى داشتم فيلمنامه نمو را مىنوشتم دوباره به وال- ئى فكر كردم؛ يعنى اصلا دست خودم نبود. دراين موقع بود كه متوجه شدم كه به تنهايى به اين شخصيت علاقه پيدا كرده ام و متضاد تنهايى هم عشق است؛ پس داستاناين فيلم بايد يك داستان عاشقانه باشد. از آن موقع به بعد آسمانهاى بالاى سرم از هم باز شدند و من ديگر نمىتوانستم دست از نوشتناين داستان بردارم.
اين فيلم يك داستان عاشقانه عالى دارد. ولى در عين حال به نظر مىرسد كهاين فيلم نسبت به بقيه محصولات پيكسار بار اجتماعى بيشترى دارد. به نظر مىرسد كه داستاناين فيلم درباره آمريكايىهاى مصرف گراى چاق و تنبلى است كه اصلا به فكر محيط زيست خود نيستند...
اين تفسير شماست، ولى من چنين افكارى را در ذهنم نداشتم. مسلما من هم متوجه موارد مشابه هستم، ولى صادقانه بگويم، همه آن عوامل از خاستگاههاى مختلف ناشى شدند. تمام انتخابهاى من دراين فيلم ناشى از تأكيد بر نكته اصلى فيلم بود، يعنى همان داستان عاشقانه بين دو روبات است. مضمونى كه من به دنبالش بودماين بود كه عشق نا معقول و غيرمنطقى تمام برنامهريزىهاى زندگى را برهم مىريزد. خب شما مىتوانيد بگوييد كه دراين فيلم به مسئله مصرف گرايى مردم آمريكا پرداخته شده، ولى يك ميليون مسئله ديگر هست كه ما انجام مىدهيم كه باعث مىشوند حواس مان پرت شود و نتوانيم با آدم بغل دست خودمان ارتباط برقرار كنيم و يا ارتباط مان را بيشتر كنيم، كه حقيقتاً مسأله زندگى همين است.اينايده به ذهن من خطور كرد كه در حالى كه وال- ئى دارد زبالهها را جمع مىكند از لا به لاى آن زباله نشانههايى ازاينكه انسانها چگونه موجوداتى هستند بيابد. مناينايده را كه وال-ئى يك چيز واقعى پيدا كند خيلى دوست داشتم. او مجذوبايده زندگى شده بود. نكته زندگى چيست؟ يك چيز واقعي. وال-ئى يك شى انسان-ساخته است كه يك چيز واقعى در درون خود دارد. او وقتى خودش را در احاطهاشيا انسان- ساخته ديد به وجود يك چيز واقعى در درون خود پى برد.اين جنبه قضيه براى من خيلى شاعرانه بود.
خيلى خب،اينهايى كه گفتيد قبول؛ ولى چرا تمام آدمهايى كه درايستگاه فضايى هستند چاقاند و سوار صندلىهاى متحرك شاناين ور و آن ور مىروند؟
من قصدماين نبود كه انسانها را به شكل مصرف كنندگانى چاق و تنبل نشان بدهم، بلكه مىخواستم كارى كنم كه به نظر برسد انسانها كلا اسير عوامل حواس پرتى هستند؛ تا آن حد كه ارتباط شان با هم قطع شده، حتى اگر كنار هم باشند. دليلاينكه من آن آدمها را به شكل نوزادانى با جثه بزرگ نشان دادماين بود كه يكى از كارمندان «ناسا» به من گفته بود كه هنوز نتوانستهاند براى اقامت طولانى مدت در فضا جاذبه زمين را شبيه سازى كنند و اگر نتواننداين جاذبه زمين راايجاد كنند پوست بدن دچار پلاسيدگى مىشود و ماهيچههاى بدن حالت خود را از دست مىدهند و شما به يك قطره ماده لزج تبديل مىشويد. براى مدتىاين كارى بود كه من با آدمهاى توى فيلم انجام مىدادم. آنها مثل تكههاى بزرگى از ژله بودند. ولى نتيجه كار خلق موجودات عجيب و غريبى بود، به همين دليل دست از خلق آن موجودات برداشتيم. در نتيجه گفتم بياييداين موجودات را به شكل نوزادانى با جثههاى بزرگ نشان بدهيم. چگونگى خلقاين آدمهاى چاق بهاين شكل بود. نمىخواستم تفسير شيطنتآميزى از مصرف گرايى يا جامعه امروز آمريكا در فيلمم ارائه بدهم. فقط داشتم روىاين منطق پيش مىرفتم كه اگر بدون هيچ گونه هدفى در زندگى در يك تعطيلات دائمى به سر ببريد چه اتفاقى مىافتد. بنابراين بهاينايده رسيدم كه دراين صورت به يك سرى نوزادهاى بزرگ جثه تبديل مىشديم كه هيچ دليلى نداشت رشد كنيم و بزرگ شويم. من قطعا انسانها را قربانى سيستمى مىدانم كه اسيرش هستند. آنها تبديل به نوزادانى شدهاند كه بايد روى پاهاى خودشان بايستند. اصلا دوست ندارم فيلم پيام دار بسازم!
