محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826787167
يك بعدازظهر تابستاني در پشت صحنه فيلم «بي پولي» ساخته «حميد نعمت الله» بي پول هاي رسوا...
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: يك بعدازظهر تابستاني در پشت صحنه فيلم «بي پولي» ساخته «حميد نعمت الله» بي پول هاي رسوا...
نگار باباخاني
خيلي ها منتظر بودند كه سازنده مستعد فيلمي چون بوتيك- كه در روزهاي نمايش اش در جشنواره بيست و دوم كسي اميدي به آن نداشت و فقط به خاطر كنجكاوي از تيم بازيگري اش به ديدن آن نشستند و ناگهان خود را با شاهكاري كوچك رخ به رخ ديدند - يك بار ديگر دست به ساخت فيلمي بزند كه خاطره و لذت خوش فيلم «بوتيك»اش يك بار ديگر زنده شود و «حميد نعمت الله» يك بار ديگر پشت دوربين برود... و حالا اين روزها رسيده است. دليل براي اينكه فكر كنيم «بي پولي» فيلم خوبي خواهد شد بسيار است، شايد اولين دليل اميدمان اين باشد كه «حميد نعمت الله» باسابقه يي كه از خود ساخته، فيلم را جلوي دوربين برده است. اين اولين اميد ماست. دليل دوم هم، يك جورهايي به همين يكي وصل است؛ فيلم را برادران شايسته در هدايت فيلم تهيه مي كنند. دليل ديگر، اما كنجكاوي است. كنجكاوي ديدن زوج ليلا حاتمي و بهرام رادان، زوجي سخت متفاوت كه اول بار در «حكم» مسعود كيميايي ديديدم شان و با اينكه رابطه شان محور فيلم نبود، حضورشان متفاوت جلوه مي كرد و همين، اين اميد را ايجاد مي كند كه تمركز روي آنها در «بي پولي» نتيجه - حتي - بهتري حاصل آورد.
البته فقط هم اميد نيست. ترس هم هست. نمي دانم اين «كمدي» چه آفتي است كه به جان فيلمسازان ما افتاده. آخر چرا كارگردان باهوش و خوش قريحه يي مثل «نعمت الله» بعد از فيلم درخشان، تلخ و سياه «بوتيك» چند سال صبر كرده و آن وقت سراغ يك فيلم كمدي مي رود؟ هر چند موضوع فيلم و بازيگرانش مي تواند باعث دلگرمي مان به سرنوشت فيلم باشد ولي اين قضيه طنز و كمدي كمي وصله ناجوري به نظر مي رسد و مي ترسيم نتيجه كار يكباره مثل پتكي همه اميدها و دلبستگي هايمان و حسابي كه روي «نعمت الله» باز كرده ايم را توي سرمان بكوبد. اين بيم و اميدها با ما خواهد بود تا زمان تماشاي فيلم كه به احتمال زياد در بخش مسابقه فيلم هاي اول و دوم جشنواره بيست و هفتم فجر خواهد بود و ما تا آن روز بدون فكر كردن به ترس هايمان منتظر رودررويي با اثري درخشان همانند «بوتيك» عزيزمان مي مانيم.
«حميد نعمت الله» كه در فيلم هاي «ضيافت» و «مرسدس» دستيار مسعود كيميايي بوده و با ايرج قادري در فيلم «مي خواهم زنده بمانم» همكاري كرده است شهريور 81 اولين فيلم بلند سينمايي اش به نام «بوتيك» را با فيلمنامه يي نوشته خودش و با حضور بازيگراني چون محمدرضا گلزار، گلشيفته فراهاني، حامد بهداد، رضا رويگري، افسانه چهره آزاد و تعداد زيادي از بازيگراني كه تا پيش از آن هيچ نقطه درخشاني در پرونده كاري شان نداشتند جلوي دوربين برد؛ «گلزار» كه به جز قيافه خوبش به بي استعدادي شهره بود در اين فيلم با چهره سرد و آشفته اش درخشيد. گلشيفته فراهاني 17ساله كه «درخت گلابي» را بازي كرده بود با «بوتيك» ستاره نوجوان سينما و محبوب نسل سومي ها شد.
