واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: "متکی" که آدم را سفر نمی برد ، اسیری می برد! در فرودگاه استانبول ، متکي به خبرنگاران خسته نباشيد گفت و اين جواب را شنيد: آقاي وزير ! شما را که اين طوري مي بينيم ، رويمان نمي شود بگوييم خسته هستيم ! لبخندي زد و به شوخي گفت: حالا که جوان هستيم بايد کار کنيم ديگه. مصطفی بدرالسادات - چندي پيش با يکي از ديپلمات هاي وزارت خارجه صحبت مي کردم و از هر دري با هم سخن مي گفتيم تا اين حرف هايمان کشيد به سفرهاي وزير خارجه ؛ او جمله اي گفت که در آن زمان براي من چندان ملموس نبود: " آقاي متکي ما را به سفرکه نمي برد ، به اسيري مي برد!" سه شنبه هفته پيش ، منوچهر متکي سفري به بروکسل و لوکزامبورگ داشت و من نيز با چند دوست خبرنگار ، براي پوشش خبري اين سفر ديپلماتيک راهي شدم. سفرمان با پرواز به استانبول شروع شد ؛ پس از حدود سه ساعت پرواز با هواپيماي "ترکيش" اول صبح ، به فرودگاه استانبول رسيديم ، 2 ساعتي را در فرودگاه مانديم و بعد به سمت بروکسل حرکت کرديم و سه و نيم ساعت ديگر در هواپيما بوديم. متکي البته همراه ما نبود ؛ او از توکيو مي آمد و طبيعتاً پرواز طولاني تر و خسته کننده تري داشت ؛ بيش از دو برابر ما ! به بروکسل که رسيديم ، انتظار داشتيم ابتدا به هتل برويم ، بعد از چند ساعت بي خوابي و خستگي پرواز ، استراحتي کنيم ، دوشي بگيريم و سپس کارمان را شروع کنيم ؛ اما يکي از ديپلمات هاي همراه ما ، برنامه هاي کاري وزير را در اختيارمان قرار داد: " بايد از همان فرودگاه عازم مقر پارلمان اروپا مي شديم ." تا به پارلمان برسيم ، متکي اولين جلسه اش را با يکي از مقامات پارلمان انجام داده بود . اروپايي ها به خبرنگاران اجازه حضور در جلسات ولو براي چند دقيقه را ندادند و ما تا ظهر پشت درهاي بسته اي مانديم که متکي يکي پس از ديگري در آن سويشان ، با مقامات پارلمان گفت و گو مي کرد. راستش گرسنه مان هم شده بود ، غذاي داخل هواپيما زياد به مزاج ما ايراني ها سازگار نبود ؛ برنامه را که ديديم خوشحال شديم : ضيافت ناهار - ساعت يک و نيم! راهي سالني شديم که قرار بود ناهار بخوريم ؛ نائب رئيس پارلمان اروپا و سفراي مقيم تعدادي از کشورهاي جهان در ضيافت بودند. متکي وارد شد و با آن همه آدم سياه و سفيد دست داد و خوش بش کرد و جالب اين که با انگليسي زبان ها به انگليسي ، با اعراب به عربي و با ديپلمات هاي ترک به ترکي احوالپرسي کرد و اين موضوع فضا را صميمانه تر مي کرد. روي ميزها ، مقداري نان فانتزي مثلثي بود و کمي هم خيار و هويچ و سبزي و سس ؛ و البته صندلي در سالن وجود نداشت! نائب رئيس پارلمان اروپا پشت ميکروفن رفت چند دقيقه اي صحبت کرد ، پس از صحبت هايش جمعيت برايش دست زدند ، سپس متکي سخن گفت و با تشويق حاضران مواجه شد. در اين موقع يکي از نمايندگان پارلمان اروپا ، خودش را به پشت تريبون رساند و از اين که در ايران حقوق بشر نقض مي شود و خبرنگاران غربي را به ايران راه نمي دهند،انتقاد کرد. جالب است که بعد از صحبت هاي وي فقط يک نفر دست زد که در فيلم هاي ضبط شده از اين مراسم مشخص است. متکي هم دوباره به پشت تريبون برگشت ، جواب آن خانم را داد و از جمله نکته اي که براي من به عنوان يک خبرنگار جالب بود ، اين