بعضى از مسيحيان مىخواهند فيلمهاى پيام دار بيشترى ساخته شود، و مىخواهند دراين فيلمها اصول و تعاليم دين مسيح با صداى بلند و خيلى واضح موعظه شود. ولى وقتى فيلمها بر اساس اصول خود شان ساخته مىشوند اغلب با فيلم افتضاحى رو به رو مىشويد و...
خب، بله، من ازاين جهت با شما موافقم.
ولى آدمهايى مثل شما و ديگر همكارانتان در پيكسار و ساير فيلمسازان مسيحى مانند اسكات دريكسون و رالف وينتر، در فيلمهاى خود از مضامين دين انجيل استفاده مىكنند بدون آنكه به فيلمشان حال و هواى موعظه گونه بدهند. شما دراين مورد چه نظرى داريد؟
من با چيزهايى كه شما گفتيد موافقم. فقط به خاطراينكه شماايمانتان قوى است دليل نمىشود كه شما ناگهان مجبور بشويد خود تان را تسليم خواستههاى يك گروه خاص از تماشاگران فيلم بكنيد.اين قانون كى به وجود آمد؟ به نظر من به آدم مغز داده شده كه از آن استفاده كند ولى به آدم استعداد هم داده شده كه از آن هم بايد استفاده كند. و بنابراين شما همان هوش و استعداد و خرد اغوا كننده را در يك فيلمى مىبينيد كه ممكن است از نظر شما يك جور «سرگرمى دنيوي» باشد؛ به نظر من هيچ دليلى وجود ندارد كه چنين چيزهايى را به خاطر هيچ چيزى كنار بگذاريم.
وقتى فيلم «مصائب مسيح» در گيشه پر فروش شد،هاليوود متوجه موضوع شد و از آن به بعد مخاطبان مسيحى را هدف قرار داد؛ و به نظر من نتيجهاين توجه ساخته شدن يك سرى فيلمهاى خوب و يك سرى فيلمهاى ضعيف بود. خود شما بااين ذهنيت جديدهاليوود مبنى براينكه تلاش دارد تا توجه مخاطبان داراىايمان مذهبى را به خود جلب كند، چگونه كنار مىآييد؟
خب،اين ذهنيت هميشه وجود داشته است؛اين قضيه چيز جديدى نيست. ولى من نمىتوانم آدمها را طبق آمار جمعيت شناختى خشك دسته بندى كنم. ما هيچ وقت با فيلمهاى مان چنين كارى نكردهايم. هميشه كار برعكس را انجام دادهايم. مىگفتيم كه اگر بخواهيم حدس بزنيم مردم چه مىخواهند، آن وقت ديگر به عنوان هنرمند آدمهاى راستگو و صادقى نخواهيم بود، و تصميم مناسب را براى فيلممان نخواهيم گرفت. فيلممان را از روى ترس مىسازيم واين بدترين راه ساختن فيلم است. ما فيلمهايى را مىسازيم كه دوست داريم. ما فيلمهايى را مىسازيم كه دوست داريم دست زن و بچهمان را بگيريم و ببريم نشان شان بدهيم. حال اگراين فيلم باب دل شما باشد كه فبها. اگر بخواهم در مورد خواستههاى مردم حدس بزنم مثلاين است كه من را كرده باشند توى قوطي! اصلا نمىتوانم مردم را طبق آمار خشك دسته بندى بكنم و بر روى آنها برچسب بزنم.
دوست داريد مردم وقتى پس از ديدناين فيلم از سالن بيرون رفتند بيشتر از همه چه چيزهايى از فيلم را در ذهن خود داشته باشند؟
خب، مهمترين چيز براى مناين است از تماشاى فيلم حسابى لذت برده باشند؛ واينكه با ديدناين فيلم چيزى را در وجود خود احساس كنند چون از نظر مناين فيلم بسيار عالى است كه داستان بسيار عالى دارد و بينندگان باعث شدند تا من به آن اهميت بدهم. و فيلمى است كه به هر حال با يك جور حقيقت سر و كار دارد. حقيقت هميشه زيبا نيست، حقيقت هميشه منصفانه نيست، حقيقت هميشه جذاب نيست. ولى وقتى به حقيقت پرداختيد ديگر نمىتوانيد آن را انكار كنيد و ناديده بگيريد، واين مسئله شما را تا عمق وجود تان تحت تاثير قرار مىدهد. من هر وقت كه دارم به يك داستان عالى گوش مىدهم يا يك فيلم عالى مىبينم كشته و مرده همين چيزها هستم، و هر وقت كه خودم دارم روى چنين فيلمهايى كار مىكنم واقعا سعى مىكنم بهاين نكات توجه كنم.
يکشنبه 23 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]
-
گوناگون
پربازدیدترینها