حامد بهداد كه يك نقش مثبت معمولي در فيلم «آخربازي» را از او ديده بوديم با «بوتيك» شد حامد بهدادي كه لقب مارلون براندوي جديد را با خود يدك كشيد. رضا رويگري كه با بوتيك دوباره احيا شد. افسانه چهره آزاد كه بوتيك تنها نقطه عطف كارنامه اش شد و همه بازيگران ديگري كه بهترين نقش آفريني عمرشان را در «بوتيك» ثبت كردند تا حميد نعمت الله و فيلمش به پديده جشنواره بيست و دوم تبديل شوند و سيمرغ بلورين بهترين فيلم اول جشنواره سال 82، تنديس زرين بهترين كارگردان هشتمين جشن خانه سينما و جايزه بهترين كارگردان و فيلمنامه نويس انجمن نويسندگان و منتقدان سينمايي در سال 83 را نصيب «بوتيك» كنند. اما «نعمت الله» كه بعد از بوتيك همه منتظر فيلم بعدي اش بودند چند سالي به اجبار يا اختيار از صندلي كارگرداني فاصله گرفت و در زمينه فيلمنامه نويسي و ساخت فيلم مستند به فعاليت پرداخت تا اينكه بالاخره اوايل سال گذشته خبرهايي در مورد فيلمنامه يي با عنوان «بي پولي» به گوش رسيد كه نام «حميد نعمت الله» را در مقام نويسنده و كارگردان يدك مي كشيد. البته ظاهراً ايده و طرح اوليه از «نعمت الله» بود و «هادي مقدم دوست» در نگارش فيلمنامه با او همكاري داشت. به هر حال بعد از تكميل فيلمنامه و دريافت پروانه ساخت در شهريور سال گذشته مصطفي شايسته (تهيه كننده بوتيك) تهيه كنندگي «بي پولي» را به عهده گرفت و فيلم رسماً وارد مراحل پيش توليد شد. بهرام رادان اولين بازيگري بود كه حضورش در «بي پولي» قطعي شد و پس از آن اسامي ديگر بازيگران از جمله ليلا حاتمي در نقش مقابل بهرام رادان اعلام شد. در اين ميان اعلام نام «حامد بهداد» در ليست بازيگران بيشتر از بقيه خبرساز شد، چرا كه با بازي درخشان و تاثيرگذار «بهداد» در «بوتيك» خيلي ها در انتظار همكاري مجدد او و حميد نعمت الله بودند تا دوباره شاهد شاه نقش ديگري از اين بازيگر بااستعداد باشند اما اين همكاري به دلايلي كه ظاهراً گرفتاري هاي كاري «حامد بهداد» عنوان شد شكل نگرفت تا در نهايت حسرتي براي دوستداران سينما و شايد بهداد و نعمت الله به همراه بياورد. سرانجام پس از تكميل عوامل پشت دوربين و بازيگران «نعمت الله» با پشت سر گذاشتن پيش توليدي نسبتاً طولاني و خبرساز اوايل خرداد امسال دومين فيلمش را با مضموني اجتماعي و طنز در خيابان شيخ بهايي تهران جلوي دوربين برد. «بي پولي» يك مقطع زماني دو ساله از زندگي يك زوج جوان به نام هاي ايرج (بهرام رادان) و شكوه (ليلا حاتمي) را به تصوير مي كشد كه در ابتداي ازدواج شان زندگي خوب و نسبتاً راحتي دارند اما در آستانه تولد اولين فرزندشان و در اثر اتفاقي مرد دچار ورشكستگي و بيكاري مي شود كه در ابتدا موضوع را خيلي جدي نمي گيرد و تصور مي كند با موقعيتي كه دارد دوباره كارش درست مي شود و دوران بيكاري و بي پولي اش تمام مي شود، اما اين دوران طولاني و وضعيت زندگي آنها پيچيده و بغرنج مي شود و بايد راه چاره يي بينديشند.
آدم بي پول عين آدم عملي مي مونه...
