نشستي با مجيد جلالي درباره يورو - بخش پاياني تا 2010 حكومت با پدران دلسوز است

واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: نشستي با مجيد جلالي درباره يورو - بخش پاياني تا 2010 حكومت با پدران دلسوز است
فرزاد حبيب اللهي، آرش حقيقيبخش دوم گفت وگو با مجيد جلالي بيشتر حول محور مسائل ريز تاكتيكي در مورد تيم هاي بزرگ اروپا در يورو چرخيد و تا آنجا كه ممكن بود سعي كرديم بحثي تخصصي را پيش ببريم تا چيزي از قلم نيفتد كه البته نشد. بحث در مورد فينال آنقدر طولاني شد كه اگر مي خواستيم تمامش را بنويسيم بايد بخش سومي براي مصاحبه هم در نظر گرفته مي شد كه نه در حوصله خوانندگان بود و نه در توان قلم ما. پس تا آنجا كه ممكن بود نكات كليدي را بيرون كشيديم و باقي را براي خود نگاه داشتيم. شايد فرصتي ديگر، شايد نشستي ديگر.----واقعاً هنوز فكر مي كنيد هلند بهترين تيم جام بود؟بله، مثلاً پرتغال فوتبال خوبي بازي مي كرد و از عناصر هجومي اش خوب بازي مي گرفت. اسكولاري با چرخاندن رونالدو درچهار پست جلو آرايش 1-3-2-4 نمي گذاشت حريف ستاره اش را ببندد. اين كاري بود كه در مورد دكو هم انجام داد. پرتغال نوعي از بازي نتيجه گرا را به مربيان نشان داد اما هلند؛ چطور تو مي تواني سبك فوتبال فشرده ايتاليا كه شش سال فوتبال را قبضه كرده بشكني؟ آنها سبكي از بازي قطري را با فوتبال «دور هدفمند» انجام دادند كه راه تازه يي براي مقابله با بازي فشرده و پرخطا بود. ايران در مقدماتي 2002 با بلاژويچ فوتبال دور با محوريت علي دايي بازي مي كرد اما اين بازي دور، هدفمند نبود طوري كه حدود 190 ارسال بلند در 8 بازي داشتيم اما فقط يك گل روي اين برنامه زديم، آن هم به عربستان با ضربه سر دايي. هلند اما مي آيد جلوي ايتاليا چه كار مي كند؛ بازي را از يك جا شروع مي كند بعد كوتاه و عرضي ادامه نمي دهد كه عمق زياد به نفع ايتاليا زياد شود. هلند بازي را با پاس هاي پرس شكن بلند و قطري باز مي كند تا ايتاليا عملاً تسليم شود. شما گل دوم هلند به ايتاليا را ببين.-اتفاقاً كاربران يوفا اين گل را به عنوان بهترين گل جام انتخاب كردند. يعني اين گل هم تئوريسين ها را شيفته كرد، هم بيننده هاي متوسط را.چه جالب. نمي دانستم. روي اين گل توپ چهار بار در مسير قطر زمين حركت مي كند. اصلاً اين گل با تو حرف مي زند.-حبيب اللهي؛ همه اينها درست اما چرا مي گوييد هلند بهترين تيم جام بود؟ صفت بهترين به تيمي مي چسبد كه جنون و عقل و نتيجه گرايي، همه را با هم داشته باشد. هلند حتي ايتاليا و فرانسه را با جاه طلبي نبرد. جلوي روسيه هم مثل يك آدم ضعيف كه با يك جمله تحقيرآميز رام مي شود، خاموش شد.همان شبي كه ايتاليا سه تا خورد، در تلويزيون گفتم هلند غرور قهرماني ندارد. اين هميشه براي پيش بيني كار هلند جاي ترديد مي گذارد. حرف من اين است كه هلند از نظر نوع بازي در حد قهرماني بود اما آنها شخصيت و ولعش را ندارند. اينكه خودت را بكشي براي قهرماني، در وجود هلندي ها نيست. مارادونا را بعد از فينال جام جهاني 90 ببينيد. مثل يك بچه گريه مي كرد.