بود که متکي در جواب نماينده پارلمان اروپا راجع به محدوديت خبرنگاران غربي در ايران ، با خنده معني داري گفت: خبرنگاران ما تا اينجا هم آمدند اما شما حتي اجازه حضور چند دقيقه اي در جلسات و تهيه عکس و خبر را به آنها نداديد. در اين گيرو دار ، ما هم در عين حالي که از برنامه و سخنان رد و بدل شده يادداشت برداري مي کرديم ، ناخنکي هم به نان وپنيرها مي زديم و شش دانگ حواس مان جمع بود که خودمان را با اين "پيش غذاها" سير نکنيم ، اما وقتي صحبت هاي رسمي تمام شد و متکي و ديپلمات ها نيز سر ميزها آمدند ، دستگيرمان شد که ناهار ، همين نان و پنير و خيارهاست و ديگر هيچ! و خب ، ما هم سعي کرديم جبران مافات نماییم و خودمان را سير کنيم چون بعيد مي دانستيم تا شب خبري از غذاباشد(که اين طور هم شد!). تنها کسي هم که نتوانست همين نان و پنير را به نوش جاني بخورد ، وزير خارجه خودمان بود که اگر سفرا رهايش مي کردند ،خبرنگاران سراغش مي رفتند تا نگذارند يک لقمه نان بعد از آن پرواز طولاني و آن جلسات خسته کننده بخورد. بعد از ناهار ، خبرنگاران را به هتل بردند ولي متکي با ما نيامد ؛ او بايد به جلسه با مقامات ديگر اروپا از جمله وزير خارجه بلژيک مي رفت و در کميسيون سياست خارجي اروپا سخنراني مي کرد. شب ، شام را به همراه ايرانيان مقيم بلژيک مهمان سفير ايران در بروکسل بوديم و البته همه از متکي انتظار داشتند برايشان سخن بگويد ، به حرف هايشان گوش دهد ، به مشکلاتشان برسد و به آنها اجازه دهد که با وزير عکس يادگاري بگيرند... بعد از نيمه شب به هتل رسيديم و نفهميديم کي خوابمان برد! صبحانه روز بعد متکي هم مانند ناهار و شام روز اول ، "کاري" بود. او رأس ساعت 8 صبح در محل "مرکز سياست اروپايي" حاضر شد و براي بيش از يکصد سياستمدار ، نخبه و نماينده رسانه هاي اروپايي سخن گفت و به سوالات آنها پاسخ داد. سپس کنفرانس مطبوعاتي داشت و بعد از آن هم گفت و گوهاي اختصاصي با رسانه هاي مختلف و ديدارهاي ديگر و اين وضعيت تا پايان شب ادامه داشت و انصافاً خسته کننده بود مخصوصاً سوالات تکراري اروپايي ها ! ساعت 8 صبح روز سوم هم سوار ماشين شديم و به سمت لوکزامبورگ حرکت کرديم ، دو ساعتي در راه بوديم تا اين که به شهر فوق العاده زيباي لوکزامبورگ که عين کارتون هاي دوران کودکي مان بود رسيديم : سرسبز با خانه هايي که سقف هاي شيب دار داشتند با پنجره هاي زير شيروانيو صداي پرندگاني که موسيقي طبيعي شهر بود... . خيلي دلمان مي خواست حالا که اين همه راه آمده ايم به لوکزامبوزگ رسيده ايم ، بتوانيم گشتي در آن بزنيم ، خريدي کنيم ، چند تا عکس يادگاري بگيريم . اما به قول آن ديپلمات" متکي که آدم را به سفر نمي برد ، به اسيري مي برد!" بنابراين يکراست به سمت پارلمان لوکزامبورگ رفتيم ،متکي با رئيس پارلمان ديدار کرد و وقتي بيرون آمديم فقط و فقط به اندازه اين که "يک" عکس يادگاري در مقابل پارمان بگيريم فرصت کرديم که آن هم راننده مان گفت: دير مي شود ، از وزير عقب مي مانيم ها! و ما راه افتادیم تا شهر به آن زیبایی را فقط از پشت شیشه های دودی ماشین سفارت ببینیم ! دوباره سوار شديم و اين بار به سمت مقر تشريفات ديپلماتيک لوکزامبورگ. متکي و وزير خارجه لوکزامبورگ ، پشت درهاي بسته مذاکرات خود را آغاز کردند