سوار بر آسانسوري نامطمئن و زهوار دررفته راهي طبقه هفتم ساختمان كمال الدين بهزاد در تقاطع خيابان 16 آذر و بلوار كشاورز مي شوم. ساعت 30/2 بعدازظهر دوشنبه دهم تير است و من با هماهنگي محمد شايسته (مديرتوليد بي پولي و جوان ترين عضو كمپاني هدايت فيلم) براي تهيه گزارش به اين ساختمان قديمي آمده ام. وقتي به طبقه هفتم مي رسم با خودم مي گويم اين همان جايي است كه به درد فيلم «حميد نعمت الله» مي خورد. لوكيشن هاي بوتيك را يادتان است. خانه مجردي جهانگير (گلزار) و رفقايش كه قديمي و بي در و پيكر بود يا خانه مهرداد (حامد بهداد) و زن 10 سال بزرگ ترش (چهره آزاد) كه آن هم قديمي و به هم ريخته بود. خانه اتي (گلشيفته فراهاني) هم كه اصلاً توي قبرستان بود. فقط خانه شاپوري (رضا رويگري) لوكس و مرتب بود كه اتفاقاً شخصيت منفي فيلم هم بود. انتخاب لوكيشن ها در بوتيك از اين نظر واقعاً شاهكار بود.
حالا در اتاق هاي تودرتوي اين ساختمان قديمي، نعمت الله سكانس هاي مربوط به دفتر «منصور» يكي از دوستان نزديك «ايرج» را با بازي امير جعفري جلوي دوربين مي برد. روي برگه يي كه روي ديوار سالن چسبانده اند اين موارد نوشته شده؛ روز- داخلي- دفتر منصور، بازيگران؛ بهرام رادان (ايرج)، امير جعفري (منصور)، فرهاد شريفي (دولتشاهي)، بابك حميديان (شاهرخ)، سيامك انصاري (بهروز)، علي سليماني (رحيم)، نادر فلاح (احمد رنجبر)، وحيده دلجو (منشي) و مقابل هر يك از اسامي ساعت حضور و گريم شان را قيد كرده اند كه اكثراً از 30/6 صبح حاضر شده اند بنابراين زماني كه من آنجا رسيدم بازي چند نفرشان تمام شده بود و در حال خداحافظي از گروه بودند. البته «بهرام رادان» و «امير جعفري» هنوز چند ساعتي كار داشتند. يكي از اتاق هاي نسبتاً بزرگ واحد هفت را به عنوان دفتر كار منصور طراحي كرده اند. روي در و ديوار اتاق انواع تابلوهاي تبليغاتي كرم هاي ضدآفتاب و لوازم آرايشي و بهداشتي به چشم مي خورد و داخل قفسه هاي دور تا دور اتاق نيز پر است از شامپو و كرم پودر و ادوكلن و لوازم آرايشي. ظاهراً منصور كارش پخش و فروش لوازم آرايشي آن هم از نوع ماركدار و خارجي اش است و اين اتاق پررنگ و لعاب هم دفتر كار اوست كه محل تردد شركا و رفقايش از جمله «ايرج» است كه ظاهراً بر سر مسائل مالي با هم به مشكل برخورده اند. عليرضا زرين دست دوربين اش را داخل دستشويي آپارتمان قرار داده و نعمت الله با «رادان» و «جعفري» ديالوگ ها و حس ادا كردن آنها را مرور و تمرين مي كند. ظاهراً در اين صحنه ساعت نسبتاً گران قيمت «ايرج» درون چاهك توالت افتاده و «منصور» كمك مي كند كه آن را بيرون بياورد.
در همان حين نيز ديالوگ هايي نسبتاً طولاني بين شان رد و بدل مي شود.
ايرج با لحني شاكي و دلخور رو به منصور؛ بيا، درش بيار...
(منصور در حالي كه مي خواهد ايرج را آرام كند به سمت دستشويي رفته و در را مي بندد.)
ايرج كه همچنان عصباني است، مي گويد؛ منصور يه ميليون منو كه برا ژاپن رفتنت بليت گرفتمو هم بايد پس بدي ها... عوض پول مواد قرضتو بده، چكي رو كه اون سال بهم دادي رو بذارم اجرا؟ آره...
منصور؛ بيا اينور... (آهسته حرف مي زند) من كه مي دونم اوضاعت به هم ريخته... ايرج متحير او را نگاه مي كند.
منصور؛ مي دونم نمي خواي كسي بفهمه...