-حبيب اللهي؛ هلندي ها بيشتر ولع لذت بردن از فوتبال دارند. هيدينك كه با ريتم گيري از بازي نگذاشت لذت ببرند؛ عذاب وجدان گرفتند. پس شما فقط از نظر «نوع بازي» قضاوت مي كنيد و به هلند مي گوييد بهترين...بله.-از اين زاويه، فقط اين مهم است كه تيم ها چيزي به فوتبال داده اند يا نه.دقيقاً.-يك انتقاد من به شما همين است. شما بدجوري متمركزيد روي اينكه تيم ها چيزي به فوتبال مي دهند يا نه. موفقيت يك تيم مهم تر است يا اينكه چيزي تازه به فوتبال بدهد؟از نظر من دومي.-اين نگاه دلسوزانه به فوتبال خيلي جالب است. يعني كيفيت ها را اين جوري جدا مي كنيد؟به هر حال اين ديدگاهم است و ذهنم اين جوري ساخته شده. ديدگاه يك مادر با رئيس يك اداره فرق مي كند. هر دو هم شايد درست فكر كنند. يك مادر دلسوز همه چيز را دلسوزانه نگاه مي كند.-حقيقي؛ اما شما تيمي را كه چيز تازه زيبايي بدهد دوست داريد، وگرنه يونان را هم به خاطر حرف تازه اش دوست داشتيد.بله، من روز بعد از قهرماني يونان گفتم روح فوتبال از بين رفت. گفتم اين نوع بازي براي آينده فوتبال خطرناك است. اينكه تيمي نتواند با اين سبك مقابله كند، خطرناك است.-حبيب اللهي؛ اما فوتبال پادشاه دوره يي دارد. اصلاً انگار فوتبال هميشه در فاز انتقال است. هيچ حاكم هميشگي و ابدي ندارد. پس فوتبال مطلقاً دفاعي نمي تواند خطرناك باشد.بله، تاريخ تكامل فوتبال هم همين «دوره يي» بودن را به ما ثابت مي كند. روزي كه 4-2-4 در برزيل طراحي شد، هر تيمي شش فوروارد داشت. برزيل با همين آرايش جام جهاني را فتح مي كند اما اروگوئه مي آيد 4-2-4 را مي بندد. هميشه يك مبارزه بين آنهايي كه دنبال پيشرفت فوتبال هستند با كساني كه فقط به نتيجه فكر مي كنند، وجود داشته. هر دو طرف ايده مي آورند و با هم مي جنگند. حالا يك دوره موفقيت مال اينها مي شود، يك دوره هم براي آنها. بعضي ها هم حكومت محدودشان را طولاني تر مي كنند مثل فرانسه كه با برنامه هاي امه ژاكه حدود شش سال جام هاي بزرگ را درو مي كند.-يعني فقط مدت حكومت را بالا مي برد اما نمي تواند مالك فوتبال شود.حرف شما را قبول دارم. فوتبال هميشه در فاز انتقال است.-حقيقي؛ ديدي كه شما داريد، جالب است اما براي هر مربي در نهايت، نتيجه اولويت دارد. به نظر من شما ديدتان پدرانه است، نه مادرانه. يك مادر برايش فرق ندارد پسرش ديويد بكام بشود يا معتاد. فقط دوستش دارد.-حبيب اللهي؛ به نظر من مادرانه است چون پدر در نهايت نتيجه گراست و جاه طلبي دارد اما مادر دلسوزي اش در هر موقعيتي به مسائل ديگر مي چربد.نه، فكر مي كنم اشاره آرش درست باشد. مادر، اگر بچه اش معتاد هم شود، برايش فرقي ندارد. او بچه اش را در هر حالتي به شدت دوست دارد اما پدر دنبال پيشرفت است. در اين راه به فرزندش كمك مي كند و حتي شايد خودش را فدا هم بكند. در واقع پدر هر جور پيشرفتي را نمي پذيرد.-حقيقي؛ اما در فوتبال مدرن، با محدوديت هاي شديد و امنيت شغلي پايين، يك پدر كلاسيك نمي تواند موفق باشد.بله، محيط آرماني براي اجرايش كم است اما در تاريخ فقط اينها به فوتبال خدمت كرده اند و بقيه به خودشان.-حقيقي؛ شما ترجيح مي دهيد به فوتبال كمك كنيد تا خودتان؟