و تنها در ابتداي جلسه ، دو - سه دقيقه اي توانستيم براي گرفتن عکس وارد محل مذاکرات شويم و سپس يکي دو ساعتي را در محوطه بوديم ، محوطه اي که مانند بهشت روي زمين بود ، فضايي سر سبز ، درختان متنوع و سر به فلک کشيده ، جويبارهايي که با آبشارهاي کوچکي از تپه پايين مي آمدند و درياچه کوچکي با فواره اي که آب را به سمت آسمان آبي آبي لوکزامبورگ مي فشاند. جاي تان خالي تنها جايي که کمي آرميديم ، همين يکي دو ساعتي بود که متکي داشت با همتايش مذاکره مي کرد و از اين همه زيبايي بي نصيب بود. بعد از جلسه متکي ، ناهار خورديم : مرغ و ژامبون ماهي و سيب زميني ! اما هيچ کدام از ما مرغ نخوريم و تنها به خوردن کمي سيب زميني و يک برش ژامبون ماهي بسنده کرديم. بعد از آن دو وزير پشت تريبون آمدند و درباره آنچه در مذاکرات گذشت گزارش دادند و دوباره سوار ماشين شديم و يکراست به سمت فرودگاه بروکسل برگشتيم و بلافاصله با هواپيماي مسافربري خطوط هوايي ترکيه ، راهي استانبول شديم . در فرودگاه استانبول ، متکي به خبرنگاران خسته نباشيد گفت و اين جواب را شنيد: آقاي وزير ! شما را که اين طوري مي بينيم ، رويمان نمي شود بگوييم خسته هستيم ! لبخندي زد و به شوخي گفت: حالا که جوان هستيم بايد کار کنيم ديگه. البته ما پشت سرش غيبت کرديم که "با اين سن و سال چطوري دوام مي آورد؟ ما روزهاي قبل از سفر را در تهران و در خانه مان بوديم و در بروکسل و لوکزامبورگ هم که در نشست هاي کاري نبوديم و اين همه خسته شديم و پاهايمان از درد دارند ذق ذق مي کنند ، اما متکي درست قبل اين سفر ، در مکزيک بود ، سپس در بلغارستان و بعد هم به توکيو رفته و از انجا هم که مستقيم به بروکسل رفته بود و حالا هم که دارد به تهران مي رود و بعدش هم قرار است با پرواز ديگري به جده عربستان برود و بعد از ان را هم خدا مي داند... پس اين بشر کي استراحت مي کند؟" يکي از خبرنگاران هم گفت: پدر من که درآمد ، اين ديگه کيه؟ و آن یکی به شوخی گفت: اگر روزی رئیس جمهوری از من بخواهد وزیر خارجه شوم ، به او خواهم گفت"خدا خیرت بده، یکی از همون وزارتخانه های تعاون و رفاه رو بده ، بدبختی وزیر خارجه بودن رو بده به یه کس دیگه!" نيمه شب ، از استانبول به سمت تهران پرواز کرديم و البته در هواپيما هم متکي با کارتابل هايش مشغول بود و هر از گاهي به سوالات خبرنگاراني که پرواز را فرصت خوبي براي گرفتن گفت و گوي اختصاصي مي دانستند ، پاسخ مي داد ... اذان صبح تهران بوديم. سه روز سفر کاري و پروازهاي شبانگاهي ، حسابي خسته مان کرده بود و من يکي که تا لنگ ظهر خوابيدم و وقتي بيدار شدم وتلويزيون را روشن کردم ، متکي را ديدم که در مراسم 14 خرداد ، در حرم امام (ره) است ...و شب خبر آمد که وزير خارجه ايران به مأموريت جده می رود و بعد از آن هم به سمت ایرلند. ياد صحبت هاي متکي افتادم که در جمع ايرانيان بلژيک به شوخي با آنها گفت" حکايت ما شده حکايت جن! هر لحظه جايي هستيم." آنجا کلي با اين حرف خنديديم و خوش گذشت اما اکنون اين حرف برايم معني ديگري دارد : تلاش هاي شبانه روزي يک وزير براي گفت و گو با جهان و رساندن صداي ايران به آن و برای این که ثابت شود باب گفت وگوی ایران با جهان باز است. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]