اشاره به دفتر مي كند؛ پاشو روزا بيا اينجا... اينجا من دارم با اين بابا(دولتشاهي) بعد اينكه مغازه تو ايران زمينو از دستم درآوردن اينجارو با هم اجاره كرديم، جواب نداد. اما زد صاحابش مرد. ديگه ما اجارش از گردنمون باز شد. نقد بدن مفت دست ماس. بيا اينجا تلپ شو كسي آمارتو نگيره، تو بيكاري مي خواي كسي نفهمه، منم هم بيكارم هم يه ذره خلاف مي كنم مي خوام كسي نفهمه... آدم بي پول عين آدم عملي مي مونه... فرق نداره... جفتشون دستشون رو بشه رسوان، رسوايي هم كه رسوائيه...
منصور در حين اينكه دارد جملات آخرش را مي گويد ساعت را هم از درون چاهك توالت بيرون مي آورد و به همراه ايرج كه از ديدن ساعتش در آن وضعيت مشمئزكننده حسابي چندشش شده از دستشويي بيرون مي آيند. البته ناگفته نماند امير جعفري و بهرام رادان هم براي اينكه زودتر از شر اين سكانس ناخوشايند خلاص شوند با دقت و تمركز كافي ديالوگ هايشان را (كه بخش عمده آن مربوط به شخصيت منصور است) ادا كردند و با كمترين برداشت براي گرفتن صحنه بعدي آماده شدند.
در فرصتي كه پيش مي آيد با «بهرام رادان» كمي درباره نقش «ايرج» و همكاري با «نعمت الله» گپ مي زنم و از «سنتوري» و «چهار انگشتي» مي پرسم كه حرف هاي جالبي مي زند و تاكيد مي كند كه اينها را به عنوان مصاحبه قلمداد نكنم، اما از خلال صحبت هايش مي فهمم نقش اش در «بي پولي» را خيلي دوست دارد و در يك جمله درباره خود فيلم مي گويد؛«بي پولي درد مشترك و جهانشمولي است، اميدوارم فيلم اش هم داراي مخاطبان فراگيري باشد.»
«رادان» قول مي دهد بعد از نمايش فيلم حتماً گفت وگوي مفصلي درباره نقش اش و كلاً خود فيلم انجام دهد و من اين حرف او را به عنوان سندي مكتوب در اين گزارش مي آورم كه مبادا فراموش شود.
شكار پشه ها مقابل لنز
براي ضبط صحنه بعدي «رادان» لباس هايش را عوض كرده و با تي شرت و شلوار راحتي آماده بازي مي شود. امير جعفري هم با همان تي شرت و شلوار لي اش كه فقط پايين اش را به بيرون تا كرده ديالوگ هايش را تمرين مي كند. ظاهراً در اين سكانس هم «رادان» ديالوگ چنداني ندارد و مثل صحنه قبلي «امير جعفري» بيشتر حرف مي زند. قضيه از اين قرار است كه «ايرج» به حرف «منصور» گوش كرده و براي اينكه كسي به قضيه بيكاري او پي نبرد روزها به دفتر رفيق اش مي آيد. در اين صحنه «رادان» و «جعفري» با بي حوصلگي روي قاليچه يي كه كف دفتر انداخته شده نشسته اند، البته «رادان» بالشي هم زير سرش گذاشته و دراز كشيده است و «جعفري» كه مشغول جمع كردن لوازم آرايشي ريخته شده روي قاليچه است از وضعيت به وجود آمده براي خودشان حسابي شاكي است و با رفيق اش درددل مي كند.
«زرين دست» كه به قول خودش آمادگي اش زبانزد خاص و عام است با حرارت خاصي اعلام آمادگي مي كند و «نعمت الله» از «رادان» و «جعفري» مي خواهد يك بار ديگر حركات و ديالوگ هايشان را تمرين كنند. در همين حين «زرين دست» به بهرام رادان مي گويد همين طور كه درازكشيده يي سرت را نزديك دوربين بياور. «رادان» وقتي سرش كاملاً زير لنز دوربين قرار مي گيرد به زرين دست مي گويد؛ آندوسكوپي است و زرين دست هم كه ظاهراً در فكر انجام يكي ديگر از حركات جادوگرانه اش است، مي گويد؛ بله آندوسكوپي است. بعد از چند بار تمرين ضبط نهايي انجام مي شود كه البته پس از چند برداشت مورد تاييد «نعمت الله» قرار مي گيرد. با اينكه همه ديالوگ هاي اين صحنه برعهده امير جعفري است و اداي آنها در يك پلان طولاني كار دشواري است اما او به واسطه بازي در صحنه تئاتر به خوبي از عهده نقش اش برمي آيد و قدرت بازيگري اش را به رخ مي كشد.