رنوس ميشل هلند را قهرمان اروپا مي كند اما به فوتبال هم خدمت كرده، يا ژاكه كه در تاريخ فوتبال جا دارد. اين جور آدم ها به زمان بيشتري در مقايسه با مربيان صرفاً نتيجه گرا نياز دارند.-حبيب اللهي؛ خب اين سبك آدم ها در هر كاري ديربازده اند... من خودم بيشتر از همين پنجره فوتبال را نگاه مي كنم؛ اما نمي توانيم بگوييم اتو رهاگل به فوتبال كمك نكرده. رهاگل اول به اين دليل كه يوناني را كه شايد تا صد سال ديگر با فوتبال زيبا هيچي نشود قهرمان اروپا كرده و دوم به اين دليل كه با خودخواهي خودش و سبك دفاعي اش، مربياني مثل شما را مجبور به باز كردن يك گره كور كرده، باعث پيشرفت فوتبال شده.آره، آره. حرف تان درست است اما مثل داستان خلافكار و پليس مي شود. خلافكار هرچه قوي تر مي شود، ذهن پليس را هم پيچيده تر و قوي تر مي كند اما موضوع اينجا است كه خلافكار نمي خواسته به پليس كمك كند اما كمك كرده.-حبيب اللهي؛ حرف من اين است كه در هر پديده يي، هرچيز تازه يي به خود پديده كمك مي كند. در تاريخ فوتبال هم اتو رهاگل ناخواسته يك كمك كننده است، بدون اينكه پيشرفت فوتبال برايش مهم بوده باشد.قبول دارم. اين «ناخواسته» بودن اما خيلي مهم است.-حبيب اللهي؛ بحث خيلي قشنگي شده اما برسيم به مسائل تاكتيكي يورو؛ قبول داريد كه اسپانيا با فلسفه بارسا بازي مي كرد؟ يعني مالكيت توپ شان را به شدت بالا برده بودند و با اينكه از 2-4-4 كلاسيك استفاده مي كردند، مشكل هندسي مقابل تيم هاي فشرده و آرايش هاي چهار خطه نداشتند.اوج جذابيت اين جام همين بود. اينكه بيش از چند ايده براي مقابله با فوتبال فشرده ديديم. اسپانيا با بالا بردن تعداد پاس. هلند با بازي قطري. اسپانيا با تق تق تق تق... تعداد پاس هايشان وحشتناك بود و با همين كار حريف را از پا مي انداختند. بله، اسپانيا از فلسفه بارسا استفاده كرد.-ستون فقرات اسپانيا به همين دليل، بارسايي بود؟دقيقاً.-حقيقي؛ حالا 2-4-4 كه چند سال است ثابت شده ضعف هندسي مقابل 1-3-2-4 و آرايش هاي فشرده دارد، چه جوري تا فينال بدون مشكل پيش مي رود؟ با فشردگي خطوط؟بله، چون مي خواهد تعداد پاس را بالا ببرد، ديگر با دو هافبك دفاعي بازي نمي كند. حتي تنها هافبك دفاعي اسپانيا يعني سنا هم يك تخريبچي صرف نيست، بلكه نقش رابط را بازي مي كند.-حقيقي؛ در واقع سنا در نقش ويرا بود نه ماكلله.ويرا... بله، حتي با توپ بعضي مواقع نقش زيدان را داشت. درست است كه اسپانيا ژاوي را آن وسط داشت اما اين سنا بود كه وقتي بازي بسته مي شد، پا به توپ فضا را مي شكافت. سنا نقش اساسي داشت در قهرماني اسپانيا، راموس و كاپدويلا هم نقش داشتند. آن جلو معلوم بود كه هر حريفي مي آيد براي بستن تورس و ويا و اينيستا و ژاوي. پس شما بايد عقب زمين باز كننده گره داشته باشي.-حبيب اللهي؛ دو نكته؛ اول اينكه پس شما هم فكر مي كنيد اسپانيا با تعدد پاس و سرعت انتقال بالا، ضعف هندسي اش را پوشاند؟