واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری:«قزلآلاي خالقرمز» سروده مجيد سعدآبادي را انتشارات دفتر شعر جوان در سال جاري به چاپ رسانده است. گروس عبدالملكيان از شعراي جوان معاصر، آمادهسازي اين كتاب را بر عهده گرفته و بر چاپ آن نظارت داشته است. مجيد سعدآبادي متولد دهه60 است و او را شاعر دهه80 ميدانيم. از اين شاعر پيش از اين دفتر «دالان حاجمختار» را ديدهايم كه در سال 1387 چاپ شده و جايزه جشنواره شعر فجر را از آن خود كرده است. از لحاظ زباني، كتاب دوم اين شاعر، مستحكمتر و منسجمتر از كتاب قبلي است و از لحاظ هنري هم به علت وجود كشفهاي شاعرانه و تصاوير زيبا، به نسبت كتاب اول پيشرفت محسوسي در كار شاعر مشاهده ميشود. كتاب «قزلآلاي خالقرمز» را 44شعر تشكيل ميدهد. اكثر اشعار كتاب «كوششي» هستند و حكايت از قدرت ادبي شاعر دارند. مخاطب كتاب در خلال خواندن شعرها با تصاوير و ايدههاي جديدي مواجه ميشود كه معمولا از تكنيك بياني غافلگيري برخوردارند و لذت كشف را به او ميبخشند. براي مثال ميتوان به شعر «بيستو پنج» اشاره كرد: پاي يك آدمبرفي شكست زير شانهاش را گرفتم و به نيمكت نزديك بهار رساندم دندانهايش دانهدانه ميريختند و آب ميشدند شبيه بچگيهايم... و گهگاه اين غافلگيريها، در زمينه يك جهانبيني شكل گرفته است و بر ژرفاي محتوايي تصوير افزوده است. در ادامه همين شعر (بيستوپنج) شاعر ميگويد: آدمبرفي ميگفت زندگي پس از مرگ در تفنگ آبپاش كودكانيست كه از مرزهاي طبيعت دفاع ميكنند كودكاني كه ... به دود سيگار پدرانشان شليك ميكنند من اما ميگفتم بخار ميشوي و زندگي پس از مرگ را در آسمانها سر ميكني... نكته ديگر اين است كه در اكثر اشعار، «من» شاعر بهخوبي به چشم ميخورد؛ «منِِ» فراگيري كه اندك شباهتي به «من» موجود در اشعار شاملو دارد؛ به طور مثال شعر «نوزدهم»: اين تكه چوب و ميخها را براي هميشه به لبهاي من بكوب ديگر اهل آن نيستم از خودم بيرون بروم و قاهقاه بخندم گوشهاي از خودم نشستهام... برخي از اشعار اين كتاب به مسائل پيشپاافتاده اما مهمي اشاره ميكند كه در جامعه امروز از كانون توجه خارجاند. به عنوان مثال ميتوان به شعر«شانزدهم» اشاره كرد: آهاي ماشينها من چند سال از اين اتوبان بزرگترم و يادم ميآيد زماني را كه ماشينهاي سنگين همخوابگي كردند و نطفه اتوبان از خاك و بوي گند بيابان بسته شد به اين پيرمرد اجازه رد شدن بدهيد آن سو قاب عكسم در هر خانهاي رسميت دارد وكودكان زيادي به من احترام ميگذارند نكته اساسي درباره تمام شعراي سپيدگو از جمله همين شاعر، موسيقي شعر است كه از نظر برخي كارشناسان هنري زبان مثل دكتر شفيعي كدكني پايه و اساس شعريت به حساب ميآيد. البته امروزه بيشتر شاعران سپيدگوي معاصر به اين مسئله چندان توجهي ندارند و شايد همين بيتوجهي باشد كه فرم كلي شعر دهه80 را كليد ميزند: شعري عيني با زباني ساده و رها از ضرورتهاي ناگزير شعريت در شعر گذشته. اما هستند صاحبنظراني كه موسيقي شعر را ضروري شعر نميدانند و همه چيز را بسته به علايق و سلايق شاعر ميشمارند. البته اين تكثر آراء بيشتر در مورد موسيقي بيروني شعر صادق است و موسيقي دروني را تقريبا همه شعرا و منتقدان، شرط شعريت ميشناسند؛ به همين خاطر صدور حكم قطعي درباره چنين اشعاري دشوار است و تصميم نهايي به عهده مخاطب گذاشته ميشود. در كتاب «قزلآلاي خالقرمز» به تصاوير و تمثيلهاي معدودي برميخوريم كه گاهي خوب به پرداخت نرسيدهاند و گاهي آنقدر دور از ذهن هستند كه حتي با آوردن وجه شبه، درگيري ذهني مخاطب رفع نميشود و در نتيجه، اينهماني مورد نظر شاعر به وقوع نميپيوندد. مثلا در شعر «بيستو هشتم» شاعر ميگويد: جاروبرقي يك مرد است و صداي هوسهايش به اتاق من ميآيد... آيا براي ايجاد يك رابطه «اينهماني» بين جاروبرقي و يك مرد، ذكر وجه شباهتي مثل «صداي هوس» كافي است؟ آيا اصلا صداي جاروبرقي با صداي خيالي هوسهاي يك مرد تعامل و توافقي دارد؟ و اينگونه سوالهاست كه ذهن مخاطب را مشغول ميكند بيآنكه ارزشي بر ارزشهاي زيباشناختي او بيفزايد. از جمله ايرادهاي ديگري كه در اين كتاب مشاهده ميشود آوردن تصاوير و تمثيلهاي دستخورده و تكراري است. براي مثال ميتوان به شعر «چهلو سوم» اشاره كرد. اين شعر در ابتدا مخاطب را به ياد شعر مشهور پروين اعتصامي مياندازد. شاعر در آغاز اين شعر ميگويد: من مست نيستم و مثل هميشه راهم را ميروم اما اين كوچه مست كرده ديوارها مدام به من ميخورند... با خواندن اين 4سطر، ناخودآگاه مخاطب به ياد اين بيت پروين ميافتد: گفت مستي، زان سبب افتان و خيزان ميروي گفت جرم راهرفتن نيست، ره هموار نيست به نظر ميرسد كه شاعر براي بيان فرسوده و قديميشدن محله و خانه پدرياش از سادهترين و تكراريترين تصوير ممكن استفاده كرده است. البته ناگفته نماند كه در ادامه، چند بار مخاطب به سبب ايدههاي جديد، غافلگير ميشود. مثلا: خبرش رسيده مدتي است به لرزه افتادي و پرندهاي روي شانههايت نمينشيند... يا در انتهاي همين شعر ميگويد: مست كن كوچه قديمي مست كن كه چند روز ديگر هيولايي با دندانهاي آهني به نام اتوبان تور را ميبلعد... و از اين قبيل ايدهها و تصاوير كه از نظر هنري نسبتا جذاب و قابل توجهاند، اما متاسفانه افتتاحيه شعر، در نتيجهگيري و نظر نهايي در مورد اين شعر تاثير خودش را گذاشته است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]