(منصور در حالي كه كلافه و ناراحت است يك به يك ادوكلن ها و لوازم آرايشي ريخته شده روي قاليچه را داخل كيسه نايلوني بزرگي مي اندازد و در همان حين با ايرج كه روي زمين دراز كشيده و كلافه تر و دمغ تر از اوست حرف مي زند.)
منصور؛ صددفعه به اين دولتشاهي گفتم بابا تو اين دفتر منشي نمي خوايم، حرف گوش نمي كنه كه، ورداشته منشي آورده اينجا، پولم نداريم بهش بديم، خب اونم حق داره شكايت كنه...
بعد از ميان وسايل ريخته شده روي زمين سشوار سفيدرنگي را برمي دارد و مي گويد؛ اينا سشواراي خوبين، اين آخريشه...
و ادامه مي دهد؛ اي بابا عصري بايد با سيمين و بچه ها بريم خونه خواهرش تو ميني سيتي، فقط 10 هزار تومن پول آژانسمون مي شه... اي خدا ما رو از اين فلاكت نجات بده.
بعد ادوكلن چارلي را برمي دارد و كمي از آن را در هوا پخش مي كند و مي گويد؛ يادش بخير ادوكلن چارلي، ايرج جون يادت مياد اينارو، قديما اينا واسه خودشون برو بيايي داشتن، اون ژيگول شيطونا مي زدن...
(ايرج با بي تفاوتي از روي بالش نيم خيز مي شود و ادوكلن را از منصور مي گيرد و كمي از آن را به روي لباسش مي زند.)
منصور دوباره به حرف هايش ادامه مي دهد؛ دختر
منشي يه ساكت شده، حتماً داره گريه مي كنه، هر وقت گريه مي كنه ساكت مي شه، كلاً خيلي گريه مي كنه... آخي طفلكي...
بعد رو به ايرج مي گويد؛ بده من ادوكلن رو، همين يه دونه مونده... ايرج همچنان به رو خوابيده و با يك پشه كش باتري دار كه شبيه چوب بدمينتون است دارد پشه ها و مگس هاي دوروبرش را قلع و قمع مي كند.
براي گرفتن صحنه شكار پشه ها يكي از افراد پشت صحنه مقداري كاغذ ريز را درون چوب پشه كش مي ريزد كه با تكان دادن آن صدايي شبيه به تركيدن پشه ها و مگس ها به گوش مي رسد. «زرين دست» از «رادان» مي خواهد چند بار دستگاه پشه كش را زير لنز دوربين اش به چپ و راست تكان بدهد تا موقعيت سردرگمي و مسخره يي را كه ايرج و منصور در آن گرفتار شده اند به تصوير بكشد كه ظاهراً خيلي هم جذاب از كار درمي آيد و با تشكر از «رادان» رضايت خودش را اعلام مي كند.
چِكِ زن پوله...
بعد از پايان فيلمبرداري از «حميد نعمت الله» مي خواهم يكي از سكانس هاي فيلمنامه «بي پولي» را انتخاب كرده تا در گزارش ام بياورم و او با تاكيد بر اينكه سكانس هرچه كوتاه تر باشد براي خواننده روزنامه جذاب تر است اين سكانس را پيشنهاد مي دهد؛
سكانس 115- داخلي- روز - بالاخانه يي در بازار (ايرج در مغازه يي مقابل مردي نشسته كه از سماوري چرك و كثيف در حال چاي ريختن است و پس از ريختن چاي مرد چك شكوه را برانداز مي كند...)
مرد؛ چك زنه؟ ... خوبه، چك زنته؟ هان؟ چك زن پوله، بخواد پول نشه چكو بذاري اجرا شوهره ديگه مجبور شده كليه شو بفروشه چك زنشو پاس مي كنه، راسته مي گن از بالاي 38 سال كليه نمي خرن؟،
ايرج؛ اطلاعي ندارم
مرد؛ شما چند سالته آقاجون؟
ايرج؛ 35 سال.
مرد؛ بسيار خب،
يکشنبه 23 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]
-
گوناگون
پربازدیدترینها