بله. بعد اينكه انگار اسپانيا به تعادل وحشتناكي رسيده بود كه آراگونس را براي تغيير تركيب و آرايش به وسواس انداخته بود. بعد از مصدوميت ويا، آراگونس همان قدر كه ناراحت بود، نفس راحتي هم كشيد چون بدون ترديد فابرگاس را براي فينال انتخاب كرد. يعني اين تيم به منطقه خطرناك تعادل رسيده بود. آنها چند تا ريتم دهنده داشتند و فابرگاس ممكن بود تعادل را خراب كند. به خاطر همين تعادل است كه ساختن اين جورها خيلي سخت است. يك بازيكن كه عوض بشود، كار ممكن است در نيايد. فرانسه قهرمان دنيا، با يك تغيير فقط مي رود يورو 2000. لوران بلان نبود و لبوف جايش بازي مي كرد. تورام مثل جام جهاني 98 دفاع راست بود و ليزارازو چپ. حالا اولين بازي 2002 زيدان نيست، لبوف هم مصدوم مي شود تا تورام بيايد دفاع وسط و يك مهره جديد برود دفاع راست. خب كار فرانسه با همين چند تغيير اجباري تمام شد. به همين سادگي.-حبيب اللهي؛ به جاي خيلي خوبي رسيديم. بعضي ذهن هاي دور از فوتبال اين جور مواقع به اين نتيجه مي رسند كه اين چه تيمي بود كه با يكي دو تغيير از پا افتاد. در حالي كه در فوتبال، مثل فيزيك، تعادل و سقوط فاصله شان خيلي كم است و در آوردن تعادل، خيلي سخت.اسپانيا از اول تورنمنت تا فينال( از بازي تشريفاتي با يونان فاكتور مي گيريم) فقط يك تغيير دارد آن هم اجباري. پس اسپانيا مثل يك گروه سمفوني بود كه اگر شما ويولنيست را از گروه مي گرفتي، ممكن بود كارشان تمام شود. يعني همان مساله تعادل.-برعكس، دومنك. هر بازي، بسته به حريف تركيب فرانسه را تغيير مي داد در حالي كه تيمي مثل فرانسه بايد با ذهنيت غالب بازي كند.آلمان هم همين جوري بود.-حبيب اللهي؛ اين جوري نبود. دومنك پنالتي زني بود كه وسواسي شده بود و بدون تصميم گيري، فقط رفت كه توپ را توي چارچوب بزند اما يواخيم لو چند روز مانده به مهماني ديد فقط يك كت و شلوار مرتب دارد و قبل از مهماني آن را تنش نكرد. لو از اول مي دانست فرم مطلوب تركيب آلمان 2-4-4 نيست اما با اين فرم جلو آمد تا در مهماني جلوي پرتغال،1-3-2-4 را با اشتايگر و پودولسكي و بالاك اجرا كند.دقيقاً درست است. آلمان ها هميشه تحليلي درست براي هر بازي دارند. فرانسه - آلمان نيمه نهايي جام جهاني 82 به هم خوردند. شوماخر دو پنالتي را گرفت و آلمان رفت فينال. دتمار كرامر چند سال بعد آمد ايران، سال 67. مي گفت به شوماخر گفته بوديم اگر بازي به پنالتي كشيد؛ همه روبه رو سمت راست. كاري هم نداشته باش فرانسوي ها كدام طرف مي زنند. اينها براي بازي به بازي تورنمنت تحليل دارند.-فقر استعدادي، ذهن آلماني ها را پيچيده كرده. قبول داريد؟شما ببينيد آلمان تيمش در جام جهاني2002 در حد حذف از مرحله گروهي بود اما رفت فينال.-جام جهاني 94 هم برتي فوگتس همين كار يواخيم لو را در مورد رودي فولر انجام داد؛ در مرحله گروهي اصلاً بازي بهش نداد اما در يك هشتم جلوي بلژيك، فولر فيكس شد، دو گل زد و بلژيك را حذف كرد.به قول مارادونا آلماني ها وقتي مي آيند، آنقدر آرام حركت مي كنند كه فكر مي كني كارشان تمام است اما چند روز بعد مي بيني در فينال روبه رويت ايستاده اند.-حبيب اللهي؛ راستي روسيه...فرمول هاي هيدينك براي حمله خيلي ساده بود. آنها با رسيدن به منطقه 10 يا 12 زمين، طراحي عرضي مي كردند اما تا نيمه نهايي هيچ تيمي جلوي اين فرم حمله را نگرفت.روسيه اول به كنترل فكر مي كرد بعد طراحي. هيدينك جلوي هلند ديد حريف دو هافبك دفاعي جلوي دفاع دارد. روسيه ديد نمي تواند جمع شود چون هلند هم دو گوش دارد هم دو دفاع كنار. حالا بايد حمله را عرضي از پشت دفاع كناري ها باز كنند.-چرا فن باستن با عرضي كردن مسير حركت هافبك هاي دفاعي، راه روسيه را نبست؟فن باستن فقط دفاع راستش را عوض كرد. اگر هلند با يك هافبك دفاعي بازي و آرايش 1-4-1-4 بازي مي كرد، موفق مي شد اما آنها از قاعده بازي شان تخطي نمي كنند. فقط به خودشان فكر مي كند.-روسيه حتي يك گل هم از منطقه 8 به 11 اصلاً نزد. در واقع گل هايشان يك جور بود و ضعف مربيان حريف، در گل كردن روسيه خيلي زياد بود. حالا روسيه چه چيز تازه يي به فوتبال داد؟استراليا و كره و روسيه يعني محصولات هيدينك، همه با يك ايده بازي مي كنند. به اين صورت كه اولويت با زماني است كه حريف صاحب توپ است. شايد حدود 15 ايده داشتند براي زماني كه حريف صاحب توپ بود. بعد وقتي توپ داشتند، فقط با 3 يا 4 نقشه حمله مي كردند كه همه از كناره ها بود. گل طلايي كره به ايتاليا در جام جهاني 2002 كه يادتان هست. گل هاي استراليا و روسيه را هم كنار هم بگذاريد. مو نمي زنند. هيدينك تنوع توي كارش نيست اما راه هاي رسيدن به ايده نهايي را عالي بلد است.-حقيقي؛ هيدينك واقع گراست اما در اجرا آنقدر قوي عمل مي كند كه همه جا مي خورند.اگر شما مورد قبول و احترام همه باشيد؛ فضا و زمان بيشتري براي اجراي برنامه هايتان داريد.-براي همين روسيه را انتخاب مي كند. كريس رونالدو افكار شما را راحت قبول نمي كند اما آرشاوين 120 درصد برنامه ها را اجرا مي كند. يعني تيم هاي متوسط، خاك مستعدي براي اجراي افكار شما دارند.گاس هيدينك چلسي را هم رد مي كند اما اين يك نوع جاه طلبي است. بله شما از چلسي 5 ميليون مي گيري و پير مي شوي اما از روسيه همان پول را مي گيري و سالي فقط 8 بازي داري. در واقع فرصت فكر و استراحت و مطالعه و بازسازي داري.-حقيقي؛ كاپلو هم بعد از موفقيت در رئال، دو سال استراحت كرد تا با آن 3-3-4 وحشتناك برگشت و رم را به قهرماني ايتاليا رساند.بله، ليپي هم دو سال استراحت مي كند و دوباره به نيمكت ايتاليا برمي گردد.-حقيقي ؛ عبارت جالبي مي خواندم در مقاله يي از ديلي ميل؛ در قلمرو شيطان، چيز دوست داشتني فقط كار و كار و كار است. چون در اين صورت هيچ كس فكر نمي كند. حالا آينده فوتبال مال چه سبكي است؟فكر مي كنم جام جهاني 2010 متعلق به تيم هايي است كه دنبال پيشرفت فوتبال و بازي باطراوت هستند. آنها راه هاي مقابله با فوتبال فشرده را ياد گرفتند. تا راز حاكمان تازه فوتبال پيدا شود،2010 گذشته.-حبيب اللهي؛ پس حكومت هنوز با پدران دلسوز است...-حقيقي؛... و انگليس 2010؟كاپلو براي خودش فلسفه دارد. بايد صبر كنيم ببينيم فلسفه كاپلو و فوتبال انگليس دارند به هم نزديك مي شوند يا در تعارض با هم اند. اگر اعتماد به نفس پايين انگليسي ها، قدرت پذيرش برنامه هاي كاپلو را بالا ببرد؛ خوشبخت مي شوند.
پنجشنبه 20 تير 1387

این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]

[مشاهده در: www.ri3k.eu]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]